بهرام رحمانی: برگردان پنج قطعه شعر از «ناظم حکمت» از ترکی استانبولی به فارسی، به‌مناسبت اول ماه مه روز جهانی کارگر ۲۰۲۰

ناظم حکمت، بیش‌تر شعرهایش را در زندان سرود و حتی رمان «جنگ و صلح» لئو تولستوی را به زبان ترکی در زندان ترجمه کرد. از بیست و دو سالگی پای به مبارزه گذاشت و با نظم موجود در کشور ترکیه نبرد کرد و از آن پس تا پایان عمر، یا پنهانی زندگی ‌کرد و یا در زندان و یا در تبعید زیست، اما انسانی زیست چرا که هرگز در برابر استثمارگران و زورگویان سر فرود نیاورد و هنر و اشعار ناظم حکمت، بازتاب پایداری او و پایداری او زبان‌زد هر آزادمنشی بود و هست. ….

—————————————————–

3256

روز جهانی کارگر خجسته باد!

بهرام رحمانی

برگردان پنج قطعه شعر از «ناظم حکمت» از ترکی استانبولی به فارسی، به‌مناسبت اول ماه مه روز جهانی کارگر ۲۰۲۰



ارتش گرسنگی

ارتش گرسنگی راه می‌رود
راه می‌رود تا دلی از عزای نان درآورد
تا دلی از عزای گوشت درآورد
تا دلی از عزای کتاب درآورد
تا دلی از عزای آزادی درآورد
راه می‌رود، پل‌ها را در می‌نوردد، چون دم شمشیر می‌ببرد
راه می‌رود، درهای آهنین را می‌اندازد، حصار دژها را واژگون می‌کند
با پای خونین راه می‌رود.
ارتش گرسنگی راه می‌رود
با گام‌های محکم
با سرودهای آتشین
با امید به‌پرچم شعله‌وارش
با امید به‌ امید.
ارتش گرسنگی راه می‌رود
شهرها را در آغوش می‌گیرد
با کوچه‌ها و خانه‌های تاریک‌شان،
دودکش‌های کارخانه‌ها را به‌دوش می‌کشد
و خستگی بی‌پایان خروجی کارخانه‌ها را.
ارتش گرسنگی راه می‌رود
در راه خویش می‌کشد و می‌برد
راسته‌های زاغه‌نشینان را
و آنان را که می‌میرند بدون مشت خاکی بر این خاک نامتناهی.
ارتش گرسنگی راه می‌رود
راه می‌رود تا گرسنگان را نان دهد.
تا آزادی دهد بدان‌ها که ندارند
پای در خون راه می‌رود.
***

«از زبان یک هندی»

از شرق می‌آیم،
از آستانه عصیان شرق می‌آیم
با بادهای شمالی پیموده‌ام
راه‌های آسیا را
تا رسیدم به تو
چرا ایستاده‌ای
بازوانت را برویم بگشا
من از شرق می‌آیم
از آستانه عصیان شرق می‌آیم
شرقیم
که عصیان حق من‌ست
فتیله کجاست؟
نشانم بده تا آن را برافروزم
من فرزند میلیون‌هایی هستم که در شبانه‌روز
بیست و چهار ساعت کار می‌کنند
و داغ تازیانه‌ها
پینه بسته بر شانه‌های زرد استخوانی‌شان
من اوج فریاد آن‌هایم
آسیا را مرداب‌هایی‌ست بی‌انتها
که کارخانه‌هایی همه از آهن
سر برکشیده در فضای سبز مسموم‌شان
و شب و روز
همواره بر این فضای سبز
انبوه دودهاست که چون کوه‌های تیره فرو می‌ریزد
مرداب‌ها نفس می‌کشد
چرخ‌ها می‌چرخند و می‌چرخند و می‌چرخند
و زندگی در دیدگان خاموش می‌شود و خاموش می‌شود
آن‌جا خونابه‌های تب ما به نوبه
به شمش‌های درخشان طلا تبدیل می‌شود
در افق‌های تیره آسیا
بانک‌های هفتاد و هفت طبقه
چون غول قصه‌ها می‌غرند
آن‌جا
در آن مردابه
اشک برادران وبا گرفته‌ام
چون لاشه‌های مگس گرفته می‌خزد
و این‌همه در چشم دهقانان
چون رویایی از جهنم است
در چنین ایامی
اشتیاق دیدارت
چون رویای دیداری در دلم ریشه دوانده
و مپندار که چون سگی گرسنه نالیدم آن‌جا
نه
با بادهای شمالی پیمودم
راه‌های آسیا را
تا به تو رسیدم
چرا ایستاده‌ای
بازوانت را بگشای بسویم
به دیدگانم روشنایی بده
و بر افکارم برافروز آگاهی را
آن‌ها، آن‌جا، مرا منتظرند.
***

آزادی حزن‌انگیز

همین که چشم به جهان می‌گشایی
بالای سرت می‌ایستند
به‌اندازه یک عمر کار می‌کنند
بدون ‌لحظه‌ای غفلت
آسیاب‌های دروغ
آسیاب‌هایی که فریب آرد می‌کنند
فریب‌هایی برای همه عمرت
تیزی و دقت چشمانت را می‌فروشی
نور دست‌هایت را
خمیر همه نعمت‌هایت را ورز می‌دهی
بدون ‌چشیدن حتی لقمه‌ای
با تمام آزادگی‌ات کار می‌کنی برای هر بیگانه‌ای
تو آزاده‌ای
به اندازه‌ای که تحمل کنی
حتی کسی را که مادرات را آزرد
همین که به دنیا می‌آیی
بالای سرات می‌ایستند
به اندازه یک عمرکار می‌کنند
بدون لحظه‌ای غفلت
آسیاب‌های دروغ
آسیاب‌هایی که فریب آرد می‌کنند
فریب‌هایی برای همه عمرت
در آزادی بزرگ ات
انگشت بر شقیقه
پیوسته در اندیشه‌ای
سر افکنده
از پشت سر
سری چون بریده
آویزان
در دو طرف
دست‌هایی دراز
با آزادگی سرگشته می‌گردی
به‌قدر بی‌کار ماندن‌ات آزاده‌ای
کشورت را چون نزدیک‌ترین کس‌ات می‌بخشی
مثلا آن‌گاه که کشورت را واگذار می‌کنند به آمریکا
تو را نیز همراه آن
روزی دستان چسبنده وال استریت
خرخره‌ات را می‌چسبد
مثلا می‌شود به کره اعزام شوی
با آزادگی بزرگ‌ات می‌توانی یک گودال را پر کنی
آزاده‌ای
به اندازه یک سرباز گمنام
می‌گویی نه چون یک ابزار، یک عدد، یک ابزار
بایدهم‌چون یک انسان زندگی کنیم
با آزادگی‌ات بر دستانت دست‌بند می‌زنند
نه آهن؛ نه چوب
نه پرده توری هست در زندگی‌ات
لازم نیست آزادگی را بر گزینی
تو آزادی
اما این نوع آزادگی،
چیز غم‌انگیزی‌ست زیر ستارگان.
***

آن‌ها دشمنان امیدند، عشق من

آن‌ها دشمنان امیدند، عشق من
دشمنان زلالی آب
و درخت پر شکوفه
دشمنان زندگی در تاب و تب
آن‌ها مهر مرگ بر خود دارند
دندان‌های پوسیده و گوشتی فاسد
بزودی می‌میرند و برای همیشه می‌روند
آری عشق من
آزادی
نغمه خوان
در جامه نوروزی
بازو گشاده می‌آید
آزادی در این کشور
***

درباره زیستن

١
زیستن، شوخی نیست:
می‌بایست با جدیت تمام زندگی کنی
فی‌المثل همانند یکی سنجاب
یعنی ماورا و بالاتر از زیستن پی هیچ چیزی نباشی
منظورم این است که زیستن باید همه دل مشغولی تو باشد

اما زیستن شوخی نیست:
باید جدیش بگیری
آن قدر زیاد و تا آن حد
که فی‌المثل اگر دستانت به پشت بسته
و پشتت به دیوار باشد،
و یا این که در یک آزمایشگاه
با روپوش سفید و عینک‌های درشت محافظ باشی
به‌خاطر انسان‌هایی که حتی
قیافه‌شان را ندیده‌ای
بی‌آن که کسی مجبورت کرده باشد
و در حالی که می‌دانی،
حقیقی‌ ترین و زیبا‌ترین چیزها زندگی است.
یعنی آن‌قدر زندگی را جدی خواهی گرفت
درخت زیتون خواهی کاشت
آن هم به‌خاطر خود، به‌خاطر کودکان
و در حالی که از مرگ می‌ترسی
به آن باور نخواهی داشت
یعنی قبول مرگ برای تو سنگین خواهد بود

٢
بیا فرض کنیم سخت بیماریم و نیازمند جراحی
و احتمال آن هم است
که از میز سفید برنخیزیم
گرچه سخت است
- از این که کمی زود باید رفت -
غمگین نشد
با آن هم
ما باز به طنز‌های تعریف شده خواهیم خندید
به بیرون از پنجره می‌نگریم
تا ببینیم آیا باران هم‌چنان می‌بارد
یا هنوز با اشتیاق
در انتظار آخرین برنامه‌های خبری هستیم
بیا تصور کنیم در خط مقدم جنگیم
بگو برای چیزی که ارزش جنگیدن را داشته باشد
در آن‌جا، در نخستین حمله، در آن روز ویژه
ممکن است به خاک بیفتیم، مرده.
ما این را با خشمی عجیب در خواهیم یافت،
اما هنوز بسیار نگرانیم
نگران سرانجام جنگی که می‌تواند سال‌ها به طول بینجامد.
بیا تصور کن در زندانیم
و نزدیک ۵٠ سالی می‌شود
و تصور کن پیش از آن که درهای آهنین گشوده شوند
١٨ سال دیگر هم در آن به سر خواهیم برد
ما هنوز با بیرون خواهیم زیست
با مردمان و حیواناتش، با تقلاها و باد
یعنی این که با بیرون آن سوی دیوارها خواهیم زیست.
منظورم این است، به هر حال و در هر جایی که باشیم،
آن‌چنان باید زندگی کنیم انگار که هرگز نخواهیم مرد

٣
زمین سرد خواهد شد
ستاره‌ای میان ستاره‌ها
و یکی از کوچک‌ترین‌ها
یک ذره نورانی هم‌چون مخمل آبی
منظورم این است که زمین سترگ ما
این زمین، روزی سرد خواهد شد
نه همانند توده‌ای یخ
یا حتی غباری مرده
که همانند یکی گردوی پوک
جمع خواهد شد
در فضای نهایت سیاه …

تو باید هم اکنون برای این محنت غمین باشی
تو باید این محنت را هم اکنون دریابی
برای این که جهان باید تا آن حد دوست داشته شود …
اگر می‌خواهی بگویی «من زیستم …»
***

ناظم حکمت‌ (۱۹۰۲ – ۱۹۶۳) پایه‌گذار ادبیات نوین ترکیه به‌شمار می‌رود. در عین حال وی را از پیشگامان «شعر انقلابی، مردمی و آرمان‌گرای» قرن بیستم می‌دانند، در کنار شاعرانی مانند برتولت برشت، فدریکو گارسیا لورکا، پابلو نرودا، نیما یوشیج، لویی آراگون، شاملو و …

ناظم در زمان حکومت مصطفی کمال پاشا‌ (آتاتورک) چند بار دستگیر شد و ۱۳ سال از عمر خود را در زندان گذراند. آخرین باری که در زندان سخت بیمار شده بود، اما بر اثر مبارزات هوادارانش در ترکیه و فشارهای جهانی در سال ۱۹۵۱ به‌طور موقت از زندان آزاد شد. ناظم از این فرصت استفاده کرد و از ترکیه به اتحاد جماهیر شوروی‌ (سابق) گریخت و تا پایان عمر در این کشور، زندگی کرد.
ناظم حکمت، بیش‌تر شعرهایش را در زندان سرود و حتی رمان «جنگ و صلح» لئو تولستوی را به زبان ترکی در زندان ترجمه کرد. از بیست و دو سالگی پای به مبارزه گذاشت و با نظم موجود در کشور ترکیه نبرد کرد و از آن پس تا پایان عمر، یا پنهانی زندگی ‌کرد و یا در زندان و یا در تبعید زیست، اما انسانی زیست چرا که هرگز در برابر استثمارگران و زورگویان سر فرود نیاورد و هنر و اشعار ناظم حکمت، بازتاب پایداری او و پایداری او زبان‌زد هر آزادمنشی بود و هست.
ناظم حکمت، ۳۶ ساله بود که به زندان افتاد و پس از اعتراض پیگیر سرشناسان ادب و هنر در جهان، سرانجام در ۴۸ سالگی از زندان آزاد شد، اما یک سال پس از آزادی برای همیشه به تبعید محکوم شد.
ناظم حکمت در سال ۱۹۶۳ بر اثر سکته قلبی در مسکو درگذشت و در همین شهر به خاک سپرده شد.
شعر ناظم حکمت و حتی بردن نام او دهه‌ها سال در ترکیه ممنوع بود. اما اسال‌هاست کتاب‌های وی دست به دست می‌گردد، شعر ناطم بر زبان‌ها می‌چرخد و در ترانه‌ها سر داده می‌شوند.
ناظم حکمت مجموعه‌ای بزرگ از اشعار زیبا با محتوای انسان‌دوستانه در ستایش آزادی و برابری و کارگران سروده است. در آثار وی، عشق و مبارزه و امید موج می‌زند. اشعار پیکارجویانه‌ و رهایی‌بخش وی، مملو از عشق و هم‌دلی و همبستگی با انسان و رنج‌های اوست! به‌علاوه انسان‌گرایی و طبیعت‌گرایی از ویژه‌گی‌های دیگر این شاعر است.
شعر ناظم حکمت بخشی از میراث ادبی گران‌قدر قرن بیستم است که از ترکی به بیش‌تر زبان‌های دنیا ترجمه شده است و هنوز طراوت و هم تازه‌گی دارند.

یاد ناظم حکمت، گرامی باد!

با درودهای فراوان
اول ماه مه روز جهانی کارگران بر همه کارگران و مردم آزاده جهان خجسته باد!

شاد و تندرست باشید

——————————————————

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.