تفی روزبه: دوره قبض قدرت، بحران بازتولید و تناقض خفه کننده!

اگر متابولیسم یا مکانیزم سوخت و ساز سیاسی رژیم را (که سرنوشت سایر حوزه های را تعیین می کند) در دو مؤلفه پایه ای و مکمل القاء مشارکت کاذب انتخاباتی و جناح بندی های کذائی معطوف به آن از یکسو و دوگانه سازی نظام و دشمن با هدف ایجاد وضعیت اضطراری و بحران دایمی بدانیم، که هدف نهائی آن ها جلوگیری از قطب بندی مستقل جامعه علیه کلیت سیستم و تثبیت قدرت بوده است، اینک با بی خاصیت شدن نسبی هر دو آن ها شاهدغروب اقتدار رژیم هستیم. ….

————————————————–

دوره قبض قدرت، بحران بازتولید و تناقض خفه کننده!

دستور رئیس قوه قضائی برای بسط انحصار صدا و سیما به عرصه مجازی و پی نوشت روحانی!
رژیم حاکم بر ایران بنا به دلایلی خارج از حوصله این نوشته کوتاه، در چارچوب چرخه «قبض و بسط» خود اکنون در فاز قبض قدرت قراردارد. هر قبضی به معنای فشرده شدن قدرت از طریق کنارگذاشتن بخشی از همراهان تا امروز و اقدام به تصفیه های جدید است. البته خود سیکل قبض و بسط بدلیل افزایش وخامت ملأ پیرامونی و فضای زیستی، در یک چرخه بزرگتر راه به یک پارادوکس بزرگ و نهایتا نابوده کننده ای می برد که ناشی از بحران حاد بازتولیدی به مثابه بحران اصلی و زوایای سایر بحران هاست. اما آن پارادوکس غیرقابل حل و نابودساز را می توان چنین صورت بندی کرد: حکومت اسلامی ناگزیر است که برای حفظ خود به عنوان شرط بقاء و ماندن در دل امواج طوفان های هر دم فزاینده، از یکسو قاعده هرم قدرت را کوچک و کوچک تر کند و از سوی دیگر خود این اقدام، ناقض شرایط عمومی بقاء و حفظ تعادل است. یعنی کوچک و زایل شدن مستمر و سیستماتیک قاعده هرم لاجرم موجب افزایش خطر بهم خوردن تعادل آن هم در شرایط وزش طوفان ها می گردد. می توانیم آن را خالی شدن قدرت از محتوای خود و چسبیدن به شکل و قدرت نمائی و نمایش قدرت بدانیم که خود به معنی پوک و خالی شدن زیرپا و تکیه گاه قدرت است.

خوش نشینان جدید سیاسی!
خامنه ای در نمازجمعه اخیرش سخنرانی و راهبرد خود را در یک کلمه خلاصه کرد. راه چاره تنها در « قوی و قدرتمند» شدن است. اما برای او قدرتمند شدن جز از طریق یکدست سازی صفوف حاکمان ممکن نیست. این هم بدون «غیریت سازی» و غیرخودی کردن مستمر و یک به یک همراهان ناممکن است. بنابر این پیام سخنرانی او معنائی جزعزم به پیاده کردن غیرخودی های تازه از  صفوف و همراهان تاکنونی نظام نبود. او همانطور که در عمل نشان داده و بارها اظهارداشته است رمز بقاء نظام را یکدست شدن آن و سودای تشکیل دولتی باصطلاح جوان و حزب الهی می داند که به عنوان گام دوم در رأس برنامه چهل ساله دوم نظام قرار دارد. با این همه جناح حاکم و باند مسلط بر قدرت نه فقط اصلاح طلبان را از قطار قدرت بیرون کرده است، بلکه در انتخابات پیش رو با بزرگترین سلاخی و تصفیه از سوی شورای نگهبان و هسته سخت قدرت، حتی امثال علی مطهری ها را هم از جمله بدلیل اظهار نظر در برابر نظر رهبر تحمل نمی کند و رسما خیل حذف شدگان را فاسد یا فاقد صلاحیت و داشتن التزام لازم به نظام و سلسه مراتب قدرت اعلام می کند. امثال روحانی ها و اعتدال گرایان و حتی بخش هائی از اصول گرایان بزعم آنها متزلزل هم باید از قطار قدرت پیاده شوند و به صفوف «خوش نشینان» سیاسی به پیوندند و حتی دولت موجود هم قبل از پایان دوره رسمی خود باید از پیش خلع ید شود و از حیز انتفاع بیفتد.

مالیخولیای تحقق «دولت اسلامی و جامعه اسلامی» ناب!
یک بار دیگر سودای آزمون شکل دادن به «دولت اسلامی و جامعه اسلامی» به عنوان دو مرحله اساسی از مراحل پنجگانه تکوین نظام که تا کنون معوق مانده و نتوانسته محقق شود، توسط خامنه ای و حامیان ذوب شده اش در ولایت، در راستای «گام دوم» در دستور کار قرار گرفته است. همه ضمائم قدرت، به ویژه از مجلس تا قوه مجربه باید در مسیرگام دوم اولویت بندی و تجدید سازمان بشوند. یک بار دیگر  ِکک گزنده بر ساختن دولت اسلامی و جامعه اسلامی واقعی، به تنبان رهبر افتاده و مالیخولیای تشکیل آن به عنوان میراثی گران سنگ برای دوران پساخود، هم چون رسالتی بزرگ بر دوش او سنگینی می کند و بسان بختگی ذهن و فکر او را به تسخیر خود در آورده است. اکنون اجزاء پیکره حکومت اسلامی خالص و جامعه اسلامی برآمده از مشت آهنین، آن چه که در این روان پریشی به مرز بحران گرائیده بیش از پیش عیان می شود عبارتند از:
سوای یکدست سازی ساختار قدرت بر پا کردن «اقتصاد مقاومتی» است که با خیز تازه سپاه و ذوب شدگان ولایت برای تصاحب هر چه بیشتر منابع نفتی و تولیدی و دیگر ثروت های کشور، تحقق اقتصاد با صطلاح بدون نفت -در معنای واقعی اش اقتصاد قاچاق و زیرزمینی- معنا پیدا می کند. افزایش کمی و کیفی عیار حضور سرسپردگان ولایت و سپاه و سرداران با قپه و بدون قپه در اداره امور کشور و ساختار قدرت، کنترل آموزش و اسلامی کردن کتاب های درسی، پرورش نسل جوان و تازه ای در خور نظام، اسلامی کردن کامل علوم سیاسی و اجتماعی در دانشگاه ها و مدارس عالی، تحمیل سبک زندگی اسلامی بر جامعه که گویا تا کنون بدلیل وجود عناصر ناخالص در قدرت و نهادهای دولتی اجرا نشده است، تولید مثل نسل های جدید با بازگرداندن «شأن مادری» و خانه نشین کردن زنان، قالب بندی مجدد جامعه با دوگانه سازی کاذب دشمن و نظام و نگهداشتن آن در حالت بین صلح و جنگ، حرکت به سمت کاهش زمان گریز هسته ای و کلا بازی با تسلیحات هسته ای و تقویت موشکی هم چون اهرم چانه زنی و سازش و کنار آمدن با قدرت های بزرگ در کنار تداوم سیاست های ماجراجویانه منطقه ای…. . نباید فراموش کرد که در هر صورت خطر واقعی و اصلی از داخل است و نافرمان شدن مردم، و تنظیم مناسبات خارجی و با قدرت ها نهایتا با توجه به چنین واقعیتی اولویت بندی می شود. از همین رو بطور کلی سازش هائی که نافی وضعیت اضطراری و کنترل اوضاع داخلی و مستلزم تغییر هویت نظام نباشند، خارج از این رویکرد نیست.

این ها عناصر اصلی نسخه ای هستند برای دوره اضطراری تازه که نه فقط در ذهن حکیم باشی مجنون ما جریان دارد، بلکه اجرای آن ها از هم اکنون کلید خورده است. چنان که مثلا سپاه خواهان تصاحب شرکت های پتروشیمی شده و یا نهادهای اقتصادی تحت رهبری خیز بزرگی را برای حضور و کنترل بازار بورس برداشته اند و نظایر آن. در نزد این حضرات اقتصاد تحت محاصره که در آن به عنوان مثال ترامپ هر روز برای به صفر رساندن فروش محصولات پتروشیمی دستورالعمل صادر می کند، فقط می تواند یک اقتصاد ذاتا امنیتی و نظامی و زیرزمینی  باشد که در آن تنها سپاهیان و ذوب شدگان در ولایت می توانند نقش شایسته ای ایفاء کنند. اما آن چه که در ورای این خیز بزرگ برای کنترل و تصاحب کامل دولت و ثروت های عمومی صورت می گیرد، همانا سلب مالکیت از جامعه و اموال عمومی و تشکیل یک جامعه امنیتی و شکل گیری یک الیگارشی بشدت ممتاز اقتصادی و نظامی است.

خیز بلند یا زور واپسین؟!
این که جناح حاکم علیرغم خیز بلندی که برداشته است بتواند به تحقق سودای یکدست سازی و بقیه قضایا نائل شود، البته خود به معنی وارد شدن به قمار بزرگی است که فی الواقع بردی در آن وجود ندارد. نه فقط جامعه در اکثریت بسیار بالا با چنین مالیخولیائی احساس هیچ گونه همذات پنداری ندارد که بر عکس آشکارا رؤیای دیگر و متضادی را دنبال می کند، و هم جهان پیرامون در برابرآن است. با این همه هر چه که هست بیانگرآن است که ماندن و نماندن حکومت اسلامی و به هوا پراندن آخرین بارقه های پارادایم اسلام سیاسی (از نوع ولایت فقیهی)، بیش از پیش با قمار بزرگی گره خورده است، شاید آخرین زور قبل از نفس افتادن باشد که برد در آن ناممکن است. اما می دانیم که قمار تا به پایان نرسد وسوسه انگیز است و جادوی خود را دارد ( تا حدی نمونه ای از این نوع وسوسه را می توانیم در کودتای محافظه کاران در شوروی سابق بیابیم که درست به عکس خود تبدیل شد). چنین وسوسه ای خود بخشی از فرایند بحران بازتولید اقتدار و امکان ناپذیر شدن حفط آن به شیوه تاکنونی است. سیاست سیستماتیک حذف برای حفظ قدرت در ذات خود مسیرهمواره گشوده ای نیست. برعکس مسیری است بن بست که رژیم دارد به انتهای آن نزدیک می شود. دینامیزم ناشی از حذف در ذات خود با دیوار قانون آنتروپی و کهولت و زوال قدرت تصادم می کند. مقاومت جامعه در طی این چهل سال نشان داده است که اگر نه در تحقق خواست های خود، اما در پنبه کردن بسیاری از سوداهای حاکمان موفق بوده است و از قضا توسل به آخرین زور واکنشی است به آن. با این همه حکومت اسلامی که همواره با تعلیق وضعیت عادی سرکرده است، اکنون نیز با دخیل بستن به وضعیت اضطراری خود ساخته، بدنبال یافتن سکوی مناسبی برای دادن آرایش تازه به صفوف خود جهت پیش برد اهداف شکست خورده خویش است.

بحران بازتولید اقتدار!
اگر متابولیسم یا مکانیزم سوخت و ساز سیاسی رژیم را (که سرنوشت سایر حوزه های را تعیین می کند) در دو مؤلفه پایه ای و مکمل القاء مشارکت کاذب انتخاباتی و جناح بندی های کذائی معطوف به آن از یکسو و دوگانه سازی نظام و دشمن با هدف ایجاد وضعیت اضطراری و بحران دایمی بدانیم، که هدف نهائی آن ها جلوگیری از قطب بندی مستقل جامعه علیه کلیت سیستم و تثبیت قدرت بوده است، اینک با بی خاصیت شدن نسبی هر دو آن ها شاهدغروب اقتدار رژیم هستیم. با این همه در اینجا اشاره به دو نکته حائز اهمیت است: اولا از کار افتادن متابولیسم فوق باید به انتهای خود برسد و امکان هر نوع مانور را از رژیم سلب کند و ثانیا بدلیل سکانداری بلامنازع قدرت توسط ارتجاعی ترین بخش های حاکمیت، هم چون خروجی اجتناب ناپذیر آن دو مؤلفه کذائی، حاکمیت علیرغم انزوای گسترده اجتماعی بدلیل وجود خلأ نسبی پاد قدرت در جامعه، به هیچ عنوان حاضر نیست از موقعیت ممتاز خود دست بکشد. از همین رو برای حفظ آن در حالی که فاقد پشتوانه های لازم یک تهاجم هم جانبه است؛ اما موضع تهاجمی به خود گرفته است. با این وجود اتخاذ موضع تهاجمی در شرایط تدافعی، در شرایطی که زمین زیر پا نشست دارد، بالذات شکننده است و با گسترش مقاومت و فشارهای فرسایشی بخصوص با ریختن هرچه بیشترهاله و افسون قدرت حتی می تواند به فروپاشی بیشترخود هسته سخت قدرت منجر شود. در چنین شرایطی نمایش قدرت که رژیم سعی می کند برای پوشاندن روند افول و فروپاشی خود به طور مداوم از آن بهره بگیرد بی خاصیت می شود. در چنین وضعیتی اگر فرایند دو قطبی شدن جامعه دچار خلل و آسیب نشود، زمان ترک خوردن قدرت سخت افزاری هم  فرا می رسد.

مصلحت نظام و اردک لنگ!
غرض آن که صدور دستورالعمل بسط اختیارات صداوسیما با هدف تعمیم الگوی تک صدائی- با وجود آن که به عنوان مرجع خبررسانی و گفتمان سازی پاک بی اعتبارشده است- به عرصه جهان مجازی و خفه کردن صداهای موازی*  در کنار «اینترنت ملی» و فیلترینگ سراسری، توهم «دیوارکشی» به دور کشور، خود یکی از همان مؤلفه های مهم فشرده کردن قدرت و یکدست سازی از طریق سیاست حذف غیرخودی ها به عنوان شرط بقاء است. بخشی از سودای تحقق مالیخولیای «دولت و جامعه اسلامی» ناب و حزب الهی و باصطلاح جوان- ترکیبی از نسل قدیم و میانه و جدید*- که به گفته خودخامنه ای نظام تا کنون موفق به انجام آن نشده است‌، اکنون کلید آن به شکل کودتائی با دور زدن نهادهای رسمی موجود از سوی رئیس قوه قضائیه زده می شود. طبیعی است که در این میان کسی برای «پی نوشت» حسن روحانی: «احتراما؛ اینگونه امور مرتبط به شورای عالی فضای مجازی است» تره خرد نخواهد کرد. صداوسیما همواره و نه کمتر و نه بیشتر تحت کنترل خامنه ای بوده است. دو سال آخر ریاست روحانی درست مثل پایان دوره خاتمی و احمدی نژاد دوره از حیز انتفاع افتادن و سترون شدن کامل است که در آن رؤسای جمهور نظام پنچر شده و حکم یک اردک لنگ را دارند. نباید فراموش کرد که نهایتا این مصلحت حفظ نظام است که خود این حضرات را به چنین اردک های لنگی تبدیل می کند. چنان که خود روحانی اذعان می کند که بدلیل چنین مصلحتی است که نامه های خود پیرامون سلاخی شورای نگهبان را علنی نمی کند و یا چنان که به یاد داریم خاتمی در سال های پایانی ریاست خود بود که پلمپ سانتریفوژها را فک کرد و آن را بدست خلف خود احمدی نژاد سپرد. در آن زمان هم کلیدواژه مصلحت نظام بود.

محمود واعظی: رئیس دفتر رئیس‌جمهور در نامه‌ای به اسماعیلی رییس حوزه ریاست قوه قضاییه با اشاره به بخشنامه رییس قوه قضاییه مورخ ۹۸/۱۰/۲۸ با موضوع «مسئولیت صدا و سیما در خصوص صدور مجوز و تنظیم مقررات صوت و تصویرفراگیر در فضای مجازی و نظارت بر آن» بیان کرد که بخشنامه مذکور به استحضار رئیس‌جمهور رسید و ایشان چنین پی‌نوشت کردند: احتراما؛ اینگونه امور مرتبط به شورای عالی فضای مجازی است.

تفی روزبه   ۲۷ ژانویه ۲۰۲۰
——————————–

*- در همین رابطه:
«فتته زرد»هم واردبورس سیاست شد! هدف: تبدیل نمازجمعه ها به حزب و میتینگ های هفتگی!
رئیس شورای سیاستگذاری ائمه جمعه: فسادنمایی فتنه زرد است/ ناچار به تغییربرخی ائمه جمعه هستیم.
قراراست مطابق منویات خامنه ای، در راستای گام دوم و جوانگرائی و کنترل بیشترجامعه، نمازجمعه جایگزین احزاب شوند و امام جمعه ها فضای «فرهنگی و انقلابی» استان ها را بیش از پیش تحت نظارت خود بگیرند…. ظاهرا آنچه که تاکنون در موردنقش امام جمعه ها داشتیم، نه ستایش نظام و رهبر بلکه القاء سیاه نمائی نظام درنسل های جدید بوده ایم. از همین رو ویژگی اصلی تجدیدسازماندهی نمازجمعه ها را اجتناب از سیاه نمائی بویژه درمورد فسادهای نظام است. سودای سیاست یکدست سازی نهادها و قوای گوناگون حاکمیت در انطباق باسیاستی است در راستای گام دوم که طبق آن قراراست قوه مقننه و مجریه نیز خانه تکانی کرده و یکدست شوند. از همین رو و از این منظر ظاهرا تاریخ مصرف آن ها به پایان رسیده و سیاه نمائی نظام درخطبه های جمعه (یا بقول مسول ائمه جماعت میتیگ های هفتگی حزب نمازجمعه) به معنی گل زدن به دروازه خودی محسوب می شود!

طبق منویات رهبری ناچار به تغییربرخی ائمه جمعه هستیم:
https://www.asriran.com/fa/news/709241

*- گرچه هدف اصلی از کارانداختن شبکه های اجتماعی مخالف رژیم است، اما جلوگیری از بهره مندی رقبا اعم از جریان های سیاسی و یا حتی غیرسیاسی از این شبکه ها و ابزارهای تبلیغی بخصوص که استقبال از آن هم قابل توجه است مدنظراست. به عنوان مثال برنامه ای که عادل فردوسی پور در پی تعطیل کردن برنامه۹۰ به طور مستقل گذاشت و از شبکه اینترنت هم پخش کرد، ابعاداستقبال از آن چنان بود که بیش از پیش دست اندرکاران حاکمیت را برای انحصاری کردن صدور مجوز در عرصه مجازی مصمم ترکرد. مالیخولیای تشکیل جامعه اسلامی، مستلزم خفه کردن صداهای مخالف از هرنوع آن است.

———————————————-

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.