محسن عمرانی: محمد حبیبی صدای بی صدایان

بعد از دستگیری محمد حبیبی تصویری از ایشان منتشر شد که بر روی تانکر حمل آب در حال سخنرانی در تجمع معلمان هست. در پی صدور حکم اخراج محمد حبیبی و تلاش جهت حمایت از ایشان فایل بریده نشده این عکس پیدا کردم و با کمی دقت متوجه شدم بروی کاغذ  تکیه داده شده به تانکر اسم من نوشته است. ….

———————————————————-

3243

محمد حبیبی صدای بی صدایان

سیزدهم اردیبهشت ماه خودم را به اجرای احکام معرفی کردم و راهی زندان برج شدم .
قبل از رفتن اعلام کرده بودم جهت حمایت از اسماعیل عبدی که در اعتصاب غذاست و رساندن صدای زندانیان محبوس در زندانهای شهرستانها ،اعتصاب غذا خواهم کرد .
ارتباط من بطور موردی با فعالین صنفی کم بود .
با رسانه ای شدن خبر شورای هماهنگی و بطور خاص طیفی از فعالین صنفی پیگیر وضعت پرونده من شدند و کانون بوشهر اطلاعاتی در اختیار انها گذاشتند .
بعد ار دو هفته کانون بوشهر دست از حمایت از من کشیدند و صحبت هایی به زبان راندند که صحیح می دانستند.
اما تعدادی از فعالین صنفی از تهران تا کردستان سطح حمایت خود را از یک معلم زندانی در شهرستان بیشتر و بیشتر کردند .
در این بین حلقه اتحادی شکل گرفت با محوریت یکی از فعالین صنفی جنوب کشور بانو #سهیلا_سیاوشی !
تلاشهای بی وقفه بانو سیاوشی دریچه جدیدی بروی من گشود .
اما ایشان با درایت و دوراندیشی خاصی تا شش ماه اختلافات کانون بوشهر در مورد پرونده من را از من مخفی کردند زیرا معتقد بودند این اختلافات فشار روانی مضاعفی بر زندانی وارد می کند .
بعد از آزادی از زندان متوجه شدم در تهران نیز محمد حبیبی پاشنه اشیل حمایت از یک معلم زندانی در یک شهر حاشیه ای بوده است.
بعد از دستگیری محمد حبیبی تصویری از ایشان منتشر شد که بر روی تانکر حمل آب در حال سخنرانی در تجمع معلمان هست.
در پی صدور حکم اخراج محمد حبیبی و تلاش جهت حمایت از ایشان فایل بریده نشده این عکس پیدا کردم و با کمی دقت متوجه شدم بروی کاغذ  تکیه داده شده به تانکر اسم من نوشته است.

بغضی خشن راه نفسم بست
اشک از چشمان جاری شد

به دوستان حاضر در آن تجمع زنگ زدم و در مورد ان کاغذ نوشته پرسیدم .
گفتند : این کاغذ دست محمد بود و قبل از رفتن برای سخنرانی آن را به تانکر تکیه داد .
احساس غرور کردم ، اشک ریختم ، به روزهای روشن امیدوار شدم بخاطر داشتن چنین همکارانی .
زیرا حمایت از افراد مشهور زندانی ، شاید برای بالا رفتن از نردبان اعتبار انها باشد .
اما حمایت از یک معلم زندانی گمنام در شهری  حاشیه ای ، نشان از تعهد یک انسان آزادی خواه و برابری طلب است.
این است آن رازی که یک معلم می شود
محمد حبیبی معلمی برای تمامی فصول!

‏حکم
زندان !
حکم
اخراج !
خون فواره زد
از سینه ی خانعلی
درد
شدت گرفت در قلب
گنگور زهی
استخوانهایش خرد شدند
چروک چهره ی
امیدوار صد چندان شد
صمد سر از
ارس براورد
با بهت
حکم
اخراج!!

محسن عمرانی
۵ اردیبهشت ۹۹

——-

https://t.me/khamahangy

———————————————-

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.