هژیر پلاسچی: احکام مرگ صادرشده رو به گذشته نیست، رو به آینده است / آنها دارند با محله‌های فقیر جنوب شهر حرف می‌زنند

دستگاه قضای جمهوری اسلامی، به یاری شکنجه‌گران حرفه‌یی نهادهای امنیتی و نظامی و انتظامی با دقت مشغول روشن کردن «عنوان‌های مجرمانه» و «نقاط وقوع جرم» است. احکام مرگ صادرشده رو به گذشته نیست، رو به آینده است. آنها دارند با محله‌های فقیر جنوب شهر حرف می‌زنند، با حاشیه‌نشین‌ها و شهرهای کوچک، به زبان خودشان که زبان مرگ است دارند با تهی‌دستان گفتگو می‌کنند. به آنها می‌گویند از «تشکیل گروه» نمی‌گذرند، از دفاع مسلحانه از خود نمی‌گذرند، از دفاع غیرمسلحانه از خود هم نمی‌گذرند. ….

————————————————————-

اول: نوید افکاری سنگری کارگر گچکار را در شیراز به اعدام محکوم کرده‌اند و برای برادرانش، وحید افکاری سنگری کارگر گچکار پنجاه و چهار سال و نیم حبس و حبیب افکاری سنگری کارگر جوشکار بیست و هفت سال حبس صادر کرده‌اند. اتهام آنها «تشکیل گروه» و «قتل یک نیروی امنیتی» است. دستگاه قضای جمهوری اسلامی، به یاری شکنجه‌گران حرفه‌یی نهادهای امنیتی و نظامی و انتظامی با دقت مشغول روشن کردن «عنوان‌های مجرمانه» و «نقاط وقوع جرم» است. احکام مرگ صادرشده رو به گذشته نیست، رو به آینده است. آنها دارند با محله‌های فقیر جنوب شهر حرف می‌زنند، با حاشیه‌نشین‌ها و شهرهای کوچک، به زبان خودشان که زبان مرگ است دارند با تهی‌دستان گفتگو می‌کنند. به آنها می‌گویند از «تشکیل گروه» نمی‌گذرند، از دفاع مسلحانه از خود نمی‌گذرند، از دفاع غیرمسلحانه از خود هم نمی‌گذرند. حتا اگر برای نشان دادن اینها کسانی را به زور مشت و لگد و باتوم وادار به اعتراف کنند یا حتا نکنند، همین‌ها را در اتهام‌هایشان بنویسند و بالا بکشند و خلاص. که قاضی و مدعی‌العموم و جلاد همه با یک ردا بر تخت نشسته‌اند و کسی به دنبال اثبات «وقوع جرم» نیست. قصد حکومت کشتار زهر چشم گرفتن از محله‌های فقیر است، زهر چشم گرفتن از «مستضعفان».

دوم: جورجو آگامبن در مطلب «پلیس در مقام حاکم» مواجهه‌یی را روایت می‌کند مربوط به ۱۴ جولای ۱۴۱۸: «به گفته‌ی یک وقایع‌نگار، دوک اهل بورگوندی در کسوت یک فاتح و در راس سپاهیان خویش تازه وارد پاریس شده بود که گذرش در خیابان به کوکولوشِ جلاد می‌افتد، همان کسی که در طی آن روزها سخت برای او کار می‌کرده، بنا بر حکایت، جلاد، که آغشته به خون بود، به حاکم نزدیک شد و در حالی که دستش را به سمت وی می‌برد، بانگ زد: برادر خوش‌سیمای من!»* آگامبن اگر بنا بود در مورد ایران بنویسد مجاب می‌شد از برادران و خواهران خوش‌سیمای دیگر کوکولوشِ جلاد هم بنویسد. کسانی که نسبت آنها در ظاهر از جلاد دورتر از حاکم است و همین نسبت آنها را با جلاد هولناک‌تر می‌کند. برای نمونه نسیم نوروزی استاد دانشگاه کنکوردیای کانادا که نوشته بود: «با هر کی در ایران صحبت می‌کنم می‌گن آدم‌هایی که هرج و مرج کردند به نوعی “غیرعادی” و از مردم نبودند. مسوولانع [؟] گزارش خبری تهیه کنید. به والله دوران دوران جنبش سبز نیست. چقدر سخته فهمیدن این نکته؟» و بعد از واکنش‌ها به این توئیت ناگهان از کمپ «افشاکنندگان پروژه‌های امپریالیستی» سر درآورد.

5057

اوباشی که به رغم ادعاها و گنده‌گویی‌هایشان درست مانند هم‌تایان خودشان در میان اصلاح‌طلبان و اپوزیسیون «برانداز» نسبت به فرودستان مشکوکند و به برتری سیاسی و اخلاقی طبقه‌ی متوسط ایمان دارند، یعنی همان جایی که از آن آمده‌اند و به رغم ژست‌های پوکشان تا مرفق به آن وفادارند. مسئله به هیچ‌وجه این نیست که حاکم و جلاد برای صدور احکام مرگ در مورد فرودستان بازداشت‌شده در خیزش دی‌ماه ۹۶ و خیزش مرداد ۹۷ و قیام آبان ۹۸ منتظر اظهارنظر نسیم نوروزی و متحدان او بود یا نسیم نوروزی و هم‌تایانش اساسن آنقدری اعتبار دارند که بتوانند از به‌جان‌آمده‌گان خیزش‌ها و قیام‌های چند سال اخیر اعتبارزدایی بکنند. مسئله خشونت طبقاتی آشکار در اظهارنظر نسیم نوروزی و امثال اوست که در نهایت مابه‌ازای عملی خودش را در احکام مرگی می‌یابد که صادر و تا به امروز لااقل یک مورد آن اجرا شده است.

سوم: حق البته با نسیم نوروزی است. شکافی که خیزش دی‌ماه ۹۶ در وضعیت پدید آورد عاملیت ربوده‌شده و انکارشده را به فرودستانی بازگرداند که پیش از آن تنها سیاهی‌لشکر بازی‌های انتخاباتی شوالیه‌های طبقه‌ی متوسطی بودند. همین است که به جای قهرمانان «فعال» که اسم و رسمی داشته‌اند و در انواع محافل مرکز شناخته شده بوده‌اند و انواع جوایز و ستایش‌نامه‌ها را دریافت کرده‌اند حالا جمهوری اسلامی برای نوید افکاری سنگریِ گچکار حکم اعدام صادر می‌کند و مصطفی صالحیِ راننده تاکسی را به دار می‌کشد. در میان شهدا و بندیان و محکومان دی و مرداد و آبان پر است از کارگر ساختمانی و دستفروش و بیکار، پر از است از گچکار و سنگکار و کفاش. از کسانی که نه تنها نسیم نوروزی آنها را نمی‌شناسد بلکه تمام فک و فامیلش هم آنها را نمی‌شناسند. نسیم نوروزی و مانند او به لحاظ تاریخی و طبقاتی به جریانی تعلق دارند که وقتی جنبش سبزشان، آن بخش غالب در جنبش سبز که متعلق به آنان بود، به محاق رفت مشغول آب‌بازی و خزپارتی و جوادپارتی شدند و روشنفکران ارگانیکشان که هم‌زمان با خیزش دی‌ماه هشدار دادند شورش نان به فاشیسم منجر خواهد شد در ستایش ماهیت «رهایی‌بخش» آب‌بازی مطالب مفصل نوشتند. فرودستان و تهی‌دستان، کارگران و زحمتکشان، در یک کلام «پرولتاریا» برای آنان همان خزها و جوادهای خنده‌دار بودند و عصبیت خشونت‌بار و سرکوب‌کننده‌ی اظهارنظرهای مشعشعشان برای همین بود و است، برای همین که «غیرعادی»ها وارد سیاست شده بودند و سیاست حوزه‌ی تخصصی متفکران دوزاری طبقه متوسطی بود. شوالیه‌هایی وفادار به طبقه‌ی خودشان و در آن واحد خائن به لایه‌های پایینی همان طبقه. طبقه‌یی که سیاست‌های اقتصادی جمهوری اسلامی لایه‌های پایینی آن را روزانه به سمت فلاکت می‌راند و نسیم نوروزی، استاد دانشگاه کنکوردیای کانادا، هم‌زمان با نگرانی برای بومی‌های سرکوب‌شده‌ی کانادایی که در آکادمی با هورا و تشویق و انباشت سرمایه‌ی نمادین همراه است، از راه دور پای حکم اعدام «غیرعادی»های ایران را مهر و امضا می‌کند.
—————-

*وسایل بی‌هدف؛ یادداشت‌هایی در باب سیاست. جورجو آگامبن. ترجمه‌ی امید مهرگان و صالح نجفی
—————-

منبع: صفحه فیس بوک هژیر پلاسچی
https://www.facebook.com/hazhirp

—————————————————

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.