یادداشتی از: نیکی میرزایی شاعر برهشتمین گردهمایی سراسری درباره کشتار زندانیان سیاسی درایران- گوتنبرگ، سوئد ( سیزده تا پانزده سپتامبر ۲۰۱۹)

یاد یاران و بگذار سخن بگویم؛ فضایی برای سخن گفتن و شهادت زندانیان سیاسی ای که تا کنون کمتر در این باره سخن گفته بودند. زنان،  مردان و فرزندانی که بغض فرو خورده ی سالیان را با بازگویی همدلی و همدردی رفیقان راه می ترکاندند تا شاه و شیخ را بچزانن . جنایات ۴۰ ساله مسئولان حکومت جمهوری اسلامی را افشا می کردند و پیام می دادند که: سردمداران جمهوری اسلامی تصور می کنند که با آزار و اذیت خانواده های دادخواه می توانند ما را از داد خواهی و راهی که در پیش گرفته ایم باز دارند. زهی خیال باطل! آنها هنوز این حقیقت را درنیافته اند یا بهتر بگویم نفهمیده اند که ظلم پایدار نمی ماند و سرانجام روزی در همین نزدیکی ها حقیقت آنچه ستم کاران کرده اند و آنچه بر ما ستم دیده گان رفته است بر جهان و جهانیان آشکار خواهد شد و جنایت کاران وادار به پاسخ گویی شده و به سزای اعمال خود خواهند رسید. ….

————————————————–

یادداشتی از: نیکی میرزایی شاعر
برهشتمین گردهمایی سراسری درباره کشتار زندانیان سیاسی درایران- گوتنبرگ، سوئد ( سیزده تا پانزده سپتامبر ۲۰۱۹)

*****

صدای پای آزادی
………….
برسنگ پاره ها
نقش میخک هاست
صداهای آلوده
بر دیوار و بر دروازه و خاک
و برتن خورشید
شلاق می کشیدند

شبی این گونه کاغذی
جز اسارت بهار و لاله نیست
کشتی ها را زنجیر کرده اند
که هیچ کس به دریا نزند
و از پریشانی زمین
برای ساحل نسراید
نقش هراس از هلهله ی صبح
بر لب کرکسان شکفته است
خفاش ها
آشفته از هیجان شاخه ها
در تردید بال می زنند
شوق باد
بر پیشانی باغ
زمزمه های گم شدن را
از حافظه ی خاک پاک می کند

خنده ات را پیدا کن
صدای پای آزادی کوچه را پر کرده .
نیکی میرزایی

کوچکتر که بودم تابستان برای من همیشه خیال خوش تعطیلات تابستانی ، آبتنی ، آفتاب داغ ، بستنی یخی، فالوده، مهمانی و سفر را تداعی می کرد. کتاب خواندن و دیدار دوستان هم سهم دیگرش بود. اما جوان که شدیم تابستان  معنایش، خیال خوشش را از دست داد و ما ماندیم و وحشت خبرهای ناگوار ، ما ماندیم و دلشوره و درد. ما ماندیم و غم از دست دادن همبازی ها ، همکلاسی ها ، رفیق آب تنی ها و همسفر ها . دیگر نه بستنی یخی می چسبید نه فالوده ، نه مهمانی خوب بود و نه سفر. نه حوصله خواندن و نوشتن داشتی و نه فرصت دیدار. تابستان فقط آفتابش داغ نبود خبرهایش هم داغت می کرد و یک شبه می دیدی که جوان نشده پیر شدی، شکستی ، داغدار شدی. خبر پشت خبر می رسید: همسایه مجبور شد تنها فرزندش را در حیاط خانه در خاک کند چون اجازه دفن در قبرستان عمومی را ندادند. دیگری  فرزندش را در جنگل نزدیک خانه اش به خاک سپرده. آن دیگری را از رشت به اصفهان فرستاده اند تا شاید اثری ، سنگ قبری از پسرش پیدا کند. یکی هم فقط ساکی و وصیت نامه ای دریافت کرده و هیچ نشانی از محل دفن فرزند ندارد. بعضی ها هم ساک و لباس و یک جعبه شیرینی گرفته اند تا دخترشان به بهشت نرود. تابستانی که خونبارترین فصل برگ ریزان تاریخ سیاسی خاک مان شد و هزاران جوانه ی سرخ با رگبار خشم آزادی  ستیزان در خون خود غلتیدند. تابستان ، تابستان سرخ و خونین . تابستان ، تابستان گرم و خیال های جنون آمیزِ بر مسند قدرت نشستگان. تابستان شیون و اشک و ناباوری. تابستان خانواده های خونین جگر از شوک و مصیبت . تابستان ، تابستانی که از پس زمستانی طولانی قرار بود بهار امید های خوش و خوب آزادی ، رهایی و زندگی بهتر باشد اما هنوز طعم  بهار و آزادی در کام زندگی مان  ننشسته بود که پاییز برگ ریز دست در دست زمستان گذاشت و تابستانی پر از عطشِ خون ریزی ، هزاران گل سرخ و شقایق در گلزار خاوران های ایران رویاند. و امروز بعد از سی و یکسال پس از آن تابستان نفس گیرجلسه از پس جلسه برای به سامان بردن برنامه ها و تهیه و تدارک لیست پر شمار پذیرایی از مهمانان و تدارک دفتر های ثبت نام در روز پنجشنبه پای ما را به “پاتوق کتاب اندیشه” کشاند تا به کاری واحد بپردازیم .  در صبح جمعه ۱۳ سپتامبر ۲۰۱۹ با شوقی دیگر روزم  آغاز می شود . بعد از ماهها انتظار و شرکت در جلسات بحث و گفتگو درباره ی برنامه ریزی برای یادمان یاد یاران با عنوان : ” نبرد امروز برای نجات فردا، چهار دهه زندان، سرکوب، مبارزه و خیزش دی ماه” و شرکت رفقا از جای جای جهان در جلسات پالتاکی  و ترتیب دادن گروه های مختلف کاری، حالا دیگر باید تلاش ها به ثمر می نشست و گل می داد . گلی  به رنگ همه ی گل های سرخ و شقایقی که در خاوران و دیگر گورستان های گمنام و یا زندان ، بند ، شکنجه و طناب دار سرخ تر از همیشه باغ مبارزه و آزادی سرزمین مان را گلباران کرده است. گلی که الهام، محمود، مژده،علیرضا،همایون و …… به پاس یاد یاران بر سقف سن آویختند تا داغ آن گلهای بر دار آویخته و تیر باران شده را نه ببخشیم و نه فراموش کنیم.

سوار ماشین که شدم بی اختیار دستم به دگمه ی ضبط صوت رسید و سی دی آفتابکاران جنگل مرا به سالهای دور و دراز مبارزه و همه ی آرزوهای خوب و قشنگ روزهای قبل از انقلاب بهمن ۵۷ و همه ی مبارزات مبارزان راه رهایی و آزادی برد. به روزهایی که هنوز گرمی آفتاب آزادی در رگ های زندگی ما جاری نشده بود که طوفان سیاه جهل و جنایت، غنچه، ساقه و جوانه های جوانمان را بیرحمانه پیچاند و برد . و یا با تمام توان دیو منشانه کوشید تا به ضرب زندان ، زور و شکنجه آنها را وادار به سکوت کند و یا به اجبار به آنسوی مرزها بکوچاند.امروز آن سه روزی بود که باید همانند همه آن روزها ، ماهها و سالهای سیاه می ایستادیم وفریاد می زدیم و می گفتیم بر ما و نسل ما ونسل های بعد از ما چه گذشته و می گذرد. روزهایی که با سند ، مدرک و شهادت  شاهدان جان به در برده با یاد سعید و حنجره ی پر آواز و مشت های گره کرده اش باید بایستی و بگویی با “کشورمان چه رفته است “؟ . با  زنان،دانشجویان ، کارگران، نویسندگان، روزنامه نگاران  و مردم ما چه رفته است؟ .حضور رفقا با مسئولیت های متفاوت با ایده ها ، سخنرانی ها  وبرنامه های پُربار، نمایشگاه نقاش و میز کتاب با اهداف و آرمانهای انسانی و آزادی خواهانه ی مشترک در تمامی سالن های ساختمان مدبوریاره هیوست ( Medborgarhuset ) در گاملا استادن شهر گوتنبرگ سوئد چنان شوقی در دلم تازه می کرد که به سوی تک تک شان می رفتم و با درودی گرم به گرمی حضور و وجود سرشار مهر و انرژی مثبت شان، نثارشان می کردم چه آنهایی که از قبل می شناختم و چه چهره های جوان نا آشنایی که در دل  صمیمانه ترین نزدیکی و آشنایی را با آنها حس می کردم، چرا که می دانستم در فکر ، اندیشه ،آرمان و آرزوهای کوچک و بزرگ مان برای آزادی و رهایی مردمان در بند و تحت ستم  سرزمین مان همدل ، همراه، همگام و رفیق راهیم. کارگروه ترابری از چند روز پیش دسته دسته رفقای همسفر هشتمین گرد هم آیی را از فرودگاه به شهر می رساند و در منازل رفقا جای می داد. روز جمعه اوج ترافیک مهمانان بود که از آمریکا تا پاریس – آلمان تا انگلیس ، هلند و بروکسل- نروژ و دانمارک و دیگر نقاط به سالن اجتماعات را پوشش می داد. در سالن انتظار قلیچ پا به توپ دیروز با پای زخمی امروزمی دیدی که نظاره گر صحنه ها و پس و پیش کردن ساک ها و بسته های کتاب نجمه است . صبح همین روز جمعه دربدو امر با برپایی مجموعه میزکتاب گروه بندی های گوناگون درسالن ورودی روبرو و شعار ها وعکس ها و پلاکادرها بردرو دیوار و نمایی از مشارکت جمعی شرکت کنندگان برای عرضه تولیدات فکری، خاطرات زندان ، ارائه ارزشمندی از آخرین چاپ کتب و مجلات روبرو می شدی . میزثبت نام، من را با چهره همیشه ی آشنای شهرمان رفعت و میلا از برلین روبرو ساخت که با چه صمیمیت و جدیت کار ثبت نام و رتق و فتق مراجعه کنندگان را به انجام می رسانند . افتتاحیه برنامه با نمایشگاه و معرفی آثاری از: سودابه اردوان ، فریده برازنده ، احمد بارکی زاده ، ناصر تیمور پور، ابوالقاسم شمسی لنگرودی و رفیق منوچهراختصاص داشت . نمایشگاه با خوشآمد سودابه اردون و نیکی میرزایی به حاضرین معرفی کارها آغازی برای پیکارسه روزه پرتلاش جمعی ما بود. با حضور همگان در سالن اجتماعات، پس از خوانش بیانیه گرد همایی توسط نیکی میرزایی و معرفی برنامه روز و شب جمعه، طبق برنامه ای که  در بروشور گردهمایی  هم قید شده بود رفقا سارا دهکردی، حمید مافی سخنرانی و بحث و گفتگو با حاضرین با مدراتوری مژده ارسی به پیش برده شد. بعد از شام و استراحتی کوتاه که بیشتر با  بوس، بغل و شادی دیدار رفقا گذشت. معرفی کتاب به مسئولیت همایون ایوانی و با دعوت ازرفقا نجمه موسوی- پیمبری پاریس و سیاوش میرزاده آغاز و با شعر خوانی رفیق شهریار دادور ادامه یافت. پیام ” نهاد های همبستگی با جنبش کارگری درایران – خارج کشور” به هشتمین گردهمایی سراسری درباره ی کشتار زندانیان سیاسی توسط رفیق امیر جواهری  و پس از آن طرح بحث درباره ی ادامه کاری گردهمایی سراسری با حضور مژده ارسی و هژیر پلاسچی حاضرین در جلسه را با نظر دهی و پرسش و پاسخ با خود همراه کرد.فیلم شصت دقیقه و نیم، کاری از ناصر تیمور پور بخش ارزنده ای از برنامه های روز جمعه بود و اولین شب  هشتمین گردهمایی سراسری درباره ی کشتار زندانیان سیاسی در ایران با آواز و ترانه سرود رفقا  مژده ،بهرام ، جلال، امیر، سیاوش، رحیم، نیکی و … به پایان رسید . صبح شنبه هدایت که زودتر از بقیه به سالن آمده بود میزی را با چای ، قهوه و شیرینی چیده بود که امیر ، رحیم ،علیرضا، هاتف، محمد ، مژده و همایون و ….به او پیوستند و رفقا یکی بعد از دیگری به محل برگزاری گردهمایی سرریز شدند و برنامه با بحث و گفتگو  با عنوان خیزش دی ماه،شکاف  قاطع در وضعیت موجود با مدراتوری بهزاد سهرابی فعال کارگری و همراهی سه سخنران  فریبا امیر خیزی ، محمد غزنویان، مهدی توپچی آغاز و پس از اتمام صحبت، تک تک سخنرانان با بحث وتبادل نظر پر باری درباره ی موضوع سخنرانی ها حاضرین در جلسه را درگیر خود کرد. وقتی که برای نهار در نظر گرفته شده بود فرصت بسیار خوبی برای همصحبتی و همراهی با رفقایی بود که از دور و نزدیک آمده بودند .بعد از این فرصت وقت تظاهراتی بود که علیه موج جدید سرکوب  در ایران و در دفاع از زندانیان سیاسی و مبارزات خیابانی کارگران هپکو و اذر آب و علیه بیش از یک قرن زندان برای متهمان پرونده ی هفت تپه با همراهی انجمن پناهجویان گوتنبرگ به مسئولیت توفیق محمدی و جمع حاضر در گرد همایی و کوچکترین  عضو گروه “ساحل” ۲ ماهه فرزند سارا، بسیار تاثیر گذار و خوب به پیش رفت. محمود خلیلی مدراتور آن بخش از برنامه بود که عنوان اصلی هشتمین گردهمایی را با خود داشت: ” نبرد امروز برای نجات فردا ،چهار دهه زندان،سرکوب،مبارزه و خیزش دی ماه ” سخنرانان این بخش از برنامه میلا مسافر، حماد شیبانی،رضا سپیدرودی و مهران جنگلی مقدم به بیان نظر خود پرداختند . تجربه غنی این بخش ازجمعبندی بحث های ارائه شده سخنرانان با ایجاد چهار “ورک شاپ” از چهار سخنران و تقسیم همه حاضرین در سالن در دل هر یک از “ورک شاپ ها”، بدین شکل که هر سخنران درجمعی حضور می بافت و با مسئولیت یک رفیق فشرده ای از بحث ارائه می شد. آنگاه از سخنران می خواستند، چنانچه خود نکته ای داشته به بحث بیافزاید . پس آنگاه همه حاضرین به طرح پرسش های خود، محور اصلی بحث سخنران را مورد نقد و نظر قرار می داند ، بعد سخنران به “ورک شاپ” دیگری انتقال داده می شد و سخنران دیگری وارد می شد . بدین ترتیب هر چهار سخنران یکی پس از دیگری وارد ” ورک شاپ ” ها می شدند و در بحث و گفتگو با حاضرین مشارکت می ورزیدند . حاصل این بحث ها با توجه به زمانبندی معین در نشست عمومی توسط گردانندگان هر ” ورک شاپ” یا کارگاه بحث به کل حاضرین انتقال داده شد. این بخش از برنامه تجربه ای نو و پربار در امر مشارکت جمعی کل حاضرین در سالن در هم صحبتی با سخنرانان بر سر محوری ترین بحث گرد همآیی ” نبرد امروز برای نجات فردا ” بوده است . پس از این بخش از بحث و گفتگوها شام و استراحت کوتاه و سپس هاتف سلطانی ، گفلتاری در باره تاتر، سرکوب و مبارزه و بهرام قدیمی ” سکوت دیگران ” گورهای دسته جمعی دراسپانیا و مبارزه برای دادخواهی با نمایش عکس و فیلم برای حاضرین سخن گفتند. شکیب مصدق هنرمند افغانستانی مهمان برنامه با ویدئو کلیپ های کم نظیر و اشعار انقلابی  با صدا و هنر خاص خودش به برنامه شوری  دیگر داد.موسیقی  فولکلور و ترانه سرودهای  خاطره برانگیز با نوای کمانچه ی تیام،تنبک فریدون و سه تار و صدای گرم فریبرز کرمی از “گروه الوند” پایان بخش این شب فراموش نشدنی بود. صبح یکشنبه سهیلا و نیکی به یاری گروه ثبت نام آمدند و مراجعه کنندگان را با خوشرویی و مهربانی پس از خرید بلیط ورودی به برنامه دعوت می کردند. وچهره های خسته اما شاد ومقاوم عالم،رفعت، مهرنوش، مژده،سهیلا، سیاوش، یونس،دکترجان، هدایت،همایون، فرخ،علی، هژیر، محمود، منوچهر، سودابه، شاهین،شهاب،علی برلین ،هاتف، سمانه، توفیق، عسگر، رحیم، محمد، امیر، علیرضا و ……چنان انرژی و توانی می داد که می خواستی ۳روز دیگرهای زیادی را بی آنکه لحظه ای به سن وسالت، به پا درد و کمر دردت،به بی خوابی های چند روزه ومکالمه ها و برنامه ریزی های چند ماهه ات فکر کنی ، به نحوی ادامه می یافت. روز یکشنبه پانزدهم سپتامبر، بحث و تبادل نطر پیرامون ادامه کاری گردهمایی سراسری و یاد یاران و بگذار سخن بگویم را در برنامه داشت.

همایون ایوانی با دعوت از سیاووش میرزاده ، میکروفون را به او سپرد. شاعر ما یادنگاشته هایش را با توضیح کوتاه ازهرجان باخته بر سالن جاری می ساخت .
یادنگارۀ حضرت دوست عیدی نعمتی یادگارِ ایامِ سرکشی وُ سرخوشی
رفیق راه و شفیقِ روزگارانِ تلخ وُ شیرین باهمی وُ همدمی
« سوخته لاله ¬زار من رفته گل از کنار من»
« بی تو نه رنگم وُ نه بو ای قدمت بهار من»
*****

دیرزمانی ¬ست، که این غربت بی پیر
آفتِ مرگ، در خرمن سبزِ یاد می ¬دوانَد
وآتش حسرت به دلِ دردمند من می نشاند
با جانِ خسته وُ سوگوار من جنگ می¬ کند
و هر از گاهی عبور مکث می ¬دهد بر جاریِ زمان وُ
این غربتِ بی امان
و کرانِ نام های عزیز، از نشانی ¬هایم، کم می¬ کند
کمرنگ می¬ کند.
دیرزمانی¬ ست، که تشبادِ فُرقت وُ غربت
رغبت ازحضورِ چشم وُ
اُنس از وفورِ گفت وُ شنود های من، بی ¬مهابا دود می¬ کند
نابود می¬ کند.
دیر زمانی ¬ست، که این خاکِ غمناک وُ غریب
زیر از ایستادۀ یارانِ من، پَس می¬ کشد

دیرگاهی ¬ست، که زیرِ خاک
مهربانی های ملایم را از من دور می کند
دفنِ در گور می کند
بازِ دست¬های رابطه را از من خط می ¬زند
و آشنا
از اُلفتِ نام وُ یاد در من تنگ می¬ کند
نَقرِ برسنگ می¬ کند
و من همپای خاک، حشمتِ بی گریز و ناگزیر مرگ را
با دسته ¬گلی، به دریغ
در خود، خسته وُ کَت بسته، گریان به تماشا می¬ آیم.
۲۴خرداد۱۳۹۸ برلین

یاد یاران و بگذار سخن بگویم؛ فضایی برای سخن گفتن و شهادت زندانیان سیاسی ای که تا کنون کمتر در این باره سخن گفته بودند. زنان،  مردان و فرزندانی که بغض فرو خورده ی سالیان را با بازگویی همدلی و همدردی رفیقان راه می ترکاندند تا شاه و شیخ را بچزانن . جنایات ۴۰ ساله مسئولان حکومت جمهوری اسلامی را افشا می کردند و پیام می دادند که: سردمداران جمهوری اسلامی تصور می کنند که با آزار و اذیت خانواده های دادخواه می توانند ما را از داد خواهی و راهی که در پیش گرفته ایم باز دارند. زهی خیال باطل!
آنها هنوز این حقیقت را درنیافته اند یا بهتر بگویم نفهمیده اند که ظلم پایدار نمی ماند و سرانجام روزی در همین نزدیکی ها حقیقت آنچه ستم کاران کرده اند و آنچه بر ما ستم دیده گان رفته است بر جهان و جهانیان آشکار خواهد شد و جنایت کاران وادار به پاسخ گویی شده و به سزای اعمال خود خواهند رسید. مهری ، مهرنوش، ملیحه،……….. با افشای گوشه ای از جنایات رژیم و خاطرات عزیزان، بستگان و دوستان خود همانند تمامی برگزارکنندگان و شرکت کنندگان در هشتمین گردهمایی  گفتند که تا توان دارند افشاگری می کنند و مستندات این جنایات را در اختیار مردم ایران و جهان قرار می دهند با این امید که برسد دوباره روزی که آزادی از پشت ابرهای سیاه پس ازسالیانی دور و دراز به سوی مردم و سرزمین مان بیاید و نطفه ی آینده ای جدید در شعور مشترک مردمان ما بسته شود و کبوتر آزادی و رهایی و برابری بر ایوان نگاه و اندیشه مان بنشیند و خون نو در رگ من و تپش های من در مشت تو امید ها ، خواسته ها و ارمان های مشترک ما را به ثمر برساند و بیان لحن ساده ی زنده باد، آزادی نابود باد استبداد، ساده ترین و رایج ترین پندار و کردار ما در مناسبات جامعه باشد. روزی که شوق و نیاز زمانهای دور و آینده به سوی ما بیاید و در ما زندگی کند روزی پر از عطر خوش عشق، برابری و رهایی، آزادی و دمکراسی برپهنه جغرافیای ایران . چنین باد!

دوشنبه ۱ مهر ۱۳۹۸ برابر با ۲۳ سپتامبر ۲۰۱۹

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.