حسام سلامت: دربارهی «روشنفکرستیزی»
مدتهاست که «روشنفکرستیزی» به ترجیعبند همهی جریانهای ارتجاعی بدل شده است. عباراتی مثل «روشنفکربازی»، «وراجیهای روشنفکرانه»، «جوجهروشنفکر»، «روشنفکر منحرف»، «روشنفکر هپروتی»، «روشنفکر برجعاجنشین»، «روشنفکر فخرفروش» و تعابیر دیگری از این دست سکهی رایج بازار مجادلات کلامی است. ….
——————————————————
دربارهی «روشنفکرستیزی
حسام سلامت
فرماندهی انتظامی تهران هفتهی گذشته در واکنش به اعتراضاتی که پیرامون شهرگردانی متهمان و مجرمان (یا نام فقهیاش: «تشهیر»، گرداندن و شناساندن مجرم در خیابانها و میادین شهر) درگرفته بود چنین گفت که معترضان «ادای روشنفکری درمیآورند».
چنین واکنشی نمیبایست تعجب برانگیز باشد. مدتهاست که «روشنفکرستیزی» به ترجیعبند همهی جریانهای ارتجاعی بدل شده است. عباراتی مثل «روشنفکربازی»، «وراجیهای روشنفکرانه»، «جوجهروشنفکر»، «روشنفکر منحرف»، «روشنفکر هپروتی»، «روشنفکر برجعاجنشین»، «روشنفکر فخرفروش» و تعابیر دیگری از این دست سکهی رایج بازار مجادلات کلامی است. چنانکه پیداست روشنفکر با همهی مشتقات و ملحقاتش در زبان عامیانهی جبههی ارتجاع به هیأت قسمی ناسزای مؤثر درآمده که کارکردش بیش از اینکه توهین یا تحقیر باشد سلبصلاحیت از گفتارهایی است که انگ «روشنفکرانه» خوردهاند: «شما روشنفکران خفهخون بگیرید»، «شما روشنفکران دیگر حرف نزنید». از این حیث، کلمهی روشنفکر تا حد زیادی قدرت گذشتهاش را از دست داده است. اگر تا پیش از این «روشنفکربودن» به خودیِ خود به راوی گفتار روشنفکرانه مشروعیت سخنگفتن میداد و گفتارش را شنیدنی میکرد امروز، کموبیش به همان اندازه، میتواند از یک گفتار، هر چه که باشد، ارزشزدایی کند و مشروعیتاش را زیر سئوال ببرد: «به روشنفکران گوش نکنید»، «به روشنفکران دل نبندید، «به روشنفکران اعتماد نکنید».
تا جایی که به ایران مربوط میشود دگرگونی تاریخی در کارکردهای زبانی مفهوم روشنفکر و شکنندگی جایگاه اجتماعی روشنفکران در تاریخ پُرتنش «کارنامهی روشنفکران» در دهههای اخیر، به ویژه سالهای پساانقلاب، ریشه دارد و، همپای این، در گفتارهای هژمونیکِ مدافعِ سرمایهداری توسعهگرا که بوروکراتهای کاربلد، تنوکراتهای باهوش و کارآفرینان زرنگ را به «روشنفکران وراج» ترجیح میدهند.
مسئلهی من اما، دستکم در اینجا، این نیست که از کار روشنفکری در برابر دشمنان قسمخوردهاش دفاع کنم یا وقت خودم و خواننده را با بحث ملالآور «چیستی روشنفکر» بگیرم یا، از همهی اینها بدتر، بر سر تمایز روشنفکر واقعی و اصیل با روشنفکر قلابی و دروغین زمان بگذارم و از اولی اعادهی حیثیت کنم. در عوض کنجکاوم بدانم خودِ بازی «روشنفکرستیزی» دربارهی روشنفکرستیزان چه چیزی به ما میگوید؟ به تعبیر دیگر، دشمنی خصمانه با روشنفکری از چه حقیقتی پرده برمیدارد؟
به نظرم میرسد روشنفکرستیزی را باید به مثابهی قسمی کارگفت یا کنش گفتاری آمرانه فهمید. آنکه اعتراض به شهرگردانی «مجرمان خطرناک» را روشنفکربازی مینامد در واقع به تعطیلیِ خودِ فکرکردن امر میکند و، به موازات آن، تعطیلیِ همهی کنشهایی که ملازم فکرکردناند: ارزیابیکردن، سنجیدن، داوریکردن، حُکمکردن، زیرسئوالبُردن، نقدکردن، اعتراضکردن. روشنفکرستیزی همان «عامینوازی» است. عامی را باید به مثابهی یک تیپ شخصیتی یا شخصیت تیپیکال فهمید که ویژگی بارزش آن است که فکر نمیکند و چون فکر نمیکند دغدغه، پرسش یا مسئلهای ندارد و چون اینها را ندارد با شرایط کنار میآید و چون با شرایط کنار میآید موی دماغ اتوریتههای حاکم نمیشود و چون موی دماغ نمیشود یک «شهروند ایدئال» است. وقتی به شما میگویند که دارید روشنفکربازی درمیآورید یعنی دارید بیخود سینجیم میکنید و گیر بیخود میدهید. روشنفکرستیزی اسمِ رمزِ سمبلکاری و سادهسازی و خودسرانگی حاکمانه است: «لال شوید و بگذارید ما با فراغ بال بر شما و بر چیزها حکومت کنیم». و دقیقاً همینجاست که باید «روشنفکر» بود.
————-
منبع:گروه اتحاد بازنشستگان
https://t.me/GEtehadbazneshastegan
—————————————————
متاسفانه بخش دیدگاههای این مطلب بسته است.