نقی روزبه: نشست گروه ۷ و نسبت آن با دستور کارهایش!

هیچگاه تا این حد تناقض و دوگانگی ژرف بین عملکرد و اهداف واقعی تک تک این جمع با دستور کار آن وجود نداشته است. چنین شکافی بازتاب بحران عمیق و شتاب یابنده ای است که جهان را در چنبره خود گرفته است: در حقبقت از یکسو به لحاظ دست یابی به اهداف مشترک توسط تشکیل دهندگان هیچ تجانس قابل تامل از بینشان مشهود نیست. آن ها چیزی بجز نمایش ۷تا ۱ نیستند. حتی دیگر فرمول بندی هائی چون ۵+۲ یا ۶+۱ به پدیده ای فرمال و بی معنا تبدیل شده است و مصداق یک بستر و هفت رؤیا هستند. ….

———————————————————-

نشست گروه ۷ و نسبت آن با دستور کارهایش!

هیچگاه تا این حد تناقض و دوگانگی ژرف بین عملکرد و اهداف واقعی تک تک این جمع با دستور کار آن وجود نداشته است. چنین شکافی بازتاب بحران عمیق و شتاب یابنده ای است که جهان را در چنبره خود گرفته است: در حقبقت از یکسو به لحاظ دست یابی به اهداف مشترک توسط تشکیل دهندگان هیچ تجانس قابل تامل از بینشان مشهود نیست. آن ها چیزی بجز نمایش ۷تا ۱ نیستند. حتی دیگر فرمول بندی هائی چون ۵+۲ یا ۶+۱ به پدیده ای فرمال و بی معنا تبدیل شده است و مصداق یک بستر و هفت رؤیا هستند. باید گفت که اساسا در خود اتحادیه اروپا هم که سخت دستخوش بحران است حول آن ها نظر واحدی وجود ندارد. و از سوی دیگر چنین گروهی حتی بازتاب دهنده اقعیت ژئوپلتیک جهان امروز هم نیستند. چنان که فقدان حضور چین به عنوان دومین قدرت اقتصادی جهان و رقیبی که ترامپ مدعی است برگزیده شده است تا عظمت آن را در هم بشکند (نباید فراموش کرد که شعار اول عظمت آمریکا به معنی در هم شکستن عظمت رقبا هم هست) و بهمین دلیل برای قدرت نمائی چند ساعت قبل از شروع نشست مبادرت به افزایش تعرفه های تنبیهی تازه علیه چین کرد تا همگان شیرفهم شوند که عزم او در تحقق رسالت بزرگش تأخیر بردار نیست. هم چنان که روسیه هم حضور ندارد گرچه ترامپ بی میل به حضور آن نیست تا بتواند بر وزن چانه زنی خویش در این مجمع بیفزاید. و البته عدم حضور کشورهائی چون هند که قدرت و توان اقتصادیشان حتی از برخی از کشورهای حاضر در گروه هفت هم جلوتر است. از همین رو ترکیب و تعداد شرکت کنندگان بیش از آن که بازتاب دهنده قدرت های واقعی و توازن برآمده از آن باشد، بیشتر بیانگر مناسبات فرمال بازمانده از آرایش اقتدار کهن است تا واقعیت توازن قوای کنونی. بی سبب نیست که مکرون برگزار کننده این نشست از خیر صدور بیانیه مشترک برای نشست گذشته است. او خوب می داند که اگر هم بفرض صورت پذیرد صرفا یک حرکت نمایشی و کاذب از اتحادی است که وجود خارجی ندارد.

دستور کارهای برخاسته از بحران بخوبی فرموله هستند:
- حمایت گرائی اقتصادی در برابر رویکرد چند جانبه گرائی
- بحران اقلیمی که از قضا تقارن آن با آتش سوزی های عمدی و گسترده جنگل های آمازون با چراغ سبز رئیس جمهور نئوفاشیسم برزیل که گفته می شود تعداد این آتش سوزی ها به هفتاد هزار بالع شده به گونه ای که آتش و دود غلیط ریه جهان را در معرض تهدیدیدهای جدی قرارداده است. واین در حالی است که سازمان “صلح سبز”، مسئله تخریب جنگل‌ها را فوریتی خوانده که رهبران گروه هفت باید در راستای پایان دادن به استفاده از سوخت‌های فسیلی و حفاظت از جنگل‌ها، آن را مورد توجه قرار دهند. بعید است توئیت های تهییج آمیز مکرون مبنی بر این که خانه امان آتش گرفته است، بتواند آب سردی بر شعله های آتش بپاشد. دولت برزیل این گونه هشدارها در مورد جنگل های آمازون را که هم چون ریه جهان ملک مشاع مردم جهان محسوب می شود، مداخله در امور داخلی خود می داند.

جنگ تجاری و افزایش تعرفه ها با وجود آنکه اقتصاد جهان را در معرض آغاز یک بحران اقتصادی و رکود قرار داده است و بازارهای بورس جهانی را بی ثبات و نسبت به آینده بدبین ساخته است و حتی آژیر خطر بحران توسط گزارش های اولیه و اعلام خطر نظر شماری از اقتصادانان مهم به صدا در آمده است، هم چنان شتاب می گیرد و در واقع بخشی از یک جنگ اقتصادی گسترده قدرت ها برای کسب سود و انباشت سرمایه توسط بلوک های مختلف سرمایه داری جهانی است. با این وجود ترامپ بر این گمان است که برنده جنگ اوست و بازنده اش دیگران.

- مساله بحران ایران و امنیت تردد کشتی ها در تنگه هرمز یکی دیگر از بحران های جهانی است که در مورد آن نیز عملا برآیند کشاکش ها نزدیک به صفر است و این در حالی است که دولت آمریکا به افزایش فشار حداکثری تا تسلیم شدن رژیم ایران به مذاکره مصر است و دولت ایران نیز با ورق های خروج تدریجی از برجام و از پیمان منع فعالیت های هسته ای و نیز ایجاد عدم امنیت در خلیج فارس و دریای عمان بازی می کند و اروپا در میان (با پیشنهادهای مکرون برای کنترل بحران و خروج از آن) زیر فشار سنگین طرف آمریکا قرار دارد چه با پیشنهاد توقف فشارهای حداکثری و دادن اجازه محدود و موقت به خریداران نفت از ایران با هدف ایجاد فضای مناسب برای شروع گفتگوها و وچه با تخصیص اعتباری از جانب اروپا برای ایران و گشایش مناسبات بانکی. با این همه بعید نیست که اروپائی ها علیرغم مخالفت دولت آمریکا بطور جداگانه به توافقاتی ولو شکننده و نیم بند با حکومت ایران برسند که خود زیر فشار سنگین اقتصادی قرار دارد. هدف اصلی اروپا دور کردن ایران از بازگشت به فعالیت های هسته ای خارج از چهارچوب برجام است.

- افزایش مسابقه تسلیحات هسته ای و موشکی که بویژه با خروج آمریکا از پیمان منع موشک های کوتاه برد و میان برد بالیستیک و قادر به حمل سلاح هسته ای و شروع آزمایش های تازه موشکی وارد فازجدید و خطرناکی شده است که روسیه هم متقابلا اعلام کرده است که با اقدامات متقارن و یک به یک به آن پاسخ خواهد داد.

- بحران برگزیت هم مزید برعلت شده و در داخل انگلستان با عروج بوریس جانسون بیم دو شقه شدن جامعه و حتی بدرجاتی احتمال تجزیه بریتانیا هم می رود. …

در چنین شرایطی امکان توافق حول مواجه با بحران های متعددی چون دفاع از دمکراسی و برابری جنسیتی و مهاجرت و غیره که مکرون از آن ها دم می زند وجود ندارد.

ترامپیسم معجونی ست از نئولیبرالیسم هار و نئوفاشیسم و نظامی گری: چنان که ترامپ با شعار کاهش مالیات ها و لاجرم حذف هر چه بیشتر خدمات اجتماعی دولت به عنوان مدل مورد نظرش در همین نشست شرکت کرده است. سیاستی که تا کنون چندین تریلیون دلار بر کسری بودجه آمریکا و بدهی های آن افزوده است. این رویکرد برای مقابله با افزایش ارزش دلار در برابر ارزهای دیگر و کاهش قیمت تمام شده کالاهای آمریکائی برای رقابت هم هست، و البته در خدمت افزایش شکاف های نجومی طبقاتی نه فقط در آمریکا که در مقیاس جهانی، و هم چنین نئوفاشیسمی که از دشمنی با مهاجرت و حفظ خلوص نژاد سفید و دامن زدن به ناسیونالیسم و دیوارکشی ها .. تغذیه می کند. او هم چنین نماینده مجتمع های نظامی-صنعتی و شرکت های بزرگ انرژی های فسیلی و لاجرم ضد محیط زیست هم هست که نه فقط به الغاء پیمان های کنترل تسلیحاتی مبادرت کرده بلکه هم چنین اقتدار بی بدیل قدرت نظامی آمریکا را پشتوانه تحقق عظمت آمریکا می داند و هم چون مقاطعه کاری اقتدار انحصاری آمریکا را برای تامین امنیت کشورهای دوست به مزایده گذاشته است. و بالاخره باید گفت که او همزمان هم تبلور بحران است و هم از جهاتی پاسخ به آن و مشخصا به افت هژمونی آمریکا که قرار است با بهم ریختن نظم کهن و برقراری نطمی نوین و با فرادستی آمریکا به آن دست یابد.

با این همه باید افزود که گرچه او بازتاب بحران سرمایه داری در موارد بالاست اما فراتر از آن ها، بازتاب بحرانی است که سرمایه داری را در برابر گزینه های سرنوشت سازی قرار داده است: انتقال و شیفت تولید از سوخت فسیلی به اقتصاد سبز، دست و پنچه نرم کردن با پی آمدهای انقلاب دگرگون ساز چهارم صنعتی (هوش مصنوعی و رباتیزه کردن تولید و خدمات و …) که لااقل نصف نیروی کارموجود جهان را تحت تاثیر قرار می دهد. در قیاس با برآمد نظام سرمایه داری از دل نظام فئودالیسم در آن زمان سرمایه داری به نیروی کار دهقانان نیاز داشت اما امروز در جهتی معکوس باید بخش بزرگی از نیروی کار خود را از تولید بیرون بگذارد (که بناگزیر ایده درآمدهای پایه و امثال آن را برای شهروندان همراه با نوعی بازگشت به دولت رفاه در اشکال نوینی از سوسیال دموکراسی را حتی در میان بخشی از سرمایه داران بزرگ جهانی که نگران آینده آن هستند مطرح ساخته است. این که در آمریکا یعنی در دژ اصلی سرمایه داری صفی از کاندیداهای سوسیال دموکراسی پیدا شده اند تصادفی نیست. اما نکته اصلی و عمق فاجعه آن است که ترامپسم نماینده واپسگرائی و مقاومت سرمایه داری در برابر این نوع دگرگونی های ساختاری و جراحی های دردناک و اجتناب ناپذیر است… لاجرم عروج آن در میانه بحران سرمایه داری چشم انداز تیره ای را در برابر انکشاف سرمایه داری برای گذر از بحران و البته بشریتی که در سیطره مناسبات آن گرفتار آمده است فراهم کرده است.

در این میان و در چنین اوضاع و احوالی بررسی واقعی و دور از شعارپردازی و توهم پراکنی وضعیت بدیل سرمایه داری هم مهم است که البته آن هم به نوبه خود چالش برانگیز است و پرداختن به آن خارج از حوصله این نوشته.

نقی روزبه     ۲۴ اگوست ۲۰۱۹

———————————————————-

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.