تراب ثالث: رزاى سرخ و اعتصاب عمومى

اعتصاب عمومى، از آن نوعى که بتواند قدرت طبقهٔ حاکم را واقعا تهدید کند٬ فقط هنگامى رخ خواهد داد که توده ها پا به عرصه مبارزات انقلابى گذاشته باشند. یعنى وضعیت انقلابى یا نقدا آشکار شده یا قریب‌الوقوع باشد. بعلاوه آگاهى طبقاتى و تجربهٔ مبارزاتى خود کارگران به آن سطح رسیده باشد که بتوانند حل مسائل به اصطلاح فنى و سازمانى یک اعتصاب عمومى را به عهده بگیرند. ….

———————————————————

2543

رزاى سرخ و اعتصاب عمومى

تراب ثالث

“اعتصاب عمومى٬ انقلاب را بوجود نمى آورد؛ بلکه انقلاب٬ اعتصاب عمومى را بوجود مى آورد” – رزا

جزوه رزا لوکزامبورگ «اعتصاب توده‌اى٬ حزب سیاسى و اتحادیه‌هاى کارگرى» (١٩٠۶) به واقع یکى از آثار مهم و ارزندۀ سوسیالیزم انقلابى محسوب مى شود. در این نوشته رزاى سرخ به بررسى تجربهٔ اعتصابات عمومىِ کارگرى در انقلاب ١٩٠۵ روسیه مى پردازد که شخصا در آن شرکت داشت. دلیل استفاده او از واژۀ “توده‌اى” به جاى “عمومى” در عنوان جزوه تصادفى نیست و در خود متن روشن مى شود. رزا در این نوشته چند مفهوم متفاوت و مشخص را براى تشریح انواع اعتصابات توده‌اى و عمومى به کار مى گیرد. از لحاظ واژه شناسى٬ هنگامى که یک مبارزۀ اعتصابى شامل کارگران چندین واحد تولیدى یا اعضاى چندین اتحادیه بشود٬ این اعتصاب به اصطلاح ” توده‌اى” شده است. از این نوع اعتصابات در تاریخ مبارزات طبقاتى کارگران فراوان است. در روسیه اکثر اینها نخست در سطح یک شهر یا منطقه آغاز مى‌شدند٬ سپس یا به شهر ها و مناطق دیگر هم گسترش پیدا مى کردند و سراسرى مى‌شدند و یا در همان سطح محلى باقى مى ماندند و خاتمه مى یافتند. اعتصاب اما هنگامى که سراسرى شود و کم و بیش همه را در بر بگیرد٬ “عمومى” شده است. به بیان واضح تر هر اعتصاب عمومى توده‌اى هم هست اما بالعکس آن درست نیست.
با این تمایز، رزا نشان می‌دهد که خود شکل‌گیرىِ اعتصاب عمومى مستلزم وقوع چندین اعتصاب توده‌اى قبلى است. اعتصاب عمومى نقطهٔ اوج موجى از اعتصابات توده‌اى است. اعتصاب عمومى البته مى‌تواند بى‌مقدمه و به اصطلاح ناگهانى نیز رخ دهد٬ اما معمولا نخست در یک شهر یا منطقه عمومى مى‌شود که آن نیز خود نتیجه یک یا چندین موج از اعتصابات توده‌اى قبلى است. تاکید رزا این است که به اعتصاب عمومى نباید به مثابه یک ابزارِ صرف نگاه کرد که گویا طبقه کارگر به صورت حاضر و آماده در جعبه ابزارش دارد که هر وقت اراده کند بیرون می‌کشد و بکار می‌گیرد. غافل از آنکه، این فرم مبارزاتی خود محصول دوره‌اى از شدت یافتن نبرد طبقاتى است. براین اساس خود واقعه اعتصاب عمومى را نباید یک حادثهٔ منفرد و مجزا پنداشت بلکه این امر نتیجهٔ سیر معینى از مبارزهٔ طبقاتى قبلى و محصول ضرورى ارتقاى سطحِ رزمندگى و آگاهى و آمادگى انقلابى طبقه کارگر در دوره پیشین است.

آن بخش از این جزوه که به روند تاریخى شکل‌گیرى اعتصابات عمومى در انقلاب روسیه پرداخته یکى از بهترین نمونه‌ها براى آشنایى با “تئورى پراکسیس” مارکس و درک رابطهٔ آگاهى و مبارزه طبقاتى است. رزا نشان مى‌دهد چگونه مبارزات ده سالۀ پرولتاریاى روسیه قبل از ١٩٠۵، مرحله به مرحله و درپی امواج پی در پی به اعتصاب عمومى ژانویه ١٩٠۵ انجامیده و نیز اینکه چگونه پرولتاریاى روسیه در طول این مبارزات در واقع آمادگى فنى و شایستگى سیاسىِ استفاده از این سلاح را کسب کرده‌است. اعتصاب عمومى صرفا یک اعتصاب – نظیر اعتصابات معمول دیگر اما در مقیاسى گسترده‌تر- نیست،.بلکه نقطهٔ اوج مبارزه براى قدرت، در یک وضعیت بحرانى-انقلابى و نیز محصول و نتیجه این وضعیت است.

از طرف دیگر٬ سوسیال دموکراسى آن دوران اعتصابات بطور کلى٬ منجمله اعتصابات عمومى را بر اساس مطالبات اعتصاب کنندگان به دودسته تقسیم می‌کرد: “اقتصادى” و “سیاسى”؛ هرچند که چنین تمایزی چندان مارکسیستى نبود. هر خواست “اقتصادى” هنگامى که سراسرى می‌شود، خود به خود “سیاسى” نیز مى‌شود چرا که در مقابل قدرت سیاسى نیز قرار می‌گیرد و نه صرفا سرمایه‌داران منفرد و مشخص. اعتصاب براى ٨ ساعت کار صرفا یک مبارزه اقتصادى نیست بلکه مبارزه براى قانونی کردن ٨ ساعت کار است؛ و این یعنى یک مبارزه سیاسى. به این معنى اعتصابات عمومى همواره سیاسى هستند چرا که هدفِ اعتراض، همواره حکومت است. البته رزا در اینجا “سیاسى” را به معناى محدود کلمه و رایج در ادبیات سوسیال دموکراسى بکار مى‌گیرد؛ یعنى خواست‌هاى مشخصا مربوط به حوزهٔ سیاست٬ مثل حق راى عمومى٬ آزادى انتخابات٬ آزادى زندانیان سیاسى… رزا نشان مى دهد حتى این نوع تقسیم‌بندى نیز فقط بدرد بوروکرات‌هاى “قلم بدست” اتحادیه‌هاى کارگرى مى‌خورد که باید دائم به بورژوازى اطمینان دهند که اتحادیه‌ها به مبارزات سیاسى دست نخواهند زد. براى رزا٬ پرولتاریا در مبارزه طبقاتى و بنا به ضرورت‌هاى خودِ مبارزه طبقاتى، خواسته‌ها و مبارزاتش اینجا بیشتر سیاسى مى‌شود و جایی دیگر بیشتر اقتصادى. حتى یک مبارزهٔ مشخص در روند انکشاف خود از یکى به دیگرى تبدیل مى‌شود. بنابراین مهم این نیست که توده ها نخست با اعتصاب سیاسى آغاز کرده‌اند یا اقتصادى؛ مهم این است که در چه شرایطى این اعتصاب گسترش مى‌یابد و چگونه ضرورتا از یکى به دیگرى تبدیل مى‌شود.

همه مفسرین٬ اعتصاب عمومىِ ژانویه ١٩٠۵ را نقطه شروع انقلاب روسیه مى‌دانند. این اعتصاب در اعتراض به کشتار مردم در مقابل کاخ تزار آغاز شد (”یکشنبه خونین”). بنابراین اعتصابى بود به اصطلاح سیاسى. اما به دنبال وضعیتى که خود این اعتصاب سیاسى ایجاد کرد چندى نگذشت که چندین موج از اعتصابات اقتصادىِ محلى سرتاسر روسیه را فراگرفت. به عبارت ساده تر٬ اعتصاب عمومىِ سیاسى ژانویه، اعتماد به نفس پرولتاریا براى طلب‌کردن خواست‌هاى اقتصادى‌اش را نیز بالا برد. و همین موج اعتصابات اقتصادى نیز از آنجا که اغلب توده‌اى شدند زمینه را براى اعتصابات عمومى سیاسى چند ماه بعد در پتروگراد و عاقبت شکل‌گیرى شوراى کارگران پتروگراد فراهم ساختند؛ همان شورایى که خواهان استقرار “حکومت کارگرى” شد.

علاوه براین٬ رزا به دسته‌بندى از نوع دیگرى در اعتصابات عمومى نیز اشاره مى‌کند: “اعتصابات مبارزاتى” (مبارزه براى مطالبات مشخص کارگرى) و “اعتصابات اعتراضى” (یا اعتصابات تظاهراتى٬ یعنى اعتصاب در اعتراض به چیزى یا در همبستگى با چیزى). نوع اولى معمولا خود‌انگیخته است؛ یعنى مبارزات پراکندۀ کارگرى پیرامون خواست‌هاى کارگرى مى‌توانند در شرایط مساعد خود‌بخود سراسرى شوند و شکل اعتصاب عمومى به خود بگیرند. نوع دومى یعنى اعتصابات اعتراضى اما طبعا باید در پاسخ به فراخوان از طرف جریانى و سازمانى صورت بگیرند. معمولا احزاب طبقه کارگر٬ یا رهبران اتحادیه‌هاى کارگرى و یا سایر نهادهاى صاحب نفوذ باید فراخوان به چنین اعتصاباتى را صادر کنند. رزا نشان مى دهد که در انقلاب روسیه٬ برخلاف تصور رایج٬ ما کمتر به شکل دوم برمى خوریم؛ یعنى عمدۀ اعتصابات توده اى در روسیه از نوع اعتصاب براى خواست‌هاى کارگرى و خود‌انگیخته بودند. سوسیال دموکراسى روسیه در اغلب موارد غافلگیر شده و تازه پس از شکل‌گیرى اعتصاب توده اى به کمک آن شتافته بود. آن مواردى هم که فراخوان به اعتصابات اعتراضى از طرف اتحادیه ها و یا احزاب با استقبال روبرو شد٬ یا فرعى،  محدود و گذرا بود و یا اینکه خود فراخوان در ارتباط با اعتصاباتى که از قبل به شکل خود‌انگیخته رخ داده‌بودند٬ صادر شده بود. این جزوه در واقع در عین حال یکى از بهترین آثار رزا در توضیح “تئورى خود‌انگیختگى” است. شاید در کمتر اثر دیگرى٬ چه در کارهاى بعدى خود رزا و چه دیگران٬ نقش عامل خود‌انگیختگى در مبارزۀ طبقاتى به این روشنى تشریح شده باشد؛ بویژه در یک دوره انقلابى.

از سوی دیگر این نوشته ادامه جدلى است که رزا با جزوه “اصلاح یا انقلاب اجتماعى” (١٩٠٠) علیه نظرات جناح رفرمیست سوسیال دموکراسى و بوروکراسى اتحادیه‌هاى کارگرى آن دوران در آلمان آغاز کرده بود. در اولى٬ رزا نقش بازدارندۀ این دودسته از “رهبران” را نشانه گرفته بود و از این زاویه به اهمیت عامل خود‌انگیختگى در مبارزات طبقاتى پرداخته بود. غرض از خود انگیخته این جا آن مبارزه اى بود که بنا به فراخوان و دعوت حزب یا اتحادیه ها بوقوع نمى پیوست. یعنى اعتراضات و اعتصاباتى به اصطلاح غیر رسمى و خود جوش. و در اغلب موارد٬ بر خلاف نظر یا توصیه “رهبران”. براى رزا خود امر افزایش مبارزات خود انگیختۀ کارگرى در آلمان در آن دوره، نشانۀ بارزى از این واقعیت بود که رهبرى اتحادیه‌ها و جناح رفرمیست حزب نقدا به سرعت گیر مبارزات کارگرى تبدیل شده بودند. دامن زدن رزا به بحث خودانگیختگى در بین‌الملل دوم و حمایت فعالش از مبارزات خود‌انگیخته٬ برخلاف انتقاداتى که گاهى حتى از جناح چپ به او وارد مى‌شد٬ نشانۀ کم بها دادن رزا به نقش رهبرى انقلابى نبود٬ بلکه او تنها راه ساختن این رهبرى را در تقویت مبارزات توده اى از پایین، در مقابلِ بى‌عملى رهبران رفرمیست از بالا مى دید. رزا اقدامات “مبارزاتى” رهبرى رفرمیست را که از همان ابتدا با زنجیرهاى قانون گرایى محدود شده بودند٬ شلیک‌هاى «توپخانۀ نمایشى» نامید.

جزوه «اعتصاب توده‌اى…» ادامه همان بحث رزا در جزوه “اصلاح یا انقلاب” است اما از زاویه‌اى کاملا متفاوت و شاید برعکس. یعنى نقد همان رهبرى رفرمیست نه فقط آن جا که سد راه اعتصاب است بلکه آن جا که حتى فرمان اعتصاب عمومى صادر مى‌کند. در کنگرۀ حزب در سپتامبر ۱۹۰۵، کنگره علیرغم مخالفتِ نمایندگان سندیکاهای کارگرى و به اصرار رزا عاقبت می‌پذیرد تا با صدور قطعنامه‌ای، اعتصاب توده‌ای را بمثابه یک حربهٔ سیاسی که در شرایط مقتضی می‌تواند مورد استفاده قرارگیرد، برسمیت بشناسد. رزا در این جزوه به مشاجرات درونى دو جناح رهبرى رفرمیست، در باره این شعار پرداخته و اهمیت عامل خود‌انگیختگى در شکل‌گیرى اعتصابات توده اىِ روسیه را در مقابل دیدگاه بوروکراتیک و فرمان از بالا به اعتصاب عمومى قرار داده است. اینجا در واقع به مفهوم کلى‌ترى از خودانگیختگى نزد رزا برمى‌خوریم. در واقع رزا با تشریح روند انکشاف مبارزات اعتصابى کارگرى در انقلاب ١٩٠۵ اهمیت این مبارزات را در گسترش (توده‌اى شدن) آگاهىِ انقلابى را نشان مى‌دهد. یا دقیقتر٬ اهمیت عامل خود‌انگیختگى در شکل‌گیرى شرایط ذهنى انقلاب در خودِ دورۀ بحران انقلابى.

در آن زمان٬ هر چند بخشى از رهبرى رفرمیست حزب استفاده از اعتصابات عمومى را به دنبال تصمیم کنگره به رسمیت شناخته بود٬ ولی با اما و اگر هایى که براى “شرایط مقتضى” افزوده بودند این حربه قرار بود فقط به شکل “محدود” استفاده شود. محدود٬ هم از لحاظ مدت اعتصاب (مثلا اعتصابات چند ساعته یا چند روزه) و هم از لحاظ مطالبات مشخص). از دید هردوجناح فراخوان به اعتصاب عمومى نامحدود اقدامى صرفا آنارشیستى بود. مشکلات اجرایى و سازماندهى امورى از قبیل اینکه در طول اعتصاب تولید در کدام بخش هاى ضرورى باید ادامه یابد٬ مایحتاج عمومى مثل آذوقه و سوخت را چگونه باید توزیع کرد٬ صندوق اعتصاب موجود تا چه مدت مى تواند دوام بیاورد٬ و یا اگر اعتصاب به درازا بکشد چه خواهد شد٬ اغلب تلاش هاى قبلى براى اعتصابات عمومى را به شکست کشانده بود.

براى رزا اما اعتصاب محدود مشکلى را دوا نمى‌کرد. او نوشت: “چنین تهدیدِ محدودی… حتی یک کودک را نمی‌ترساند تا چه رسد به یک طبقهٔ حاکم که ناامیدانه برای حفظ قدرت سیاسی‌اش مبارزه می‌کند. ” رزا استدلال مى‌کند که رهبرى رفرمیست حزب از محدودهٔ نگاه آنارشیستى به اعتصاب عمومى فراتر نمى‌رود. به گفته رزا دو قطب مخالف الزاما یکدیگر را نفى نمى کنند بلکه حامی و مکمل یکدیگرند. هم رفرمیست‌ها و هم آنارشیست‌ها در واقع اعتصاب عمومى را از شرایط مشخصِ زمانى و مکانىِ مبارزۀ طبقاتى جدامى‌سازند و صرفا آنرا به سطح یک ابزارِ فنى تقلیل  مى‌دهند که مى توان به دلخواه بکارگرفت یا ممنوع کرد.

بقول رزا٬ تفکر آنارشیستى در باره انقلاب یعنى تامل در باره چگونه برپا کردن “سروصدایى بزرگ”.  براى آنارشیزم تنها دوچیز به عنوان پیش‌شرط‌هاى مادىِ تفکر انقلابى لازم هستند: “نخست تخیل و دوم اشتیاق و شهامت براى رهانیدن انسان از دره اشک و آه سرمایه دارى”. بدین ترتیب آنارشیست‌ها مى‌توانند خیال‌پردازانه استدلال کنند که اعتصاب عمومى کوتاه ترین٬ مطمئن‌ترین و ساده‌ترین روش براى جهش به آینده بهتر است. کافیست طبقه کارگر به جاى این همه خرده کارى درجهت سازماندهى اتحادیه اى و تحزب٬ با یک اعتصاب عمومى کار سرمایه‌دارى را یکسره کند! این روش “سراسر انتزاعى و غیرتاریخى” در برخورد به مبارزه طبقاتى، بارها  نه فقط در بین آنارشیست ها بلکه در بین گرایشاتی که خود را ضدآنارشیزم مى‌دانند، نیز مشاهده شده است. به عنوان نمونه نظیر این استدلال را از برخی گروه هاى به اصطلاح چپ ایرانى بارها شنیده‌ایم که این یا آن مبارزهٔ صرفا سندیکایى فایده‌اى ندارد بلکه باید شورا ساخت٬ کنترل کارخانه را در دست گرفت٬ مدیریت کارگرى اعمال کرد….یا بارها شنیده‌ایم که به عنوان میان برى براى موفقیت، در هر شرایطى شعار اعتصاب عمومى را سر مى دهند!  رزا روش رهبران رفرمیست در طرفدارى از این شعار را به هیات مدیره یک شرکت تشبیه مى کند که مى‌خواهند روز و ساعت و شکل اعلام فراورده جدید شرکت را از قبل برنامه ریزى نماید. این نوع تفکر از نظر رزا تفاوتی با تفکر سراسر انتزاعى و غیرتاریخى آنارشیستى ندارد.

اعتصاب عمومى را نمى‌توان در هر زمان و شرایطى فراخواند؛ حتى اگر اطمینان کامل به فراهم بودن شرایط فنى و سازمانى آن وجود داشته باشد. آژیتاسیون پیرامون شعار اعتصاب عمومى، به عنوان یک روش مبارزاتى براى متقاعد کردن طبقه کارگر به استفاده از این ابزار، به همان اندازه اتلاف وقت است که بخواهیم خانه به خانه برویم و پرولتاریا را به ضرورت انقلاب متقاعد سازیم. انقلاب و اعتصاب عمومى هر دو خود اشکال بیرونىِ مرحلهٔ خاصى از مبارزه طبقاتى‌اند. اعتصاب عمومى به مثابه یک روش مبارزاتى خود محصول یک وضعیت انقلابى است که آن هم به نوبه خود محصول یک سرى مبارزات قبلى است. البته اعتصاب عمومى محدود٬ از نوعِ از قبل برنامه ریزى شده و دلپسند رفرمیزم و بوروکراسى٬ شاید بتواند در شرایط غیر انقلابى نیز صورت بگیرد. اما محدودیت نتایجش نیز در خود شکل محدود آن نهفته است. اعتصاب عمومى، از آن نوعى که بتواند قدرت طبقهٔ حاکم را واقعا تهدید کند٬ فقط هنگامى رخ خواهد داد که توده ها پا به عرصه مبارزات انقلابى گذاشته باشند. یعنى وضعیت انقلابى یا نقدا آشکار شده یا قریب‌الوقوع باشد. بعلاوه آگاهى طبقاتى و تجربهٔ مبارزاتى خود کارگران به آن سطح رسیده باشد که بتوانند حل مسائل به اصطلاح فنى و سازمانى یک اعتصاب عمومى را به عهده بگیرند.

رزا با بررسى تجربه انقلاب ١٩٠۵ روسیه نشان مى‌دهد که چگونه اعتصاب عمومى ژانویه ١٩٠۵ خود دنباله اعتصابات توده اى ١٩٠۴ در قفقاز و باکو بود. اعتصابات توده اى قفقاز ١٩٠۴ نیز به نوبه خود بدون درنظرگرفتن تجربهٔ اعتصابات توده‌اى در قفقاز در ١٩٠٢ قابل تصور نبود؛ و اعتصابات قفقاز نیز خود موج دومى از اعتصاباتى بود که موج اول آن سه سال پیش آغاز گشته بود. نه تنها این گذشته لازم بود تا توده‌هاى وسیعِ طبقه کارگر به ضرورت استفاده از این سلاح پى ببرند٬ بلکه بدون چنین گذشته‌اى توده ها آمادگى استفاده از چنین سلاحى را پیدا نمی‌کردند. در انقلاب ١٩٠۵، امر توزیع سوخت و آذوقه در شرایط اعتصاب عمومى، به یکى از عوامل محرکِ تشکیل شوراهاى شهرى بدل شد.

در انقلاب ۵٧ ایران نیز ما روند کمابیش مشابهى را مشاهده کردیم. پس از آغاز شورش‌هاى تهیدستان شهرى٬ ایران از سه موج اعتصابات کارگرى گذشت٬ با مخلوطى از خواست‌هاى سیاسى و اقتصادى٬ اما عمدتا اقتصادى٬ تا آنکه به شکل‌گیری اعتصاب عمومى پاییز ۵٧ رسید. در ایران اما برخلاف روسیه٬ کمیته‌هاى اعتصابى که در این دوره در همه واحدهاى تولیدى شکل گرفته بودند از حد کمیته کارخانه فراتر نرفتند و به شکل گیری شوراهاى شهرى/سراسرى منتهی نشدند. در ایران خود فعالین کمیته هاى اعتصاب به کمیته هاى محلى پیوستند  و در همان سطح محلى باقى ماندند. سازماندهى امورى که در پتروگراد به عهده شوراى کارگرى پتروگراد بود، در ایران بواسطه همین کمیته‌هاى محلات رتق و فتق مى شد که خود را تسلیم  رهبرى بورژوایى-مذهبى – مساجد –کرده‌بودند.

روند اعتلاى مبارزات انقلابى طبقه کارگر در انقلاب روسیه این گفته مارکس را بیاد مى آورد که انقلاب فقظ به این دلیل لازم نیست که این تنها شکل سرنگون کردن نظم موجود است بلکه طبقه اى که باید امر سرنگونى را متحقق کند فقط با انقلاب مى‌تواند خود را از شر کثافات قرون خلاص سازد و شایستگى ایجاد جامعه‌اى جدید را کسب نماید. درک نتیجه‌گیرى اصلى رزا از این تجربه به شدت براى امروز ما نیز کارآمد است. اعتصاب عمومى٬ کنترل کارگرى٬ شورا ها…باعث ایجاد وضعیت انقلابى نمى شوند بلکه اینها همه خود محصول وضعیت انقلابى اند.

دى ١٣٩٨

گرایش سوسیالیزم انقلابى
revolutionary-socialism.com

————————————————-

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.