ردّ پای سردار ولایت دربزرگترین فساد بانکی- مالی کشور
فرماندهان سپاه برای دورماندن نامشان با نام افراد دیگر در تجارت فعال هستند. پسر و همسر سردار جعفری (معروف به ممد موجی) به اتفاق همسر حاج قاسم در پروژههای شهرداری تهران میلیاردها تومان به جیب زده بودند که در نوار مناطره خزعلی– الویری در شبکههای اجتماعی دست به دست میشود ولی هیچ دادگاهی جرأت ورود به پرونده را نداشت. حاج قاسم طی بیست ساله گذشته بر منابع بودجهای حدود ۱۰۰میلیارد دلار بودجه برونمرزی سپاه همچون بختک چنگ انداخته بود و به هیچ ارکان و نهادی هم پاسخگو نبود. به ویژه آنکه سردار ولایت عملا تحت فرمان خامنهای و سایر فرماندهان همرده او در سپاه هم قدرت مقابله با وی را نداشتند. ….
——————————————————
کانون افشاگران مفاسد اقتصادی:
درست زمانی که به درستی برای اولین بار در رسانهها بحث ژنرالهای فاسد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مطرح شد، با مرگ قاسم سلیمانی این موضوع در سایه قرار گرفت. درواقع حاج قاسم مظهر فساد پنهان سپاه در همه زمینهها بود. باند حاج قاسم بزرگترین فساد بانکی کشور (۱۲ هزار میلیارد تومان) را در بانک تجارت کرمان مرتکب شده بودند که با دخالت حاج قاسم پرونده ماستمالی شد.
فرماندهان سپاه برای دورماندن نامشان با نام افراد دیگر در تجارت فعال هستند. پسر و همسر سردار جعفری (معروف به ممد موجی) به اتفاق همسر حاج قاسم در پروژههای شهرداری تهران میلیاردها تومان به جیب زده بودند که در نوار مناطره خزعلی– الویری در شبکههای اجتماعی دست به دست میشود ولی هیچ دادگاهی جرأت ورود به پرونده را نداشت. حاج قاسم طی بیست ساله گذشته بر منابع بودجهای حدود ۱۰۰میلیارد دلار بودجه برونمرزی سپاه همچون بختک چنگ انداخته بود و به هیچ ارکان و نهادی هم پاسخگو نبود. به ویژه آنکه سردار ولایت عملا تحت فرمان خامنهای و سایر فرماندهان همرده او در سپاه هم قدرت مقابله با وی را نداشتند.
در آذرماه ۱۳۹۳ رییس کل دادگستری کرمان جزییات پرونده فساد ۱۲هزار میلیاردی در کرمان را تشریح و اعلام داشت «با احتساب صدور ضمانتنامههای بانکی بدون پشتوانه به مبلغ ۵۷۱ میلیارد تومان و همچنین صدور چکهایی بدون پشتوانه به مبلغ ۱۲ هزار و ۷۰۰ میلیارد تومان فساد مالی بانک تجارت شعبه تختی کرمان، مبلغ کلی این فساد به ۱۳ هزار و ۲۷۱ میلیارد تومان رسیده است». بر اساس روایت آقای موحد رئیس کل دادگستری استان کرمان در اوایل دیماه سال ۹۲ گزارشی به دادگستری رسید که نشان میداد «تعدادی ضمانتنامههای بانکی بدون پشتوانه و خارج از ضوابط بانکی در شعبه تختی بانک تجارت کرمان واصل شده و این پرونده در شعبه اول دادسرای انقلاب تشکیل و پیگیری شد. با پیشرفت تحقیقات معلوم میشود بحث بیش از چند ضمانتنامه بانکی است لذا تیم اقتصادی متشکل از کارشناسان اداره کل اطلاعات و بازپرس ویژه بررسی موضوع را به عهده گرفتند که در ادامه روند تحقیقات مشخص شد تعداد زیادی ضمانتنامههای بانکی ظرف مدت پنج سال در این شعبه خارج از موازین، ضوابط و مجوزهایی که باید اخذ میشد، صادر شده و مبلغ ضمانت نامهها به ۵۷۱ میلیارد تومان مضافا در اثنای رسیدگی به این ضمانت نامهها به موضوع دیگری برخورد کردیم که تعداد زیادی چکهای بین بانکی بدون پشتوانه صادر شده و مبلغ آن به ۱۲ هزار و ۷۰۰ میلیارد تومان رسید. روش کار نیز بدین روال روال بوده که بانک یا صندوقی به مبلغی پول نیاز داشته و از بانک تجارت درخواست میکرده و آن مبلغ از طریق چک بین بانکی واریز و بعد از چند روز برگشت داده میشده است» (نقل از مصاحبه رئیس کل دادگستری استان کرمان- البته ایشان در این مصاحبه و یا مصاحبههای بعدی اعلام نداشتند که کدام بانک یا صندوق چنین عملی را انجام میداده که بعدها معلوم شد بانک خصوصی قرضالحسنه رسالت که از زیرمجموعههای مالی «حاج قاسم سرباز و سردار ولایت» بوده که در این موضوع دخیل بوده است). بعدها نیز گفته شد که بابک زنجانی مهره اصلی حاج قاسم در وزارت نفت و معاملات سوئیفت نفت در منطقه بوده و به همین علت کرارا باند روحانی تهدید میکرد که پشت پرده باند زنجانی را افشا میکنیم که هیچگاه هم قادر نشدند آن را عملی کنند زیرا برادر رئیس جمهور و برادر معاون اول رئیس جمهور خود غرق در فساد هستند.
از دیگر شاهکارهای فساد مالی حاج قاسم تاسیس شرکتهای صوری در لبنان و عراق با رهبران حزبالله و حشدالشعبی و صادرات میوه و کالا از آنجا به ایران با اعمال صورتحسابهای غیرواقعی و انتقال ارز از ایران به این کشورها در ازای صادرات کالا به ایران و درواقع برای تامین مالی عملیات تروریستی در آن کشورها بوده است. یعنی پشت پرده دلار اربیل و هرات و دبی هیچکس مگر باند حاج قاسم یار و یاور ضعفا و «ملت قهرمان ایران» نبوده است.
حاج قاسم با وجود اینکه به مکتب نرفته بود چون بزرگ شدهی کرمان و از همان اوان جوانی پیمانکاری میکرده است، به خوبی با چم وخم بیزنس و تجارت آشنا و از طریق محسن پهلوان مالک پروژه ریایی شاندیز مشهد که در دوره جنگ راننده محمدباقر قالیباف و دارای یک صرافی در دوبی هم هست، توانسته بود آثار تاریخی و عتیقهجاتی که دار و دسته حشدالشعی و طالبان در عراق و افغانستان به قیمت ارزان از آنها خریداری و از طریق تجار لبنانی در بازارهای بینالمللی به فروش برسانند و بدیهی است که حقالسهم آقا مجتبی هم محفوظ بود. درواقع سرباز ولایت بابت همین عملیات به سرداری ولایت رسیده بود تا عملیات رزمی؛ چون منفعت یک گروه خاصی از «بیت رهبری» تا گروههای انتحاری مقاومت در این میان مطرح بود.
بعدها نیز «آمدنیوز» اعلام داشت «اکبر طبری معاون اجرایی بازداشت شدهی حوزه ریاست قوه قضائیه در دوران صدارت «صادق لاریجانی» در بخشی از اعترافات خود در بند دو- الف سازمان اطلاعات سپاه از پادرمیانی «قاسم سلیمانی» یکی از اعضای اصلی «حلقه نارمک» برای نجات باند فساد سازمان یافتهاش در کرمان سخن گفته و نوشته است: «قاسم سلیمانی به مدت ۴۰ دقیقه در پردمه با آملی لاریجانی صحبت کرده و احکام یک پرونده فساد کلان مالی را تغییر داده است. اکبر طبری نوشته است: «… اواخر سال ۹۲ بود که شنیدم معاون بانک تجارت استان کرمان به اتهام اختلاس هفت هزار میلیارد تومانی بازداشت شد. عدد این اختلاس تا آن زمان رکورددار بود. من خیلی تعجب کردم که این عدد چطور در یک استان متوسط مثل کرمان اختلاس شده است. اصلا به قد و قواره اقتصاد کرمان چنین اختلاسی نمیآمد. حساس شدم و بعد از جلسه شورای معاونین از آقای خطیب حفاظت سوال کردم. آقای خطیب گفت ماجرا خیلی وسیع است و پای هواپیمایی ماهان و صندوق رسالت که بعدا شد بانک رسالت وسط است.» وی در ادامه نوشته: متهم اصلی این پرونده فردی است به نام «علیاکبر عمارتساز» که در گزارش حفاظت نوشته بودند برادرش معاون «قاسم سلیمانی» در لشکر ثارالله بوده و شهید شده، خودش هم خانهزاد حاج «قاسم سلیمانی» بوده و با توصیهی «حاج قاسم» به «داوری» رئیس وقت بانک تجارت، همهکارهی سرپرستی بانک تجارت کرمان شد. «علیاکبر عمارتساز» عامل شمارهی یک حاج «قاسم سلیمانی» بود. در گزارش مربوطه، حفاظت به آقای «آملی» نوشته بود که از محل ۷۰۰۰ میلیارد تومانی که «عمارتساز» چک بانکی و ضمانتنامهی جعلی صادر کرد، حدود ۶۷۰۰ میلیارد تومانش مربوط به هواپیمایی ماهان و صندوق قرضالحسنه رسالت است. آقای «آملی» روی گزارش حفاظت نوشت «عربنژاد» مدیرعامل هواپیمایی ماهان و «حسینزاده» مدیرعامل صندوق رسالت بازداشت بشوند.»
معاون اجرایی پیشین حوزه ریاست قوه قضائیه در ادامهی «تکنویسی»های خود نوشته است: یادم هست فردای آن روز که چهارشنبه بود، حدود ساعت ده صبح تلفن سیاسی دفتر زنگ خورد و خود حاج «قاسم سلیمانی» مستقیم با آقای «آملی» صحبت کرد. آقای «آملی» مرا صدا کرد گفت به آقای «جعفری» [دولت آبادی] بگو بازداشت «عرب نژاد» و «حسینزاده» را بگذارد برای شنبه. به من هم گفتند فردا میرویم پردمه آقای «قاسم سلیمانی» هم میآیند. بعد گفتند «حاج قاسم» ناهار هم مهمان است و روی کیفیت غذا خیلی حساسیت دارد و فقط ماست و دوغ و گوشت ارگانیک میخورد. من شب حرکت کردم به سمت پردمه یک بره و سه تا مرغ را دادم دست سرایدار ویلای آقای آملی. حدود ساعت یازده حاج «قاسم سلیمانی» رسید به پردمه. به آقای «آملی» گفت در محیط بسته صحبت نکنیم برویم در باغ. حدود ۴۰ دقیقه در باغ قدم زدند. «حاج قاسم» که ناهارش را خورد و برگشت، آقای «آملی» من را صدا کرد و گفت به آقای «جعفری» [دولت آبادی] دادستان زنگ بزن و بگو تا زمانی که ابلاغ نکردهایم، «عرب نژاد» و «حسین زاده» جلب نشوند.»
طبری در ادامه نوشت: «آقای «جعفری» [دولت آبادی] گفت اتهام اینها حدود ۷۰۰۰ میلیارد تومان اختلاس است من با چه قراری آزادشان کنم؟ تخلف اینقدر بزرگ است که بدون وثیقه، چطور با کفالت آزادشان کنم؟
گفتم حق با شماست ولی لطفاً آزادشان کنید. قرار شد اسم این دو نفر از پرونده بانک تجارت کرمان حذف شود. بازپرس زیر بار نمیرفت میگفت اصل پرونده اینها هستند. «عمارتساز» نوچهی اینهاست. روزی که «عربنژاد» و «حسینزاده» احضار شدند، آقای «جعفری» دادستان، بازپرس را معلق کرد، شعبه هم منحل شد.
مادر و همسر «علیاکبر عمارتساز» رفتند دفتر آقای دکتر «حیدری» مشاور حقوقی بنده، و یک حقالوکاله ده میلیارد تومانی پیشنهاد کردند. من به آقای «حیدری» گفتم این پول تله است چون آقای «آملی» بخاطر توصیه «حاج قاسم»، به آقای «جعفری» دادستان گفته که پرونده را کش ندهید، این پرونده اعدامیهم نداشته باشد. همین هم شد برای «عربنژاد» مدیرعامل هواپیمایی ماهان و «حسینزاده» مدیرعامل صندوق رسالت منع تعقیب صادر شد و «عمارتساز» هم به جای اعدام، ۲۰ سال حبس گرفت. «حاج قاسم» خیلی خوشحال شد که آقای «آملی» تیم کرمانیاش را نجات داد و در دفتر آقای «آملی» خودم دیدم که « حاج قاسم» دست آقای «آملی» را بوسید.
پیشتر «آمدنیوز» در گزارش خبری اختصاصی که در ۲۹ دیماه ۹۷ منتشر شد، از فعالیتهای «حمید عربنژاد» در شرکت هواپیمایی ماهان برای انتقال تجهیزات و مهمات نظامی با هواپیماهای نظامی به سوریه پردهبرداری کرده بود.
قاسم سلیمانی که بود؟
قاسم سلیمانی در سال ۱۳۳۶ در روستای رابر در استان کرمان به دنیا آمد. کار خود را در نخستین ماههای انقلاب در سازمان آب استان کرمان آغاز کرد و سپس مامور به سپاه شد و آنطور که خود میگوید قرار بود فقط ۱۵ روز در سپاه مامور باشد، اما تا انتهای جنگ در جبههها ماند. همانطوری که از همه اطلاعات منتشر شده بر میآید سردار ولایت اساسا پس از انقلاب به انقلاب پیوسته و برخلاف همردههای خوددر سپاه فاقد پیشینه انقلابیگری و مبارزات مخفی دوره شاه بوده است. او در ابتدای جنگ ایران و عراق گردانی متشکل از نیروهای رزمیکرمان را تشکیل داد که کمی بعد به تیپ زرهی و نهایتا به لشکر ۴۱ ثارالله تبدیل شد. او از ابتدای تشکیل این لشکر در سال ۱۳۶۱ تا رفتن به نیروی قدس در سال ۱۳۷۶ فرمانده لشکر ثارالله بود که در بسیاری از عملیاتهای سپاه در جنگ نقشی کلیدی داشت. جستجو در میان خاطرات اکبر رفسنجانی به عنوان «راوی راست و دروغهای جمهوری اسلامی» نیز نشان میدهد سردار ولایت تا پایان جنگ در زمره فرماندهان اصلی سپاه همچون محسن رضائی، رحیم یحیی صفوی، غلامعلی رشید، احمد کاظمی، محمد جهان آرا، علی شمخانی، یوسف کلاهدوز، علیرضا افشار، محمد فروزنده، حسین علائی، موسی رفان، حسین خرازی دهکردی، احمد متوسلیان یزدی، که عمدتا از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و قبل انقلاب نیز به نوعی در گروههای مذهبی فعالیت داشتهاند، نبوده است. اختلافات بین ارتش و سپاه باعث شده بود خامنهای به عنوان نماینده ولی فقیه در وزارت دفاع و رفسنجانی همین نقش را در سپاه به دست گیرند . پس از عملیات رمضان، اختلاف نظر بین سپاه پاسداران و ارتش افزایش یافت. این اختلافها، با ناکامیدر عملیاتهای والفجر مقدماتی و والفجر شدت گرفت. عمده این اختلافها علاوه بر قدرتطلبی فرماندهان سپاه و عدم اعتماد به فرماندهان بازمانده از ارتش شاهنشاهی، به نوع تفکر و نحوه اداره و فرماندهی یگانها در عملیات باز میگشت. صیاد شیرازی معتقد بود باید ارتش فرماندهی جبهه را بر عهده داشته باشد و سپاه تحت فرمان آن عمل کند اما هاشمیرفسنجانی معتقد بود این طرح عملی نیست زیرا در آن زمان بیشتر توان رزمیایران در جنگ، با سپاه بوده، عملیاتها را طرحریزی کرده و با کمک یگانهای خطشکن خود اجرا میکرد. از آنجا که رئیسجمهور خامنهای به عنوان فرمانده عالی جنگ، امکان حضور فعال در صحنه نبرد را نداشت، پیش از آغاز عملیات خیبر، خمینی در ۳۰ بهمن ۱۳۶۲ هاشمی رفسنجانی یکی از نمایندگان خود در شورای عالی دفاع ملی را به فرماندهیِ ادامه عملیاتهای والفجر منصوب کرد. اسناد منتشر شده جنگ و بررسی خاطرات اکبر رفسنجانی نشان میدهد که خامنهای در طی دوران جنگ با توجه به تمایل فرماندهان جنگ از میرحسین موسوی نخست وزیر وقت در مقابل او که عهدهدار ریاست جمهوری را بر عهده داشت عملا تمایل به حفظ قدرت ارتش در مقابل سپاه را داشته است. محسن رضائی در بخشی از خاطرات خود یادآور شده که «به دلیل اینکه ارتش آیتالله خامنهای را کاملاً قبول و از ایشان حرفشنوی داشت و من هم خودم با ایشان بسیار هماهنگ بودم، در عملیات والفجر مقدماتی من نزد امام رفتم و از ایشان خواستم آیتالله خامنهای که ریاست جمهوری را بر عهده داشتند، به فرماندهی جنگ منصوب کنند. زمانی که این موضوع را با امام مطرح کردم، ایشان گفتند که من هم خودم چنین چیزی در ذهنم بوده است ولی این موضوع را به کسی نگویید تا من تصمیمی بگیرم. هنگامی که امام میخواستند حکم فرماندهی آیتالله خامنهای را امضا کنند، نمیدانم چرا [حکم فرماندهی جنگ] به [حکمِ] تمشیت امور سپاه و ارتش تبدیل شد. ظاهراً به امام گفته بودند که ایشان رئیس جمهور است، اگر بروند و اتفاقی برایشان بیفتد در دنیا میگویند که ما رئیس جمهور ایران را کشتیم و اعتبار بینالمللی ما خدشهدار میشود؛ وگرنه امام تصمیمشان این بود که ایشان را به فرماندهی جنگ منصوب کنند. تا زمان اجرای عملیات خیبر، آیتالله خامنهای مسئول بودند و ظاهراً ستادی هم برپا کرده بودند».
انتصاب سردار ولایت به فرماندهی سپاه قدس
خامنهای همچون اکبر هاشمی رفسنجانی، منتطری، موسوی خوئینی، کروبی و خلخالی در زمره حلقه اصلی یاران خمینی نبود و قبل انقلاب به عنوان آخوندی که به موسیقی هم روی خوش نشان میداد شناخته شده بود. گفته شده که او حتی در هنگام تصویب اصل ولایت فقیه اظهار داشته بود «این اصل وهن اسلام است». اگرچه با بندبازی و نقل قولهای گفته شده و نشنیده که فقط در قوطی اکبرشاه «عالیجناب خاکستری» و حاج احمدآقا وجود داشت و به ضرب و زور او را به ولایت منصوب تا بعدها شرّش را بکنند اما از آنجا که هورمون قدرت خود تولیدکننده شرّ و فساد است، به تدریج دریافت که باید رقبای خود را یکی یکی خلع و در صورت لزوم سر به نیست کند که این بازی نخست شامل مارگیر زمانه حاج احمدآقا شد.
خامنهای از همان آغاز شروع دوره رهبری کوشش نمود عنان سپاه را به تدریج از اکبر رهاشمی رفسنجانی بازستاند و فرماندهانی را که با هاشمی رفسنجانی مراودات خاصی داشتند یا مقهور خود و یا برکنارنماید و به بازچیدن مهرههای سپاه بدون آنکه در سپاه مقاومتی صورت گیرد دست زند.
انتصاب قاسم سلیمانی و ارتقای وی و بالا گرفتن نقش سپاه قدس از مهمترین دستاوردهای خامنهای در محاسبات قدرت بود. نیروی قدس سپاه که در اوایل جنگ در قالب واحد کوچکی به منظور هدایت فعالیت برونمرزی سپاه در عراق و لبنان به عنوان زیرمجموعه واحد روابط بینالملل سپاه تشکیل شد و سپس به قرارگاه برونمرزی رمضان تبدیل شد، نهایتا به یکی از اضلاع اصلی سپاه تبدیل شد و اکنون شاید به عنوان مهمترین واحد نظامی جمهوری اسلامی شناخته میشود؛ آنقدر که به «سپاه قدس» نیز شهرت دارد.
نیروی قدس یکی از نیروهای چهارگانه سپاه پاسداران است. سه نیروی دیگر، نیروی مقاومت زمینی (محمد پاکپور)، نیروی هوافضا (امیرعلی حاجیزاده) و نیروی دریایی (علیرضا تنگسیری) هستند که در کنار سازمان بسیج (غلامرضا سلیمانی)، سازمان اطلاعات (حسین طائب)، حفاظت (فتحالله جمیری) و حفاظت اطلاعات (محمد کاظمی)، هشت واحد اصلی تشکیلدهنده سپاه هستند. این هشت واحد زیر نظر فرمانده کل سپاه (حسین سلامی) و جانشین او (علی فدوی) فعالیت میکنند. نهاد نمایندگی ولی فقیه در سپاه (عبدالله حاجی صادقی) نیز در عرض فرماندهی سپاه عمل میکند، به این معنا که زیرمجموعه فرماندهی سپاه نیست و همعرض ولی هم دوش آن عمل میکند.
سردار ولایت پس از پایان جنگ، فرمانده لشکر ثارالله بود که با توجه به اینکه یکی از مجهزترین و قویترین یگانهای رزمی شرق ایران بود، بخش عمدهای از مسئولیت وی پس از جنگ مبارزه با گروههای قاچاق مواد مخدر و همچنین مرزبانی استانهای همجوار با پاکستان و افغانستان بود که از همین طریق توانسته بود ارتباطات خاصی را با قاچاقچیان منطقه و مافیای افغانستان و پاکستان بهخصوص در زمیه قاچاق اسلحه و معاملات ارزی به عمل آورد.این موارد فارغ از مواردیست که گفته میشود در جریان بازداشت سهراب سلیمانی یکی از برادران« شریف» حاج قاسم که مدیر کل زندان های کشور بجرم فساد در سال ۱۳۹۱ و همچنین افشای مناسبات مالی فاسد بین سپاه قدس و دارودسته احمدی نژاد« بقائی » بر سر ارزهای تحویلی سپاه قدس بوده که اشکار شد حاج قاسم راسا مسئولیت ارزی سپاه قدس را بر عهده داشته و از کیسه خلیفه به سفرای خارجی و اشخاص خاصی جیره می داده اند.بعدها احمدی نژاد از مداخله حاج قاسم در مختومه کردن پرونده افضل البدهکاران بانکی « مهدی جهانگیری » مالک رانت خوار بانک گردشگری و مجموعه هلدینک بناب و برادر معاون اول رئیس جمهور اسحاق جهانگیری ، پرده برداشت . در واقع حاج قاسم این وساطت و مداخله را به جبران ماستمالی کردن پرونده برادر گرامی شان توسط تیم روحانی – جهانگیری انجام داد. یعنی سردار«شرافت و پاکیزگی » از هیج فسادی بدور نبوده و همجون سایر فرماندهان فاسد در چپاول ثروت ملی سهیم بوده اما کسی جرئت نمی کرده پرونده فساد ایشان « شخص دوم مملکت» را افشاکند همانطوریکه پرونده فساد عظیم باقر قالیباف رفیق شفیق حاج قاسم نیز با همین پادر میانی ها ماستمالی شد.
خامنهای که پس از پایان جنگ برنامه گسترش سیطره خود و کوتاه کردن دست اکبر رفسنجانی را در دستور روز خود قرار داده بود با تصفیه تدریجی تیم مخالف خود در دوران جنگ در سپاه و اجرای سیاست گام به گام در اولین مرحله با تنگ کردن حلقه محسن رضائی عملا با وعده و فریب وی به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری او را از سپاه دور و از آنجا که کینه تیم خوزستانیها را در سپاه به دلیل حمایت جدی آنها از میرحسین موسوی در دوره جنگ به دل داشت نه تنها با استعفای محسن رضائی موافقت بلکه با گزینههای پیشنهادی وی «علی شمخانی و غلامعلی رشید» برای فرمندهی سپاه مخالفت و رحیم یحیی صفوی را که در طول دوره جنگ رقیب بالقوه آقامحسن بود را به فرماندهی سپاه منصوب نمود.
از طرف دیگر برای مهار سران باندهای درون سپاه که هر یک از آنان خود را به دلیل سابقه مبارزاتی بالاتر از خامنهای فرض میکردند عملا با انتخاب قاسم سلیمانی در سال ۱۳۷۶ همزمان با فراز باند طالبان در افغانستان و از انجا که حاج قاسم در هیچیک از باندها جا نداشت، به فرماندهی سپاه قدس و زیر فرمان بردن مستقیم حاج قاسم بیرون از دایره قدرت سپاه، خود و خانواده خود را مصون از توطئه احتمالی اکبر هاشمی رفسنجانی و باندهای وی نمود.
علاوه بر این مورد این انتخاب از آن جهت صورت گرفته بود که حاج قاسم بومی یک منطقه کوهستانی به نام رابر در کرمان بود و با نظام سیاسی جوامع قبیلهای بطور کلی و با جامعه افغانستان به ویژه آشنایی پس از درگیریهای متعدد با قاچاقچیان دارای ارتباط نزدیک با سران قبیله «ناروئی» از رهبران مافیای مواد مخدر و اشرار شرق کشور بوده و تجربه حاج قاسم در جنگهای داخلی کردستان نیز میتوانست او را در ماموریت جنگ داخلی در افغانستان یاری دهد. نقطه اوج اشتهار حاج قاسم در فرماندهی نیروی قدس، در نبردهای متعددی از جمله جنگ ۳۳روزه حزبالله لبنان و «رژیم صهیونیستی» و پیروزی «مبارزان فلسطینی» در جنگ ۲۲ روزه غزه علیه ارتش مجهز اسرائیل بود که در تقویت حزبالله لبنان و گروه حماس بسیار موثر بود.
خامنهای برای تحقیر فرماندهان سپاه و تفرقهافکنی بین آنان برای رقابت مزدورانه، حاج قاسم را با یک درجه ارتقا به درجه سرلشکری منصوب و عملا او را همرده فرمانده سپاه نمود که تا آن روز بیسابقه بود.حاج قاسم نیز که ارتقای فراسازمانی خودرا مدیون خامنه ای می دانشت تا روزیکه زنده بود همه جا خودرا « سربازولایت » می نامید تا حلقه بگوشی خودرا ثابت و از کینه ملایان و برادران سپاهی بدور باشد؟
حاج قاسم که به دلیل ویژگی شخصیتی و ماموریت پنهان و حوزه عملکرد امنیتی کمتر در انظار عموم ظاهر و یا مصاحبه مینمود از این تاریخ به بعد به صورت سوژه برای قهرمان شدن درآمد. یکی از اهداف خامنهای برای این کار حفاظت از فرزندان خوددر نبرد قدرت بعد از فوت خودش بود چرا که باید مطمئن میشد فرماندهان مدعی سپاه در جنگ قدرت بعدی جانب « آقا مجتبی» و یا باند منصوب او را خواهد داشت. خامنهای از زندگی خمینی و احمدآقا درسهای بزرگی فرا گرفته و کسی را لازم داشت تا در فردا روزی راوی نقل قول ولی اعظم راجع به جانشینی خود شود که او این ویژگی را در سرباز ولایت «حاج قاسم» یافته بود اما این موضوع مستلزم ایجاد یک پیشزمینه تاریخی بود.
واقعیت آن بود که نظام جمهوری اسلامی که به شدت بیآبرو و افشای عملیات نظامی دوران جنگ نیز مایه مضحکه سپاه و فرماندهان آن شده بود، نیازمند قهرمانسازی در مقابل قهرمانان ملی بود. مثلا کارگزاران نظام کوشش کردند ملای حرافی همچون اکبر رفسنجانی را به عنوان «سردار سازندگی »جایگزین امیرکبیر و یا لمپن عقب ماندهای مثل رضازاده و جدیدی را جایگزین «جهان پهلوان تختی» نمایند و یا قالیباف کوشش کرد که به اصطلاح با عکسهای یادگاری کنار هواپیمای جنگی نقش «تیمسارنادر جهانبانی» فرمانده متفکر نیروی هوایی شاهنشاهی را بازی کند که هیچکدام موفق نشدند. همین کمبودهای نوستالوژیک تاریخی باعثشده بود بیت حضرت آقا در صدد برآمده بود شخصیتی مشابه دکتر مصدق در سیاست و یا شخصیت هنری نظیر شاملو و یا سردار مشروطیت «ستارخان» در عرصههای مختلف تولید کند. واقعیت این است با وجود آنکه خمینی با شخصیت کاریزماتیک ظهور کرده، اما هیچگاه نتوانست جایگزین محبوبیت دکتر مصدق شود و کینه خمینی و اعوان و انصارش به مصدق دقیقا از همین رو بود. از طرف دیگر پس از پایان جنگ و افشای بسیاری مسائل از جمله خاطرات آیتالله منتظری و انتشار خاطرات رفسنجانی وهمچنین از پرده برون افتادن جنایات درون زندانهای رژیم در سال ۱۳۶۷، نظام نیاز به اسطورهسازی داشت زیرا نظام جمهوری اسلامی ماهیتا نمیتواند نظام مطلوب وآرمانی حتی خود شیعیان باشد چه رسد به ایرانیان سکولار و آزادیخواه. بنابراین پس از نبردهای داخلی لبنان و حضور سپاهیان قدس در لبنان، عراق و بعدها سوریه و یمن ابعاد شخصیتی حاج قاسم و افسانههای پیرامون او شدت گرفت تا بلکه «چه گوارای اسلامی و ایرانی» تولید شود غافل ازاینکه به قول مارکس «تاریخ دو بار تکرار میشود: بار اول به صورت تراژدی و بار دوم به صورت کمدی! قهرمانان این تاریخ نیز دو بار زاییده میشوند: یکبار در قامت یک اسطوره و بار دوم به شکل یک دلقک!»
مهم نیست که حاج قاسم درس نخوانده استراتژیست شد، اما نبرد او با داعشیان اهل تسنن نه از موضع انسان دوستانه و مترقی بلکه دقیقا از موضع «داعشیان شیعه» بوده تا هلال داعش شیعه از ایران تا عراق، سوریه، یمن و لبنان مشاهده شود. خانواده حاج قاسم که با شعار «بسمالله القاسم الجبارین» مدیحهسرایی میکنند نباید فراموش کنند که سپاه پاسداران و حاج قاسم به عنوان سردار ولایت و نه سردار ملت از منظر ملت ایران و مردم کشورهای همجوار یک نیروی جنایتکار، متجاوز و با کارنامهای دهشتبار است که مشت آهنیناش در منطقه در خدمت افزایش «عمق استراتژیک» حکومت وحشت و ترور جمهوری اسلامی است و در داخل ایران دهان آزادیخواهان را خرد کرده است. حضور حاج قاسم و حشدالشعبی در سرکوب مبارزان عرب ایرانی جنوب کشور مظهر این سیاست جنایتکارانه بوده که آزادیخواهان در ایران نمیتوانند کوچکترین همدلی و همرأیی با چنین جنایتکارانی و کمترین تاسفی نسبت به مرگ کسی که از جمله افراد موثر گسترده شدن و تقویت پایههای این حکومت جنایتکار در ایران و سرتاسر منطقه بوده است، داشته باشند. مردم جهان به خوبی میدانند «ژنرال جیاپ» فرمانده افسانه مقاومت مردم ویتنام فاتح نبرد دین بین فو «اخراج فرانسویان از ویتنام» و فتح سایگون و اخراج قویترین ارتش جهان از ویتنام نیز انسانی فاقد تحصیلات کلاسیک اما مشهورترین استراتژیست جنگهای چریکی پس از جنگ، به زندگی عادی بازگشت و به چپاول و کشتار مردم خود دست نزد اما سردار حاج قاسم سلیمانی علاوه بر پیشینه جنایتکارانه ضد مردمی در ایران و منطقه به فساد مالی و تجارت افیون و قاچاق اسلحه در منطقه دست زد که یک نمونه افشا شده آن، بزرگترین فساد بانکی کشور است که پس از افشا اجازه ندادند کل ماجرا رسانهای شود. درواقع حجم فساد پرونده بانک تجارت کرمان که در مورد «بانک قرضالحسنه رسالت حاج قاسم سلیمانی» بوده، بیش از کل فساد مجموعه غارتگرانی همچون «هدایتی، ریختهگران، صفا رستمی و صدر هاشمی» بوده است.
رژیم جمهوری اسلامی و سرسپردگان به اصطلاح روشنفکری آن که در رسانههای مزدور قلم میزنند در این چند صباح کوشش کردهاند از قتل حاج قاسم مراسم عاشورای حسینی دیگری برای فریب افکار عمومی بسازند و او را در کشوری که همه مسئولان آن مشتی دزد فاسد و غارتگر هستند مبرای از فساد مالی نمایش دهند، غافل از اینکه نسل جوان امروزی مدتهاست از روایت عاشورا عبور کرده و وارد داستان واقعی زندگی بدون اوهام و خرافات شده اگر چه بتوان چند صباحی بیشتر ترهات مذهبی بار جامعه نمود که نمونه بارز آن پس از برگزاری مراسم به اصطلاح میلیونی فرمایشی در تطاهراتهای اخیر مردمی با پاره کردن عکس «رهبر معظم» و «حاج قاسم» به عنوان دشمنان آزادی نمایش داده شد و همین موضوع نشان داد که مراسم تشییع جنازه حاج قاسم بر اساس روایتی بوده که مردم تصور میکردند سردار ولایت پاکدست و عاری از فساد و مردمدوست و… بوده اما گذر زمان به سرعت نشان دادکه سردار ولایت نیز چون خود ولایت آلوده به فساد مالی و فساد قدرت در سرکوب مرم ایران و منطقه بوده است.
——-
منبع نشر: تریبون زمانه
https://www.tribunezamaneh.com
——————————————–
متاسفانه بخش دیدگاههای این مطلب بسته است.