پیام زندانی سیاسی، سُهیل عربی از زندان فشافویه

خسته ام و بیزار از مُنفعل ها ، فارغ التحصیلان دانشگاه های ما، اِلیت ما هنوز روبروی بادِ کولر و زیر لحاف، آثار مارکس، گِرابر، باکونین و چامسکی را مرور می کنند و نمی بینند و نمی خواهند ببینند واقعیت و جامعه ی پیرامون خود را؛ که اگر ببینند باید واکنش نشان دهند و این یعنی خطر! ….

————————————————-

تحصیلاتِ بی محصول، عالمانِ بی عمل؟
این پُرسش را پاسخ دهید؛ دستکم پاسخگوی وجدان خود باشید! فارغ التحصیلانِ علوم سیاسی؛ جامعه شناسان و فلسفه دانانِ این سرزمین، دقیقن چه کرده اند؟ چه می کنند؟
مگر نه این که سکوت در برابر ستمگری به معنای همدست بودن با ستمگران است؟ برای من بسیار شگفت انگیز است! جوانی از جنوب شهر تهران، از جائی که از هر دَه جوان نُه تن آلوده به مواد مخّدر و یا حتا فروشنده ی مواد مخدر است، کتاب و قلم در دست گرفت و علیه ظلم و بیدادگری قیام کرد! جنگید تا دگرگون سازد این دُنیای بی رحم را. امّا تنها ماند؛ اما تنها ماندند علیرضا ها! و این بسیار غم انگیز است؛ آنقدر که می خواهم این جهانِ بی رحم را وداع گویم.

خسته ام و بیزار از مُنفعل ها ، فارغ التحصیلان دانشگاه های ما، اِلیت ما هنوز روبروی بادِ کولر و زیر لحاف، آثار مارکس، گِرابر، باکونین و چامسکی را مرور می کنند و نمی بینند و نمی خواهند ببینند واقعیت و جامعه ی پیرامون خود را؛ که اگر ببینند باید واکنش نشان دهند و این یعنی خطر!

و چون است که بیزار بوده ام از اسلکتیویست ها ، از اُپورتونیست ها!
اگر نمی دانید و ندیده اید بگویم که در این شکنجه گاه، امثال علیرضا، جوان هائی که هنوز کتاب و قلم در دست میگیرند؛ آنها که برابری را فهمیده اند، آن ها که از خود گذشته اند، بسیارند و در اثر بی مسئولیتیِ بالائی ها و بی تفاوتی شما، آنها هر روز به قتل رسیده اند!
علیرضاها، رضا یاوری ها، آرش [صادقی] ، مجید [اسدی] و دهها زندانی سیاسی دیگر، آنها که از نُقاط محروم بَرخاسته اند؛ آن ها که در عُمق لجنزار سرمایه داری، پاک مانده اند.
یک روز، یک به یک؛ آن ها که از نقاط محروم برخاسته اند، آنها که در عمق لجن زار سرمایه داری پاک مانده اند؛ یک به یک و روز به روز به قتل می رسند و تو پس از نوشیدنِ یک فنجان چای، خبر بَعدی را مرور خواهی کرد!!
خبر بعدی این است:

دو زندانی که قبل از علیرضا توسط حمید خروس [حمید رضا شجاعی زواره] و همد ست اش محمدرضا خلیل زاده به قتل رسیدند، زحمتکش بودند. در زندان به افرادی که به دلیل ناتوانی از خرید، فقر، کارهای زندانیان مُتمّول را مثل نظافت اُطاق، شستشوی لباس ها را انجام میدهند “زحمتکش” می گویند و او با عِلم به اینکه خانواده ی آنها، دریافت دیه را به قصاص ترجیح می دهند؛ یعنی از خونِ فرزندشان می گذرند تا پولدار شوند، این کار را کرد.

تو میتوانی به این خبر واکُنشی مثل واکنش های قبلی نشان دهی، می توانی از فقرِ فلسفه و فلسفه ی فقر، به فقرِ مُبارز برسی و بجای یک بی تفاوتِ رقتّ انگیز؛ یک مبارز باشی و دگرگون سازی این جهانِ بی رحم را!

سُهیل عربی / زندان تهرانِ بُزرگ – فشافویه
بیستم خرداد ماه ۱۳۹۸

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.