سحر صبا: محو مناسبات سرمایه داری تضمین کننده لغو خشونت علیه زنان است!

خشونت بر زنان امری تصادفی نیست، مربوط به بربریت مذهبی یک حکومت نیست، منحصر به حکومتهای ددمنش و دیکتاتوری نیست. بلکه خشونت جایگاهی ساختاری در سرمایه داری و در کل جوامع طبقاتی مردسالار دارد. سیستمی که عامل جنگ افروزیها، بیکاریها و بی خانمانی، زندان و شکنجه و اعدام و سرکوب است، خشونت زاده این نظام نابرابر است، نظامی که بر مالکیت خصوصی مبتنی است. ….

————————————————————–

2225

محو مناسبات سرمایه داری تضمین کننده لغو خشونت علیه زنان است!

سحر صبا

در ۲۵ نوامبر سال ۱۹۶۰ بود که سه خواهر اهل جمهوری دومینیکن، به نام‌های پاتریا مرسدس میرابال، ماریا آرژانتینا مینِرْوا میرابال و آنتونیا ماریا تِرِسا میرابال پس از ماه‌ها شکنجه، و مورد تجاوز قرار گرفتن سرانجام توسط سازمان امنیت ارتش این کشور به قتل رسیدند. جرم این سه خواهر شرکت در فعالیت‌های سیاسی علیه رژیم دیکتاتوری حاکم بر دومینیکن بود

۲۱ سال بعد، یعنی در سال ۱۹۸۱، در همایشی که در بوگوتا، پایتخت کلمبیا، با شرکت مدافعان حقوق زنان در آمریکای لاتین و منطقه کارائیب تشکیل شد، پیشنهاد اختصاص دادن روز قتل خواهران میرابل به روز محو خشونت علیه زنان مطرح شد. سال ۱۹۹۹ سازمان ملل،۲۵نوامبر را به عنوان روز جهانی لغو خشونت علیه زنان به رسمیت شناخت .
در حدود دو دهه از صدور قطعنامه سازمان ملل مبنی بر تعیین ۲۵ نوامبر (۵ آذر ) به عنوان “روز جهانی محو خشونت علیه زنان” می گذرد. اما هنوز جهان شاهد خشونت هر روزه بر زنان است و نه تنها اقدامی برعلیه خشونت صورت نگرفته، و از خشونت، اذیت و آزار کاهسته نشده است، بلکه در سطح وسیعی هم گسترش یافته است.
در تمام جوامع دنیا‌ زنان به‌ مراتب بیشتر از مردان در معرض تبعیض، خشونت ونابرابری هستند، دمکراسی بورژوایی رفع خشونت بر علیه زنان را در سازمان حقوق بشر و غیره… جستجو می کند. سیستم سرمایه‌داری با تولید انواع توحش و نهادینه نمودن آن در جوامع مختلف در بُعد جهانی به آن دامن زده و همچنین با برنامه‌ ای از پیش تعیین شده‌، و با کانالیزه‌ کردن آن، و استفاده از ابزارهای کلیدی ارتجاعی مانند دستگاههای حکومتی و قوانین، مذهب، و سنتهای ارتجاعی آن را حاکم نموده‌ است.

خشونت بر زنان در جامعه‌ بورژوازیی و مردسالاری یکی از شاخصهای مهمی است، که در بسیاری موارد از طرف زنان به علت مجازاتهای سخت و عدم حمایت های قانونی از ابراز آن خودداری شده و پنهان می ماند. خشونت علیه زنان مرز نمی شناسد و پدیده ای جهانی است، و محدود به جوامع عقب مانده نیست. در کل جهان که نظام سرمایه داری حاکم است، زنان سه چهارم بیسوادان و اکثریت فقرای آنرا تشکیل می دهند، وخامت اوضاع اقتصادی و تحمیل سیاست های نئولیبرالیسم، بیش از گذشته شکاف طبقاتی بر مبنای جنسیت را تعمیق بخشیده است. فقر رو به ازدیاد، زنان را هر چه بیشتر از تحصیل و کار و پیشرفت باز داشته است. در همه جای دنیا زنان کم و بیش مورد انواع خشونت های جسمی، جنسی و زبانی واقع می شوند. ۳۰ تا ۳۵ درصد زنان آمریکایی از طرف همسرانشان آزار  و اذیت جسمی شده  و ۱۵ تا ۲۵ درصد آنها به هنگام بارداری نیز مورد ضرب و شتم قرار می گیرند. همچنین از هر ۱۰ قربانی زن سه نفر توسط همسرانشان  یا سایر مردان کشته شده اند. هر ساله ۱۰هزار زن در روسیه توسط همسران فعلی و یا سابق شان به قتل می رسند. در شیلی ۶۳ درصد زنان مورد آزار جسمی قرار می گیرند. ۴۱ درصد زنان هند بر اثر آزار جسمی همسران خود دست به خودکشی می زنند. در بنگلادش بیش از ۵۰ درصد قتل ها ناشی از خشونت مردان است. هر ساله سی صد هزار زن در انگلستان مورد آزار جنسی قرار می گیرند. حداقل یک بیلیون زن در سطح جهان دستخوش خشونت خانگی اند.
ریشه های تاریخی خشونت و تبعیض و ستم کشی بر زنان، با پیدایش طبقات و جامعه طبقاتی، شکل گرفت. قبل از آن تاریخ، زنان در همه امور مانند مردان سهیم و از حقوق برابر برخوردار بودند. وسعت خشونت علیه زنان به گستردگی تاریخ بشر است. خشونت پدیده ای گسترده و آشکار و شنیع است. زنان با تفاوت هایی در کشورهای مختلف، آماج خشونت ‌های گوناگون، از سرکوب دولتی، ضرب و شتم در جامعه و خانواده، تحقیر، ختنه جنسی و محرومیت اقتصادی گرفته تا  قربانی قتل‌ های ناموسی‌ هستند. تهدید و خشونت زبانی و کلامی نیز بخشی از این خشونت ‌هاست. در تمام جوامع زنان در زندگی خود اشکال مختلف خشونت فیزیکی، روحی، جنسی و اقتصادی را تجربه می کنند.

نظام سرمایه داری نظامی خشونت زا و نابرابر است. نظامی است که، هر روز با استثمار فرد از فرد و حفظ مالکیت خصوصی برای حفظ منافع طبقاتی خود، ستم و خشونت را تولید و بازتولید می کند. خشونت یک پدیده سراسری است و مختص به یک منطقه جغرافیایی نیست، از افغانستان و عراق، ترکیه و ایران … تا کشورهایی نظیر سوئد و فرانسه و آمریکا و … سایر جوامع پیشرفته سرمایه داری هر روز ما شاهد بروز خشونت های دولتی و سازمان یافته و اقتصادی، فرهنگی و زبانی هستیم. آمار صندوق جمعیت سازمان ملل متحد، تخمین زده است که هر ساله ۵۰۰۰ زن در سراسر جهان توسط خانواده های خود به دلایل ناموسی به قتل می رسند. از هر ۵ نفر زن یک زن در زندگی خود مورد تجاوز و یا در معرض تهدید به تجاوز قرار گرفته است.

حق طبیعی و بدیهی همه انسانها از جمله زنان، است که در جامعه ای عاری از قوانین نابرابر و بدور از هر گونه ستم جنسی و طبقاتی، زندگی امنی داشته باشند. اما  قوانین ارتجاعی زن ستیز و خشونت علیه زنان، حرمت انسانی و حقوق اولیه و پایه ای نیمی از جمعیت جامعه را که زنان می باشند، به شدت زیر سئوال برده و آن را مورد هتک حرمت قرار داده است.

متأسفانه در مورد ایران هرگز آمار درست و مشخصی در مورد خشونتی که بر زنان اعمال می شود منتشر نشده است. اما عملکرد جمهوری اسلامی در خشونت و زن ستیزی بقدری روشن و شنیع است که، پژوهشگران را از تلاش برای دسترسی به هر آمار و ارقامی بی نیاز نموده است.

در کشورهایی که اسلام سیاسی در زندگی اجتماعی مردم نهادینه شده است از جمله ایران: تبلیغ و ترویج خرافه های مذهبی و فرهنگی بعنوان ابزاری در دست طبقات حاکم که بیشترین کارایی را در تحمیق توده ها داشته و دارد،  نقش اساسی در اعمال خشونت بر علیه زنان را ایفاء می کنند، مسئله چند زنی و صیغه (فحشاء موقت ) در اسلام  یا ختنه دختران و محروم نمودن آنها از ابتدائی ترین نیاز و لذات انسانی، وسیله قرار دادن زنان برای پایان جنگها و دعواهای قبیله ایی و قومی وحجاب اجباری و نداشتن حق انتخاب همسر و یا  سقط جنین و … همه از نمودهای بارز تاثیر مذهب و خرافه های فرهنگی در ایجاد خشونت های جنسیتی است.

ازدواج موقت در واقع باید گفت فحشاء موقت  به یک شغل برای زنان کم درآمد تبدیل شده است. علت اصلی تن دادن زنان به این ازدواج بیکاری و مشکلات اقتصادی است. اگر برای این زنان امکان کار بود، و می توانستند از شرایط اقتصادی مکفی برخوردارباشند، یا از طریق دولت کمکها و پشتیبانی هایی از آنها صورت می گرفت، هیچکدام از این زنها تن به ازدواج موقت نمی دادند.

زنانی که به ازدواج موقت دست میزنند، اگر هم شاغل باشند کارهایی که به این زنان در بازار کار تعلق می گیرد کارهایی است  با دستمزد بسیار نازل، بدون مرخصی، بدون بازنشستگی و فصلی یا مقاطعه کاری. خیلی از این زنان مسئولیت فرزندانشان را دارند و همسرانشان هزینه امرار معاش  بچه ها را متحمل نمی شوند بنابراین، اینها برای بقای زندگی خود و فرزندانشان مجبوراند به این عمل ناخواسته دست بزنند. تن فروشی تحت هر عنوان، ازدواج موقت، قانونی، غیر قانونی، یا با مجوز دولتی یا بدون مجوز دولتی یا بدون آن هیچ تعریفی غیر از فقر و درماندگی را در بر ندارد و خشونت محسوب میشود.

سوءاستفاده مالی و اقتصادی از زنان در بسیاری موارد با خشونت علیه زنان همراه است و در بسیاری از کشورها زنان بدون مزد و فاقد درآمد هستند و همین عامل زمینه ای برای بروز خشونت اقتصادی- اجتماعی نسبت به آنان می شود بطوری که در برخی موارد زنان حتی حق دخل و تصرف در اموال خود را نیز ندارند.
تجارت سکس
در چندین سال اخیر پدیده  فروختن دختران توسط خانواده هایشان یا شوهرانشان در شهرهای مختلف مرزی ایران ابعاد نگران کننده ای پیدا کرده است… قربانیان (قاچاق به پاکستان و دوبی) اغلب از خانواده هایی هستند که در حاشیه شهر زندگی می کرده و از فقر شدید برخوردارند. روانه نمودن اجباری زنان و دختران جوان به کشورهای خلیج فارس و بطور محدود به کشورهای اروپایی و آسیایی افزایش یافته است.

در هماهنگی با تجارت سکس در سطح جهانی، بنیادگرایان به خرید و فروش زنان و دختران برای فاحشه گری افزوده اند. تعیین تعداد دقیق قربانیان غیرممکن است، اما بنا بر یک منبع رسمی در تهران، نرخ رشد تعداد دختران نوجوان در فاحشه گری درصد بسیار بالایی را رقم میزند. بالابودن این آمار حکایت از این دارد که چگونه این نوع از آزار و خشونت بر علیه زنان بسرعت رشد کرده است. در تهران بطور تخمینی هزاران زن و دختر فاحشه وجود دارد. بسیاری از آنها در خیابانها هستند، برخی دیگر در ۲۵۰ فاحشه خانه که بنا بر گزارش هایی در تهران اداره مى شوند، ساکن هستند. این تجارت تنها به داخل مربوط نمیشود بلکه در سطح بین المللی هم انجام میگیرد،  تا به امروز هزاران زن و دختر ایرانی در بردگی سکس در خارج به فروش رسیده اند.

رئیس دفتر انترپول در ایران معتقد است که امروزه تجارت سکس یکی از سودآورترین کارها در ایران است. این تجارت جنایت آمیز بدون اطلاع داشتن و شرکت بنیادگرایان حاکم صورت نمى گیرد. مقامات دولتی خود نیز در خرید و فروش و آزار جنسی زنان و دختران دست دارند. گزارش سازمان دفاع از قربانیان خشونت نشان میدهد، سن شماری از دختران قربانی سکس حتی کمتر از چهارده سال است.

اگر علل و ریشه های تن فروشی را بررسی نمائیم، تن فروشی یک پدیده تصادفی و انتخابی نیست. علت آن را در جامعه طبقاتی نابرابر و تبعیض آمیز باید جستجو نمود. جامعه ایی که در آن همه چیز، حتی انسانها را به کالا تبدیل نموده اند. سکس‏، به عنوان یکى از ابتدایى‌ترین نیازهاى بشرى، را به همان سمتی سوق داده اند که سایر مایحتاج ضرورى زندگى انسانى را.  در مناسبات کالایی سرمایه داری همه چیز مورد معامله و تجارت قرار گرفته است. همه چیز را تبدیل به کالایى براى خرید و فروش‏ کرده‌اند. در چنین جهانى، سکس‏ نیز کالا شده  و قابل خرید و فروش‏. نظام سرمایه دارى همه‌ى زمینه هاى این تبادل کالایى را فراهم کرده است. روابط کالایی و ‏ سودآورى آن، اساس مناسبات سرمایه دارى را تشکیل میدهد. اما این سودآورى بدون تبعیض و نابرابریهای اجتماعی  متحقق نمى‌شود، این نابرابرى‌ها و تبعیض‏ها، در واقع، بستر اصلى موجودیت سرمایه دارى را تشکیل مى‌دهند. تجارت سکس‏ نیز به مثابه نمودى از تحقیر جامعه‌ى بشرى، بر این نابرابرى‌ها و تبعیض‏هاى اجتماعى و جنسى استوار است و در جهت تبدیل زنان به کالا، نقش‏ برجسته‌اى را ایفا مى‌کند.

در جامعه ایران که‏ تضاد بین فقر و ثروت در حال افزایش است، و درصد نرخ بیکارى و گرسنگى در میان توده هاى میلیونى بیشترین  قربانیان خود را از میان زنان و کودکان گرفته است، در نتیجه  بازار تجارت سکس در رابطه با  زنان و کودکان رونق یافته است.

البته یکی از دلائل اصلی که زنان را به تن فروشی سوق می دهد عدم استقلال مادی است، زنانی که بیکار میشوند و یا کار ندارند و برای امرار معاش خود به مردانی که با آنها زندگی می کنند نیازمند هستند در صورت جدا شدن در جامعه بدون هیچ حمایت و پشتوانه مالی رها میشوند و برای زنده ماندن چاره ای جز تن فروشی ندارند. در جامعه طبقاتی که زن تحت مالکیت مرد است، مردان همیشه “نان آور” خانواده محسوب مى‌شوند و زنان به اصطلاح “نان خور” و وابسته  به مردان. تن فروشى از همین جا شروع مى‌شود. زنان را به موجوداتى تبدیل مى‌کنند، که براى کسب امتیازات مادى، یا به عبارت بسیار ساده براى غذاى به اصطلاح مناسب، براى نان، براى لباس‏ و سایر نیازهاى عمومى انسانى، تن خود را در اختیار کامل همسر خود قرار مى‌دهند، آن هم بدون آن که تمایلات شان اصلا در نظر گرفته شود؛ یعنى زنان در یک رابطه‌ى نابرابر قرار داده مى‌شوند. این سنت ارتجاعی و غیر انسانی که زن در مقابل لذت بخشیدن جنسى به مرد، از حمایت اقتصادى وى برخوردار مى‌گردد، از دیرباز از طریق قراردادهاى رسمى جان گرفته و بردگی و اسارت  را در طول تاریخ براى زنان بهمراه آورده، و تن فروشى به عنوان یکى از نمادهاى بارز و خشونت آمیز در این رابطه شکل گرفته است.

در کنار بیکاری و تن فروشی، اعتیاد زنان هم یکی دیگر از مشکلاتی است که در چند سال اخیر به یک معضل اجتماعی برای میلیونها  خانواده در ایران تبدیل شده است. در چند سال گذشته رشد اعتیاد زنان سه- الی چهار برابر مردان بوده است به ازای هر ده مرد معتاد هفت الی هشت زن دچار اعتیاد هستند. آمار زنان معتاد ده درصد تخمین زده شده است. بازتاب و عواقب بیکاری که نتیجه اش عدم مسکن و تغدیه، بهداشت و درمان، تحصیل، و تفریح می باشد بر محیط زندگی توده های زحمتکش تاثیر مستقیم گذاشته، و سبب افزلیش درصد بیشتری از زنان و کودکان خیابانی و اعتیاد د رو به افزون انها شده است.

از سوی دیگر عامل اصلی رشد اعتیاد در جامعه و افزایش چشمگیر آن در میان زنان، خود دولت جمهوری اسلامی می باشد. نقش باندها و دلالان وارد کننده مواد مخدر و توزیع کنندگان وابسته به ارگان هایی نظیر سپاه قدس و سلاطین حکومتی در این رابطه واقعیتی انکار ناپذیر است.

قتل های ” ناموسی”، که به خشن ترین و متوحش ترین شکل  در مورد زنان اعمال میشود، نمونه بارزی از بربریت حکومت مذهبی است. جامعه ای که مذهب در آن نهادینه شده و برمبنای مالکیت خصوصی و مرد سالاری زنان نه تنها به عنوان شهروند درجه دوم محسوب می شوند، باید هم بپذیرند طبق قانون شرع و عرف، نگهبانانی همچون شوهر، پدر، برادر و یا مردی از خانواده بالای سرشان داشته باشند، که ” ناموس و شرفشان” را پاسداری نمایند. نافرمانی زن  از مرد به هر شکلی با مجازات شدید همراه بوده و هست، در بسیاری مواقع حتی هم محکوم شدن به مرگ است. قتلهای “ناموسی”، یعنی نافرمانی زن در چهار چوب قوانین ارتجایی و مذهبی قرون وسطایی خانواده، که به دلایل ” اتهام” به رابطه جنسی قبل از ازدواج رسمی و یا خارج از ازدواج رسمی صورت میگیرد. در این جوامع برقـــــــراری روابط آزاد جنسی زن با مرد مورد علاقه اش خود به شرطی که بدون اجازه خانواده و بخصوص مردان خانواده صورت گرفته باشد، جرمش مرگ است. در این رابطه هر روز دهها زن قربانی این جهالت و خشونت می گردند. چه بسا اینکه حتی نمونه هایی از آن را در ممالک اروپایی و آمریکایی صِرف اینکه دختران و زنان جوان متعلق به خانواده های مذهبی بوده اند، بعلت نافرمانی و قانون شکنی ارتجاعی به قتل رسیده و میرسند.

در این میان خود دولتها هم با وضع قوانین تبعیض آمیزعلیه زنان با نادیده گرفتن خشونت هایی که به زنان به بهانه نسبیت فرهنگی، روا داشته میشود نقش بسیار مهمی را در تولید و بازتولید خشونت بازی می کنند. نمونه های این گونه قوانین را در کشورهای اسلامی مانند افغانستان و عراق و ایران و پاکستان و… که اسلام سیاسی در قدرت است و نیروهای مرتجع و واپسگرا دست بالا را دارند در قالب قوانین ضد انسانی سنگسار و اعدام و شلاق و … می بینیم.  در کنار تجاوز و قتل های ناموسی،  و بی حقوقی اجتماعی دیگر از جمله: نداشتن حق طلاق یا حضانت کودکان و… و خودسوزی و اقدام به خودکشی از جمله خشونت هایی است که هر روزه به زنان ایرانی و افغانی و عراقی و کشورهای عربی…. تحمیل می شود. جنگهای موجود در خاور میانه اولین قربانیان خود را از میان زنان و کودکان می گیرد، این زنان و کودکان هستند که همیشه مورد تجاوز جنسی نیروهای نظامی فاتحین!! واقع می شوند نمونه های بیشمار آن را در طول چندین جنگ پیاپی در طول دهه نود و اولین دهه قرن ۲۱ در جنگ های بالکان، عراق، افغانستان و سوریه می توان مشاهده نمود. در حمله داعش دست پرورده امپریالیستها به عراق و سوریه، هزاران زن ایزدی از طریق این جانیان توحش و بربریت مورد تجاوز قرار گرفتند، این جنگ افروزی ها که هر روز صدها قربانی بهمراه داشته، بیشترین هزینه آن را زنان و کودکان تا کنون پرداخته اند. زنانی که همسران خود را از دست داده اند و بدلیل عدم حمایت مالی مجبورند برای امرار معاش خود و فرزندانشان به تن فروشی دست بزنند. همچنین جنگهای محلی و قبیله ای مثلاً درعراق  با مبادله یک یا دو زن بین قبایل درگیر خاتمه می یابد. در جوامع پیشرفته هنوزهم زنانی وجود دارند که ناموس و شرف مردان تلقی می شوند و با این وسیله دائماً در معرض خشونت های جنسیتی وحتی قتل اند.  طبق آمار “سازمان عفو بین¬الملل”، دو هزار کارگر سکس‏ در کوزوو به چهل و پنج هزار سرباز سازمان ملل متحد در این منطقه خدمات جنسى ارائه مى‌دهند. بالغ بر هجده هزار کارگر سکس‏ در خدمت هشتاد و سه هزار نظامى ایالات متحده که در کره مستقر هستند، قرار دارند. هم چنین برآورد شده است که در سال‌هاى ۱۹۳۷ و ۱۹۴۸، ارتش‏ ژاپن از صد تا دویست هزار کارگر سکس‏ استفاده مى‌کرده است. در دوران جنگ، به خاطر رونق تجارت سکس‏، ایجاد و راه¬اندازى کلوپ‌هاى شبانه هم در سطح وسیعى افزایش‏ مى‌یابد. صاحبان و دلالان سودجوى تجارت سکس، در ازای حداقل امرار معاشی که  براى این زنان فراهم می کنند، از قِبل این خرید و فروش‏ سکس‏ در کلوپ‌هاى شبانه، ضمن بالا بردن نرخ سود خود سودهای کلانی به جیب میزنند. تجارت سکس جزء سومین سودآورترین صنایع در دنیا برای سرمایه داری محسوب میشود.

در طول سالهای سیاه حکومت جمهوری اسلامی به دلیل سرکوب شدید و زندانی نمودن کمونیستها و انقلابیون، زنان زندانی مورد شدیدترین و کریه ترین شکنجه ها ی فیزیکی و روحی تا به امروز قرار گرفته اند. مشتهای سنگینی که به سر و صورت و سینه زندانیان زن زده شده، آن باتومهای برقی ای که به نوک پستانها متصل کرده اند، آن لخت کردنها در برابر شکنجه گران و بازجوها، آن فحشهای رکیک جنسی و … همه و همه نمونه های هسیستریکی از خشونت و تجاوز است. فضای رعب و وحشت زندانها و وحشیگری مسئولین زندان باعث شده که زندانیان بدون اینکه هم مرتکب جرمی شده باشند، آماده پذیرش هر نوع خشونتی باشند.

در وقایع هولناک دهه ۶۰-۷۰  در زندانها ی جمهوری اسلامی، جلادان و شکنجه گران رژیم قبل از اعدام به زندانیان دختر کمونیست و مجاهد تجاوز نموده و بعد آنها را با گلوله می کشتند و فردای فاجعه، بازجو را به منزل دختران اعدامی می فرستادند و اعلام می داشتند که شب گذشته بازجو دخترشان را عقد ( بخوانید تجاوز) کرده است و با دادن پول اندکی می گفتند که این هم مهریه و حالا پول گلوله را از آن کم کنید.

و باز هم ماجرا اینجا خاتمه نمی یابد. تجاوز فقط  ناشی از اعمال این جانوران پلید نیست بلکه تجاوز جزء لاتجزای قوانین اسلام است، قانونی که اصل تمکین در آن به مرد اجازه تجاوز به همسرش را می دهد و زن نیز باید در برابر این تجاوز مطیع باشد. قانونی که در آن تجاوز به کودک مجاز است، آیا انتظار دیگری از آن می توان داشت؟ اما این هم خاتمه ماجرا نیست. در بسیاری از کشورهای خاورمیانه به طور قانونی از جانب دولت های زن ستیز اسلامی از خشونت علیه زنان در خانواده حمایت می شود. میلیون ها زن در این کشورها مورد تجاوز همسران خود قرار می گیرند و طبق قوانین اسلامی تمکین زن از مرد اجباری است. فرهنگ و سنتی که توسط دولت های اسلامی در این کشورها تبلیغ و مورد حمایت آشکار قرار می گیرد این است که هر مردی به هر دلیلی همسرش را تا سر حد مرگ مورد ضرب و شتم قرار دهد، اوج غیرت و مردانگی است. زمانی که زنان به دلیل اینکه مردی بالای سر آنها است و خود را صاحب زن می دانند و هر وقت اراده کنند زن را مورد ضرب وشتم قرار می دهند و یا در زندگی زناشوئی این حق را برای خود قائل می شوند که بدون در نظر گرفتن تمایلات همسر خود به زن تجاوز نمایند، زمانی که زنان در اثر ناموس پرستی سنگسار می شوند، زمانی که زنان به خاطر”عشق” به قتل می رسند، زمانی که زنان به خاطر فقر به تن فروشی مجبور می شوند و … همه این ها نشانه های خشونت وحشیانه علیه زنان است. تجاوز صرفا امری جنسی نیست. تجاوز، خشونت و تحقیر است. حجاب اجباری هم با شعار” یا روسری یا توسری ” و به زور اسید و چاقو و اسلحه اوباش حزب الله و خواهران زینب یکی از کریه ترین شکل خشونت است که زنان به علت رعایت ننمودن و اعتراض به آن بالاترین اهانتها و شکنجه و زندان را متحمل شده اند.

میلیون ها زن محروم بخصوص در کشورهای جهان سوم در خدمت سرمایه گذاری و سودهی کشورهای بزرگ امپریالیستی به کار گمارده شده اند، سرمایه داری با استثمار این زنان کارگر در عرصه تولید با حقوقی بسیار نازل به انباشت سرمایه و سود آوری بالایی دست یافته است.

در جهان سوم از نیروی کار دختربچه ها در چیدن بسیاری از محصولات کشاورزی، قالیبافی و کار شاق کوره پزخانه ها استفاده میشود و در برابر این کار، مزد ناچیزی به سرپرست خانواده پرداخت میشود و یا حاصل کار آنها  را در چارچوب کار خانواده ارزیابی می کنند. این سطح از استثمار آشکارا خشونتی است که به زنان و دختران نوجوان در عرصه اقتصادی وارد می شود و انباشت عظیم سود سرمایه را برای شرکت های مختلف امپریالیستی ایجاد می کند. سرمایه جهانی زنان را در کشورهای جهان سوم در تولیدات کشاورزی به خدمت گرفته و از کار طاقت فرسای آنان مافوق سود استخراج می کنند، اما این زنان به عنوان زنان کارگر به رسمیت شناخته نمیشوند، بلکه این کار بردگی زنان جزء وظائف کارهای خانگی آنها محسوب میشود. بورژوازی جهانی این بردگی پنهان و بربریت را آگاهانه برای استثمار بیشتر این نیروی کار ارزان از اذهان دور میدارد.

سرمایه داری جهانی با انتقال سرمایه به کشورهای مختلف جهان بویژه کشورهای جهان سوم که علتش هم دستیابی به نیروی کار ارزان می باشد و استثمار شدید از قِبل این نیروی کار به انباشت سرمایه بیشتر و سودهای کلان و نجومی تا کنون دست یافته است. در این استثمار وحشیانه از نیروی کار زنان حداکثر استفاده میشود. کار طاقت فرسا و ساعات کار به قدری طولانی است که بسیاری از کارگران از شدت فشار کار و کمی استراحت و حقوق ناچیز گاها دست به خودکشی می زنند. چهار میلیون کارگر بنگلادشی در بیقوله هایی  به اسم صنایع نساجی که برای شرکت های بزرگ تجاری کشورهای امپریالیستی تولید می کنند به کار مشغول اند که از این تعداد هشتاد درصد آن را زنان تشکیل می دهند. این کارگران شش روز در هفته با ساعات کار طولانی، حقوقی معادل با یک دلار در روز دریافت می کنند. بنگلادش دومین صادر کننده تولید نساجی در جهان است. فروشگاه های پر فروش مثل پرایمارک در انگلستان؛ بنه تون در ایتالیا؛ وال مارت در آمریکا؛ کار فور در فرانسه؛ لاب بو در کانادا؛ من گو در اسپانیا و … با استثمار زنان در بنگلادش و سایر کشورهای جهان سوم انباشت سرمایه می کنند. در جنوب آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین بیش از ۷۰ درصد از نیروی کار، زنان هستند.  دو سوم تولیدات در سطح جهان به علت نیروی کار ارزان بوسیله زنان انجام می گیرد. در صورتی که زنان فقط از یک درصد از این ثروت برخوردارند.

باید اضافه نمود،  زن کارگر در محیط کارخانه  و واحد تولیدی صرفاً به خاطر زن بودنش به اشکال مختلف مورد تحقیر و آزار و اذیت جنسی و خشونت قرار می گیرد. به خصوص از طرف کارفرمای خود. اما او حتی از طرف همکاران مرد خود نیزاز تحقیر و توهین مصون نمی باشد. زنان کارگر به اشکال مختلف تحت اذیت و آزار و استثمار قرار می گیرند، به عنوان مثال: در کشوری مانند ایران زنان و دختران جوانی که از خردسالی ساعت های طولانی در زیرزمین های نمور و تاریک پای چوبه فرش بافی برای چندر قازی به شدیدترین شکل بدون هیچ مزایا و ایمنی کار مورد استثمار قرار می گیرند، صاحبان کارگاههای فرشبافی آنها را هر زمان هم  ناتوان از کار شدند مانند کالایی بی مصرف بدون هیچ گونه حمایتی به گوشه ای رها می کنند. اما ایدئولوگ های سرمایه، صاحبان و مالکان سرمایه هیچگاه اینها را به پای خشونت سرمایه داری حاکم نمی نویسند، در روند ظالمانه و استثمار گرانه سرمایه داری این امری کاملاً طبیعی است و خود را محق می دانند که این شیوه بیرحمانه همراه با خشونت  را در مورد این بخش از زنان کارگر بکار گیرند. از طرف دیگر کار برابر زنان کارگر با مردان  با دستمزدی نابرابر برای زنان به همراه است و در بحرانهای اقتصادی باز هم زنان در صف مقدم قربانیان بحران هستند و اولین کسانی هستند که به کنج خانه ها رانده میشوند.

خشونت بر زنان امری تصادفی نیست، مربوط به بربریت مذهبی یک حکومت نیست، منحصر به حکومتهای ددمنش و دیکتاتوری نیست. بلکه خشونت جایگاهی ساختاری در سرمایه داری و در کل جوامع طبقاتی مردسالار دارد. سیستمی که عامل جنگ افروزیها، بیکاریها و بی خانمانی، زندان و شکنجه و اعدام و سرکوب است، خشونت زاده این نظام نابرابر است، نظامی که بر مالکیت خصوصی مبتنی است. خشونت را باید در این چهارچوب دید و برای ریشه کن کردن آن، باید بر علیه مناسبات ظالمانه سرمایه داری مبارزه نمود که زن ستیزی و خشونت جزءِ ارکان آن است. ریشه کن نمودن خشونت در گرو لغو مالکیت خصوصی و  در هم شکستن مناسبات سرمایه داری به دست توانای طبقه کارگر، که خود زنان نیمی از این طبقه را شامل میشوند  امکانپذیرخواهد بود.

نوامبر ۲۰۱۹

——————————————-

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.