«تسلای»، شعری از شمی صلواتی

ما که شبها  با کابوس!
وحشت زده ازخود بیگانه می شویم
از ترس
با ذهنی
مستاصل شده
مگر می شود از یاد برد که انسانیم
مگر می شود دفن کرد
احساس و  غرور را ….

—————————————————-

〖تسلای〗

درد!
وجود را یارا نبود
دل پر درد لرزید و-
مرا به دنیا ناکامی کشاند.
واژه ها گم می شوند در ذهن
همچون “دلی”فتاده در تنور داغ
آشفته و بدور از کنترل
در تقلا برای تسلیتی ساده !
که  جرئت نبود.
٭٭٭٭

هر واژه را که می یابم
بر گرفته از درد جانکاه و اشک خونین  مادریست
که تنم را می سوزاند
٭٭٭٭

شما بگین!
تسلیت با چه واژه ی
آرام می کند دل خونین  را
٭٭٭٭

با احساس همدردی
مگر می شود؟
دل خونین مادری را
التهاب بخشید و فرزندش را به او بر گرداند.
٭٭٭٭

ما در اضطرابیم
بدور از لبخند
اسیر رنج با درد
شما بگین  چگونه؟
باید نوشت  که تسلای درد باشد
٭٭٭٭٭

ما که شبها با کابوس!
وحشت زده ازخود بیگانه می شویم
از ترس
با ذهنی
مستاصل شده
مگر می شود از یاد برد که انسانیم
مگر می شود دفن کرد
احساس و  غرور را
‌ ٭٭٭

یا شاید همچون حیوانی بی آزار
یاچون گلی پژمرده و بی عطرو بو
یا مثل سگی افتاده در دام  جهل!
شکنجه می شویم  در خانه ی  ایمان.
‌  تا ضیجه باید بکشیم از درد.


شمی صلواتی
۱۴ ژانویه ۲۰۲۰
در همدردی با باز مانده گان  فاجعه هوای
(پرواز شماره ۷۵۲ هواپیمایی بین‌المللی اوکراین)

—————————————————-

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.