«هنوز؟»، شعر ار شمی صلواتی

هنوز کسی  مرا برای همدردی،
به خانه مادران جانباخته دعوت نمی کند
هنوز روزنامه ها از نیزارهای ماهشهر
ننوشتند،
و کسی از قتل کودکان
هنگام عبور از خیابان خبری نیاورد ….

———————————————-

هنوز؟
هنوز نمی دانم
تعداد جانباختگان چند نفرند!
یا رودخانه های که،
جسد  فرزندان  ما را پس  آورند
‌‌                         [به کدام سو روانند
هنوز کسی  مرا برای همدردی،
به خانه مادران جانباخته دعوت نمی کند
هنوز روزنامه ها از نیزارهای ماهشهر
ننوشتند،
و کسی از قتل کودکان
هنگام عبور از خیابان خبری نیاورد
مرد همسایه  یواشکی  به من گفت
تعداد شان  برابر با “صدها شقایق” بود
٭٭٭٭٭

امروز از ترس مرگ!
کوچه ها در خود فرو ریخت
و در ذهنم  مرگ شقایقها  حک شد
٭٭٭٭

انگار کسی با من دوست نیست
نه نانی برای  تقسیم دارم
و نه سکه ی!
تا به ناتوانی
که از ضعف گرسنگی،
در حال جان کندن است
بدهم تا خود را برهاند
٭٭٭٭

با مساجد و تکیه فاصله دارم
فاصله ی به عمق دریا
انگار  کسی با من دوست  نیست
حق با همسایه  سر کوچه است
“برای زندگی  همه باید به جنگ  بروند”
بدون جان فدایی  آزادی ممکن نیست.

۲۰۱۹/۱۲/۱۵    شمی صلواتی

———————————————-

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.