«معتادها کرونا نمیگیرن»، (نگاهی به وضعیت منطقهی هرندی و جمعیت مصرفکنندگان مطرود در شهرهای ایران)
هرندی، دروازه غار، شوش و جمعیت در دل آن، بهمثابه ویترین تثبیت انزوا و مرگ در طول دولتهای مستقر جمهوری اسلامی و سلطنت همایونی پهلوی اول و دوم بوده است. بعد از مصادرهی انقلاب ۵۷ و چپاول به نام مستضعف و بهکام حاکمیت، این منطقه میبایست به سیاق گذشته، کتمان میشد. ….
—————————————————
تصویر: سعید کنگرانی در پشتصحنهی فیلم دایرهی مینا، داریوش مهرجویی، ۱۳۵۳
«معتادها کرونا نمیگیرن»
(نگاهی به وضعیت منطقهی هرندی و جمعیت مصرفکنندگان مطرود در شهرهای ایران)
مواجههی نخست جمعیتهای شهری و روستایی ایران در برابر اپیدمی ویروس کرونا متکی بر بیکارسازیهای اولیهی خود، وحشت از گسترش آمار کشتهشدگان و مبتلایان و رو در رویی دیگری با جنایات ساختاری جمهوری اسلامی در کتمان و انکارِ وجود و شیوع ویروس کرونا در کشور بود.
بیثباتکارانْ فقیرتر شدند، کارگران فصلی و خدماتی، همان راه امرار معاش حداقلی خود را از دست دادند، کولبرانی که نان را بهقیمت جان بهدست میآورند، در خانه ماندند و جمعیت دیگر مزدبگیران، بین مرگ در پی کرونا یا گرسنگی قرار گرفتند و به محلکار خود بازگشتند. تعطیلات ۱۴ روزهی عید نوروز در مقام ناجیْ ظاهر و تحت لوای اعمال «قرنطینهی خانگی حاکمیت» بهمیان آمد. تعطیلاتی تقویمی و نابرابر که نیروهای کاری بسیاری را به محل کار خود فرستاد و دستآخر با اعلام ضرورت «جهش تولید» از سوی علیخامنهای و تکرار آن توسط هیئت دولت به جامعه دیکته شد.
در این بین، انتشار دو ویدئو از مصاحبه با یک فرد مصرف کنندهی (سیگاری) در پارک و انکار لسانی وی از ابتلای کرونا در جمعیت معتادان در کنار تصاویری از ازدحام جمعیت در ساعت ۳ صبح میدان شوش، توجه رسانهها را به «وجود» و «وضعیت معتادان» در برابر ویروس کرونا معطوف کرد. کمتر از چند ساعت نیز، وضعیت حاشیهراندگیِ آنان صورتبندی شد: «معتادها کرونا نمیگیرن».
با تمایز بین (مصرفکنندگان تفننی مواد مخدر از جمعیت معتادان و مصرف کنندگان همیشگی مواد) و با شاخص قرارگیری جایگاه طبقاتی، با رستهای از معتادانی حاشیهرانده، بیثباتکار، مطرود و در مرحلهی نهایی «کارتن خواب» روبهرو خواهیم بود.
همان جمعیتی که پخش چند دقیقهای از حضورشان در ساعت ۳ صبح (میدان شوش و هرندی) این گزاره را بار دیگر بهمیان آورده بود که «قرنطینه» و «فاصلهی اجتماعی» تا بن دندان نابرابر و طبقاتی است.
بنا بر آخرین آمار رسمی و ثبتشده در فروردین ماه سال جاری، ۴ میلیون نفر از جمعیت کل کشور را معتادان تشکیل میدهند. حال سه ماهی است که به زیست متزلزل این آمار میبایست، بقا در شرایط کرونا را نیز اضافه کرد.
از هفتهی دوم فروردینماه و پیش از سیزدهم فروردین (روز طبیعت)، مابقی بوستانها و پارکهای بزرگ/کوچک باقی مانده نیز به سیاق دیگر فضاهای سبز، بسته شدند. صحبت از فضای بیرونی پارک، پیوندی تاریخی و منطقهای با مفهوم تهیه/توزیع مواد و «مصرف» در معنای حقیقی آن دارد.
همزمان با روزهایی که تبلیغات رسانهای به ضرورت خانهنشینی، پرهیز از رفتوآمدهای غیرضروری و «تفریحات» مانور میداد، تنها راه دسترسی جمعیت بیخانمان و معتادانِ کارتنخواب به سرویس بهداشتی پارکها نیز از بین رفت.
کارتنخوابها که زمستان سخت گذشته را با دربهای بستهی گرمخانهها، گورخوابی، پشتبام خوابی و قرارگیری در حفرههای ساختمانهای متروک سر کرده بودند، بهوقت اپیدمی کرونا نیز آوارهتر شدند.
با چنین وضعیتی که حق سرپناه از اساس فاقد ماهیت است، تغذیهی مناسب، دسترسی به ماسک، الکل، آب و صابون و اساسا گزارهای تحت عنوان «فاصلهگذاری اجتماعی» آیا معنایی را در بر دارد؟
زیست و مصرف کلونی در کف خیابان، بیش از هر نقطهی دیگری در منطقهی تماما حاشیهنشین هرندی خود را نمایان میکند. تکثر جمعیتهای فرودست شهری و روستایی در این منطقه، هرندی را به پیوند همیشگی فقرِ توامان با اعتیاد همراه کرده است. هرندی که از سمت جنوب به خیابان شوش متصل میشود، در درازای تاریخی خود محل اسکان کارگران کورهپزخانه بوده است. بهمانند دروازه غار که تاریخ زیستی جمعیت آن را کارگران آجرپزی رقم زدهاند، زندگی در کالبد فرسودهی منطقهی هرندی از دورهی قاجار، حاکمیت رضاخان، پهلوی دوم و سلطنت محمدرضاشاه و استقرار جمهوری اسلامی به حاشیهای ابدی و ازلی جهت پنهانسازی مطرودین بوده است.
بیسوادی مطلق در منطقهی هرندی، ۴ برابر میانگین جمعیت کل تهران است و زندگی در زیر خط فقر ۱۰۰ درصد جمعیت، یادآور خونفروشی و فروش پلاسمای کارگران و حاشیهراندگان در دههی پنجاه و بیشمارْ تصاویر تزریق در کف خیابان و پایپهای اشتراکی طی سالیان گذشته است.
هرندی، دروازه غار، شوش و جمعیت در دل آن، بهمثابه ویترین تثبیت انزوا و مرگ در طول دولتهای مستقر جمهوری اسلامی و سلطنت همایونی پهلوی اول و دوم بوده است. بعد از مصادرهی انقلاب ۵۷ و چپاول به نام مستضعف و بهکام حاکمیت، این منطقه میبایست به سیاق گذشته، کتمان میشد.
سیاستهای خصوصیسازی آموزش و بهداشت و درمان، سوادآموزی و سلامت را به دورترین حقوق ابتدایی مطرودان این منطقه بدل کرد.
جمعیت ۵۰۰ هزار نفری زاغهنشینان تبریز، ۵۰ هزار مطرود چابهار، ساکنین مناطق متراکم آسایش و عبادی در رشت، گود معصومی، حمامچال و زنبورکخانه در تهران، جمعیت ۸۵۰ هزار نفری حاشیهنشینان خوزستان و بیشمار زاغهنشین شهرهای ایران، چه آماری از جمعیت معتادان و حضور موقت کارتنخوابها را به خود اختصاص دادهاند که وجود و نفْسِ فقر، اعتیاد و بیخانمانی به گزارههایی عادیسازی شده تبدیل شده است؟
درست زمانی که ثباتی جهت تهیهی نان روزانه وجود ندارد، بهمیان آوردن نام مراکز درمانی، واجد داشتن جیبی پر پول و حداقلی از دفترچههای بیمه درمانی است، شرایطی که در آن «مصرف» و «فروش» یگانهراه گذران زیست تحمیل شده خواهد بود.
در این میان، این گزاره نیز مطرح میشود که جمعیت حداقل ۱۸۰۰ نفری کارتنخواب/معتادان پارک هرندی از ابتلا به کرونا مصون هستند. گویی که طیف ۱۷ تا ۶۰ سالهی زنان، کودکان و مردان حاضر در این گود، اَبَرانسانهایی ماورالطبیعیاند که در برابر هر گونه ویروسی مصوناند! چنین رویکردی نه مختص تهران که به تمامی جمعیت مصرفکنندگان دائمی اطلاق شده است.
کمیتههای اپیدمیولوژی بهداشت و درمان در سطح جهانی با مواجهات متغییر و هر روزهی خود، پیرامون بررسی کووید ۱۹ و راهکارهای مقابله و درمانی آن، تاکنون به همگرایی واحدی از ماهیت این ویروس، مکانیسمهای دفاعی بدن و حتی علائم خاموش و عیان ابتلای به آن نرسیدهاند. به این آشفتگی، شارلاتانیسم ساختاری جمهوری اسلامی در کتمان آمار حقیقی مبتلایان و کشتهشدگان را نیز میبایست اضافه کرد. نهانسازی آمار مرگ و ابتلا در پی کرونا، راه دسترسی به بررسی سن، بیماریهای زمینهای، وجود/عدم اعتیاد، جعمیت مصرف کنندگان سیگار و یا …را خواهد بست. با یادآوری «شاخص طبقه» در تفکیک مصرف کنندهی تفننی در قبال معتادان حاشیهنشین با این پرسش مواجهیم که اساسا مرگ در پی کرونای این جمعیت در کدام صورتبندی جای خواهد گرفت؟
زاغهنشینان، حاشیه نشینان شهری و روستایی، کارتنخوابها و خاصه معتادان جای گرفته در این گستره، سالیان پیشا کرونا را با تغذیهی نامناسب، محرومیت درمانی، مختصات مصرف جمعی، ریههای آسیبدیده از اعتیاد و بیماریهای همراه با آن را سر کردهاند. از روزهای نخست اپیدمی جهانی کرونا، تاکید بر سه گزینهی سلامت تنفسی، رعایت چندبرابری بهداشت و تغذیهی کارآمد مورد پوشش رسانهای وسیع قرار گرفت. برای چنین جمعیتی که دههها و بعضا تمام عمر را با نابرابری ساختاری و فقر جامع گذرانده است، آیا ابتلای به کرونا یک شوخی است؟
خیر. آنچیزی که در سیاسیترین وجه ممکن بهطنز گرفته شده است، رویکرد حاکمیت و سلب مسئولیت همیشگی او در برابر جان و سلامت هزاران مطرود شهری و روستایی است. مضحکهای حقیقی و تلخ که حتی آمار مرگ در پی کرونا را نیز در کلیت سیاست متکی بر دروغ خود، بهپیش میبرد و انگشت اتهام شیادانهاش، همیشه بهسمت تودهی حاشیهنشین است. جمعیتی فاقد سرپناه که پیش از این نیز، اجساد آنان را زیر و روی پلها، پارکها و زاغهها پیدا میکرد.
————
«متن از گروه نویسندگان سرخط »
https://t.me/SarKhatism
—————————————————–
متاسفانه بخش دیدگاههای این مطلب بسته است.