تقی روزبه: ضرورت فراروی از دوگانه کاذب شرکت و عدم شرکت در «انتخابات»

اما مساله مهم آنست که این  ۷۵٪  و یا ۹۳٪ چه گونه می خواهد و می تواند در شرایط انقباض سیاسی و سرکوب گسترده پساانتخاباتی خود را تجدید سازمان بدهد و به خیزش های گسترده تر و سراسری تر برای تحقق وظایف نیمه مانده مبارزات و خیزش های قبلی مبادرت ورزد؟ این آن مساله ای است که در دستور کار جنبش و چگونگی بهره گیری از فرصت های موجود و پیش رو قراردارد. ….

———————————————–

ضرورت فراروی از دوگانه کاذب شرکت و عدم شرکت در «انتخابات»

صرفنظر از نظرسنجی ها و ارزیابی هائی که توسط نهادها و مؤسسه های به نحوی وابسته به رژیم صورت می گیرد*، که جملگی به تحریم گسترده نمایش انتخاباتی رژیم اذعان دارند، اما در نظرسنجی های قبلی که به عنوان نمونه عباس عبدی گزارشی از آن داده بود، از میان همین ۲۵ درصد هم که ظاهرا خود را در چارچوب نظام و جناح های آن تعریف کرده اند، بیش از نیمی از آن ها گفته اند که تمایل یا قصدی به شرکت در انتخابات ندارند. چنین رویکردی به معنی آن است که دیگر حنای «وظیفه و تکلیف شرعی» حتی برای بخش هایی از همان طیف ۲۵٪ هم رنگی ندارد که این آغاز و بستری برای شکل گیری شکاف های تازه و فروریزی در میان مدافعان و پایگاه اخص و اقلیتی رژیم است. با این وجود مهندسی کامل انتخابات دارای گام دوم و مهمی در چگونگی شمارش و تجمیع آراء دارد تا آن چه را که خامنه ای پیشاپیش به عنوان حفظ آبروی نظام مظرح ساخته است متحقق کنند. حفظ «آبروی نظام»، کلیدواژه  دستکاری است و دیکته کردن سخنان خامنه ای و دست نشاندگانش در شورای نگهبان جز این نمی گوید. که البته معلوم نیست با توجه به شکاف های فزاینده درونی رژیم علیرغم تلاشی برای یکدست نشان دادن خود می کند، با چه پی آمدهائی همراه خواهد بود و حتی می توان می گفت در شرایطی که بسیاری از اسرار و اسنادش به بیرون درز می کند نمی تواند اسرار تقلب ها پنهان بماند؛ اما می دانیم که برای رژیم کسب نتایج آبرومندانه اهمیت استراتژیک دارد و هیچ گاه اجازه نخواهد داد که بدست خود انزوای پر شکوهش در قالب آمار و ارقام به نمایش در آید* ابعاد نارضایتی چنان گسترده است که در آمارگیری موسسه اجتماعی دانشگاه تهران به رقم باور نکردنی ۹۳٪ می رسد! همین گزارش رقم شرکت در تهران را ۲۵٪ اعلام می کند که برای رژیم اعلام آمار زیر۵۰٪  برای تهران امر بی سابقه ای نیست؛ اما احتمالا در نقاط دیگر آمار را چنان جابجا خواهند کرد که معدل کل آراء بالای ۵۰٪ باشد.

گرچه تحریم هر چه گسترده تر صندوق های رأی رژیم فی نفسه خود یک هدف است، هدف حداقلی،‌ اما طبعا باید بتواند از مورد صرف انتخاباتی و دوگانه کاذب شرکت و عدم شرکت فراتر برود. اگر در نظربگیریم که اکنون مضمون تحریم «نمایش انتخاباتی» رژیم در اساس به معنی بایکوت سازوکار رژیم است،‌ از همین منظر با توجه به ابعاد فراگیر نارضایتی ها در حوزه های گوناگون زیست سیاست و زیست اجتماعی، استعداد تسری به حوزه های دیگر را هم دارد که تحریم کنونی می تواند تمرین و سرآغازی برای آن باشد. از همین رو تبدیل آن به یک جنبش سراسری اعتراضی و خیابانی از یکسو و فراتر بردن آن از صندوق رأی به حوزه های دیگر از سوی دیگر می تواند به عنوان اهدافی در تیررس جنبش اعتراضی مردم باشد. با این همه ممکن است بدلیل فشارهای سنگین رژیم به جامعه و کارگران و دانشجویان و فعالان و کنشگران و ایجاد جو خفقان و سرکوب و بگیر و به بند، در کوتاه مدت تحقق آن امکان پذیر نباشد (یا باشد؟) و رژیم بتواند انتصابات خود را گرچه به بهای سنگین انزوای پرشکوه صورت دهد،‌ اما هستند کسانی مثل قاطبه اصلاح طلبان و امثال عبدی ها و تاج زاده ها که هنوز هم دلنگران سرنوشت نظامی هستند که در حول و حوش آن می پلکند، و نمی توانند به لحظه ها و «موفقیت های» شکننده و ناپایداری که حاکمان و اصول گرایان نزدیک بین به یمن سرکوب گسترده امروز را به فردا می سپارند، دلخوش باشند. آن ها سخت نگران عواقب واکنش های بعدی مردم به این نوع بدمستی ها  و دهان کجی ها و ثبات پادگانی هستند.

اما مساله مهم آنست که این  ۷۵٪  و یا ۹۳٪ چه گونه می خواهد و می تواند در شرایط انقباض سیاسی و سرکوب گسترده پساانتخاباتی خود را تجدید سازمان بدهد و به خیزش های گسترده تر و سراسری تر برای تحقق وظایف نیمه مانده مبارزات و خیزش های قبلی مبادرت ورزد؟ این آن مساله ای است که در دستور کار جنبش و چگونگی بهره گیری از فرصت های موجود و پیش رو قراردارد.

تا آن جا که به قبضه کامل و یکدست کردن قدرت توسط باصطلاح اصول گرایان بر می گردد،‌ احتمالا آن ها پس از تسلط بر مجلس و تدارک خیز بعدی برای قبضه ریاست جمهوری،‌ سعی خواهند کرد که از طریق معامله با خارج در عین تشدید فشارهای داخلی راه گریزی از محاصره اقتصادی و تنگناها جستجو کنند (مذاکره و نوعی مصالحه و سازش با اروپا و حتی نوع چراغ سبز زدن به جناح مخالف سیاست های ترامپ در خود آمریکا و البته در همراهی با روسیه و چین ).

تأخیردر تصویب لوایح پولشوئی به عنوان ابزاری برای چانه زنی در مذاکره با اروپا و.. بهمین قصد صورت می گیرد. گرچه اتخاذ فرمول سازش با خارج و سرکوب در داخل چالش های خود را دارد و رژیم هم به خیال خود با کاهش تعهدات هسته ای و تهدیدات منطقه ای و.. در حال افزایش قدرت چانه زنی و یافتن یک نقطه اپتیمم برای آن است. با این همه روند دیگری هم به موازات آن در جریان است که توسط دولت آمریکا در راستای تشدید فشارهای حداکثری و تبدیل آن به یک تحریم بین المللی و تمرکز نظامی در منطقه خلیج فارس با هدف تنگ تر کردن حلقه محاصره رژیم برای تسلیم کامل و یا در هم شکستن اش دنبال می شود که می تواند شق اول را با چالش هائی مواجه کند. گرچه در داخل خود آمریکا مخالفت با سیاست های ترامپ بیشتر می شود و حتی به درون جمهوری خواهان هم کشیده است، اما نقدا ترامپ فشارهای خود به اروپا حول آن ها را تشدید کرده است؛ بویژه اگر که در دور دوم انتخابات آمریکا پیروزشود.

رژیم در گزینش های سیاسی خود چشمی هم به رقابت های درونی آمریکا دارد. در هرحال نباید فراموش کرد که در اولویت بندی رژیم خطر اصلی از داخل است و از به جان آمدن شهروندان خشمگین. گرچه با توجه به بی ثباتی و تناقضات و پیچیدگی های اوضاع داخلی و جهانی نمی توان با قطعیت از کم و کیف و میزان موفقیت و یا شکست آن ها  صحبت کرد.

فشار کور به سیستم و خروجی نامتعین!
این که فشارهای بین المللی با خروج از منشور سیستم هم به لحاظ رقابت ها و منازعات درونی ساختارقدرت و هم میزان تاثیراتش بر توانمندی های جامعه، چه گونه و با چه زاویه ای منکسرخواهد شد بر هیچ کس معلوم نیست. نباید فراموش کرد که فشارهای ترامپ نه هوشمندانه که در کل کوراست و مصداق شکار خرس با آتش زدن جنگل. اخیرا اخباری توسط رسانه ای غربی از جمله نیویورک تایمز و یا بعضا اسرائیل منتشر شده است که حکایت از ممانعت دولت آمریکا از شروع مذاکرات پنهان بین ایران و امارات و عربستان دارد یا بر طبق گزارشی دیگر از اسرائیل فشارهای آمریکا رژیم ایران را نسبت به دست یابی به سلاح هسته ای مصمم تر کرده است . یا بنا به ادعای جان بولتون از آن جا که فشار حداکثری ترامپ آن گونه که باید حداکثری نبوده است شکست خورده است. یک نمونه استفاده از این فشارهای خارجی را توسط رژیم در مورد بسیج گسترده مراسم تشییع جنازه قاسم سلیمانی مشاهده کردیم و یا این که اقدام به ترور فرمانده ایرانی و عراقی چگونه موجب افزایش فشار به حضور نظامی آمریکا در عراق گشته است.  بطور کلی کانونی و دو قطبی کردن منطقه حول ایران و بقیه کشورهای عربی منطقه و به محاق بردن سایر بحران ها و مشکلات و معضلات تاریخی و مهمی چون بحران فلسطین و سوریه و عراق و یمن و افعانستان… و رونمائی از معجزه قرن که چیزی جز یک طرح الحاقی  از سوی اسرائیل نیست، فی نفسه با چالش های بزرگی همراه است که حتی شاید ترامپ هم که سیاستش بیشتر روی اعمال فشار و قدرت نمائی و گرفتن نتایج ضربتی و سریع است، اگر واقعا به چنین نتایجی در یک زمان بندی مشخص منجر نگردد، بعید است که بتواند برای مدت طولانی با این دست فرمان حرکت کند. حتی خود ترامپ اکنون با وجود آن که قبلا مرگ داعش را اعلام کرده بود، بهر دلیل، بار دیگر از خطر آن و لزوم تقویت ائتلاف بین المللی علیه آن سخن می گوید. از آنسو اعمال این نوع فشارهای کور و غیرهوشمند، آشکارا موجب سنگین تر شدن کفه جناح تندتر در ساختار درونی حاکمیت از یکسو و افزایش جو سرکوب و البته فقر و فروپاشی اجتماعی و تضعیف توانمندی توده ها از سوی دیگر شده است که گرچه نهایتا مولد خشم و نارضایتی و فروپاشی بیشتراست؛ اما الزاما با دوقطبی کردن و با قرار دادن جامعه بین بین فشارهای رژیم و فشارهای بیرونی، خروجی آن الزاما معادل فروپاشی رژیم و تقویت دمکراسی و سنگربندی جامعه بر مبنای مطالبات بنیادی خود نخواهد بود.

تصویب مصوبه اخیر علیه اختیارات جنگی ترامپ در کنگره و سنای آمریکا گرچه می تواند توسط ترامپ وتو شود اما بیانگر آن است که جامعه آمریکا و بخش مهمی از طبقه حاکم سیاسی مخالف ورود دولت آمریکا به منازعات کنترل نشده با ایران و در منطقه است. با توجه به در پیش گرفتن دکترین گریز هسته ای توسط رژیم ایران (و بی اعتبار کردن برجام و…) با هدف تقویت قدرت چانی و خروج از وضعیت آچمز از اینسو، و روی میزقرارگرفتن ماشه معکوس از جانب «اوروترویکا» در کنار فشارهای فزاینده اقتصادی و نظامی آمریکا از آنسو؛ با ترکیبی از اهداف بازدارندگی و تشدید تهدید و فشار، اگر بر همین فرمان ادامه یابد بالقوه و بیشتر از بالقوگی آبستن انفجار است، همانطور که چنین خطری در واقعه ترور قاسم سلیمانی کل جهان را تکان داد؛ مگر آن که به نوعی بین اروپا و آمریکا در نقظه ای توافقی برای نوعی سازش به عنوان شروعی تازه ( ولو نه هنوز پایدار) با ایران منجر شود. سازشی که از یکسو متضمن کاهش تدریجی تحریم ها باشد و از سوی دیگر بازگشت گام به گام ایران به برجام  و آغاز نوعی مذاکرات صرفنظر از شکل و چگونگی آن باشد (حتی روح چنین مسیری در ببانیه شش سناتور دموکرات آمریکا به عنوان راه برون رفت از بحران ایران و آمریکا نیز مطرح شده است). با وقوف به همین چاشنی انفجاری موجود در مسیر کنونی است که مسئول سیاست خارجی جدید اروپا با سفر به ایران و اعلام تعلیق زماننبدی مقرر ماشه معکوس در برجام، بر آن شده است که فرصتی تازه برای گفتگو و مذاکره بین طرفین فراهم کند. البته در مورد سازش پایدار رژیم نباید دستخوش خوش پنداری شد. چون سیاست کلی و راهبردی رژیم تا اطلاع ثانوی نه جنگ (جنگ رو در رو) و نه صلح (به معنی عادی سازی روابط ) است.  اما این راهبرد فراز و نشیب های خود را دارد. یعنی هم تشدید سویه های تنش و هم تخفیف آن ها را، که این خود می تواند تحت شرایطی محل مذاکره و دادوستد باشد. چرا که توافق های پایدار در افق کنونی بحران های حاکم بر ایران و منطقه و جهان مشهود نیست، اما تا اطلاع ثانوی و تا دست یابی به تعادل جدید و پایدار، جهان بر پایه توافق ها و سازش های بین بحرانی پیش خواهد رفت.

نتایج یک نظرسنجی: ۷۵٪ مردم تهران در انتخابات شرکت نمی کنند
https://www.radiofarda.com/a/iran_parliament_election_no_vote_most_tehran_residents/30437171.html

نگاه کنید به مقاله: تنور سرد انتخاباتی و تحریم گسترده دو سریک معادله واحد و مهندسی دومرحله ای انتخابات
http://taghi-roozbeh.blogspot.com/2020/02/blog-post.html#more

تقی روزبه ۲۰ فوریه ۲۰۲۰

————————————————-

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.