باب آواکیان: درباره رهایی از بردگی ذهنی و همه مظاهر ظلم و ستم
به همین دلیل است که حاکمیت در قدرت، که وجودش، ثروت و قدرتشان بر ظلم و استثمار متکی است، پیوسته دین را تبلیغ میکنند. به همین دلیل است که همان بردهدارانی که سیاهپوستان را از یادگیری خواندن منع کردند (و کسانی که میخواستند خواندن را یاد بگیرند بهشدت مجازات کردند) بردگان خود را به چنگ گرفتن دین و تشویق بهزانو زدن و دعا کردن ترغیب میکردند. ….
——————————————————–
باب آواکیان
درباره رهایی از بردگی ذهنی و همه مظاهر ظلم و ستم
نشریه انقلاب ۴ مه ۲۰۲۰ - revcom.us
مترجم: برهان عظیمی
در سال ۱۸۶۳، در اواسط جنگ داخلی، آبراهام لینکلن سرانجام اعلامیه رهایی را صادر کرد و در نتیجه جنگ داخلی، سیاهپوستان رسماً به معنای دقیق کلمه صرفاً از بردگی جسمی آزاد شدند. اما امروز این سؤال مطرح است: مردم سیاهپوست بالاخره چه موقع، و چگونه از همه اشکال بردگی و ظلم آزاد خواهند شد؟ و این یک سؤال بزرگ واقعی را ایجاد میکند:
سیاهپوستان بالاخره چه موقع خود را از بردگیِ ذهنیِ دین رها میکنند؟!
ما امکان وجود جهانی بدون ظلم و ستم که در گذشته نهچندان دور بهطور قدرتمندی در جریان خیزش رادیکال در طول دهه ۱۹۶۰ و اوایل ۱۹۷۰ در این کشور و در سراسر جهان رخ داد، را دیدهایم i. مبارزه سیاهپوستان در این کشور در خط مقدم (رأس) همه اینها قرار داشت و هرچه این مبارزه بر ضد خود سیستم رادیکالتر شد و گروههایی مانند حزب پلنگ سیاه که از بیصبری و جسارت جوانان سیاهپوست نشأت گرفته بود، رشد و نفوذ پیدا کردند، نقش پیشرفته (تکامل دهنده) مبارزه برای آزادی سیاهان نقش مثبت حتی قدرتمندتری را (بر کل خیزش دهه ۱۹۶۰ و اوایل ۱۹۷۰-م) نیز ایفا نمود. و، بهعنوان بخش بسیار مهمی از اعتقاد گسترده و محکم مبنی بر اینکه پایان دادن به کابوسی که برای مدت طولانی تحمل شده بود، نهتنها ضروری بلکه ممکن بود:
در میان سیاهپوستان – که همیشه به آنها گفته میشود کاملاً بهنوعی ذاتاً مذهبی هستند – دور شدن گستردهای از دین بهویژه در بین جوانان رخ داد. چرا؟ زیرا مردم مملو از امید بودند، آنها باور نمیکردند که امید به دنیای بهتر وجود ندارد. آنها پر از امید به دنیای بهتر در این جهان بودند. و به همین ترتیب، در بین سیاهپوستان بهویژه از طرف جوانان، رویگردانی عمده از دین و کلیه سنن قدیمی که همراه با دین بود و تأثیر محافظهکارانهای در سربهراه کردن مردم دارد، وجود داشت. ii
حقایق سخت، حقایق رهاییبخش
اما قول بزرگتری را جنبش رادیکال دهه ۱۹۶۰ داده بود و امیدهایی که بوجود آورد، تحقق نیافت- دلیل اساسیاش این بود که امور به یک انقلاب واقعی ارتقاء نیافت. و باگذشت چند دهه از آن زمان، از طریق سیاست آگاهانه توسط قدرتهای حاکم برای تقویت رشد اقشار بورژوازی و خردهبورژوازی در بین سیاهپوستان، و درعینحال حفظ و مهار تودههای مردم سیاهپوست در شرایط محرومیت، ستمگری و سرکوب بیرحمانه، به این واقعیت تلخ انجامید:
در میان تودههای اصلی مردم، ازجمله سیاهپوستان (منظور اقشار طبقه متوسط که از طریق سیاست آگاهانه طبقه حاکم گسترش یافت نیست بلکه تودههای مردم ستمکش است)، یک احساس تضعیف روحیه و شکست به میزان زیادی بوجود آمد و با معرفی مقادیر انبوه مواد مخدر ازجمله توسط سیاست و عمل آگاهانه طبقه حاکمه، شرایط ناامیدکننده تودههای اصلی ستمکش و حس تحقیرآمیز در آنان را بیشتر تقویت نمود. بسیاری از مردم یا به خاطر مصرف مواد مخدر مردند و یا از سر یاس و ناامیدی و نداشتن امید با تبدیلشدنشان به بیوجدانان شکسته شده تقلیل مییافتند؛ بهعبارتدیگر در جریان مبارزات دهه ۱۹۶۰ که بسیاری از مردم را تحت تأثیر قرارداد فروکش و دگرگونشده بود و عدم امید یا کشته شدن امید(در آنان) بهطور واقعی به مرگ سریع بسیاری از مردم ختم میشد. و با رشد باندها در گتوها و مناطق سیاهپوستان و لاتین تبارهای این کشور (و همچنین در سطح بینالمللی) این وضعیت حتی با کشیده شدن جوانان که در وضعیت محرومیت و ناامیدی به سر میبردند به سمت باندها و توهم ثروتمند شدن، با جهتگیری “ثروتمند شدن و یا تلاش برای مردن” ناامیدتر و شرمآورتر شد، و رشد تجارت مواد مخدر و تأثیر فرهنگ فاسد ترویجشده در کل جامعه که باعث گسترش استثمار و تخریب دیگران بهعنوان وسیلهای برای رسیدن به ثروت کلان، چه در سطح والاستریت و چه درصحنه جهانی و یا در خیابانهای محلههای داخلی شهرها شد. iii
در مواجهه با همه اینها، در میان احساس ناامیدی کشنده از طرف شمار زیادی از سیاهپوستان، یک بازگشت بهطرف دین صورت گرفته است. غالباً ادعا میشود که دین چیزی است که به سیاهپوستان اجازه داده است تا در مقابل تمام رنج و مصائب-یک دهشت بسیار واقعی-که در طول تجربهشان در آمریکا با آن روبرو بودهاند، تحمل و پایداری کنند، و این روند هماکنون همچنان در جریان است. اما اینیک منطق شکست خوردن و مغلوب شدن است – به این فرض اساسی (گفتهشده یا ناگفته) استوار است که اساساً این سیستم همانطور که بوده است، دستنخورده باقی خواهد ماند و تحقیر و تبعیض، آزار و اذیت، وحشیگری و تهدید و ارعاب مردم سیاهپوست همچنان ادامه خواهد داشت؛ و بهترین چیزی که میتوانند به آنها امیدوار بمانند این است که بهنوعی زنده بمانند و در تمام طول زندگی تلاش کنند تا رشد کنند – یا اگر در این زندگی رنج میبرید اما در “زندگی بعدی”(پس از مرگ) “مورد محبت و عطوفت پروردگار(مسیحیت-م) قرارگرفته و بهدرستی به شما برخورد میشود” یا مطیع الله(اسلام-م) میشوید و پاداش میگیرید.
یکبار دیگر، این سؤال بهشدت مطرح میشود: چگونه سیاهپوستان میتوانند از قرنها ظلم کاملاً رهایی یابند، و چگونه این پایان دادن به همه ستمگریها، با همه مردم، در همهجا ارتباط دارد؟
پاسخ این است که احتمال وقوع این امر واقعی هست، اما تنها میتواند بر اساس یک رویکرد علمی برای تغییر جهان و درک علمی که این ستمگری ریشه در سیستم سرمایهداری-امپریالیسم دارد و ناشی از آن است، صورت بگیرد؛ همان سیستمی(نظامی) که با استثمار و سرکوب خشن و خونین مردم نهتنها در این کشور بلکه در سراسر جهان و محیط طبیعی را غارت میکند، و اینکه این سیستم باید و میتواند از طریق یک انقلاب واقعی سرنگون شود و یک سیستم کاملاً متفاوت و بسیار بهتر یعنی: سوسیالیسم، که هدف نهایی آن یک جهان کمونیستی بدون هرگونه ستم و استثمار از کسی است، در همه جای جهان، جایگزین آن شود.
همانطور که قبلاً یک حقیقت ساده و اساسی را بیان کردم که: “بهطور اساسی، یا به زندگی تحت همین شرایط تن میدهیم و نسلهای بعدی را هم محکوم میکنیم که آیندهای مشابه این یا بهمراتب بدتر داشته باشند؛ البته اگر اصلاً آیندهای داشته باشند، یا، انقلاب کنیم!”" iv
و در رابطه با این، من درباره این حقیقت ژرف همچنین گفتم:
این پتانسیل وجود دارد که زیبایی بیسابقهای از ورای این زشتیهای غیرقابلتوصیف بوجود بیاید: سیاهپوستان نقش مهمی در پایان دادن به این سیستم که ظرف مدت طولانی تاکنون نهتنها انسانها را استثمار بلکه از هزاران روش از خصایص انسانی محروم و مورد ارعاب و عذابشان قرار داده است،دارند؛ و پایان دادن به این امر تنها از طریق یک روش میتواند انجام شود: با جنگ برای رهایی بشریت، پایان دادن به شب طولانی که جامعه بشری به اربابان و بردگان تقسیم شده است و تودههای بشریت محکومبه زندگی در زنجیر جهل و بدبختی، شلاق خوردن، مورد ضرب و ستم، تجاوز جنسی، و قتل قرارگرفته است. v
اما در اینجا روش دیگری وجود دارد که بهطور بنیادین، دو گزینه وجود دارد: یا به بردگی ذهنی دین بچسبید و ستمکش بمانید، یا زنجیرهای ذهنی دین را با برخاستن و جنگیدن کنار بگذارید تا با یک شانس واقعی به آزادی کامل برسید و به همه ظلم و استثمار پایان دهید.
به نظر میرسد دین به مردم در مواجهه با ظلموستم و زجرهایی که مجبور به تحمل آنها میشوند، دلداری و آرامش میبخشد، و یا این امر در مردم این احساس را بوجود میآورد که با اعتقاد به دین میتوانند از “انجام اشتباه” خودداری کنند و یا حتی اگر “مرتکب اشتباهی شوند”، هنوز هممقداری ارزشمندند. و درست است که برای برخی افراد دیدگاههای مذهبیشان انگیزهای برای مبارزه با اشکال مختلف ظلموستم است، و بسیاری از افراد که از دیدگاه مذهبی به مسائل برخورد میکنند دارای بینش و دانشی هستند که دانستن و آموختن آنها مهم است. اما این نیز صحیح است که، بهعنوان یک روش تفکر و راهنمای انجام عمل، دین به خلق و اختراع موجودات ماوراء طبیعی متکی است که وجود ندارند اما گفته میشود که درنهایت واقعیت را شکل داده و کنترل میکند، و ازجمله سرنوشت انسانها را رقم میزند. دین از مردم میخواهد که به آن موجودات خیالی ماوراء طبیعی (یا به مقامات حقیقی انسانی که به نمایندگی و یا تحت نام آن موجودات خیالی ماوراء طبیعی صحبت میکنند) تسلیم شوند و از کتابهایی پیروی کنند که در حقیقت منجر به پایان دادن به ظلموستم نمیشود بلکه درواقع باعث ترویج و تقویت انواع تحقیر و دهشت میشود. (این چیزی است که من کاملاً در کتاب «خلاص شدن از شر همه خدایان! ذهن را از زنجیر رها کردن و تغییر رادیکال جهان» بهطور کاملاً مشخص نشان دادهام، بهویژه با توجه به سه دین اصلی توحیدی [تک خدایی]: یهودیت، مسیحیت و اسلام. ) از این طریق، دین در ضدیت مستقیم با اتخاذ یک رویکرد علمی مداوم برای درک واقعیت و انجام یک مبارزه میباشد.
به همین دلیل است که حاکمیت در قدرت، که وجودش، ثروت و قدرتشان بر ظلم و استثمار متکی است، پیوسته دین را تبلیغ میکنند. به همین دلیل است که همان بردهدارانی که سیاهپوستان را از یادگیری خواندن منع کردند (و کسانی که میخواستند خواندن را یاد بگیرند بهشدت مجازات کردند) بردگان خود را به چنگ گرفتن دین و تشویق بهزانو زدن و دعا کردن ترغیب میکردند. و به همین دلیل است که امروز، قدرت حاکمه در این کشور فقط مایل به فراهم کردن بستر برای هر سیاهپوستی که تمایل به شرکت در “از خدا صحبت کردن” پرشور را دارند و برای بسترسازی آن رژه رفته و رقابت میکنند. شنیدن این ممکن است دردناک باشد، اما سؤال این است: آیا این درست است یا خیر؟ در مورد آن فکر کنید.
این امر نه ممکن و نه اصولی است – و هیچکس نباید سعی کند – که در هر زمان معینی مردم را مجبور کنند که از اعتقاداتی که دارند دست بکشند. به معنای اساسی، رهایی-از هر شکلی بردهداری و ظلموستم- باید یک عمل داوطلبانه و آگاهانه مردم باشد. اما یک نیاز کلان و مهم برای دامنزدن به یک مبارزه ایدئولوژیک، به روشی اصولی اما به همان اندازه که ضروری هم است، وجود دارد تا مردم بتوانند رویکرد علمی برای شناخت و تغییر و تحول جهان بدست آورند و با روشهای تفکری که درواقع به آن کمک میکنند که آنها و دیگران را ستمکش نگه دارد، گسست کنند.
یکبار دیگر تأکید میشود، درست است که بسیاری از افراد مذهبی اکنون در مبارزات مهم علیه ستمگری شرکت میکنند؛ و این هم درست است که بسیاری از افراد متدین در بین میلیونها شرکتکننده در انقلاب خواهند بود تا این سیستم ستمگرانه را به دور بریزند. اما این انقلاب، و تلاش مداوم برای پایان دادن به همه ظلموستمها و ایجاد رهایی کامل و واقعی، باید توسط کسانی، ازجمله ستمکشترین و نیز دیگران انجام شود که یک رویکرد علمی برای تغییر جهان در پیشگرفتهاند و بردهداری ذهنی دین را ، همراه با هر روش دیگری که موجب ظلموستم میشود یا حداقل ستمگری را عقلانی و عینی را توجیه میکند، به دور بیندازند.
حقیقت تلخ این است که:
مردم ستمکشی که قادر نیستند و یا مایل به مقابله با واقعیت نیستند، محکومبه بردگی و ستمکشی هستند. vii
اما، یک حقیقت رها کننده بهمراتب بزرگتر، این است:
مفهوم یک خدای، یا خدایان، توسط بشریت ایجادشده است، کودکانه و از سر جهلونادانی هست. این امر هزاران سال از آن زمان تاکنون توسط طبقات حاکم ماندگار و جاودانه شده است و در خدمت منافع آنها در استثمار و کنترل اکثر مردم هست که آنها را در غفلت جهل و غیرمنطقی نگه بدارند.
بوجود آوردن جهانی نوین و آیندهای بهتر برای بشریت به معنای سرنگونی چنین طبقات استثمارگر و رها کردن و پشت سر گذاشتن اینگونه جهل و ابهامات غیرمعقول بردگی برای همیشه است. viii
——————-
پانویسها
[i] – در نوشته ” امید برای بشریت بر اساس یک شالوده علمی، شکستن با فردگرایی ، انگلیسم و شوونیسم آمریکایی” (در سایت revcom.us موجود است)، باب آواکیان درباره این تغییر اساسی که در دهه ۱۹۶۰ رخ داده صحبت میکند:
در دهه ۱۹۶۰، تودههای مردم در سراسر جهان، ازجمله در این کشور، سرشار از امید و عزم راسخ در مورد چشمانداز ایجاد جهانی کاملاً متفاوت و بهتر بودند. در سرتاسر جهان سوم، مبارزات آزادیخواهی باهدف برچیدن یوغ ستم استعماری که برای دهها سال و حتی قرنها به نسلها تحمیلشده بود، صورت گرفت. و در خود کشورهای امپریالیستی – ازجمله بهویژه در ایالاتمتحده آمریکا- نسلی که در دهه ۱۹۶۰ پدید آمد، هم درک نیاز و هم باور واقعی به امکان ایجاد جهانی کاملاً متفاوت و بهتر داشتند و علاقهای به شنیدن هرگونه استدلالی در مورد اینکه چرا امور باید بهگونهای باشند که هستند در آنها وجود نداشت.
ii- – در نوشتۀ ” امید برای بشریت بر اساس یک شالوده علمی، شکستن با فردگرایی ، انگلیسم و شوونیسم آمریکایی” (در سایت revcom.us موجود است)، باب آواکیان در پاسخ به مارک رود در مورد درسهای دهه ۱۹۶۰ و نیاز به یک انقلاب واقعی (موجود در revcom.us) ، به این نکته تأکید میشود:
این انقلابیون سیاه در حرکت از محدودیتهای جنبش حقوق مدنی به موضع تکاملیافته تری رسیده و خواستار آزادی سیاهان و پیوند این امر با مبارزات رهاییبخش در جهان سوم ، ازجمله جوانهای تحصیلکرده، به سمت یک جهتگیری انقلابیتر، حتی آن جهتگیری (به نظر آن زمان) یک “کیف مختلط” که شامل مجموعهای از تمایلات متضاد، ازجمله کمونیسم انقلابی که از چین میآمد و همچنین ملیگراهای انقلابی مختلف و روندهای متناقض دیگری، بود.
iii- ” امید برای بشریت بر اساس یک شالوده علمی، شکستن با فردگرایی ، انگلیسم و شوونیسم آمریکایی”
iv- در سخنرانی چرا ما به یک انقلاب واقعی احتیاج داریم و چگونه واقعاً میتوانیم انقلاب کنیم ، که این نقلقول از آن گرفته میشود، باب آواکیان با آن سؤالات مهم صحبت میکند. متن و فیلم این گفتار در revcom.us در دسترس است. و در قانون اساسی برای جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی، نویسنده باب آواکیان، (در سایت revcom.us موجود است) یک چشمانداز گسترده و یک طرح مشخص برای یک جامعه سوسیالیستی با هدف رسیدن به هدف نهایی کمونیسم در سراسر جهان وجود دارد.
v- این جمله به همراه سایر آثار باب آواکیان که در مورد ظلموستم مردم سیاهپوست و راهی برای رهایی کامل آنها صحبت میکند ، در سایت revcom.us در دسترس است.
vi- باب آواکیان، نوشته «خلاص شدن از شر همه خدایان! ذهن را از زنجیر رها کردن و تغییر رادیکال جهان »، ناشر اینسایت، ۲۰۰۸.
vii- مبانی شماره ۴:۱ (کتاب مبانی، شامل صحبتها و نوشتههای باب آواکیان است).
viii- مبانی شماره ۱۷: ۴ تأکید افزود.
—————————————————
متاسفانه بخش دیدگاههای این مطلب بسته است.