فهیمه خضرحیدری: زنان طلاقگرفته و خشونت؛ از خانه شوهر به خانه پدر
اینجاست که سخن ویرجینیا وولف درباره «اتاقی از آن خود» اهمیت بیشتری پیدا میکند. زنان نه فقط برای نوشتن که برای زیست انسانی و برابر و برای آن که هر چه کمتر در معرض خشونت و نقض حقوق خود قرار بگیرند به استقلال مالی و اتاقی از آن خود نیاز دارند. گاه این اتاق البته در خانه پدر و مادر آماده است اما گاه بازگشتن به این اتاق هزینههای سنگینی از جمله تحمل خشونت خانگی در اشکال مختلفِ کلامی، رفتاری، روانی و حتا فیزیکی را به دنبال دارد. ….
———————————————–
زنان طلاقگرفته و خشونت؛ از خانه شوهر به خانه پدر
فهیمه خضرحیدری
تنها در استان تهران به ازای هر هزار نفر، ۳ نفر طلاق گرفتهاند. این آمار سال ۱۳۹۷ است. به گفته رییس فراکسیون خانواده مجلس شورای اسلامی در ایران بالاترین میزان طلاق در گروه سنی زنان ۱۵ تا ۱۹ ساله رخ داده؛ نزدیک به سی درصد طلاقها. در عین حال اگر طلاق را تنها در میان زنان بررسی کنیم میبینیم که بیشترین میزان طلاق مربوط به زنانی است که در دهه سی زندگی خود به سر میبرند. اما این آمار به ما چه میگویند؟ شاید اولین هشداری که این آمار میدهند ضرورت توجه به وضعیت زنانی است که یک بار از خانه پدر و مادر خود رفتهاند، زندگی مستقل را تجربه کردهاند و حالا بار دیگر به آن بازمیگردند، ای بسا با یک بچه!
طلاق در ایران در سالهای اخیر هر چه بیشتر و بیشتر رایج شده و این زنان بیشتری را در موقعیت بازگشت به خانههای پدر و مادر قرار داده است، موقعیتی که ای بسا آنها را در موقعیت خشونت خانگی هم قرار بدهد.
تحقیر زنان طلاقگرفته از سوی خانواده
اگرچه طلاق در دهههای اخیر در جامعه ایرانی بیشتر گزارش شده اما همچنان جنبه تابویی و انگ اجتماعی آن به درجات مختلف بر جای خود باقی است. گاه زنان به دلیل طلاق گرفتن حتا از سوی خانواده خود تحقیر میشوند. اگر بچه هم داشته باشند که حتا شرایط بدتری را تجربه خواهند کرد. در بسیاری از موارد، خانوادهها با طلاق زنان به عنوان نوعی شکست در زندگی برخورد میکنند و با انواع قضاوتهای خود زنان طلاقگرفته را آزار میدهند. زنان اغلب پس از طلاق در خانه پدر و مادر خود احساس راحتی و تعلقِ پیشین را از دست میدهند و ای بسا دچار ناهنجاریهای عصبی و روانی بشوند.
علاوه بر این خانوادهها با طلاق گرفتن فرزندان خود، مخصوصا دختران، بار دیگر گمان میکنند که آنها به سنین کودکی و نوجوانی بازگشته و نیازمند نظارت و مدیریت آنها هستند. زن بزرگسالی که تجربه یک زندگی مستقل را هم پشت سر گذاشته به این ترتیب بار دیگر تحت نظارت و سختگیری پدر و مادر و گاه حتا برادر خود قرار میگیرد و استقلال و توان تصمیمگیری شخصیاش نقض میشود. بعضی خانوادهها حتا برای زن بزرگسالی که طلاق گرفته مقررات ساعت ورود و خروج تعیین میکنند و ای بسا حتا بیش از زمانی که او هنوز ازدواج نکرده و به اصطلاح «دختر خانه» بود سعی در تحمیل عقاید و سبک زندگی خو به زن طلاقگرفته میکنند؛ شرایطی که بهسادگی مصداق خشونت خانگی علیه زنی است که طلاق را تجربه کرده است.
وقتی طلاق گرفتهای و بیپول و بیکاری!
پیام اغلب آموزههای فمینیستی به زنان این است که استقلال اقتصادی مهمترین و اولین گام برای تحقق هر چه بیشتر برابری و استقلال هویتی است. زنی که کار نمیکند یا تمام عمر ازدواجاش به خانهداری گذشته، زنی که پساندازی هر چند اندک برای خود ندارد، زنی که از تخصص و توانایی کافی برای پیدا کردن شغلی که زندگی مستقلاش را تأمین کند برخوردار نیست، اغلب پس از طلاق با وضعیت دشوارتری روبهرو میشود. احتمال وابستگی مالی این زن به خانواده، پدر، مادر و خواهر و برادرهایش بیشتر است و در نتیجه ناگزیر از واگذار کردن بخش بیشتری از اختیارات و استقلال خود خواهد بود.
درعین حال جامعه نیز نه تنها کمکی به فراهم آوردن فرصتهای برابر برای کار و تحصیل و کسب درآمد برای زنان نمیکند بلکه اغلب موانع بسیاری را بر سر راه زنان قرار میدهد. بنا بر آنچه مرکز آمار ایران اعلام کرده است تنها ۴ میلیون از زنان ایرانی شاغل هستند یعنی تنها حدود ۱۸ درصد از جمعیت شاغل کشور. این در حالی است که دستکم ۲۰ میلیون زن خانهدار در ایران وجود دارد. زنانی که البته عمر و وقت خود را در کار خانگی صرف میکنند اما هیچ کجا شاغل محسوب نمیشوند و در نهایت هم چیزی از آن خود ندارند، شغلی بیآینده. خروج این گروه از زنان از پیمان ازدواج به هر دلیلی که باشد آینده پردردسرتری را برایشان رقم خواهد زد تا خروج زنانی که مستقل و شاغل هستند و توان اداره زندگی خود و حتا فرزندانشان را پس از طلاق دارند.
اینجاست که سخن ویرجینیا وولف درباره «اتاقی از آن خود» اهمیت بیشتری پیدا میکند. زنان نه فقط برای نوشتن که برای زیست انسانی و برابر و برای آن که هر چه کمتر در معرض خشونت و نقض حقوق خود قرار بگیرند به استقلال مالی و اتاقی از آن خود نیاز دارند. گاه این اتاق البته در خانه پدر و مادر آماده است اما گاه بازگشتن به این اتاق هزینههای سنگینی از جمله تحمل خشونت خانگی در اشکال مختلفِ کلامی، رفتاری، روانی و حتا فیزیکی را به دنبال دارد.
سرابی به نام مهریه
میگویند «کی داده و کی گرفته» و خب در درصد قابل توجهی از موارد هم درست میگویند. نتایح یک پژوهش در تهران نشان میدهد که بیش از۴۰ درصد زنان طلاق گرفته برای گرفتن طلاق مجبور شدهاند از مهریه خود بگذرند و بیش از ۳۵ درصد آنها هم بهدلایل دیگری از مهریه خود صرف نظر کردهاند. به این ترتیب در مجموع بیش از ۷۵ درصد زنان طلاقگرفته مهریهای دریافت نکردهاند. این در حالی است که همین گزارش نشان میدهد ۷۰ درصد زنان طلاقگرفته دارای حداقل یک فرزند و تنها ۱۶ درصد آنها شاغل هستند و درآمد تضمینشده دارند.
بنابراین مهریه هم که بیشتر زنان بیشترین تمرکز را هنگام ازدواج بر روی آن دارند، اغلب کمک چندانی به آنها چه در جریان زندگی خانوادگی و چه هنگام جدایی نمیکند. در حالی که انتخاب عاقلانهتر که بسیاری از فعالان حقوق زنان آن را پیشنهاد میکنند تلاش برای اندکی عادلانهتر کردنِ قرارداد ازدواج به جای «چانهزنی» بر سر تعداد سکههای مهریه است. زنان میتوانند با آگاه شدن از این وضعیت، خواستار امضای شروط ضمن عقد شوند و حقوق برابرتری را برای خود هنگام ازدواج و جدایی تضمین کنند. حقوقی که ممکن است در آینده از قربانی شدن آنها در چرخه سیاه خشونت خانگی چه در خانه همسر و چه در خانه پدر و مادر جلوگیری کند.
از خیابان به خانه از خانه به خیابان
خشونت در قالب فشار هنجارها و قضاوتهای تنگنظرانه اجتماعی و خانوادگی، از جمله انواع خشونتهایی است که زنان پس از طلاق نه تنها در جامعه که در خانه هم تحمل میکنند. جامعه با نگاهی کلیشهای و قضاوتگر زنان طلاقگرفته را تحت فشار میگذارد و هر چه مردسالارتر باشد، فضای تنگتری را برای زندگی و فعالیت زنانی که طلاق را پشت سر گذاشتهاند رقم میزند. این وضعیت پشت درهای بسته خانهها هم میتواند ادامه پیدا کند. پدر و مادر و سایر اعضای خانواده چه از روی خیرخواهی و دلسوزی و چه از روی تعصب و ناموسپنداری زنی که طلاق گرفته احساس بیگانگی، ناامنی و ناراحتی را در او دامن میزنند. چه خشونتی از این بالاتر که چنین رفتارهایی سبب شود زن طلاقگرفته احساس تعلق خود به محیط اطرافش را از دست بدهد و در جمع خانواده و نزدیکان خود معذب و محدود باشد؟
تحقیقی که در همین زمینه منتشر شده نشان میدهد۵۵ درصد زنان سرپرست خانوار از طعنهها و متلکهای خانواده و اطرافیان و همسایهها و اهل محله خود معذب بوده و حدود ۶۶ درصد هم در معرض انواع سوءنیتها و آزارهای دیگران قرار گرفته و صدمه دیدهاند. مواردی که بر اساس همین تحقیق بازگوکننده میزان ناامنی عاطفی و تضییع حقوق فردی و اجتماعی این گروه از زنان است. اعمال مستمر خشونت خانگی از طریق آزارهای کلامی و بدبینی و نظارت و طعنه و کنایه به زنان پس از طلاق اغلب سبب کاهش اعتماد به نفس آنها هم میشود. زنانی که پناهی جز خانواده خود ندارند و در خانواده هم تنها به دلیل طلاق گرفتن و خارج شدن از زندگی که از آن رضایت نداشتند تحقیر و سرزنش میشوند. تحقیقِ یادشده نشان میدهد که ٨٧ درصد این زنان میزان امنیت اجتماعی خود را «کم» یا «هیچ» ارزیابی میکنند.
نه در جامعه و نه در خانه پدری و مادری، زنان در ایران پس از تجربه از این که مورد خشونت قرار بگیرند در امان نیستند و مستقل از خشمِ قوانین زنستیزِ خانواده علیه خود، در بیشتر موارد باید فضای آکنده از تحقیر و توهین و سوءظنِ خانه پدری و مادری را هم تحمل کنند. اینجاست که اگر نهادهای متولی زنان سرپرست خانوار، نهادهای آموزشی و سازمانهای مردمنهادِ ناظر بر وضعیت زنان، طرح و برنامهای برای توانمندسازی زنان و کمک به استقلال آنها نداشته باشند، دیگر حقیقتا هیچ خانه امنی برای آنها نمیتوان متصور نمیشد.
———————————————–
منبع:
https://bit.ly/2k9Zjbu
متاسفانه بخش دیدگاههای این مطلب بسته است.