تقی روزبه: حمله به تأسیسات هسته ای نطنز و پوسیدگی رژیم!

بحران هسته ای و سرنوشت برجام مدتی است که وارد مسیر حذف و حالت نیمه احتضار شده و اگر کنترل نشود چه بسا به اتاق سی سی یو هم منتقل شود که در این صورت به معنی ورود بحران به سرحد اشباع خود است که لاجرم دارای پی آمدهای مهم و سرنوشت سازی خواهد بود. ….

—————————————————————-

4553

حمله به تأسیسات هسته ای نطنز و پوسیدگی رژیم!

بحران هسته ای و سرنوشت برجام مدتی است که وارد مسیر حذف و حالت نیمه احتضار شده و اگر کنترل نشود چه بسا به اتاق سی سی یو هم منتقل شود که در این صورت به معنی ورود بحران به سرحد اشباع خود است که لاجرم دارای پی آمدهای مهم و سرنوشت سازی خواهد بود.

از آن جا که نقطه توافقی لااقل در افق کنونی وجود ندارد، و رویدادها در این مسیر پیش نمی روند، فعال کردن مکانیزم حل و فصل درونی برجام چه از سوی ایران و چه اروپا با اهداف متفاوتی صورت می گیرند که خود بجای آن که با هدف حل و فصل چالش ها در چارچوب برجام باشد به عاملی برای مرگ نهائی آن تبدیل می شود. از جانب اروپا بالقوه به معنی تهدید به چکاندن ماشه هسته ای برای وادارکردن رژیم ایران به عقب نشینی از مواضع کنونی و پس گرفتن گام های کاهش تعهدات برجامی است. از جانب ایران هم برای متهم کردن سه کشوراروپائی برجام به انجام ندادن تعهدات خود. البته ازبیرون هم، برجام بشدت زیر فشارها و تهدیدهای روزافزون دولت آمریکا قرار گرفته است که با هدف چکاندن سریع مکانیزم ماشه و بازگشت تحریم های بین المللی صورت می گیرد. هر کدام از طرف ها فعلا به شیوه خاص خود در حال بازی کردن با ورق های تهدید و کنش معطوف به نشان دادن عضله هستند. چنان که اروپا چه در قطعنامه اخیر آژانس هسته ای و چه تدارک قطعنامه ای مبنی بر تداوم تحریم های تسلیحاتی برای مدت معینی (در شرایطی که آمریکا تحریم دایمی فروش و خرید اسلحه و کنترل کشتی ها و محموله های صادراتی و… را دنبال می کند) و چه از طریق گزارش دبیرکل سازمان ملل در مورد حملات موشکی ایران به تأسیسات نفتی عربستان و… که با چراغ سبز اروپا همراه بوده است، و چه از جانب دولت آمریکا که با تهدید و تطمیع دیگران در تلاش بی وقفه ای برای ایجاد اجماع جهانی علیه ایران است و البته در این زمینه آمریکا بدلیل همان یک جانبه گری فزاینده تا کنون نتوانسته موفقیت مورد نظرخود را بدست آورد. با توجه به مخالفت روسیه و چین، و تردیدهای اروپا که در عین حال نگران نابودی کامل برجام بدون وجود یک بدیل برای آن است، دولت آمریکا صراحتا به شکل اولتیماتوم واری تهدید کرده است که اگر تحریم های تسلیحاتی لغو شوند به هرشکل و بهر قیمتی که شده مانع آن خواهد شد. از جمله چه از طریق تهدید به چکاندن مکانیزم ماشه برای الغاء قطعنامه ۲۲۳۱ و بازگشت به تحریم های قبلی از طریق فشار و وادار ساختن یکی از کشورهای باقی مانده در برجام مثل انگلیس و یا اگر نشد، تحت عنوان حق خودخوانده ای که امریکا برای خود منظور کرده است که طبق آن اعلام یک جانبه الغاء آن به عنوان عضو کشورهایی که در تصویب قطعنامه ۲۲۳۱ حضور داشته اند را حق خود دانسته و با تکیه به اقتدار خود نظارت یک جانبه بین المللی بر اجرای آن توسط دیگر کشورها را نیز حق و وظیفه خود می داند، که البته این به معنای اعمال یک جانبه گری در مقیاس جهانی و نقض حقوق بین الملل در ابعادی تازه ای است که طبعا چالش های خود را هم دارد. با این همه این مسیری است که دولت ترامپ در حوزه های گوناگونی آن را پیش می برد که در انطباق با اعمال باصطلاح هژمونی خود (بخوانید دیکته کردن) به شیوه خود و از موضع اقتدار بر دیگر کشورهای جهان است که تبعات خود را دارد.
اما حمله به نطنز چه هوائی و یا تخریب آن از طریق سایبری یا عوامل نفوذی (که علاوه بر واکنش های تأیید آمیز ضمنی رژیم و شورای امنیت آن) برخی گزارش ها هم مثل گزارش نیویورک تایمز و رویترز و انتشار عکس های ماهواره ای مؤید آن هستند، نشان دهنده آن است که منازعه صرفا در حوزه سیاسی و دپیلماسی و یا حتی حملات نظامی در بیرون از مرزهای ایران، آن گونه که بکرات در سوریه شاهدش بوده ایم، جریان ندارد بلکه به موازات آن وارد عرصه تازه ای می شود که حمله و یا تخریب این تاسیسات هسته ای بیانگر آن است. گرچه در گذشته هم این نوع حملات به این نوع تاسیسات و سانتریفوژها و یا ترور کارشناسان هسته ای اتفاق می افتاد، اما آن ها، هم عملا پس از برجام فروکش کرده بودند و هم این که اکنون تعداد و سطح این گونه اقدامات و تخریب ها و خرابکاری ها فراتر رفته است و هم مهمتر از آن ها، در شرایط بالکل متفاوت ‌ژئوپلتیک جهانی همراه با تنش های منطقه ای و جهانی بیشتر صورت می گیرد. با شدت یافتن بن بست برجام و بحران هسته ای و افزایش حجم غنی سازی و… که به معنی توسل رژیم ایران به حربه تهدیدآمیز کاهش زمان گریز هسته ای است که گفته می شود به چهار ماه رسیده و البته کم کردن این مسیر دارای تایمینگ، برای امریکا و اسرائیل غیرقابل تحمل است و نیز گره خوردن این بحران با سایر سیاست ها و فعالیت های رژیم در منطقه و در کنار مرزهای اسرائیل و دیگر نقاط جهان مثل ونزوئلا در قاره آمریکا و… و یا زدن پایگاه دریائی در اقیانوس هند و نظایر آن، و از جانب دیگر مشاهده تضعیف نفوذ و موقعیت سیاسی ایران چه در داخل و چه در منطقه و متحدین نیابتی اش،‌ و هم چنین تست شدن میزان توان عکس العمل ایران در پاسخ به حملات پی درپی اسرائیل در سوریه به نیروهایش و کلا افول اسلام سیاسی در منطقه، آمریکا و اسرائیل را تشویق کرده است که دامنه اقدامات تهاجمی خود را گسترش دهند. صدور حکم اخیر دادگاه آمریکا در مصادره محمولات کشتی های ایران به سوی ونزوئلا و اقداماتی نظیر آن نیز به معنی خطر گشوده شدن جبهه تازه ای علیه رژیم ایران است.

انفجار در تاسیسات نطنز و پارچین و… در عین حال چند نکته مهم دیگر را نیز به نمایش می گذارد:
- این که رژیم قادر نیست حتی از این تاسیسات بسیارحساس هسته ای و با خطر نشت رادیواکتیو حفاظت لازم را به عمل آورد. فرقی نمی کند که از آسمان حمله شده باشد و یا از طریق عوامل داخلی و نفوذی و یا سایبری صورت گرفته باشد.

- یک باردیگر این انفجارات در حساس ترین تاسیسات حفاظت شده نشان داد که دولت های آمریکا و اسرائیل عملا توانسته اند شبکه ها و نهادهای جاسوسی موازی علیه ایران را که از پشتیبانی لجستیکی ماهواره ای و مجازی و شبکه های برون مرزی برخوردارند بخوبی سازمان بدهند. نبردی که سال هاست جریان دارد و عملا تمامی تلاش های رژیم که حتی به حملات کور و اقدام به دستگیری ها و اعدام ها با هدف ایجاد ترس و یا یافتن سرنخ ها کشیده است، نتوانسته آن ها را منهدم کرده و صفوف خویش را پاکسازی کند، بطوریکه بارها به شکل تحقیرآمیزی غافلگیر شده است. چنین پدیده ای حاکی از رخنه عمیق بی اعتقادی و نارضایتی در صفوف حساس ترین بخش های امنیتی و نظامی و سایر ارگان ها است. البته فرسودگی توان رژیم و فرایند فروپاشی اقتدار آن در حوزه های دیگر هم مشهود است. مثلا آتش سوزی های گسترده جنگل ها را که اذعان می شود عمدی است شاهدیم و یا بی کفایتی و ناتوانی کاملش در کنترل نرخ ارز و جهش قیمت ها و یا ناتوانی اش در کنترل اشاعه همه گیری کرونا را. در این میان تنها ابزار فعلا موجود رژیم علیه شهروندان بکارگیری سرکوب بیشتر و بگیر و بندها و اعدام و هراس افکنی است که حتی آنها هم با توجه به تشدید بحران اقتصادی و سونامی تورم و بیکاری و فساد و تشدید شکاف های درونی و فقدان امید و چشم اندازی در مقابل مردم، قادر نیستند رژیم را در برابر گسترش اعتراضات و شورش ها و قیام های محتمل بیمه کنند. سرکوب در شرایطی که کلیت اقتدار در حال پوسیدگی و فروپاشی است، فراتر از لحظه های کوتاه، اهرم کارسازی نیست و حتی خود می تواند تحت شرایطی به انفجار بیشتر کمک کند.

- در سطح بین المللی هم رژیم با سه برگ بازی می کند: نخست در صدد است که با توسل به تهدید باصطلاح دکترین هسته ای جدید یعنی کاهش و تعطیل کردن بازرسی ها و بویژه لغو پروتکل الحاقی (همانگونه که فعلا از تهدید مجلس جدید به لغو آن شروع کرده است و توسط ظریف و سخنگوی وزارت خارجه و دیگر مسئولان نیز بارها به اشکال گوناگونی مطرح می شود) و با حربه تهدید کاستن از فاصله گریز هسته ای، باصطلاح قدرت چانی زنی خود را ارتقاء‌ دهد. برگ دوم، خزیدن بیش از پیش به زیر چترحمایتی چین و روسیه است که با پیمان های استراتژیک و گسترش روابط و دادن امتیازاتی به آن ها و حساب باز کردن روی جهان در حال قطب بندی و در آستانه جنگ سرد نوین که در آن گمان می رود انتقال ثقل قطب اقتصادی به سمت چین و شرق آسیا باشد. بی تردید سیاست های یک جانبه ترامپ و موضع انفعالی اروپا تسهیل کننده چنین رویکردی است که خود هسته سفت قدرت هم مدافع و پیش برنده اصلی آن است. برگ سوم آنها نیز چشم دوختن به بحران داخل آمریکا و انتخابات و امکان نوعی سازش و مصالحه در لحظه مناسب است. چرا که اولا روشن شده است که به اروپا در برابر فشارهای آمریکا نمی توانند تکیه کنند و ثانیا زیر فشار سنگین بحران اقتصادی و تنگناهای آن قرار دارندکه شتاب فوق العاده ای یافته است و حتی خطر ونزوئلایی شدن اقتصاد ایران به شکل جدی تری مطرح شده است و همه این ها رژیم را در برابر انتخاب گزینه های مهم مرتبط با امر بقاء قرارداده است. در چنین شرایطی است که رژیم بار دیگر دارد در موقعیتی قرار می گیرد که حتی به مراتب سخت تر و شکننده تر از مقطعی است که چند سال پیش بدان سبب ناچار شد عقب نشینی کرده و جام زهر بخورد. اکنون منتها با توجه به بی ثبات تر شدن شرایط جهانی و مشخصا نامتعینی وضعیت داخلی آمریکا در حال رصد کردن فرصت مناسبی است تا شاید با بکارگیری حربه تهدید هسته ای و یارگیری های جهانی در موقعیت بهتری به مذاکره و مصالحه ولو نیم بندی به نشیند.

در این میان مانورهای نخ نما شده و مذبوحانه ای چون قرینه سازی بین شرایط کنونی با شرایط دوره مصدق که توسط ظریف در اجلاس اخیر شورای امنیت ملی اتخاذ شد، بقدری مضحک بود که جز تمسخر بیشترداخلی و جهانی برای رژیم به ارمغان نداشت. چرا که اولا بر کسی پوشیده نیست که خود روحانیت و شماری از صاحب منصبان مهمی که از قضا از معتمدین همین نظام از کاشانی تا فلسفی و تا بهبهانی … محسوب می شدند، با دربار و انگلیس و آمریکا در انجام کودتا همکاری و مشارکت داشتند. ثانیا هیچ قرابتی بین موازنه منفی سیاست خارجی مصدق با سیاست خارجی رژیم که با انزوای روزافرون همراه بوده است وجود ندارد. ثالثا هیچ تشابهی بین اقتدار هسته ای تباه کننده امکانات و توش و توان یک کشور و ملی کردن واقعی صنعت نفت دیده نمی شود. برعکس حکومت اسلامی به نحوی فاجعه بار و به شکلی تراژیک- کمیک به اقتصاد منهای نفت در معنای خود ویرانگرانه اش که به معنای نابود ساختن کل اقتصاد و فراگیر کردن افلاس است معنا بخشیده است. رابعا رژیم حتی پس از پیروزی هم تا آنجا که توانسته از مطرح شدن نام و نشان مصدق جلوگیری کرده و از برگزاری مراسم و یا گرد آمدن یاران و طرفداران مصدق جلوگیری کرده است. در چنین حالتی است که اشک تمساح رژیم و برخورد ابزاری اش با کودتا و نام مصدق جز به برانگیختن نفرت عمومی از نظامی که همه چیز در آن براساس سود و زیان و منافع حقیرانه باندهای قدرت سبک سنگین می شود، منجرنشده است. مردم ایران و جهان ذره ای حقیقت در سیاست ها و مانورها و اشک تمساح رژیم نمی بینند.

با این همه سیاست رژیم در داخل هم چنان تشدید سرکوب و فشرده و قبضه کردن کامل قدرت توسط جناح های تندرو و اصول گراست. چرا که رژیم پی برده است که خطر واقعی از داخل بر می خیزد و تنها راه چاره ماندن را یکدست کردن و تمرکز قدرت و سرکوب می داند، اما خودهمین مساله می تواند با توجه به تشدید مؤلفه های گوناگون بحران و روندهای بی ثبات کننده منجر به باریک ترشدن پایگاه اجتماعی و فرو پاشاندن اقتدارش شده و عملا رژیم را در شرایط طوفانی و بی ثباتی کلی اوضاع داخلی و منطقه ای و جهانی شکننده تر کند و نهایتا با چالش ها و رویدادهای غیرمرتبه با خطر فروپاشی کامل مواجه کند.

پاشنه های آشیل رژیم:
بطورکلی شتاب بخشیدن به شکاف بین شکل تهاجمی سیاست های رژیم و در رأس آن توسط خود خامنه ای و اصرار حتی غیرمعقول وی، با وضعیت و توان واقعی و در حال افول و فرسایش رژیم که سیر رویدادها دایما در جهت فرو ریختن و لاجرم پوک و پوشالی کردن اقتدارش عمل می کند، آن هم در شرایطی که نامتعینی و بی ثباتی روندها وضعیت عمومی جهان را تشکیل می دهد، سیستم قادر نخواهد بود به شکل تاکنونی اش به حیاتش ادامه بدهد. حتی اگر در خارج هم بتواند سازشی ولو نیم بند بر قرار کند که در شرایط ضعف روزافزون، حریفان امتیازات بیشتری را هم طلب می کنند، باز هم نخواهد توانست موقعیتش را در داخل تثبیت کند. سوای روند فروپاشی توان اقتصادی اش که بزرگترین پاشنه آشیل کنونی اش را تشکیل می دهد، در عرصه تاکتیک و سیاست همین شکاف روزافزون بین شکل تهاجمی و فقدان پشتوانه لازم سیاسی و اقتصادی در تناسب با آن است که مانع اتخاذ یک سیاست و رویکرد معقول در تناسب با وضعیت واقعی شود. این همان پدیده ای است که من پیشتر آن را حرکت و سرعت گرفتن در منطقه کور نامیده ام. توسل به سیاست تهاجمی و مازاد توان، چه در داخل و چه در خارج در شرایطی که قادر به کنترل بحران ها و روند پر شتاب آن ها نیست، به منزله پرش و خیز برداشتن بهنگامی است که زمین زیر پا خالی می شود، نه تاکتیک و استراتژی سنجیده معطوف به بقاء، که به معنی فرار به جلو و مبادرت به قمار سیاسی و پر ریسکی است که با توهم از این ستون به آن ستون فرج است صورت می گیرد.

واقعیت آن است که حکومت اسلامی به همراه اقتصاد-سیاسی ویژه اش به بن بست رسیده و این بن بست به دلیل فشارهای داخلی و جهانی و بی ثباتی حاکم بر جهان و فقدان رویکرد متناسب با آن دو چندان آسیب پذیر شده است. پاشنه آشیل دیگر رژیم بسته شدن امکان مانور هسته سفت قدرت در فرار از مسئولیت مستقیم در برابر بیلان ورشکسته نظام است که با سنگر گرفتن در پشت باصطلاح بخش انتخابی صورت می گرفته است. اکنون این رهبر همه کاره نظام است که با یکدست سازی و انتصابی کردن انتخابات و مبسوط الیدکردن کردن شورای نگهبان و دیگر نهادهای انتصابی، در کانون سیبل عمومی قرار می گیرد که این خود به معنی شکننده تر شدن ساختار قدرت است. شکاف بین مسئولیت و اختیارات در نظام به حداکثر خود رسیده است، که حتی صدای اصلاح طلبان را که با بحران موجودیت دست و پنجه نرم می کنند در آورده است. پیشتر، امثال تاج زاده ها می گفتند که بهتر است با چنین وضعی ریاست جمهوری و رهبری در هم ادغام شوند و خود رهبر برای مدت معینی مسئولیت را بعهده بگیرد. اکنون حتی کسانی مثل موسوی خوئینی ها نیز صدایشان در آمده و خواهان مسئولیت پذیری و پاسخ گوئی شخص خامنه ای به معضلات و ناکامی های فزاینده که آینده نظام را در معرض تهدید قرار داده شده اند. در چنین شرایط بحرانی حتی خود یکدست سازی می تواند موجب انتقال شکاف ها و تضادها به درون صفوف اصول گرایان و باصطلاح طبقه سیاسی حاکم شده و خود آن به پاشنه آشیل دیگری برای رژیم تبدیل شود.

در چنین شرایطی که آینده طوفانی بنظر می رسد، آرایش دادن به یک جنبش گسترده توده ای، مبتنی بر استراتژی و تاکتیک معطوف به پیوند بین اعتراضات خیابان که با سونامی گسترش فقر و سقوط اقتصادی و گسترش شتابان به حاشیه پرت شدگی و وقوع حتی نیرومندتر آن ها در ادامه موج های قبلی محتمل بنظر می رسد، با جنبش های مطالباتی مؤسسات کارگری و معلمان و پرستاران و دیگر لایه های مزد و حقوق بگیر، که علیرغم همه فشارهای پلیسی و محدودیت های کرونائی اوج تازه ای پیدا می کند و جلب همراهی سایر جنبش ها اعم از جنبش زنان و دانشجویان و با مشارکت فعالین و کنشگران، برای شکل دادن به شالوده و ساختاربندی یک جنبش فراگیر و متکثر حول مطالبات کلان مشترک اهمیت راهبردی دارد؛ تا هم تیغ سرکوب رژیم کند شود و نتواند به سرعت قیام ها و شورش ها و اعتصابات را خاموش کند و هم جنبش ها بتوانند از حالت تدافعی خارج شده و به حالت تعرضی گذر کنند.

تقی روزبه
۲۰۲۰.۰۷.۰۴

———————————————————-

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.