فتی: نگاهی به تظاهرات سازمان مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت در برلین!

درست در انتهای سمت چپ تظاهرکننده ها چند نفر پرچم اسرائیل را به اهتزاز درآورده اند که یک جوان به اصطلاح هوادار سازمان مجاهدین با دست کشیده این پرچم اسرائیل را مرتب در آسمان تکان می داد. ….

———————————————————

نگاهی به تظاهرات سازمان مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت در برلین!

جمعه ششم سپتامبر ۰۶-۰۹-۲۰۱۹

اعضا و هوادارن مجاهدین و شورای ملی مقاومت در مقابل درب ورودی شهرداری اصلی -Rate Rathoud – برلین جمع شده بودند. حدود ساعت یک بعد از ظهر، تقریبا ۴۰ نفر هوادار و عضو و کادر سازمان مجاهد از برلین و احتمالا از شهرهای دیگر آلمان در مقابل شهرداری به تظاهرات پرداختند. شهرداری درب ورودی را بسته و یک نوشته به زبان آلمانی به مراجعه کننده شهرداری گوشزد می کرد که این درب بسته است و مراجعه کننده باید از درب دیگر شهرداری برای ورود به آن جا استفاده نماید – شاید این کار را به دلائل امنیتی از طرف پلیس تصمیم گرفته بودند!

جائی که تظاهرکنندگان ایستاده اند، یک ردیف سواری پارک کرده اند- گویا در این تظاهرات قبلا اعلان شده مامورین فراموش کرده بودند از پیش، تابلو توقف ممنوع اجازه ندهند تا ماشین ها مزاحم تظاهرکننده ها باشند. تازه علاوه بر این، ردیف سواری پارک شده و مزاحم، در ردیف دوم چند دستگاه ماشین پلیس با تعداد زیادی از مامورین ویژه ضدتظاهرات و یا درگیری ها پارک کرده و برخی از مامورین ویژه با تمام تجهیزات در بیرون از ماشین ها با شدت متظاهرین را زیر نظر داشتند.

تظاهرکنندگان یک مشت طبل و طبال داشتند و گاه گاهی در طی سخنرانی – منصور- با شور و شوق بر طبل ها می کوبیدند تا عابرین را متوجه کار خوشان نمایند. منصور که حالا خیلی پیر شده مثل همیشه سعی می کرد با صدای بلند به زبان آلمانی متن مقابلش را که روی یک تریبون موقت گذارده کلمه به کلمه فریاد بزند. هواداران و اعضاء و کادرهای مجاهدین سعی کرده بودند به موازات ماشین های پارک شده، پیاده رو را پر کنند. لیکن تعداد کم آنها – تقریبا ۴۰ نفر -نمی توانست صف فشرده ای را برای مشاهده کننده و یا عابرین عرضه نماید. متظاهرین چپ و راست سخنرانان، پرچم های سازمان شان را در دست داشتند. در بخش انتهائی راست صف ایستاده و یک بساط نمایش دار و اعدام با چوب و طناب و چند نفر که گاهی طناب دار به گردن خود می انداختند و ادای به دار کشیده شده را می آورند. در پشت این صف، تصاویر بزرگی از مریم رجوی و یک جمله شعارگونه خودنمائی می کرد؛ جالب این که با وجود درگذشت رهبر مجاهدین مسعود رجوی در چند سال گذشته، عکس مسعود در سمت راست با یک نوشته شعارگونه با تاکید به رهبری مهم مسعود و در سمت چپ مریم رجوی به اهتزار درآمده بود. شاید به طور تصادفی یک پرچم سفید مجاهدین که آرم سازمان روی آن نقاشی شده با تکان های باد درست عکس مسعود را پوشانده، انگار به دلیل درگذشت او در چند سال گذشته، تظاهرکننده ها می خواهند عکس رهبر درگذشته را پنهان نمایند.

درست در انتهای سمت چپ تظاهرکننده ها چند نفر پرچم اسرائیل را به اهتزاز درآورده اند که یک جوان به اصطلاح هوادار سازمان مجاهدین با دست کشیده این پرچم اسرائیل را مرتب در آسمان تکان می داد.

با دیدن این صحنه، بیننده استنباط می کند که سازمان مجاهدین و اسرائیل یک تظاهرات مشترک برگزار کرده اند. علت اصلی تظاهرات در یک اعلامیه توضیح داده شده است و چند تا هوادار اعلامیه توضیحی را به عابرین که بسیار ناچیز هستند توزیع می کنند. اعلامیه بسیار خوب نوشته شده و معلوم می شود در داخل ساختمان شهرداری، شهردار برلین – در حال پذیرایی از شهردار تهران -حناچی می باشد و اساس این اجتماع تظاهرکننده اعتراضی است به رابطه شهرداری برلین به رهبری Muller از طرف حزب سوسیال دموکرات و شهرداری تهران حناچی نماینده حکومت ارتجاعی جمهوری اسلامی ایران.

من که به عنوان بیننده در روی پله های درب ورودی شهرداری با بارهای خرید کرده ام خسته نشسته و شاهد و تماشاچی تظاهرات می باشم، برایم این سئوال پیش می آید که چگونه سازمان مجاهدین اجازه داده پرچم های اسرائیل هم در کنار پرچم های خود سازمان در اهتزاز باشد؟! بنابراین با بارهای سنگین و خریداری شده ام خودم را به آن طرف خیابان و به داخل تظاهرکنندگان رساندم. اولین کسی که سئوال کردم جواب داد: آلمان یک کشور دموکراتیک است، پرچم اسرائیل پرچم مردم اسرائیل است و سازمان مجاهدین هم یک سازمان دموکراتیک است بنابراین ما اجازه داده ایم که در کنار ما، پرچم های اسرائیل را هم به اهتزاز درآورند. من از این پاسخ مزخرف و بی هویت تعجب کرده و در پاسخ با صدای بلند فریاد زدم، این چه حرف بی معنائی است که می گوئید. من سازمان مجاهدین را می شناسم و خودم در این سازمان در کنار فلسطینی ها مبارزه ضداسرائیلی کرده ام؛ چطور ممکن است این پرچم نماینده مردم اسرائیل باشد – غیرممکن است برای یک بیننده این پرچم سنبل یک حکومت به نام اسرائیل و با تمام کارهای غیردموکرایتک اش در منطقه برعلیه فلسطین و مردم فلسطین می باشد. جواد از مسئولین مجاهدین و تظاهرات، وقتی این اعتراض را از من می بیند، انگار تازه متوجه ناجوری آن با محتوای مبارزه و حرکت سازمان مجاهدین خلق می شود، بنابراین به من می گوید که به آن جا رفته و پرچم داران را از صف تظاهرکنندگان خارج کرده و به بیرون از صف خواهد فرستاد. من از این حرف جواد، فهمیدم که او به طور رسمی مسئول این تظاهرات می باشد و تازه متوجه شده که اشتباهی صورت گرفته و باید به سرعت اصلاح شود.

در این هنگام که جواد به آن طرف صف عازم می شود، من می بینم که فردی با یک لیوان قهوه در دست به من نزدیک شده و از من می خواهد که آرام باشم. و من در پاسخ می گویم که چه می گوئی آقا؟ این پرچم ها را باید پائین کشید و اگر شما آن را انجام ندهید، خودم به آن نقطه رفته و پرچمها را پائین خواهم کشید. این آقا برای این که جلوی اقدام مرا بگیرد همان جمله جواد را تحویل من میدهد: این جا مملکت دموکراتیک می باشد و این پرچم ها نماینده مردم اسرائیل هستند. در پاسخ من فریاد زدم چه حرف چرتی و مزخرفی را می گوئی! پس چرا پرچم فلسطین در این جا وجود ندارد تا نمایندگی بخشی از فلسطین را به نمایش بگذارد.

بالاخره من که دیدم انگار همه تحت تاثیر یک توجیه، به اصطلاح دموکراتیک و غلط به توجیه یک امر نادرست می باشند. با صدای بلند فریاد زدم پس بنابراین، خودم می روم و و پرچم اسرائیل را پائین می کشم!
گویا از ماشین های پلیس، ماموران متوجه حرکت اعتراضی من شده بودند همین که به کنار جوانی که پرچم اسرائیل را در دست داشت رسیدم یکی از مامورین با تمام تجهیزات ضدتظاهراتی خودش را به کنار من و جوان پرچم اسرائیل به دست رساند. من از جوان که به نظر می رسید حدود ۲۰ ساله باشد پرسیدم: آقا شما فارسی می دانید؟ او در پاسخ گفت: بله آقا من ایرانی هستم. پرسیدم این پرچم اسرائیل در دست شما چه معنی می دهد و او عین همان جمله را که جواد دبیران و آن هوادار به زبان آورده بودند به من تحویل داد: این پرچم نماینده مردم اسرائیل است و این جا یک کشور دموکراتیک می باشد و ما هم دموکراتیک عمل می کنیم. من گفتم خوب چرا به جای این پرچم که نماینده دولت صهیونیستی اسرائیل است، پرچم فلسطین را که نماینده واقعی مردم مصیبت زده فلسطین در اسرائیل می باشد به اهتزار نیاورده اید؟ در این موقع جواد دبیران هم آمد کنار ما و من تازه متوجه شدم که کاظم موسوی با یک لباس شیک سیاه رنگ و کروات در کنار چند نفر که پرچم اسرائیل را به صورت افقی در دست دارند آن جا می باشد.

مامور پلیس از جواد دبیران پرسید چه کسی مسئول این تظاهرات می باشد و جواد پاسخ داد، من هستم. مامور پلیس به جواد امر کرد که از پرچمداران اسرائیل بخواهد که از صف خارج شده و به بیرون از تظاهرات جابه جا شوند و تازه دیدم که جواد به کاظم موسوی که انگار مسئول این چند تا جوان پرچمدار اسرائیل بودند گفت؛ لطفا کاظم با پرچم ها از صف خارج شوید و در یک لحظه این جمعیت به اصطلاح طرفدار دموکراسی از صف خارج شده و پرچم ها را جمع کردند و لحظه ای نگذشت که همراه کاظم همگی شان غیب شان زد، انگار برفی بودند که زیر تابش و سوزان آفتاب زمستانی آب شده و زیر زمین فرو رفتند.

من از مامور پلیس تشکر کردم که او باعث شد این مزاحمین گورشان را گم کنند. و در حالی که به طرف راست تظاهرات به حرکت درآمدم تا باز هم خودم را به پله های جلو درب شهرداری برسانم و با نشستن در آن جا کمی استراحت کنم، شندیم که چند نفر به من گفتند دستت درد نکند و از این چند نفر یکی هم جواد دبیران بود.

تظاهرات به پایان رسیده و یک نفر که با یک کارتن ساندویچ در آن جا می چرخید به مقابل من رسید و خواهش کرد تا یک ساندوچ بردارم – انگار می خواست کمی از حالت عصبانیت من بکاهد. منهم با کمال خوشروئی و اظهارتشکر یک ساندویچ تخم مرغ را که خیلی به من مزه داد برداشتم و خوردم.
در این هنگام که یک مشت از تظاهرکنندگان با همدیگر گپ می زدند و یک تعداد مشغول جمع کردن پلاکاردها و پرچم های و شعارها و بساط نمایشی دار و اعدام بودند، دیدم جواد دبیران آمد کنار من و از من شماره تلفن خواست تا بعدا با من تماس داشته باشد. منهم گفتم متاسفم من تلفن خودم را به تو نمی دهم. چرا که توئی که زیر کنترل مامورین مخفی ساواما و یا مامورین مخفی اسرائیلی هستید، می خواهی تلفن من هم لو برود؛ نه هرگز این کار را نمی کنم و جواد دبیران در پاسخ خندید!

و اما بهتر است در پایان یک نتیجه گیری اخلاقی و سیاسی – خبری را از این متن صددرصد واقعی و تعجب آور از سرنوشت سازمان مجاهیدن و به اصطلاح نیروی هوادار سازمان در خارج کشور به ویژه شهر برلین بکنم:
۱- کاظم موسوی که در سال های پیش و بعد از جمهوری اسلامی، یکی از فعال ترین و قوی ترین آژیتاتورهای سازمان مجاهدین بر علیه جمهوری اسلامی بوده و نقش بسیار برجسته ای در آکسیون های سازمان مجاهدین به ویژه در شهر برلین، بازی می کرده است؛ اکنون یک دارودسته از جوانان زیر ۲۵ سال را سازمان داده و در آکسیون های مجاهدین نفوذ کرده و با یک توجیه مزخرف و پوچ و ظاهر گول زن سیاسی به عنوان یک عامل اسرائیل، با علم کردن پرچم و کتل یک حکومت ضد مردمی در فلسطین – پرچم اسرائیل – در برابر انظارعمومی به اهتزاز در آوردن پرچم اسرائیل در کنار پرچم مجاهدین، یک کلاه شرعی بر جنایت های یک حکومت ضدمردمی گذارده تا به بیننده و تظاهرکننده ثابت نماید که می شود حتی کادرهای مجاهین- امثال برادر جواد دبیران و یک مشت هوادار ناآگاه و گول خورده سازمان را در میدان های تظاهرات و آکسیون های ضد جمهوری اسلامی، آلوده نمود. (به ویژه توجه شود که کاظم یک فرمول به ظاهر خوش آیند را به همه این بی خبران از توطئه عوامل اسرائیلی عرضه داشته و همه را متقاعد نموده است: ۱- این پرچم اسرائیل نماینده مردم اسرائیل می باشد و نه حکومت آن. ۲- آلمان یک مملکت دموکراتیک است. ۳- سازمان مجاهیدن یک سازمان آزادی خواه و دموکراتیک می باشد!)

۲- در این آخرین آکسیون سازمان مجاهدین خلق در برلین، عکس های تبلیغی و شعارهای عمومی سازمان، هم چنان ادامه داشت و نشان از هیچ گونه تغییر و تحول در استراتژی و تاکتیک های مجاهدین را در برابر بیننده نمی گذاشت!
گویا در مبارزه با جمهوری اسلامی در خارج کشور در استراتژی و تاکتیک های مبارزاتی نمی بایستی تجدیدنظر نمود، بنابراین هم چنان پلاکاردهای بزرگ با عکس‌های مریم و مسعود همراه با نوشتارهای شعارگونه به امر تبلیغی خویش می پردازد، هر بیننده و عابری که از مقابل صف تظاهرکنندگان عبور می نماید در یک نگاه اول هیچ نشانی از تحول در سازمان را مشاهده نمی نماید، گویا مبارزه سازمان برای حتی هوادارانش در برابر جمهوری اسلامی یک شکل ثابت و تکراری است و اصلا نباید غیر از این هم باشد.

من هنگامی که در پشت تظاهرکنندگان پلاکاردهای بسیار با شکوه و زیبا با عکس مریم و مسعود را دیدم که هر کدام به صورت جداگانه همراه با یک شعار نوشته شده به اهتزاز درآمده است، در ذهن خود این سئوال را کردم: مگر مسعود رجوی فوت نکرده، پس چرا می باید هنوز که هنوز است مرده را در آرامش گاهش راحت نگذاشت و عکس او را در برابر انظار عمومی به نمایش درآورد؟
من فکر می کنم هنوز که هنوز است، سازمان مجاهدین نمی تواند به صورت واقعی با مرگ مسعود کنار بیاید، نتیجتا هر سئوالی را که سئوال کننده در این زمینه مطرح نماید، بی جواب می ماند، می بایستی سکوت نموده و گیج و حیران از صحنه خارج گردد. من از کادرهای بالای مجاهدین نظیر محسن رضائی نیز پرسیده ام: چه خبر از مسعود؟ و با سئوال متقابل روبرو شده ام: مگر تو خبر داری؟ به هر حال اکنون پس از سال ها سپری شدن از مرگ مسعود رجوی، بی معنی خواهد بود که از سازمان مجاهدین این سئوال را کرده و پاسخ دریافت نماید. در حقیقت این سئوال از محل مسعود، بی شباهت به این سئوال از معتقدین مذهب اسلام به ویژه شیعیان است: مهدی موعود در کجاست؟ برای یک معتقد شیعه اسلامی این سئوال خنده دار خواهد بود که کسی از محل اقامت فعلی مهدی موعود جویا باشد!

من حدس می زنم پس از ورود مسعود به پاریس و اقامت او در آن جا، آرام آرام این اندیشه در میان اعضاء مجاهدین رواج یافت که رهبری از یک ویژگی با هاله مقدس هم خوان و هم آغوش است که  درک آن و دسترسی انسانهای معمولی با قوای معمولی آن ها بدان غیرممکن می شود. در حقیقت مجاهدین یک تشکیلالت معمولی مذهبی بوده و خود را از ویژگی های اسلامی – شیعه اسلامی – پاک و جدا نماید، پس به ناچار است در حوزه های ناشناخته مذهب شیعه اثنی عشری نباید زیاده از حد کنکاش نمود، در واقع مصلح و مهدی، شخص معین و شخصی است که در سال ۲۵۶ هجری چشم به جهان گشوده و هنوز زنده است، او پسر امام حسن عسگری و نامش «محمد» می باشد. همه معتقدین شیعه اسلامی منتظر ظهور مصلح هستند تا اسلام را به عظمت و قدرت خود برگرداند و این جهان فرورفته در دره های ظلم و فساد را نجات بخشد، به زبان بهتر تنها یک فرد، قدرت بر تجدید عظمت چشم گیر اسلام را دارد و آن هم ظهور پیشوای مصلح بزرگی است که مسلمانان را متحد می سازد، و تحریف ها و بدعت ها و گمراهی ها را با عنایت خدا و لطف الهی از سیمای اسلام  می شوید.

مسعود رجوی، در دوره های پس از پاریس و به ویژه زندگی به اصطلاح نظامی – انقلابی در پایگاه اشرف در عراق، در کنار مریم رجوی -به اصطلاح رئیس جمهور منتخب ایران- از طرف اعضاء و هواداران به مقام و درجه ویژه ای ارتقاء می یابد، که نظیر بسیاری از رهبران جهان چه در کشورهای اروپائی- هیتلر، موسولینی، فرانکو- و چه در کشورهای آسیائی و شرق دور- کیم ایل سونگ، مائو … به درجه فراانسانی و بشری راه یافته و قدرت شفابخشی و معجزه ای را صاحب می شوند که در حدود توان انسان های معمولی نیست و نبوده و…

با ورد یک انسان معمولی مثل مسعود با بسیاری از نقاط ضعف و قوت اش به یک چنین درجه ای از موقعیت رهبری تشکیلاتی ارتقاء یافته و دچار خودبزرگ بینی غیر واقعی بیمارگونه گشته و مدام و سرخود در هر امر و جریان و دور و بر خودش دخالت کرده و گاهی با بالا بردن موج صدا فریاد می زند، در یک حالت بیماری انسان های مبتلا به شیزوفرنی و به ویژه انسان های مبتلا به بیماری دوقطبی (افسردگی- شیدائی Bıpolar) و آغار طرح های بسیار بزرگ و در عین حال غیرعملی که اغلب بیماران دوقطبی در این دوران اجرا می کنند، می گردند. جالب این که بر حسب این که انسان بیمار در کجا و چه زمینه اجتماعی مشغول باشد، درست و دقیقا در همان زمینه طرح ها و ایده ها سرازیر می گردد. مثلا ناپلئون طراح و مجری جنگ در زمینه نقشه های فوق بشری جنگی و هیتلر هم در همین زمینه به طرح بهترین نقشه های جنگی و نظامی در کل برنامه جهانگیری و غارت سرزمین های بزرگ و بزرگ تر بدون توجه به انسان ها می گردد.

فتی

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.