آرمان روشن: واقعیت عینی و واقعیت ذهنی

همانقدر که واقعیت عینی محدود و معطوف به خود نیست و نمی توان مرز مشخصی بین واقعیت  فردی با واقعیت اجتماعی  تعیین کرد، واقعیت ذهنی فردی را هم نمی توان مطلقا مجزا از واقعیت ذهنی اجتماعی تعریف نمود. ولی برای بهتر درک کردن و تعریف و شناخت آن مجبور به این تفکیک اسمی هستیم. ….

——————————————————

واقعیت عینی و واقعیت ذهنی

“آگاهی انسان هستی او را تعیین نمی‌کند، بلکه این زیست مادی اوست که آگاهی او را می‌سازد.”

آرمان روشن

1725

می گویند معلم نقاشی نرون، از او خواست که شهری را در حال سوختن ترسیم کند. نرون گفت: میخواهم طبیعی ترین آتش را نقاشی کنم. بگویید که شهر را به آتش بکشند. معلم پرسید: حیف نیست که عظمت رم طعمه ی حریق شود؟ نرون گفت: شهر را آتش بزنید. بر خاکسترش رم دیگری خواهم ساخت، عظیم تر، مجلل تر و زیباتر.

هیچکس نمیداند که این داستان تا چه حد واقعیت دارد. اهمیتی هم ندارد. این داستان دو پیام مشخص دارد: نخست اینکه نرون، آنقدر رفتارهای دیوانه وار داشته، که چنین داستانی در موردش پذیرفته و نقل شود.
و دوم اینکه، مستقل از نرون، برای مردم چنین رفتاری از حکم رانان، آنقدر آشنا و قابل درک بوده است که این داستان را سینه به سینه برای فرزندان خود نقل کنند.

واقعیت چیست و واقعیت عینی به چه معناست و چه تفاوتی با واقعیت ذهنی دارد؟
واقعیت عینی به اشیاء و چیزها و واقعیت های بیرون ذهن گفته می شود، حتی یک فرد با تمام خصوصیات و اندامش می تواند برای خودش یا دیگری بعنوان یک واقعیت عینی بیرون از ذهن تعریف شود. هر گونه واقعیتی که در محیط بیرون ذهن قرار داشته و هنوز از طریق دستگاه شناخت فرد وارد ذهن او نشده یک واقیعت عینی است. اینکه می گوییم عینی تنها یک واژه است و حتما نباید عینیت داشته باشد و فقط با عین یا چشم قابل رویت باشد، بلکه صدای شنیدنی، غذای چشیدنی، عطر بوییدنی، و یا تمام مفاهیم درون کتاب ها و معنای اعمال و رفتار های فرهنگی درون بافتار اجتماعی که بیرون ذهن ماست نیز می تواند یک واقعیت تلقی شود. برای تفکیک و ثبت و درج معنای این همه موجودیت بیرون ذهن آنرا واقعیت عینی نامیده اند. هر گونه موجودیت که در ابعاد مادی نیوتنی(یعنی جامد، مایع و گاز) و یا ابعاد مختلف انرژی که صورت دیگری از ماده هستند و یا مفاهیم درون رفتارها، واژگان و اِلمان ها و فاکتورهای فرهنگی و خلاصه هر چیز بیرون ذهن ما که در حوزه شناخت انسانی قرار می گیرند و چون وجود دارند و بنا بر ماهیت درونی تام و تمامی که دارند در تغییر و در گذرند آنها را واقعیت و بدلیل آنکه خارج از ذهن ماست  آنرا واقعیت عینی می نامند.  (اگرچه در آن واحد ما با تمامی سلول ها و محتویات ذهنی و وجودی در ارتباط کوانتومی و ریز با تمام اجزای هستی در ارتباطیم و نمی توان هیچ واقعیتی را مستقل از کل تعریف نمود ولی برای تفکیک و شناخت تعاریف و معانی یک لحظه مبنا را بر تفکیک و استقلال می گذاریم).
در تعریف واقعیت عینی برای تشریح بهتر آنرا به دو بعد فردی و خرد از یک طرف و بعد اجتماعی و کلان از طرف دیگر تقسیم می کنند.

واقعیت عینی فردی مربوط می شود به رویدادهای عینی و واقعی اطراف فرد، مانند جنسیت، جسمیت، تحصیل و کار فرد.  یا حتی در بعدی دیالکتیکی ذهنیات یک فرد برای خودش زمانیکه خود را مورد بررسی قرار می دهد می تواند بعنوان یک واقعیت عینی و بیرونی تلقی شود. چرا که فرد در مقام سوبژه یا فاعل شناسا است و خود اوبژه یا عینی اش را مورد مطالعه و بررسی قرار می دهد. و در آنصورت خود برای خود تبدیل به یک واقعیت عینی می شود.

واقعیت عینی اجتماعی به حکومت، دیوانسالاری، قوانین و تمامی واقعیت های بیرون از حیطه فردیت فرد گفته می شود که قبل از تولد و موجودیت فرد در دنیای بیرون حضور داشته و نسبت به او پیشینی هستند. و حضور فرد بعنوان یک جزء در این فضای پیشینی است و می تواند با تمامی یا بخشی از این واقعیت ها در تماس و ارتباط قرار گیرد و با آنها تعامل داشته باشد که نیز خود همزمان با تمامی اجزای در بر گیرنده کلی اجتماعی بنا به حکم قانون عمومی حرکت در تغییر و تحول چندگانه و دیالکتیکی است. و همه اینها در لحظه ای که من فاعل شناسا این چند سطر را بیان می کنم همزمان درهم و برهم تاثیر گذاشته و متعامل و متقابل در تغییر و تحولند و در یک آن بسیار ریز و نزدیک به صفر مستقل از ذهنیات من در عالم بیرون از من، در اندازه میکرو و ماکرو در تکاپو و تغییرند که آنرا در کلیت واقعیت عینی می نامیم.

و اما واقعیت ذهنی:  به تمامی ویژگی ها و خصوصیات ذهن فرد که در حیطه شناخت از دنیای فردی و اجتماعی اش از ابتدای تولد تا زمان مرگ او شکل می گیرد گفته می شود. هر زمان که چیزی می شنویم، می بوییم و  لمس یا می چشیم و می خوانیم و می بینم محتوایات فیزیکی و مادی و معنایی دنیای بیرون در مسیر شناختی ما قرار گرفته و از دنیای بیرون در ذهن ما اثری باقی می گذارند که به مرور رشد و گذر عمر ما آن نیز گسترش پیدا کرده و تغییر می کند و از آنجا که وجود دارد و در تغییر است به آن واقعیت و بدلیل اینکه در ذهن شکل گرفته و در آن جای می گیرد به آن واقعیت ذهنی اطلاق می کنیم.  واقعیت ذهنی را هم مانند واقعیت عینی می توان به دو بعد فردی و اجتماعی تقسیم کرده و بطور نه کاملا مجزا بلکه بطور نسبی از هم متفاوت تعریف کرد. واقعیت ذهنی فرد  از منشاء واقعیت عینی فردی سرچشمه و همه المان هارا از آن منبع اخذ کرده و به مرور زمان در مسیر قانون مندی بیرونی آن قرار می گیرد و بر اساس هرآنچه از بیرون به ذهن وارد می شود آن نیز تغییر کرده و به واقعیتی جدید تر و نوتر تبدیل می شود. یعنی تلقی انسان بعنوان فاعل شناسا همان واقعیت ذهنی است که مدام در مورد خود و دنیای فردی اش قضاوت کرده و آنرا مورد مطالعه قرار می دهد.

همانقدر که واقعیت عینی محدود و معطوف به خود نیست و نمی توان مرز مشخصی بین واقعیت  فردی با واقعیت اجتماعی  تعیین کرد، واقعیت ذهنی فردی را هم نمی توان مطلقا مجزا از واقعیت ذهنی اجتماعی تعریف نمود. ولی برای بهتر درک کردن و تعریف و شناخت آن مجبور به این تفکیک اسمی هستیم.

واقعیت ذهنی اجتماعی: همان واقعیتی است که بر اساس و از منشاء واقعیت عینی اجتماعی شکل می گیرد، مدام در تغییر و نوبه نو شدن است چرا که این واقعیت و تمامی واقعیت های عالم هستی در بعد خرد و کلان در تغییر و دینامیسم و پویایی قرار دارند. انسان واقعیت ذهنی اجتماعی خود را از واقعیت های موجود در گروه های اجتماعی، طبقات، حکومت ها، قوانین عالم بیرون و واقعیت عینی اجتماعی  می گیرد.

من (فرد) در یک برهه زمانی و مکانی خاص و یا در فضا زمان ویژه خودم در کره زمین بدنیا آمده و شکل گرفته ام. واقعیت فردی و اجتماعی آن فضا زمان ویژه یک واقعیت عینی مشخصی را در دسترس من می گذارد که مشخصا واقعیت عینی من را تشکیل می دهد و بر اساس این واقعیت عینی، واقعیت ذهنی فردی و اجتماعی ام ساخته و پرداخته می شود، که در عین حال در بعد خرد و کلان با هم در تعامل و درهم کنشی متقابل هستند. آیا من می توانم ادعا کنم که واقعیت ذهنی ام در بعد فردی و چه اجتماعی منطبق و نعل به نعل واقعیت عینی ام است؟ آیا چنین چیزی ممکن است؟ معلوم است خیر.  ضمن اینکه من به اندازه ذره و در بعد خرد هستم و احاطه من بعنوان فاعل شناسا به جهان عینی بعنوان اوبژه غیر ممکن است و محال . و ثانیا شکل گیری واقعیت ذهنی مدام پس از ورود یک واقعیت عینی به ذهن رخ میدهد، که در مقایسه هم ناقص و هم جزء به کل است.
همه این پارچه کلامی را در قالب حروف و کلمات و جملات و متن بافتم تا بگویم برای رسیدن به یک نقاشی و تصویر سازی ذهنی از یک شعله آتش کامل نمی توان جامعه ای که خود بخشی از آنیم را به آتش بکشیم. تا بر روی خاکستر آن شهری جدیدتر، مجلل تر و با شکوه تر بنا کنیم.

پرسش:
یکم: از کجا معلوم آن واقعیت عینی موجود همان واقعیت ذهنی فعلا موجود است که ما در نزد خود داریم؟
دوم: از کجا و بنا بر کدام محک و معیار مطلقا درست آن واقعیت اجتماعی باید حکما بر اساس واقعیت ذهنی ما ساخته و منطبق بر آن باشد؟
سوم: ما که واقعیت ذهنی مداما در حال تغییری داریم چگونه است که می خواهیم واقعیت ذهنی چند لحظه قبل و گذشته خود را بر واقعیت عینی در حال تغییر و حال حاضر اجتماعی تحمیل کنیم؟
چهارم: در بعد شناخت شناسی می گویند ابتدا این واقعیت عینی است که واقعیت ذهنی را می سازد نه بالعکس .چگونه چرا باید برویم واقعیت عینی را بر اساس واقعیت ذهنی خود بسازیم؟

هرگونه تلاش در مسیر اولویت واقعیت ذهنی بر واقعیت عینی خود ایده آل گرایی و ذهنی گرایی است.
هرگونه تلاش بر کامل بودن واقعیت ذهنی بجای قبول واقعیت عینی، حرکت در مسیر ایده آلیسم و نهایتا قبول عقل کل هگلی است. که باید برگردانیم و آنرا بر روی دو پای خود بگذاریم و واقعیت عینی را به ذهنیت اولویت بدهیم.
پس چه باید کرد و چگونه می توان واقعیت ذهنی را هر چه بیشتر بر واقعیت عینی منطبق نمود؟ چگونه می توان واقعیت ذهنی مانده در دهه های گذشته و قدیم خود را بر واقعیت عینی جدید و پویا منطبق سازیم.
چرا و به کدام مصداق دقیق شناختی و انسانی بعضی خود و واقعیت ذهنی خود را بجای تمامی ماهیت واقعیت بیرونی اجتماعی گذاشته و برای آن حکم مطلق صادر می کنند؟
چگونه می توانیم بدست و اراده خود از کمند بافته های ذهنی خارج شویم و تا حد امکان واقعیت ذهنی خود را با واقعیت عینی منطبق سازیم.

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.