هلمت احمدیان: ضرورت گسترش گفتمان چپ و سوسیالیست

چپ کمونیست ایران باید به گونه‌ای متفاوت از آنچه تا کنون آزموده، عمل کند و آنهم تلاش برای یافتن اشتراکات و ساختن “گفتمانی مشترک” در بعدی اجتماعی و ماکرو است. این مطلقا به معنی چشم پوشی از تفاوت ها و اختلافات بین جریانات سیاسی نیست. ولیکن اختلافات برنامه ای، نظری و حتی استراتژیک هم بر بستر این همکاری و گفتمان مشترک می تواند در قالبی، نه انشقاقی، بلکه تفاهمی پیش برده شود. ….

—————————————————-

هلمت احمدیان: ضرورت گسترش گفتمان چپ و سوسیالیست

اوضاع و احوال سیاسی در شرایط کنونی بیش از هر زمانی نیاز به گفتمان های مشترک حول سیاست ها و استراتژی ای چپ و سوسیالیستی دارد. چرا روی چپ تاکید می شود چون بقیه گرایشات و ایدئولوژی های موجود در جامعه از اسلامی گرفته تا لیبرالیستی و … به یمن امکانات وسیع مالی و تبلیغی در این رابطه کار کرده و توانسته اند با اتکا بر خرافات و توهم آفرینی برای حفظ منافع خود “گفتمان سازی” کرده و بخشی از توده های مردم را مسخ کنند. از این روی رشد گفتمان متقابل آگاهی و رهایبخش است.

رسالت و هدف گفتمان های مذهبی و بورژوایی این بوده است که مردم را به آنچه “دارند و ندارند” راضی نگه دارند، غیر ممکن بودن تغییر قدوسیت مذهب و سرمایه را به مغز انسان ها تجویز کنند، تغییر مقدورات انسان ها را از جهنمی که سرمایه برای بشریت آفریده است، غیرممکن و یا به آینده ای نامعلوم حواله دهند و … و کار ما این است که جامعه را به این آگاهی و اقدام یاری رسانیم که جهان و آلترناتیوی دیگر  امکان پذیر و عملی است.

جدال با گزینه ها و گفتمان های بورژوایی، با گفتمان سازی متقاوت چپ و رادیکال و مشترک، هنگامی اجتماعی و همه گیر و عملی می گردد که تنگ نظری ها به حاشیه رود و یک همنگری جمعی تر حاصل آید. ضعف در این رابطه یکی از مشکلات قطب جامعه است. نقد به تنهایی کافی نیست، باید زبان و گفتمان مشترک خود را هم داشت.

ما همگی بر این امر اذعان داریم گه خمیرمایه‌ی همه جنبش های عظیمی که در این چند سال اخیر در ایران به وقوع پیوسته بر مجموعه ای از خواسته ها و مطالبات چپ و رادیکال توده های محروم جامعه استوار و خصلتی ضد سرمایه داری داشته اند،  اما با این حال این جنبش های مطالباتی هنوز نتوانسته اند، سیادت سرمایه و پاسدارانش را در جامعه ایران به زیر بکشند. چرا؟
این عدم توفیق، می تواند دلایل مختلفی از قبیل سرکوب، تحمیق، تفرقه، توهم آفرینی و …  داشته باشد که همه اینها بهانه و یا ابزارهای دست صاحبان قدرت بر علیه جنبش‌ها بوده و هستند. اما کار ما تنها “ذکر مصیبت نیست” و از این روی سئوال فراروی ما این است که قطب چپ جامعه از چه راه های می تواند به یک گفتمان مشترک برسد و خود را بیشتر با جنبش‌های جاری در جامعه چفت دهد، یاری رسان قدم های رو به پیش گردد و نقش هژمونیک خود را بر روند اوضاع تثبیت نماید؟

در این امر تردیدی نیست که جنبش‌های اجتماعی در هر توازن قوایی بدون سازمان و رهبری نمی‌تواند به اهدافشان برسند و برای این امر رهبری در قالب تشکل های توده‌ای و حزبی لازم است. اما وقتی به ابزارهای موجود و در دسترس نظر می افکنیم کمبودها را بهتر مشاهده می‌کنیم.

بخشی از این پتانسیل، خود را در قالب احزاب، سازمان‌ها و گروه‌های اسم و رسم دار و با سابقه های متقاوت و از رگه های فکری جدا از هم نشان می‌دهد. اما غالب این نیروها از روند اوضاع عقب هستند و این در حالی است که جنبش‌های اجتماعی نه به عقب دار، بلکه به نیروی پیشتاز احتیاج دارد. با چسپاندن مکانیکی به هم نیروهای اسم و رسم دار نمی‌شود به این نقش نایل آمد، چرا که شرایط مبارزاتی این نیروها و بخشا دور ماندنشان از روند اوضاع و عدم همراهی کافی‌شان با نسلی از رهبران عملی جنبش‌ها، مانعی بر سر راه است. از این روی آنچه می‌تواند حلقه پیوندی بین همه نیروهای چپ و کمونیست در هر موقعیت و هر جایی باشند، همگرایی، همنظری، همنگری، همکاری و گفتمانی مشترک در راستای روند اوضاع و وظیفه فراروی است. اینگونه است که همه پتانسیل‌ها در سطحی ماکرو و اجتماعی بهم چفت می‌شود.

وقتی در این گفتمان مشترک، هدف به حرکت انداختن قطب چپ جامعه در راستای یک استراتژی سوسیالبستی معیار باشد، دیگر جایی برای فرقه گرایی و سکتاریسم، برای برتری طلبی و خود محور بینی، برای برتری دادن منافع خود بر مصالح و منافع جنبش های اجتماعی باقی نمی ماند. این الگو، یک توصیه خیرخواهانه و پوپولیستی نیست، بلکه منطقی است که بسیاری از فعالین جنبش‌های اجتماعی در داخل کشور به آن عمل می‌کنند. نمونه های فراوانی وجود دارد که این فعالین علیرغم تفاوت‌های فکری و نظری و حتی تعلقات تشکیلاتی در برابر سرمایه و رژیم حافظ آن در یک سنگر قرار گرفته و با یک زبان مشترک در مقابل دشمن ظاهر شده‌اند و بر این بستر به موفقیت‌ها و پیروزی‌هایی نیز نائل شده اند.

از این روی و در حالیکه  انتظار این است که فعالین جنبش ها از نیروهای پیشتاز الگو بگیرند، این راهکار یعنی تلاش برای یک گفتمان مشترک چپ و سوسیالیستی می‌تواند و ضروری است توسط غالب نیروهای چپ تقویت شود. گروه‌ها و نیروهای موجود همگی آرم و پرچم و برنامه و اساسنامه و استراتژی خود را دارند، ولی آنچه کم دارند نگاهی گسترده تر و همه گیرتر و چتری است که این جویبارها را، اگر چه در این شرایط نمی شود به هم وصل کرد، اما حداقل به هم نزدیک کنند. “من من‌ها” زمانی به یک “ما”ی اجتماعی تبدیل می شود که این روحیه و این تلاش مشترک برای ساحتن گفتمانی چپ و سوسیالیستی از همه شنیده و عمل شود.

چرا این ضرورت را همه نیروهای ارتجاعی، مذهبی، لیبرالی و همه مدافعین سرمایه تشخیص داده اند و ده ها و صدها کنفرانس و همایش تشکیل می‌دهند، ولی این نوع فعالیت‌ها در میان چپ ضعیف است. چرا مطبوعات و تلویزیون های نوکر سرمایه با دعوت از ایدئولوگ ها و “کارشناسنان” رنگارنگشان هر تحول کوچک و بزرگی در جامعه را سیستماتیک رصد می کنند و به مانند “اتاق های فکر” حول آنها گفتمان سازی می‌کنند، ولی چپ و کمونیست‌ها که درد و رنج و پتانسیل بطن جامعه را نمایندگی می‌کنند، از این ابزارها و کارکرد موثر، چندان بهره‌ای نمی‌گیرد. چرا هنوز موقعیت و صرف هزینه گروهی بر مصالح جنبش ها ارجحیت دارد و ده ها چرای دیگری از این دست؟

پاسخی که غالبا شنیده می شود این است که با یک حزب رزمنده حول یک برنامه حداکثری شفاف که “مو لای درزش نرود” می توان یک انقلاب احتماعی را رهبری کرد. در این امر تردیدی نیست که حزبیت و ستاد رهبری برای جنبش محرومان و طبقه کارگر ضرورتی حیاتی است که می‌تواند پیشروی‌ها را تثبیت کند و یک انقلاب اجتماعی را سازمان دهد. اما پاسخ این است که در شرایطی که چنین حزب قدرتمند و فراگیری وجود ندارد، و هر یک از این نیروها در بهترین حالت نمایندگی بخشی از جامعه را دارند، چرا نباید به آن بستر وسیع‌تری که حتی نیروهای موجود هم در آن سهل تر رشد و نمو پیدا می‌کند اندیشید. اگر می شد که با بزرگ تر کردن احزاب موجود این کار را کرد، چرا تا کنون این کار انجام نشده است و  غالبا وارونه عمل کرده، یعنی افزوده شدن بر افرادی که منفردا این  وظیفه را به‌پیش می‌برند؟!

چپ کمونیست ایران باید به گونه‌ای متفاوت از آنچه تا کنون آزموده، عمل کند و آنهم تلاش برای یافتن اشتراکات و ساختن “گفتمانی مشترک” در بعدی اجتماعی و ماکرو است. این مطلقا به معنی چشم پوشی از تفاوت ها و اختلافات بین جریانات سیاسی نیست. ولیکن اختلافات برنامه ای، نظری و حتی استراتژیک هم بر بستر این همکاری و گفتمان مشترک می تواند در قالبی، نه انشقاقی، بلکه تفاهمی پیش برده شود.

در این امر تردیدی نیست که هر نیرویی برنامه و سیاست خود را بر دیگران اولویت می دهد، اما چرا ما کمتر این درک سیاسی را در میان خود گسترش نمی‌دهیم که جامعه را همانگونه که هست، نه همانگونه که می‌خواهیم ببینیم و در بطن آن نبردکنان و با هم به زبان و گفتمانی مشترک برسیم که همه محرومان، ستمدیگان، استثمارشدگان، مبارزان و آزادیخواهان خود را در آن بیابند.

چرا شعاری که از دهان یک فعال کارگری فریاد زده می شود به سرعت به پرچم و پلاتفرم ده‌ها مرکز کارگری تبدیل می‌شود، ولی شعارهای رادیکالیستی ما این پژواک را ندارد؟

گفتمانی سوسیالیستی و رادیکال بر پایه اشتراکات، دیگر کسی را به این صرافت نمی‌اندازد که سابقه و بزرگ و کوچکی این یا آن نیرو را به رخ بکشد، به‌عکس افق دید و بلند‌نگری‌ها و اعتماد به نفس نیروهای چپ و کمونیستی را گسترش می دهد و به اعتبار سیاسی و اجتماعی آنها می افزاید. گسترش این روحیه و اخلاق نه تنها هیچ نیرویی را منزوی و دنباله رو نمی سازد، چه بسا چهره نیرویی مسئول از آنها که منافع جنبش را بر منافع گروهی خویش ترجیح می‌دهد به همگان ارائه می‌دهد و از این روی راه های رشد را بیشتر برای هر نیرویی فراهم می سازد.

واقعیت این است که در پرتو رشد و اجتماعی شدن گفتمانی چپ و رادیکال، نیروهایی که به خیال اینکه بر “برج عاج نشسته” و “دایی جان ناپلئون” وار بر این توهمند که “راهبر” و “لیدر” جامعه اند را بیشتر زیر سئوال می‌روند و همچنین نیروهایی که شرط هر همکاری را از رهگذر انکشاف و تعیین تکلیف ایدئولوژیکی با همدیگر می بینند، بیشتر به حاشیه رانده می‌شود و ناچارند در چهارچوب سکتی بی اثر باقی بمانند.

اگر بشود از این بحث عمومی نتیجه ای کنکرت گرفت و به تلاشی نه چندان کافی، اما مثبت، در جهت یافتن یک گفتمان مشترک سوسیالیستی اشاره کرد، می توان به نمونه “شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست” اشاره کرده که از دو سال پیش تلاشی مشترک را حول دو محور “سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی” و ضرورت جایگزینی با یک “آلترناتیو سوسیالیستی” بر اساس اشتراکات، فعلا بین شش نیرو، پیش برده‌اند و تلاش دارند با گسترش فعالیت‌های عملی این اندیشه و عمل را گسترش دهند.

این قطعا تنها تلاش قابل اشاره نیست. ما شاهد حضور فعال جمعی وسیعی از انسان های چپ و کمونیست هستیم که در تشکل های “تک مضمونی” در دفاع از مبارزات کارگران، زنان، معلمان، دانشجویان و جوانان، بازنشسته‌گان، کودکان کار، زیست محیطی، آزادی های سیاسی و اجتماعی و… کار و فعالیت می‌کنند. نمونه این نوع تلاش‌ها هر چه بیشتر شود، ما برای یک گفتمان سازی مشترک سوسیالیستی و اجتماعی در موقعیت بهتری قرار می گیریم، زیرا که همه ما نیروهای چپ و کمونیست “درد مشترکیم” و باید با هم (نه همه با همی)، بر علیه هر نوع گفتمان سازی‌های بورژوایی، لیبرالی و… جهان سرمایه داری مشترکا فریاد بزنیم و نویدگر جامعه‌ای بدور از هر نوع تبعیض و ستم و استثمار  یعنی جامعه سوسیالستی باشیم.

——————————————————-

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.