آناهیتا اردوان: در بابِ مضار پرسه زدن در دورانِ ماسبق…

رمزِ متد دیالکتیکی در این است که هم زمانیت و درزمانیت را با هم و درهم، فهم و لحاظ میدارد، در این صورت در نظریه پردازی نیز فعلیتِ تاریخ و فعلیتِ طبقه به مثابۀ سوژه را همواره در نظر دارد. ترس و واهمه ای از بردن نام طبقۀ کارگر ندارد و از کلمات اسقاطی روی برمیگرداند. جهان نوین شده، سرمایه جهانی شده است، جهان دو قطبی مُرده است و دو طبقه برابر یکدیگر عرضه اندام میکنند. پس، واژگان نوینی می طلبد. ….

—————————————————

2575

در بابِ مضار پرسه زدن در دورانِ ماسبق…

میلِ به مصالحه و سازش در شکلِ رفرم و همه پرسی، مرثیت و نوحه سرایی برای جارچیان رفرم و رفراندوم نظیر نوری زاد و …، در راستایِ تجدیدِ حیات روابطِ استثماری کار و سرمایه، نویسنده را پس از طوفان دیماه و پس لرزه های آن، یادِ جمله ای از والتر بنیامین می اندازد؛ [ ماتریالیست تاریخی کاری به آنانی ندارد که در خانۀ فحشای تاریخیگیری، تمامی نیرویِ خود را نثار آن فاحشه هایی میکنند که نامشان در روزگارانِ گذشته است. ماتریالیسم تاریخی مهار قوای خویش را در دست دارد و مرد آن است که پیوستار تاریخ را منفجر و منفصل سازد]
باری، تاریخ مبارزات رهایی بخش از قید و بندهای سرمایه در ایران و جهان، بارها از جانب رسوخ و تحمیل قدرت پلشت بورژوایی بر هستیِ طبقۀ کارگر ضربه خورده است. تراژدی در این نکته نشسته است؛ مبارزه بیشتر نه بجهت قدرت بورژوازی. بلکه، به دلیل نفوذ و هژمونیِ ایدئولوژی بورژوایی و خرده بورژوایی در طبقۀ کارگر، خسران دیده و ضرر کرده است.
راقم این سطور در مطالب مندرج در سایتهای اینترنتی بارها به ترفند رنگ و روباختۀ رفرم و رفراندوم از جوانب گوناگون بویژه پس از گشایش فصل نوینی در تاریخ مبارزه با جمهوری اسلامی در دیماه، به تفصیل اشاره و نقب زده است.
اما، داستان سرائی پیرامون رفرم و رفراندوم که اخیرا بیشتر شکل مویۀ فلاکتبار گرفته است شدیدا به فردگرایی گرایش دارد. اینکه خواهان اتکاء به آرای عمومی هستند و میخواهند بحران غیرقانونی را قانونی، جلوه دهند برای تثبیت کارفرمایی بر کارگران است. سبب آن است که وضعیت طبقۀ کارگر تغییری نکند، کارفرمای بزرگ سر جای خود بماند. برخی ستمدیدگان نیز با اعتراضات سراسری دیماه حاضر نیستند « بدیل نوینی» را تصور کنند. این خصیصۀ ستمدیدگی ست که چون خود را با ستمگر یکی می داند، به ماهیت رهایی بخشی پیشاهنگی طبقۀ خود آگاه نیست. در نتیجه، خواستار آشتیِ تضادهاست و به عنوان عضوی حل شده در تضادها، قدم به عرصۀ میدان میگذارد. موضوع اینجا اخلاقی- احساسی و عاطفی نبوده و نیست. چون اساساً تاریخ، داستان سرایی آلفرد هیچکاکی نیست. قدرمسلم، ما رهبرانی چون« شاهرخ زمانی» از دست داده ایم که جمهوری اسلامی به او کوچکترین مجال و فرصتی نداد.
از مویه، گریه، زاری، ترس و خصلت دوگانۀ نویسندگان رمانتیسم محصولِ رنگ باختنِ شعارهای لیبرال آزادی و برابری سرمایه داری، وحشت از پایانِ جهان، بگذریم.
برخی معتقندند، گرایش به واپسگرایی و فساد یکی از ویژگیهای آگاهی ست. اما، هر چه پیچیده تر باشد بیشتر میتواند امکاناتِ خلاقۀ بیشتری برای مبارزه با فساد در اختیار بگیرد.
این پرسه زدن در گرایشاتِ به ظاهر رادیکال و در بطن بسیار سردرگم، به گونه ای دیگر لانه کرده است که رخداد بین رخداد؛ انفجار قاسم، سقوط هواپیما، اعتراضها در پی آن، می غلطند. حد و مرزشان را رخدادها تعیین میکند. حال را در ظرف گذشته می ریزند و از آن راه حل استنتاج میکنند، با سطحی نگری حتی گذشتۀ با شکوه را لوث کرده اند. گویی، زمان برایشان در ماسبق، متوقف شده است. گذشته خلافِ نظرِ لوس های پرسه زن در باغِ معرفت و کار و کاردارِ انقلابیِ گذشتگان، از مین های خنثی نشده برخوردار نیست و نمیتواند با انفجار پیوستارِ تاریخ امروز، به سوی آینده، خیز بردارد. در این صورت، آینده در آیینۀ حال تهی و بی چشم انداز و حال در انتظار ایستاده است که منجی از گذشته وارد شود.

دیالکتیکِ سیاست راکد مبتنی بر رویکرد خام به حقیقت، عاری از تولید و بازتولید پیشرفته تر و متکامل ترِ خود بر حسب مقتضیات حالِ طبقۀ کارگر صرفاً برایند دروانِ ماسبق و تکرارِ گذشته، همان شیوهها و سازوکارهاست. ای کاش، همان سازوکارها بود. مترسک آن نیز نیست. چون، اندیشه ای که در زمان خود سمبل پویایی بود در حین خودسازی مجبور به ویرانگری خود [ انتقاد از خود] بود. اینان، توان ویرانگری خود را ندارد و حقانیت خود را در ماندگاری خود میدانند…

چنین رویکردی با هر شکوفایی نوین حاملِ هسته های مطلقِ حقیقت از گذشته تا به امروز عناد دارد و تمامی مشکلات را تنها و تنها با رجعت به گذشته، پاسخ میدهد.
خود را ناتوان تر میسازد. تکرارِ گذشته نیازمند نوآوری بر حسبِ دوران حال و کسبِ دستاوردهای تازه در مسیرِ برخاستنِ نو در نو است. هسته هایِ حقیقت مطلقِ محرز را با شناخته شده ها و ناشناخته هایِ حالایی بیامیزد و با رویکردی همزمانی و درزمانی به رخدادها، به ادراک تبدیل و پراتیک کند. هر رخدادی نیز امری تاریخی نیست…
رمزِ متد دیالکتیکی در این است که هم زمانیت و درزمانیت را با هم و درهم، فهم و لحاظ میدارد، در این صورت در نظریه پردازی نیز فعلیتِ تاریخ و فعلیتِ طبقه به مثابۀ سوژه را همواره در نظر دارد. ترس و واهمه ای از بردن نام طبقۀ کارگر ندارد و از کلمات اسقاطی روی برمیگرداند. جهان نوین شده، سرمایه جهانی شده است، جهان دو قطبی مُرده است و دو طبقه برابر یکدیگر عرضه اندام میکنند. پس، واژگان نوینی می طلبد.

آنچنانکه گرامشی در یادداشتهای زندان خود می نویسد: [ شهریار نوین، شهریار اسطوره ای، بخشی پیچیده از ارادۀ جمعی ست که شکل انضمامی بخود گرفته و تلاش میکند رفته رفته به کلیتی یکپارچه بدل گردد]. حامل هسته های مطلق حقایق گذشته است، بدانها بر حسبِ زمان و تحلیل مشخص از شرایط مشخص می افزاید و میخواهد قامت خود را به اندازۀ تمامیِ رنج گذشتگان در انقلاب اجتماعی، بلند کند. این خیز بسوی آینده، بشدت به گذشته از آن جهت که خطاها و اشتباهات را تکرار نکند، نیاز دارد.
منبع: صفحه فیس بوک نویسنده
https://www.facebook.com

———————————————-

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.