“بچه‌هایی که یک‌روزه بزرگ شدند”، روایتی از اعتراضات در رباط کریم

دانش‌آموز دیگری که شغل پدرش جمع‌آوری ضایعات است، می‌گوید: «نباید بنزین یک دفعه گرون می‌شد، حداقل به ما بدبخت بیچاره‌ها هم فکر می‌کردن. بابای من قبل از این گرونی ۳۰ هزار تومن بنزین می‌زد، می‌رفت تهران برای کار اما الان باید ۹۰ تومن بنزین بزنه، مگه چقدر براش میمونه؟ خوب چرا نباید اعتراض می‌کردن به این تصمیم؟ ….

————————————————–

بچه‌هایی که یک‌روزه بزرگ شدند
روایتی از اعتراضات در رباط کریم

برعکس تصور اولیه‌ای که از نوجوانان پسر ۱۴، ۱۵ ساله وجود دارد که بازیگوش‌اند و اغلب همه‌‌چیز را به باد تمسخر می‌گیرند، دانش‌آموزانی که اعتراضات افزایش قیمت بنزین در رباط‌کریم را دیده‌اند، آرام و کم‌حرف شده‌اند و وقتی درباره آن روز و دیده‌ها و تجربه‌هایشان مورد سؤال قرار می‌گیرند، حیرانی و بهت درصورت‌شان نمایان می‌شود و استرس را در حرکات عصبی‌شان -مانند تکان دادن دائمی دست‌ها- می‌توان دید. با اینکه کارت خبرنگاری را دیده‌اند و قرار است نام و نشانی از آنها در گزارش منتشر نشود، ولی باز هم در چشم‌ها و کلام‌شان ترسی هست که تلاشی برای پنهان کردنش ندارند.

دانش‌آموزانی که می‌گویند ۳ نفرشان جسته و گریخته کارگری هم می‌کنند. یکی از آنها می‌گوید موقعیت پیش بیاید دستفروشی هم می‌کند. آنها یا در مغازه ضایعاتی پدرشان کار می‌کنند یا شاگرد گچ‌کار و نقاش هستند. اینکه کار می‌کنند و شغلشان چیست را بدون خجالت، مکث و حتی می‌شود گفت با افتخاری مردانه تعریف می‌کنند. یکی از آنها می‌گوید: «وقتایی که به پدرم کار بخوره، باهاش میرم گچ‌کاری. درآمدی هم برای خودم ندارم. همون پولیه که پدرم از اون کار درمیاره و تو خونه با هم می‌خوریم.» پسر نوجوان دیگری که صورتی استخوانی دارد، می‌گوید: «منم دستفروشی می‌کنم. بیشتر، روزای تعطیل و دم عید؛ با برادرم. منم درآمدم برای خونوادمه. با هم می‌خوریم.» دیگری هم که در مغازه ضایعاتی پدرش کار می‌کند، همین وضعیت را دارد. «بعضی صبح‌ها قبل مدرسه می‌رم کارگری، پیش پدرم. دو، سه سال می‌شه. با برادرام کمکش می‌کنیم تا ضایعاتی که جمع کرده رو تفکیک کنه.»

دانش‌آموز دیگری که شغل پدرش جمع‌آوری ضایعات است، می‌گوید: «نباید بنزین یک دفعه گرون می‌شد، حداقل به ما بدبخت بیچاره‌ها هم فکر می‌کردن. بابای من قبل از این گرونی ۳۰ هزار تومن بنزین می‌زد، می‌رفت تهران برای کار اما الان باید ۹۰ تومن بنزین بزنه، مگه چقدر براش میمونه؟ خوب چرا نباید اعتراض می‌کردن به این تصمیم؟ من فقط از اینکه بعضی‌ها درخت‌ها و شمشادها رو کندن و آتیش زدن بدم اومد. رباط‌کریم تازه دو سه سال بود که یه کم قشنگ شده بود.» دوست دیگرش به میان حرف‌های او می‌آید و می‌گوید: «چند روز بعد از اعتراضات تو باشگاه محل جلوی چشم ما اومدن و چند نفر رو بردن. مردم اینجا اعتراضشون به بیکاری و بی‌پولیه. اینجا هیچ امکاناتی نداره به جز همین باشگاه که گفتم. تا حالا تو رباط‌کریم یک کنسرت هم نبوده، من خودم تتلو گوش می‌کنم. بیشتر بچه‌ها رپ باز هستن. تفریح ما چرخیدن تو خیابون‌هاست، همین.»

یکی از معلمان می‌گوید: «این روزها سر بیشتر کلاس‌ها بحث اعتراض رو بچه‌ها به‌خصوص تو پایه‌های بالاتر راه می‌اندازن و دنبال جوابن. حرفشون اینه که چطور اعتراض کنیم که تهش نگن آشوبگر و خرابکارن؟»

————————————————-

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.