نیما گلُکار: یادمانی برای ثبت در تاریخچه ی مُبارزات جنبش دانشجویی خارج از کشور/ سوئد

توضیحاتی در باره اشغال سفارت ایران در سوئد:
به خاطر پُشتیبانی از جنبش کارگری و زندانی های سیاسی در ایران؛ دوشنبه دوّم شهریور ماه ۱۳۶۰ ساعت ۹ بامداد، سفارت رژیم خمینی در سوئد اشغال گردید. ….

به خاطر پُشتیبانی از جنبش کارگری و زندانی های سیاسی در ایران؛ دوشنبه دوّم شهریور ماه ۱۳۶۰ ساعت ۹ بامداد، سفارت رژیم خمینی در سوئد اشغال گردید.
کوتاه زمانی پس از قتل عام فاشیستیِ زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۰ دو سازمان دانشجوئی مُبارز ایرانی فعّال در سوئد که از هواداران دو سازمان کمونیستی فعال در ایران [۱- سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر۲- سازمان چریکهای فدائی خلق ایران (اقلیّت)] بودند برای اعتراض به این عمل وحشیانه؛ جاسوس خانه ی تروریستی حکومت خلیفه گری اسلامی – شیعی را در جزیره ی ” لیدینگ ئو” واقع در شرقِ شهر استکهلم به تصّرف خود در آوردند. هدف اصلی از این آکسیون مبارزاتی آگاهی رسانی به افکار همگانی جهان در مورد این حادثه ی دلخراش در زندان ها و همچنین افشای روابط فریبکارانه ی دولت سوئد و معاملات زِشت فروش اسلحه به حکومتگران ایران توسط شرکت سوئدی اسلحه سازی ” بوفورش” بود.

در ساعت ده بامداد خبراین حمله ی غافلگیر کننده از خبرگزاری سوئد [ت.ت] و سایر آژانس های خبری بین المللی به سراسر دنیا مُخابره گردید و درکانال های تلویزیون دولتی داخل ایران نیز نشان داده شد. تعداد شرکت کنندگان جمعن سی نفر[پانزده رفیق از هر گروه] بود و تصمیم جمعی بر این توافق استوار بود که اشغال به گونه ای آرام و بدون استفاده از خشونت انجام شود. بر همین پایه قرارشد که هیچ فردی به غیراز کارت شناسائی هیچ چیز دیگری همراه خود نداشته و تنها خواسته ی ساده ما اجازه ی برگزاری یک کنفرانس مطبوعاتی در داخل ساختمان سفارت باشد.

از طریق مگافون به گونه ای شفّاف به پلیس و رسانه های حاضر در مُحوّطه ی خارج از ساختمان هدف ما ن را از اشغال سفارت بیان کردیم و گفتیم که: ما دانشجویان ساکن سوئد هستیم و هیچ اسلحه ای هم در اختیار نداریم. ما از کارمندان خواستیم که محل کارشان را ترک کنند و آن ها این کار را انجام داده و همگی از ساختمان خارج شدند ولی سفیر و همسرش اصرار داشتند که از سفارت هرگز خارج نخواهند شد. به همین دلیل با یک توافق جمعی تصمیم گرفتیم که آنگونه مراقب حضورشان باشیم که از آنها سلب آزادی نشود، ولی پلیس به عمد و اشتباه چنین وانمود می کرد که گویا ما سفیر و همسرش را به گروگان گرفته ایم.

نماینده ی مذاکره کننده ی نیروی پلیس چنین به ما حالی کرد که دولت نمی خواهد خواسته ی ما را برآورده کند مگر آنکه نخست همگی افراد ساختما ن را ترک کنند و در این حالت امکان برگزاری کنفرانس مطبوعاتی را درروی چمن حیاط فراهم خواهند ساخت. پس از یک نظر خواهی سریع به این جمعبندی مُشترک رسیدیم که پیشنهاد پلیس را نمی پذیریم چرا که این احتمالن تَله و دامی بیش نیست؛ بر همین پایه بر روی خواسته ی خود آشتی ناپذیرانه پا فشاری کردیم.

گفت و شنود های طولانی و بی نتیجه با پلیس باعث شد که یک گروه بزرگ از پلیس ویژه ی ضد شورش مُجهّز به مُسلسل و سگ، درب ورودی ساختمان را بشکنند و وارد سالنی که همگی در آن جمع شده بودیم شوند. ما چاره ی دیگری جُز تسلیم بدون استفاده از خشونت در برابر پلیس سَر تا پا مسلّح نداشتیم. دو پلیس هر کدام از ما را یک به یک از ساختمان خارج و به درون اتوبوس خطوط شهری که از پیش مُنتظر ایستاده بود هدایت کردند و همگی را تحویل بازداشتگاه “کرونوبَری” درمرکز شهر استکهلم دادند.

در اعتراض به این رفتار بیرحمانه ی پلیس، همگی در داخل اتوبوس تصمیم گرفتیم که دست به اعتصاب غذا بزنیم. تعدادی از رفقا اعتصاب غذا را پس ازچند روز شکستند ولی من شخصن به اعتصاب غذای خشک تا بیست و یک روز که زمان آزادی ما از بازداشتگاه بود ادامه دادم؛ و سپس در انتظار تشکیل “دادگاه” هر یک به ادامه ی زندگی عادی خود بازگشتیم. در نخستین دادگاه، بر خلاف آنچه که ما ادّعا کرده بودیم؛ دادستان مُوفّق شد در اثر یک اشتباه ساده لوحانه از جانب ما، ثابت کند که این آکسیون با دقت و برنامه ریزی از پیش تعیین شده انجام پذیرفته است و نه یک تظاهرات خودجوش و بی برنامه. بر همین اساس بود که دادگاه هر کدام از ما را به هشت ماه زندان تعزیری محکوم کرد. پس از اعتراض به این حکم نا عادلانه، دادگاه استیناف زمان محکومیت را به چهار ماه کاهش داد و پس از اعتراض دوباره ی ما، دیوان عالی کشور سوئد به عنوان بالاترین و آخرین مرجع قضائی تصمیم گرفت که به بازبینی پرونده های ما نپردازد و این به مفهوم تایید حُکم قطعی چهار ماه زندان بود.
لازم به یاد آوری است که در همین زمان تعداد زیادی از سفارت ها در دیگر کشور ها نیز به اشغال مبارزین خارج از کشور در آمد که مجازات قضائی همگی آنها تنها به پرداخت جریمه ی نقدی خاتمه یافت.

از آن زمان تا کنون حکومت خلیفه گری اسلامی – شیعی به قتل عام مردم ادامه داده و حّتا دوباره دست به یک قتل عام دیگر علیه زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ زده است تا بتواند یک مدّت کوتاهِ دیگر به بَقاء ننگین خود و نگهداری قدرت دیکتاتوری اش بپردازد. دولت سوئد نیز به فروش تجهیزات نظامی خود به هر دو کشور در حال جنگ، ایران و عراق [ زمانی که اولوف پالمه به عنوان میانجیگر صُلح مابین این دو کشور از جانب سازمان ملل برگزیده شده بود!! ] ادامه داد تا بتواند از جُمله، به تقویت دمکراسی سوئدی و ارتقاء رفاه اقتصادی – اجتماعی در این کشور، بپردازد!!

—————————————————
منبع: سایت عصر آنارشیست
http://asranarshism.com

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.