یادداشت همسر ندا ناجی به مناسبت روز تولد ندا

ندای جانم تو بهترین رفیقم بودی و هستی و میدانم که برمیگردی تا باز با هم سعدی بخوانیم، باز با هم فیلم ببینیم و بعد با هم سوار موتور شویم و برویم بیرون و تو «سرود کارگر» را بخوانی: (چرخ صنعت به گردش فتد از سر انگشت زحمت کشان…) و من فقط کارگر، کارگر، کارگرش را بلد باشم که با تو همراهی کنم ….

———————————————————-

امروز تولد ۳۰ سالگی توست و صد وهفتاد و یکمین روز از بازداشت‌ات

و من که باید چیزی بنویسم برای تو برای دلتنگی‌هایم، حالا که نیستی نوشتن برایم سخت‌تر شده، آنوقت‌ها که پیش هم بودیم، هرچه می‌نوشتم را اول به تو نشان می‌دادم، تو باید تشخیص می‌دادی که نوشته‌ام به درد بخور است یا نه، و حالا نیستی و من سعی می‌کنم اصلا به این فکر نکنم که این سطرها می‌توانند چقدر ضعیف باشند.

پاییز ۷ سال پیش بود که برای اولین بار در پارک ایرانشهر همدیگر را دیدیم و من چقدر خوشبخت بودم که آن روز تو را یافتم. از آن روز تنها دوبار از هم جدا بوده‌ایم و بی‌خبر از هم، بار اول همان سال ۹۱ بود و دوهفته‌ای که من بازداشت بودم و اینبار ۱۷۱ روز است که تو در بازداشتی و معلوم نیست این بازداشت لعنتی تا کی قرار است کش بیاید.

آدم‌ها توان عجیبی در عادت کردن دارند، راستش را بخواهی از یک طرف می‌ترسم از اینکه به جای خالی‌ات عادت کنم، می‌ترسم نباشی و من یادم برود که نیستی و از طرفی دیگر ترس از دست دادنت و نبودنت برای سال‌ها مثل خوره به جانم افتاده و هربار تو را به یاد میاورم که از پشت شیشه‌ی کدر سالن ملاقات گفتی برای هفت سال و نیم خودت را آماده کرده‌ای، و انقدر محکم این جمله را گفتی که من مبهوت این‌همه قدرت و ایمانی شدم که در تو بود. و نتوانستم بگویم که چقدر دلم برایت تنگ شده و چقدر به بودنت نیاز دارم.

ندای جانم تو بهترین رفیقم بودی و هستی و میدانم که برمیگردی تا باز با هم سعدی بخوانیم، باز با هم فیلم ببینیم و بعد با هم سوار موتور شویم و برویم بیرون و تو «سرود کارگر» را بخوانی: (چرخ صنعت به گردش فتد از سر انگشت زحمت کشان…) و من فقط کارگر، کارگر، کارگرش را بلد باشم که با تو همراهی کنم

تولدت مبارک رفیق
جمال عاملی

———————————————————-

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.