کمیته مرکزی، حزب کمونیست انقلابی، ایالات‌متحده آمریکا: چند نکته درباره جهت‌گیری استراتژیک برای دوره بعد

تضاد اساسی این نظام سرمایه داری-امپریالیستی بین مالکیت(تصاحب) خصوصی و تولید اجتماعی می‌باشد که نتیجه آن مهیا ساختن زمینه برای ستم، استثمار و تقسیمات اجتماعی خصمانه در جهان است. این تنها می‌تواند توسط انقلاب کمونیستی حل شود. همان‌طور که در بالا بیان نمودیم شر این نظام توسط این انقلاب خلاص می‌شود و به اتمام می‌رسد و جامعه سوسیالیستی را مستقر می‌سازد که یک نظام کاملاً متفاوت اقتصادی و سیاسی که یک دوران گذار به کمونیسم است که به‌عنوان بخشی از یک فرایند طولانی در سراسر جهان که نتیجه‌اش حل این تضاد اساسی که به‌موجب آن بشریت به‌عنوان یک کلیت، کنترل آگاهانه نیروهای مولده را به دست می‌گیرد و ستم و درگیری‌های خصمانه اجتماعی را محو می‌نماید. ….

————————————————————-

چند نکته درباره جهت‌گیری استراتژیک برای دوره بعد
کمیته مرکزی، حزب کمونیست انقلابی، ایالات‌متحده آمریکا

۱۳ مارس ۲۰۱۷ | روزنامه انقلاب شماره ۴۸۲  | revcom.us

ترجمه توسط: برهان عظیمی

این گزیده‌های ویرایش شده‌ی اولیه و خلاصه‌ای از یک گزارش و سندی جامع‌تر است که به‌تازگی توسط کمیته مرکزی حزب کمونیست انقلابی، ایالات‌متحده آمریکا تهیه‌شده، و حاوی چند نکته در مورد دیدگاه‌های استراتژیک، جهت‌گیری و برنامه‌ریزی برای دوره‌های پیشاروی آینده می‌باشد. و برای انتشار گسترده‌تر و در دسترس عموم قرار گرفتن ویرایش شده است. جهت‌گیری‌ و برنامه‌ها از طریق سرمقاله‌ها، مقالاتی که بر روی وب‌سایت منتشر خواهد شد، و از طریق نقش کمونیست‌های انقلابی درنبرد حیاتی برای برکنار کردن رژیم فاشیستی ترامپ/پنس از قدرت و همچنین از طریق طرح‌هایی مانند تشکیلات نپذیرفتن فاشیسم (Refuse Fascism) بسط بیشتری خواهد یافت.

I. فاشیسم- یک فرم آشکارتر و کریه‌‌تر. شکل مرگباری از همان نظام
دموکراسی لیبرال بورژوایی، مانند آنچه توسط کلینتون و اوباما نمایندگی شد و فاشیسم مانند آنچه از سوی رژیم ترامپ/پنس نمایندگی می‌شود اشکال مختلف دیکتاتوری بورژوازی هستند که طبقه سرمایه‌داری- امپریالیستی قدرت خود را برای اعمال و به اجرا گذاردن نظامش اعمال می‌کند. این وجه مشترکی است که اساساً بین دموکراسی بورژوایی (دیکتاتوری بورژوازی در فرم “دموکراتیک”) و فاشیسم وجود دارد، حتی اگر آن‌ها حاکمیت بخش‌های مختلف همان طبقه را نمایندگی بنمایند. این چیزی است که اوباما بلافاصله پس‌ازاینکه ترامپ انتخاب شد فاش نمود و گفت “درنهایت همه ما در یک تیم هستیم”، حتی باوجود تفاوت‌های حادی که در بین‌شان هست.
درعین‌حال فاشیسم حتی نماینده شکل  آشکارا کریه‌تر و مرگبارتری از همین نظام هست فراتر از ضرباتی که  قبلاً این سیستم در هرلحظه بر بشریت و سیاره  وارد آورده و تحمیل نموده است. این رابطهِ کیفیتا متفاوت (بین دو شکل از اعمال دیکتاتوری بورژوازی توسط دو جناح از هیئت حاکمه آمریکا-‌م)، حتی زمانی که آن‌ها اشتراک منافع ماهوی(استراتژیکی در حفظ و پیشبرد یک ماهیت مادی ضروری مربوط به اساس و ذات سیستم سرمایه‌داری-امپریالیستی- م)  دارند، “یک وحدت اضداد” را مطرح می‌نماید.
هدف انقلاب کمونیستی خلاص شدن از شر نظام سرمایه‌داری-امپریالیستی و جایگزین کردن آن با یک سیستم کاملاً رادیکال متفاوت اقتصادی و سیاسی، سوسیالیسم است. جامعه سوسیالیستی دیکتاتوری پرولتاریا (دپ)، حکومت یک طبقه مختلف یعنی پرولتاریا را نمایندگی می‌کند، و یک دوره انتقالی (گذار) به‌عنوان بخشی از یک فرایند طولانی در سراسر جهان برای رسیدن به کمونیسم یعنی جهان عاری از استثمار، ستم و تقسیمات اجتماعی متخاصمانه (آنتاگونیستی) است. این انقلاب نیز تنها راه‌حل واقعی پایان دادن به دهشت‌هایی است که در ۵ توقف۱ (متوقف کردن ۵ تضاد حاد اجتماعی-م) – یعنی متوقف کردن: جنگ برای امپراتوری، سرکوب زنان، سیاه‌پوستان، لاتین‌تباران و دیگر ملل ستمدیده، مهاجران، و تخریب محیط‌زیست -متمرکزشده و هیچ‌یک از آن‌ها تحت این نظام سرمایه‌داری-امپریالیستی نمی‌تواند حل شود. این مواضع( ۵ توقف) در تضاد کامل با “وحدت اضداد” از دموکراسی و فاشیسم بورژوایی است.
فاشیسم به‌عنوان یک‌شکل حکومتی، حل نمودن تضاد بین ماهیت و ظهور دمکراسی  بورژوازی توسط اعمال دیکتاتوری این طبقه بورژوازی به شکل عریان است. به‌تازگی توصیف این(فاشیسم) و دینامیک‌هایش(نیروی محرکه آن) در سایت حزب کمونیست انقلابی آمریکا از فاشیسم چنین تعریف‌شده است:

فاشیسم به مرحله به اجرا درآوردن اعمال دیکتاتوری عریان توسط طبقه بورژوازی(سرمایه‌دار-امپریالیستی) با اتکا بر ترور و خشونت آشکار، زیر پا گذاشتن آنچه به اصلاح تصور می‌شود حقوق مدنی و حقوقی است، اعمال قدرت دولت و بسیج گروه‌های سازمان‌یافته از اراذل‌و‌اوباش متعصب برای ارتکاب جنایات علیه توده‌های مردم به‌ویژه آن گروه‌هایی از مردم که به‌عنوان “دشمنان”، “عناصر نامطلوب” و  یا “خطرناک به جامعه” شناخته‌شده‌اند.
در‌عین‌حال، که این (فاشیسم-م) می‌تواند از طریق مطالعه نمونه‌هایی از آلمان نازی و ایتالیا تحت حاکمیت موسولینی دیده شود، در حالیکه برای به اجرا درآوردن اقدامات سرکوبگرانه خاص در تحکیم حکومتش به‌سرعت حرکت می‌کند، یک رژیم فاشیستی همچنین به‌احتمال‌زیاد به‌طورکلی برای به اجرا در‌آوردن برنامه‌اش از طریق یک سری از مراحل را به‌پیش می‌برد و حتی تلاش می‌کند در زمان‌های مختلف برای اطمینان بخشیدن به مردم و یا گروه‌های خاصی در میان مردم که اگر آن‌ها بی‌سروصدا به همگرایی(با فاشیسم حاکم-م) درآیند و اعتراض و یا مقاومت نکنند از رحمت و شعف برخوردار می‌گردند و از  خصم و دهشت در امان می‌مانند درحالی‌که دیگران با تهدید و ‌ارعاب به‌طور هدفمند با سرکوب، اخراج، “دگرگونی (همچون به‌زور متوسل شدن برای تغییر دادن گروهای همجنسگرا تا از هم‌جنس‌گرایی دست بکشند-م)”، زندان و یا اعدام مواجه می‌شوند.

امپریالیست‌های سرمایه‌دار می‌توانند نظام و تسلط خود را از طریق دموکراسی بورژوایی یا فاشیسم به اجرا گذارند، حتی زمانیکه آن‌ها ممکن است به‌شدت به آنچه به‌عنوان ابزار لازم و مطلوب (ضروری-م) در یک‌زمان معین باهم اختلاف داشته باشند. مولوتف (یک مقام ارشد در اتحاد شوروی زمانی که در طول جنگ جهانی دوم همچنان یک کشور سوسیالیستی بود) در توصیف این‌که فاشیسم گفت “با طعم و مزه  بورژوازی ارتباط دارد.” بااین‌حال، این فاشیسم قطعاً برای توده‌های مردم در اینجا(آمریکا-م) و در سراسر جهان چنین نیست(درک این فاشیسم برای مردم تحت ستم آسان نیست-م). این ارتباط تنگاتنگی دارد بااینکه آیا فاشیسم تحمیل و با موفقیت به اجرا درآمده است یا نه، هر دو به دلیل سطح شدید دهشت و قساوتی که (فاشیسم-م)مرتکب می‌شود و همچنین از طریق راه‌های  بی‌رحمانه دراکولایی که “با لگدمال کردن آنچه تصور می‌شود حقوق قانونی و مدنی هست” به راه انداختن هر مبارزه بزرگ‌تر برای رهایی بشریت را بسیار مشکل‌تر می‌سازد.
باوجودآنکه رژیم ترامپ/پنس در مراحل اولیه نهادینه کردن آن(فاشیسم-م) هست، اما از هم‌اکنون می‌توان دو پیشاپیکربندی (پیشاشکل‌گیری-م) جنبه‌های فاشیسم و نیروی محرکه (دینامیک) فاشیسمی که در حال راهپیمایی هست و با تمام دهشت بدتری که در آینده به بار می‌آورد را دید. آن‌ها دستوراتِ اجرایی صادر و به مورداجرا گذارده‌اند که به‌موجب آن تشدید اقدامات باطل و ظالمانه علیه بخش‌هایی از مردم ازجمله مهاجران غیرقانونی و کسانی از کشورهای خاص که در آن اکثریت شهروندانش مسلمانند برچسب “عناصر نامطلوب” و “خطرناک نسبت به جامعه” زده‌شده است. آن‌ها حمله بی‌سابقه‌ای به مطبوعات مرسوم به‌عنوان “دشمن مردم آمریکا” و حملات مرتبط علیه حقیقت به‌عنوان “اخبار جعلی”، راه انداخته و افزایش داده‌اند. آن‌ها بسیج فاشیستی توده‌ای را حول این موضوعات سازمان داده‌اند. در جاییکه قوه قضائیه و سازمان‌های جاسوسی موانعی بر سر راه برنامه‌های آنها(رژیم فاشیست ترامپ-پنس-م) قرار داده‌‌اند و آنرا به‌طور دقیق نپذیرفته‌اند از طرف این رژیم نیز موردحمله واقع‌شده‌اند، مدعی برتری بلامنازع قوه مجریه* در مخالفت با “سیستم کنترل و توازن”(“the system of checks and balances”) بین قوای مختلف دولت که یک اصل اساسی قانون اساسی ایالات‌متحده هست و حتی در میان قوه مجریه دفاع از سلطه بی‌چون‌و‌چرا از هسته سرسخت فاشیست‌ها در بالاترین(سطح حکومتی-م)و در رابطه با نیروهای دیگر بورژوازی در دولت(همچون جناح متشکل در حزب دمکرات آمریکا-م)، را در دستور خویش قرار داده است.

چرا رژیم فاشیستی ترامپ/پنس در حال حاضر ظهور کرده است؟ درواقع این رژیم “از زیر بوته بیرون” نیامده است. باب آواکیان بسیار قبل به روند ظهور فاشیست و یک جنبش فاشیستی قطعی در زندگی سیاسی ایالات‌متحده آمریکا اشاره‌کرده است.
باب آواکیان (BA) رهبر حزب کمونیست انقلابی، ایالات‌متحده آمریکا است. او معمار سنتز نوین کمونیسم که یک چارچوب کاملاً نوین برای رهایی بشریت بر روی یک‌پایه کاملاً علمی است، می‌باشد. برای اطلاعات بیشتر، ما خوانندگان را تشویق به خواندن و درگیر شدن با کمونیسم نوین نوشته باب آوکیان، مصاحبه با آردیا اسکای بریک(Skybreak Ardea) تحت عنوان “علم و انقلاب”: درباره اهمیت علم و استفاده از علم برای جامعه، سنتز نوین کمونیسم و رهبری باب آواکیان، و دیگر آثار باب آواکیان که وب‌سایت (revcom.us. ) می‌کنیم. باب آواکیان  انقلاب در آمریکا را ازلحاظ تئوریک و عملی(پراکتیسی) رهبری می‌کند.
باب آواکیان  ظهور این فاشیسم، علل اساسی پیدایش آن در لایه‌های پایینی (تضادهای اجتماعی-م) و محرکان آنرا، و تجلی کاملاً آمریکایی همچون فاشیسم مسیحی و آنچه برای رهایی بشریت باید انجام شود را به‌طور علمی مورد تجزیه‌وتحلیل قرار داده است؛ و ما مردم را شدیداً به‌طورجدی تشویق به درگیرشان و مطالعه آثار زیر توسط باب آواکیان: (الف) حقایقی درباره توطنه‌گری جناح راسیست… و چرا کلینتون و دموکرات‌ها در مقابل آن پاسخ نیستند، و (ب) برآمد جنگ داخلی و قطبی شدن برای انقلاب در عصر معاصر می‌کنیم.
به‌طور خلاصه، در پاسخ به‌ضرورت اساسی و چالش‌های طبقه حاکم در ایالات‌متحده، در سطح جهانی و در این جامعه (آمریکا)، بخشی از بورژوازی حول یک برنامه فاشیستی و رژیم یعنی رژیم ترامپ/پنس موتلف(متفق یا متحد-م) شده‌اند. این ممکن است یک “گزینه مناسب” نباشد و خطرات فوق‌العاده‌ای را حمل می‌کند، اما این چیزی است که ترامپ آنرا نمایندگی می‌کند و هدفش تحکیم آن است. و مسیحیت تئوکراتیک فاشیسم یکی از ابعاد قطعی و بخش جداناشدنی آن است.
ضرورت آن چیست، یعنی تناقضاتی که ‌امپریالیست‌های-سرمایه‌دار در ایالات‌متحده آمریکا با آن مواجهه‌اند، چیست؟ امپریالیسم آمریکا در بخش بزرگی از جهان در باتلاق جنگ برای امپراتوری فرورفته است و دربند مبارزه با نیروهای تاریخا منسوخ جهادگرایی اسلامی، حتی درحالی‌که آنها متقابلاً همدیگر را توسط نیروی محرکه (دینامیک) اعمال کشنده و ستمگرانه صدها میلیون تقویت می‌کنند، گرفتار گشته است. آمریکا با چالش چین به‌عنوان یک رقیب اقتصادی و قدرت نظامی، و رقابت بین امپریالیستی رو به افزایش با روسیه و اروپا روبرو است. گرم شدن دمای سیاره در حال رشد و دارای اثرات بلندمدت است، ازجمله مهاجرت دسته‌جمعی از ملل تحت ستم که به‌طور نامتناسبی تحت تأثیر قرار دارند. در این جامعه(آمریکا-م)، ظلم و ستم بر سیاه‌پوستان و  لاتین‌تباران و دیگر افراد ملیت‌های تحت ستم، زنان و مهاجران تشدید یافته است، حتی درحالی‌که بافت اجتماعی سنتی توسط عوامل جمعیت شناختی تحت‌فشار و آسیب‌پذیری قرار دارد، نقش زنان و جنسیت و هنجارهای جنسی تیره و تارتر گشته است.

کلینتون، اوباما و بخشی از طبقه حاکم مرتبط با برنامه حزب دموکرات به درجه‌ای معین صحبت طرفداری از “چند فرهنگی”(multiculturalism)، “جامعیت گرایی”(مشارکت یا  فرا‌گرایی- inclusiveness- پیشبرد سیاستی که افرادی را در برمی‌گیرد که از مزایای جامعه محروم یا به حاشیه رانده‌شده‌اند، مانند افرادی که دارای ناتوانی و اختلالات جسمی یا ذهنی و همچنین اعضای گروه‌های اقلیت جامعه هستند. -توضیح داخل پرانتز از مترجم) و سکولاریسم لیبرالی حتی درحالی‌که حافظ مبانی اساسی مسیحیت، برتری نژاد سفید و روابط مردسالارانه که مشخصه سرمایه‌داری-امپریالیستی آمریکا هست، می‌کنند. در مقابل، رژیم فاشیستی ترامپ/پنس و رهبری حزب جمهوری‌خواه که آنها(رژیم فاشیستی ترامپ-پنس-م) را پشتیبانی می‌کند، نماینده یک بخش بورژوازی به‌شدت ارتجاعی و پاسخشان به این تناقضات چنان می‌باشند که ازلحاظ جهان‌بینی و برنامه کیفیتا متفاوت هست. با دادن تقدم به “آمریکا اول،” برتری نژاد سفید، پدرسالاری و “ارزش‌های سنتی” مطلق و تأکید بر اخلاقیات وابسته به کتاب مقدس(کتاب انجیل-م) به‌منزله تقویت و اجرای بیشتر زمینه روابط ستمگرانه و استثمارگرانه این نظام و انسجام پایه توده‌ای‌شان در اطراف یک تجلیل و تمجید  غیر انتقادی از قدرت آمریکا و موضع خشونت ستمگرانه و سرکوبگرانه نسبت به همه آن‌هایی که  متناسب و سازگار (خودی-م) نیستند و یا زیر بار و تابع مسیحیت بنیادگرای سفید‌پوست نمی‌روند.

تحمیل این برنامه فاشیستی در جامعه به آن نیاز دارد که نُرم‌ها(نرمال -عادی-هنجارها-م) را تغییر دهند و به مؤسسات(نهادهای) دموکراسی‌بورژوایی و به‌ویژه جریاناتی همچون مطبوعات، قوه قضائیه و دیگر بخش‌های طبقه حاکم که بر سر راهشان موانعی ایجاد می‌کنند حمله‌ور شوند و آنها را از هم بگسلند. باب آواکیان نظریه حیاتی را در نوشته “فاشیست‌ها و تخریب« جمهوری وایمار … و چه چیزی جایگزین خواهد شد” (یکی از گزیده‌ها در نوشته ” جنگ داخلی آینده و قطبی شدن برای انقلاب در عصر حاضر”) چنین ارائه داده است:
علاوه بر حمله به افرادی که واقعا نه‌تنها با این فاشیسم اما با نظام سرمایه‌داری-امپریالیستی به‌عنوان یک کل مخالف‌اند، یکی از خطوط اصلی حمله آنان(با استفاده از یک شباهت بسیار مرتبط) تاختن به جمهوری وایمار(Weimar Republic – جمهوری بورژوا دموکراتیک در آلمان پس از جنگ جهانی اول است و زمانی که هیتلر و نازی‌ها در دهه ۱۹۳۰ به قدرت رسیدند تعویض و جایگزین شد و به‌زور معدوم و از بین رفت) ….
معادل تاختن به جمهوری وایمار(Weimar Republic ) در آمریکای امروز حزب دموکرات و “لیبرال‌ها” و غیره می‌باشند، حمله به آنها از طریق نامیدنشان به‌عنوان خائنین بخشی از یک برنامه کلی باهدف خاموش و سرکوب آشکار آنان با استفاده از نیروی زور دولت، علیه هر گروه یا بخشی از جامعه، حتی در درون طبقه هیئت حاکمه که مانع اجرای برنامه فاشیست مسیحی و نیروهایی که در اردوگاه مشابه قرار دارند، می‌باشد و این‌ها (فاشیستها-م) به دنبال تحمیل برنامه‌شان در ایالات‌متحده آمریکا (و درواقع در سراسر جهان) بسیار جدی و مصر هستند. مدت‌هاست که به‌طور سیستماتیک تلاش بسیار قطعی، آگاهانه و هماهنگ از سوی نیر‌وهای تشکیل‌دهنده آن اردوگاه کلی فاشیستی، نه فقط حمله  به کمونیست‌ها، و یا آنارشیست‌ها و رادیکال‌های دیگر، بلکه همچنین لیبرال‌ها، طبقه حاکم جریان اصلی سیاستمداران لیبرال و حمله به آنها به‌عنوان چیزی کمتر از خائن از زمان جنگ سرد تا “جنگ با ترور” ادامه داشته است و دارد. [برجسته و پررنگ کردن کلمات از متن اصلی، تأکید ایتالیک توسط ما]

این پدیده‌ای است که ما در ترامپ که مطبوعات جریان اصلی این‌چنین (”اشاعه دهندگان اخبار کذب و دروغ”-م) را به خاطر انتقاد از رژیمش و افشای اقدامات شدید آن نام‌گذاری نمود، مشاهده می‌کنیم، مطبوعاتی که اصولاً و به‌طورمعمول یک ارگان تبلیغاتی در خدمت دولت بورژوازی لیبرال می‌باشند را به‌عنوان “دشمن مردم آمریکا”، معرفی می‌کند. به‌طور مشابه، درحالی‌که نقش اصلی قوه قضائیه اداره کردن(به اجرا گذاشتن-م) نظام از طریق قوانین مندرج در کشور است و همچنین وظیفه‌اش شامل حفاظت از “حقوق مدنی و قانونی” بخش‌های گسترده‌ای از توده‌های ستم‌کش حتی به‌صورت صوری‌تر(در حرف-م) و نه واقعا، تحت این نظام می‌باشد. در این چارچوب، حملات فاشیستی به قوه قضائیه باهدف حذف موانع از طرف مؤسسات نهادینه‌شده برای “عدم کنترل” هر دو قدرت اجرایی فاشیستی و “زیر پا گذاشتن آنچه تصور می‌شود حقوق مدنی و قانونی” برای مردم است. این نیروی محرکه عظیم منهدم‌کننده فاشیست است.
تحمیل ظالمانه بر هنجارهای نرمال مرتبط مختلف در جامعه، تشدید حملات خشونت‌آمیز و وحشیانه بی‌رحمانه بر بخش‌های مردم، پایمال شدن حقوق مدنی و حقوقی، بسیج پایگاه اجتماعی خشونت‌گرایان فاشیستی بخشی از نیاز دینامیک این حرکت عظیم منهدم‌کننده فاشیستی است. دقیقا به خاطر این دینامیک، دامنه و فضا برای اعتراض و حتی مخالفت توسط یک نیروی عظیم منهدم‌کننده فاشیستی در حال حرکت نقب زده می‌شود و به‌طور مداوم تلاش دارد دامنه مبارزه و مقاومت توده‌های مردم را حتی زمانیکه دهشت‌های فاشیسم تسریع و تشدید می‌شود، تضعیف نماید!
به این دلایل اشاره‌شده در بالا، نیاز است که رژیم فاشیستی قبل از آنکه تحکیم شود برکنار و عزل گردد! این ضرورت لحظه‌ای کنونی است.

II. ضرورت مقابل ما، نیاز و پایه و اساس برای برکناری این رژیم فاشیستی، و ارتباط آن با انقلاب کردن
درحالی‌که رژیم فاشیست ترامپ/ پنس افسار قدرت دولتی در دستش است، به‌طور کامل و محکم قدرتش را تحکیم نکرده و با موفقیت برنامه فاشیستی‌اش را به اجرا نگذاشته است.
هر دو روند عادی‌سازی فاشیسم حتی زمانیکه که مظاهر انشقاق حاد و اعتراض به اقدامات رژیمش در طبقه حاکمه، در میان دموکرات‌ها، رسانه‌های اصلی و غیره وجود دارد. کسانی در مخالفت با این رژیم ازجمله بخش‌هایی از مطبوعات جریان اصلی، قوه قضائیه و سازمان‌های اطلاعاتی -هنوز اساساً خاموش و / یا سرکوب نشده‌اند.
مقاومت، اعتراض و خشم در میان مردم از همان ابتدا همچنان یکی از ویژگی‌های این رژیم است. راهپیمایی زنان یک روز پس از مراسم تحلیف ریاست جمهوری و کلیه تظاهرات علیه دستورات اجرایی ترامپ در مورد مهاجرت نشان‌دهنده‌ی مقاومت گسترده و جسورانه بخش‌هایی از مردم است. ما باید از این‌ها۰(مقاومت و مبارزه مردم-م) یاد بگیریم که رهبری آنچه موردنیاز است را به‌پیش بریم. این کاملاً نشان‌دهنده‌ی بعضی از “انبار باروت” کسانی است که از این رژیم نفرت دارند، و ما باید بخش فزاینده‌ای از آن‌ها را به‌ضرورت برکناری این رژیم و نه چیزی کمتر از آن، قانع و قلب آنها را فتح نماییم. با آشکار شدن واقعیت، برای بخش‌های فزاینده‌ای از مردم روشن‌تر می‌شود که ترامپ/پنس یک رژیم فاشیستی است و پتانسیل آن را دارد که از طریق ارتکاب دهشتی فراتر ازآنچه این نظام تولید می‌کند، و احتمالاً تهدید اساسی با استفاده از سلاح‌های هسته‌ای برای بشریت و این سیاره با ویرانی محیط‌زیست و گرمایش جهانی است، ایجاد نماید.

در ارزیابی و درک این دوِره، شبیه به دوره بین زمانی که هیتلر به صدراعظم منصوب شد و تحکیم حکومت فاشیستی که در آن نازی‌ها اپوزیسیون مخالف را خُرد نمودند، می باشد. رژیم ترامپ/پنس هنوز در اعمال و نهادینه کردن نرمال‌های نوین خود در مقابل هر دو مقاومت و اعتراض بخش‌هایی از مردم و غلبه بر تمام اختلافات و اعتراضات بخش‌های طبقه حاکم و دیگران، موفق نشده است.

متوقف کردن این رژیم فاشیستی قبل از آنکه قدرتش را تحکیم نماید از طریق مقاومت سیاسی عظیم ، ضروری است و هنوز هم در این برهه زمانی، که یک روزنه (دریچه باز-م)و یک دوره نسبتاً محدود موجود است، امکان دست‌یابی به آن وجود دارد. درحالی‌که مدت‌زمان باز بودن این روزنه  نامشخص است و می‌تواند با رویدادهای مهم در جامعه و/ یا عملکرد این رژیم بسته شود، یک‌فوریت اضطراری برای کنشگری(دست به عمل زدن-م) و پیشرفت‌های واقعی در برکناری این رژیم ظرف چند ماه آینده نزدیک وجود دارد. “روزنه”ی امکان عزل این رژیم احتمالاً بعد از تغییرات عمده‌ای در جهان و این رژیم می‌تواند مجدداً باز شود، اما هیچ تضمینی وجود ندارد، و درعین‌حال این رژیم فاشیستی به‌طور بالقوه وحشت بی‌حد‌و‌حصری را تحمیل می‌کند، و این امر می‌تواند باگذشت زمان برکناری این رژیم را بی‌اندازه سخت‌تر کند و  فاشیسم تحکیم یابد. این امر نیاز فوری برای به جلوصحنه آوردن نیروهای لازم، متحد و سازمان داده‌شده در مقیاس لازم، در این دوره محدود، با مفهومی و اشکال مناسب و در‌خور برای انجام این کار، است.
در این چارچوب، به رسمیت شناختن یک قیاس که ” زمانیکه هیتلر قدرتش را تثبیت نمود، یک جنگ جهانی همگانی برای سرنگونی‌اش به وجود آمد، و او توسط دینامیک درونی و مبارزه از درون جامعه آلمان از اریکه قدرت پایین کشیده نشد.”۲ بسیار مهم و جدی است.  با در نظر داشتن شرایطی که این رژیم فاشیستی تثبیت نشده است، در شرایط کنونی از منظر انقلاب کردن، هدف مشخص عزل این رژیم از قدرت یک هدف معتبر باقی می‌ماند.

یک رابطه دیالکتیکی بین مبارزه حاد و فوری سیاسی علیه رژیم فاشیستی ترامپ/پنس وجود دارد و حتی افزایش و فوریت به‌پیش بردن “۳ آمادگی”۳ و ساخت‌و‌ساز برای انقلاب در این وضعیت بسیار حاد وجود دارد. در این لحظه اولی عمده و دومی اساسی (ضروری-م) است.

آنچه در این چارچوب تعیین‌کننده و قطعی است دو تکیه‌گاه  اصلی** ترویج و موردپسند عام کردن باب آواکیان و وب‌سایت حزب(revcom.us.) همراه با جمع‌آوری نیرو برای انقلاب، تمام‌مسیر به‌طرف حزب و ساخت‌و‌ساز و رشد “باشگاه انقلاب” (رولوشن کلاب- باشگاه جوانان انقلابی-م) به‌عنوان شکلی از سازمان انقلابی در لحظه‌ای که میلیون‌ها نفر از افراد “جدید” در حال وارد شدن به‌سوی زندگی سیاسی هستند، در این زمینه تعیین‌کننده‌ است. این بخش ضروری و جدایی‌ناپذیر همه‌چیزهایی که نیاز به انجامش داریم  هست و درواقع حتی برای پیروزی در این نبرد سیاسی اهمیت بسیار دارد… و در راستای آنچه درنهایت  برای رسیدن به یک جامعه کاملاً متفاوت و به‌مراتب بهتر از طریق انقلاب ضروری است، قرار دارد.

III. یک چشم‌انداز استراتژیک، و رویکرد به این دوره و نبرد سیاسی حیاتی
جهت‌گیری صحیح آن نیروهای رهبری کننده پرولتاریای انقلابی در وضعیتی که در حال حاضر  ما با آن مواجه هستیم در آخرین پاراگراف از مقاله وایمار توسط باب آواکیان تحت عنوان “فاشیست‌ها و تخریب « جمهوری وایمار … و جای آن با چه تعویض خواهد نمود” چنین مشخص‌شده است:
«”جمهوری وایمار” لازم به جایگزینی و تعویض شدن بود. جمهوری بورژوازی یعنی  حاکمیت سرمایه‌داری و امپریالیسم  در شکل بورژوا دمکراتیک آن یک نظام حکومتی سرکوبگر است که شالوده‌اش در کل شبکه و فرآیند استثمار و ستم قرار دارد، رنج‌و‌درد بی‌حدوحصر و غیرضروری میلیون‌ها نفر و به معنای واقعی کلمه واقعا میلیاردها نفر از مردم در سراسر جهان ازجمله در جمهوری خویش را به ارمغان می‌آورد. آن جمهوری نیاز به تعویض و جایگزین داشت، بااین‌حال حتی نه با شکل عجیب‌وغریب‌تر بیشتر و آشکارا مرگبارتر از همان سیستم، بلکه توسط یک جامعه کاملاً نوین و یک نوع کاملاً متفاوت از دولت که راه را بازنماید و نهایتاً منجر به محو تمام اشکال حاکمیت ستمگرانه و سرکوب‌کننده و سلطه تمام روابط استثمار، در سراسر جهان، شود، باید تعویض می‌شد.»

اول، این جهت‌گیری اهمیت بیش‌از‌حد و حتی بیشتر طرح‌ریزی یک جامعه رادیکال کاملاً متفاوت و به‌مراتب بهتری که در بتن و شکل الهام‌انگیز در قانون اساسی برای جمهوری نوین سوسیالیست در شمال آمریکا (CNSRNA-مخفف آن به فارسی ق ا ج ن س ا ش)، توسط باب آواکیان نوشته‌شده است. به‌ویژه درزمانی که این پرسش که چگونه جامعه و طبق چه اصولی باید سازمان‌دهی شود، بیش‌ازحد به مسئله روز ملموس تبدیل گشته است، و این(قانون اساسی-م) ضرورتی است که باید به وجه گسترده‌تری (درمیان مردم-م) شناسانده شود. این قانون اساسی نشان‌دهنده یک پیشرفت کیفی فراتر از جوامع سوسیالیستی قبلی و یک برنامه مشخص از کاربرد کمونیسم نوین باب آواکیان است که حاصل   بیش از چهار دهه از کار کردن، جمع‌بندی علمی از کمونیست و تجارب انقلابی و تئوری گذشته، رهبری عملی و تئوریک انقلاب در این کشور و استفاده از تحولات مطرح‌شده در زمینه‌های دیگر از تلاش بشریت مانند علوم، تاریخ و هنر است.
در این مبارزه به‌طور عینی سه‌ آینده‌نگری چالشگرانه وجود دارد (اوضاع و تحولات و رویدادهای ممکن بعد از دوِره کنونی-م): (الف)‌- آنچه توسط رژیم فاشیست ترامپ/پنس نمایندگی می‌شود، یعنی کلیه پدیده‌های اجتماعی ارتجاعی که آنها را به قدرت رساند، و جمهوری‌خواهان که از آنها حمایت می‌کنند، (ب) آنچه توسط اوباما، کلینتون و به‌طور گسترده‌تر دموکرات‌ها نمایندگی می‌شود، و (پ) کمونیسمی یعنی کمونیسم نوین که توسط باب آواکیان تکامل داده‌شده است.
درحالی‌که حتی دو مورد اول نشان‌دهنده دیکتاتوری بورژوازی (د پ- به اخلاص) و هیچ ربطی با رهایی واقعی و منافع اساسی بشریت ندارد، بین آنها در ارتباط با هنجارهای(نرم‌ها) اجتماعی و اپی‌استمالوژی(معرفت‌شناسی: چه چیز درست است، و چگونه شما به آن دست پیدا می‌کند) تفاوت واقعی و درک و رویکرد به‌ضرورت و آزادی که امپریالیست‌ها در این دوره در داخل کشور و در سطح جهانی با آن رو‌به‌رو هستند، وجود دارد. تظاهر آشکار و صریح برتری نژاد سفید‌پوست و زن‌ستیزی در میان فاشیست‌ها، معرفت‌شناسی مطلق فاشیستی مسیحی و اخلاقیات که با معرفت‌شناسی کاملاً نسبی‌گرایانه “حقایق دگرگون و جایگزین شده”(alternative facts) و اخلاقیات ترامپ و حمله به نهادینه‌شده نرمال دیرینه دموکراسی بورژوایی بیان‌کننده این تفاوت‌ها هستند.
آنچه اساسی‌تر است، این استکه آنچه توسط ۵ توقف – که عبارت‌اند از: جنگ برای امپراتوری، سرکوب و ستم زنان، سیاه‌پوستان، لاتین‌تباران و دیگر افراد ملیت‌های تحت ستم، مهاجران و تخریب محیط‌زیست باعث وحشت بی‌حد‌‌و‌حصر می‌شود، حتی درحالی‌که اوباما/کلینتون و ترامپ/پنس رویکردهای مختلفی و پاسخ به این مسائل دارند،‌ هیچ‌کدام از آن‌ها(۵ تضاد حاد اجتماعی-م) تحت این سیستم(سرمایه‌داری-امپرالیستی-م) حل‌شدنی نیست. رویکرد کمونیست‌های انقلابی برای مبارزه با فاشیسم بازگشت به آنچه در زمان اوباما/‌کلینتون “بود” نیست، بلکه حرکت به جلو به سمت جایگزینی کل سیستم لعنتی و به وجود آوردن یک جامعه کاملاً متفاوت رادیکال و به‌مراتب بهتر که در “قانون اساسی جمهوری نوین سوسیالیستی در آمریکای شمالی” ( NSRNA – ق ا ج ن س ا ش) قالب‌بندی و طرح گردیده است، می‌باشد.

دوم، این جهت‌گیری در تضاد با موضع و یا جهت‌گیری که به لحاظ تاریخی تحت عنوان جبهه متحد علیه فاشیسم (UFAF- ج م ع ف) شناخته‌شده است و در جنبش کمونیستی بین‌المللی در دهه ۱۹۳۰ در پاسخ به ظهور آلمان نازی غالب بود، قرار دارد. آن خط سیاسی(پیش گذارده شده توسط کمینترن در دهه ۱۹۳۰-م) اساساً فاشیسم را جدا از نظام سرمایه‌داری-امپریالیستی نشان می‌داد و درنهایت تمایز حاد بیش‌ازحدی بین بخش دموکراتیک، بورژوازی ضد فاشیست و بخش ارتجاعی بورژوازی (نازی‌های فاشیسم-م) یعنی کسانیکه فاشیسم برایشان راه‌حل تناقضات  اساسی عمیق آن بود، قرار می‌داد. چنین خط سیاسی و رویکردی اساساً منافع طبقات متخاصم مختلف را تلفیق و مخلوط کرد، از پرولتاریای بین‌المللی خواست که به متحد استراتژیک(و دنباله‌روی از-م)با آن بخش بورژوازی که حافظ دیکتاتوری بورژوازی در شکل “دموکراتیک” آن بود، تبدیل شود و به‌طور عینی حفظ آن(نظام سرمایه داری-امپریالیستی-م) را محور قرارداد، و این بخشی از یک خط بین‌المللی بود که خط تمایز قطعی میان فاشیسم و دموکراسی را رقم زد. جبهه متحد علیه فاشیسم(UFAF- ج م ع ف) همچنین بر روی یک رویکرد اکونومیستی خام (بدوی-م) “آنچه به‌طور گسترده قابل‌اجرا هست” متمرکز بود، رویه‌ی جذب مردم در لحظه حاضر (کوتاه مدت-م) و آنچه مردم حول آن به حرکت درآمده‌اند، به‌جای پاسخ به‌ضرورت بر مینای دیدگاه و اهداف علمی کمونیست انقلابی. همه‌ی این‌ها(رویکردهای غیرعلمی اتخاذشده در جنگ جهانی دوم و برپایی جبهه متحد ضد فاشیسم توسط کمینترن در تضاد باهدف نهایی کمونیسم-م) در تضاد با رهبری مستقل تاریخی توده‌های مردم صرفاً برای رسیدن به یک هدف حیاتی کوتاه‌مدت عینی و کوتاهی و فراموش کردن انقلاب سوسیالیستی، با چشم‌انداز استراتژیک کلی و هدف کار کردن به سمت یک آینده کاملاً متفاوت رادیکال که در درون آن انقلاب هست، قرار دارد.

در زمان کنونی تجزیه‌وتحلیل علمی از وضعیت عینی و ضرورتی که با آن مواجه هستیم، سرنگونی این رژیم فاشیستی “مرحله‌ای است که ما باید آنرا بپیماییم.” در این زمینه یک جنبه مشترک با جبهه متحد علیه فاشیسم وجود دارد، اما این جنبه مشترک بسیار ثانویه است که با تفاوت‌های اساسی در رویکرد، جهت‌گیری و اهداف مشخص می‌شود. به‌علاوه، این هدف فوری برکناری رژیم فاشیستی می‌تواند اساساً و به‌سرعت تغییر یابد ازجمله با تحکیم بیشتر یا کمتر کامل رژیم فاشیستی و یا برخی تصمیمات دیگر که هنوز پیش‌بینی‌نشده، و ضرورت مقابله با آن  نسبت به تغییری که در آن خواهد شد یعنی زمانیکه دیگر به‌سادگی دیگر هیچ مورد و یا ضرورتی نخواهد داشت که سرنگونی این رژیم یک هدف معتبر باقی بماند و “مرحله که ما باید آنرا بپیماییم” به‌عنوان بخشی از انقلاب کردن و انجام “۳ آمادگی” در این وضعیت به‌طور عینی تغییر کرده، طی شود. بنابراین این نسبی و مشروط یک وضعیت عینی در حال جریان است.

در این نبرد بسیار حیاتی، بکار بستن یک خط راهنما و جهت‌گیری طبق آنچه در جمله “غنی و مهم” باب آواکیان متمرکزشده است به‌عنوان‌مثال آنجا که می‌گوید “باید چنان  اتحاد تا حد ممکن گسترده‌ای را به‌طور مداوم ساخت(و  آنرا تحت شرایط نوین بازسازی نمود)اکه  به‌طور عینی با پیشبرد اهداف انقلاب پرولتری سازگار باشد و ‌در هر زمان مشخص در این فرآیند، شمار بسیاری از مردم تا حد ممکن  بسیج  و  آگاهی ذهنی‌شان را در جهت موضع کمونیستی تحت تأثیر قرارداد، بدون آنکه وحدت صحیح در هر یک از شرایط مشخص زیر پا گذارده شود، آنچه در سطوح مختلف می‌تواند به عدم پشتیبانی از موضع  کمونیستی و انقلاب پرولتری منجر شود. “[تأکید از ما]
یک تصویر نسبتاً ساده از بکار بردن بخش اول چنان جمله غنی و مهم این است که در این نبرد حیاتی ازنقطه‌نظر منافع همه بشریت، “به نام بشریت،” حرکت شود نه آمریکا و مبارزه را به نفع فتح(بسیج) دیگران و اتحاد گسترده تا حد ممکن در اطراف این جهت‌گیری به‌پیش برد.

IV. ضرورت عزل این رژیم فاشیستی، و امکان آن بر این اساس
ما باید مدام دعوی‌مان (بحث مرکزی‌مان-م) در مورد ضرورت عزل این نظام را مدام قالب‌بندی و طرح کنیم. این وجه عمده دیالکتیک بین ضرورت و امکان هست (the NECESSITY/POSSIBILITY dialectic)، که در آن امکان سرنگونی این رژیم در درجه اول بر مبنای ضرورت انجام این کار قرار دارد، و چگونگی انجامش توسط بخش فزاینده‌ای از مردم که به این بپیوندند و فتح شوند ، و با چنین  درکی برای رسیدن به آن اقدام کنند.
هنگامی‌که مردم بپرسید: “چگونه” و یا “مکانیسم” عزل این رژیم چیست، چنین سؤالی باید بازگردد به این‌که  “چرا”، ضرورت است! این اولین و مهم‌ترین نکته است. وقتی مردم این را درک کنند و متقاعد شوند آنگاه انجام هر چیزی توسط مردمی که حاضرند هر کاری در آن مورد کنند ممکن می‌شود و ابتکار عمل را با خلاقیت و مبارزه‌طلبی به دست می‌‌گیرند. تاریخ پر است از چنین نمونه‌هایی، ازجمله جسارت، پیگیری و تظاهرات‌های فزاینده که در برابر سرکوب فوق‌العاده ایستادگی کردند و به سقوط رژیم‌های ارتجاعی منتهی شد(برای مثال، تظاهرات‌های  بهار عربی در برابر مبارک در مصر، و یا در برابر چائوشسکو در رومانی در دهه  ۱۹۹۰ و غیره). اخیراً، ما می‌دانیم که دانشمندان علوم مختلف راهپیمایی در روز ۲۲ آوریل که در اصل توسط کسی که از حملات این رژیم علیه علم آغاز شد وحشت کرده بود، اعلام نمودند. آنها(دانشمندان) هر چه بیشتر تحقیق کردند بهتر این را حس کردند که این حمله غیرقابل‌قبول می‌باشد و نیاز به مقابله با آن از طریق راهپیمایی دانشمندان مطرح‌شده است، آنرا به جان خریدند و به عمل درآوردند. این چیزی است که موردنیاز است، در مقیاس توده رشد یابنده.
درک ضرورت عزل این رژیم حلقه کلیدی در مبارزه ایدئولوژیک در این عرصه است، و ما باید مردم را به‌صراحت در این عرصه رهبری کنیم، با روش‌های که آنها بتوانید با دوستان، همکاران خود و دیگران صحبت کنند، به این طریق دعوی (مورد یا بحث مرکزی-م) را به‌ضرورت بازگردانیم و ارجاع دهیم.
چنین موردی کاربرد قاطعانه چه باید کرد لنین و تأکید مائو در مورد تعیین‌کننده بودن خط سیاسی است.
اهمیت کاربرد قاطعانه و به‌طور فزاینده ضرورت عزل این رژیم را ظفرمندانه به‌پیش بردن، هر دو یک جمع‌بندی ‌از تجربه دوره گذشته (وارد مراسم تحلیف شدن) هست، و آنچه در حال حاضر باید انجام شود، با چشم‌انداز پیشروی به جلو. این ضرورت بر اساس عدم مشروعیت این رژیم هست، در درجه اول ناشی از سرشت فاشیستی و محتوایش که تهدیدی برای موجودیت بشریت و سیاره (هیتلر سلاح‌های هسته‌ای نداشت، اما رژیم ترامپ/ پنس دارد!)می‌باشد، و باعث آسیب فوق‌العاده و رنج غیر لازم فراتر ازآنچه این نظام در حال حاضر به‌صورت روزمره و مدام انجام می‌دهد، می‌شود. آژایتاسیون قانع‌کننده زنده در این مورد به‌صورت تماس فردی و حتی بیشتر در رسانه‌های اجتماعی و آنلاین بسیار مهم است. ثانیاً، این رژیم فقط به خاطر کالج انتخاب‌کننده The Electoral College)) که میراث و جلوه‌ای از برده‌داری و ادامه اثرات آن است به قدرت رسید که خود این مسئله بیشتر به عدم مشروعیت مطلقش می‌افزاید.

در حال حاضر، اگر این رژیم برکنار نشود پایه هرگونه عواقب وحشتناکی برای بشریت و سیاره وجود دارد و ما باید رهبری و مبارزه با دیگران با این جهت‌گیری به‌پیش ببریم. مأموریت ما بر خواسته از این واقعیت است که “به نام بشریت!” این کاملاً غیرقابل‌قبول هست، با فوریت و بی‌صبری که چرا باید با آن کنار بیاییم. این احساس رسالت نباید کمتر از این باشد که پدر و مادری که کودکشان گم‌شده است- و تا کودک پیدا نشود آرام و قرار نمی‌گیرند، در جستجویشان به هر نشانه و آدرسی رجوع می‌کنند و به مردم با این هدف و مأموریت تکیه می‌کنند.

درعین‌حال، رابطه ضرورت و امکان دیالکتیکی است، بین این دو یک رابطه دینامیک متقابلِ درونی و پویا وجود دارد، و ما باید دعوی‌مان با تمام برحق بودنش برای رشد و امکان عزل این رژیم با اتکا به خود ، ترسیم ابزار انجام این کار، و تعیین کردن روش‌های کانکریتی که مردم بتوانند به آن عمل کنند درک شود. هر چه بیشتر دعوی‌مان ساخته‌وپرداخته شده باشد و به یک واقعیت تبدیل شود، شمار مردم بیشتری ضرورت را درک کرده و حس انجام این کار را درمی‌یابند.

کلیه این‌ها بر رویکرد به فوران اعتراضات و عادلانه بودن آنها علیه بی‌عدالتی‌های خاص مانند فرمان‌های اجرایی رژیم در مورد مهاجرت، تأکید می‌کند. ما باید از این‌ها هم  استقبال و هم حمایت نماییم، در مورد اینکه این‌ها عادلانه و بجا هستند دعوی‌مان را ‌بسازیم، و نیاز است که گسترش یابند و مبارزه‌طلبانه‌تر شوند، و درعین‌حال مردم را به این واقعیت قانع کنیم که این کافی نیست، بلکه آنچه موردنیاز است عزل و “برکناری” این رژیم است. ما با جهت‌گیری مناسب وحدت-مبارزه-وحدت، نیاز به ساختن دعوی عزل این رژیم داریم به دلیل اینکه مبارزه با اقداماتی همچون سیاه لشگران خط آخر جبهه عمل کردن در مقابل نیروی مخرب فاشیستی نامتناسب با دینامیک آن می‌باشد، نه‌تنها (الف)به خاطر اینکه دهشت‌ها به‌طور کیفی حدت و سرعت می‌یابند بلکه(ب) این بنیان تضعیف‌کننده‌ای را در مبارزه ایجاد می‌کند.
برای اینکه در جامعه چنین پیروزی به‌طور اساسی کسب شود، یک نیاز و فرصت‌هایی برای مبارزه ایدئولوژیک وجود دارد. یکی از وظایف کلیدی این است که پایگاه اجتماعی دموکرات‌ها(حزب دمکرات-م) از اوباما گرفته تا سندرز و همچنین شومر شکسته و جدا شود، تا به انکار آگاهانه و رد احکام عادی‌ از طرف مردم فائق آییم، حال می‌خواهد تکرار اعلان اظهارات اوباما درباره اهداف مشترکش با ترامپ در سطح عمومی باشد، یا تعهدات مکرر سندرز به همکاری با ترامپ برای ایجاد اشتغال و کار باشد. تیم ما تیم آنها نیست. آنها به شما گفته‌اند، به‌خصوص در اظهارت بیان‌شده عریان اوباما (و به‌درستی واضح است) متمرکزشده که انتخابات میان دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان مسابقات “داخلی” هستند، که همه آنها در یک تیم هستند … و ما،پیغاممان به توده‌های مردم، نیاز به این درک دارد و به درک عملی برسیم که ما در یک تیم مختلف هستیم، تیمی که در مخالفت اساسی با “تیم” آنها هست. ما نیاز داریم به‌طور گسترده‌ای مقالات سایت نشریه انقلاب، الگوهای رفتاری مربوطه و غیره را مورداستفاده و انتشار دهیم که همه‌ی این‌ها را منعکس می‌کند. (نگاه کنید به مقاله‌های “اوباما خطاب به ترامپ :«ما همه در یک تیم هستیم (!)» “برنی ساندرز خود را با همدستی شرم‌آور پنهان می‌کند” و” اوباما می‌گوید اگر ترامپ موفق شود، ما موفق می شویم. … دو سوال از اوباما “)
یک نقش و اهمیت واقعی برای کمونیست‌های انقلابی وجود دارد که به خارج از چارچوب بورژوا دموکراتیک و هنجارهای رفته و علیه گمانه‌زنی‌ها عمیق در مورد تاریخ این کشور، در مورد ماهیت این نظام و آنچه درنهایت نیاز است، بروند و دائماً بر آن تأکید کنند و بکوبند. هر چه بیشتر این در جامعه جا بیفتد، شرایط مطلوب‌تری برای مبارزه که موردنیاز است به وجود خواهد آورد. برای مثال توضیح باید شامل این واقعیت باشد که “آمریکا هرگز عالی نبود،” یا این‌که “ایجاد فرصت‌های شغلی” تحت این سیستم یک ‌راهکار برای سازمان‌دهی مردم بر مبنای صرف مناسبات استثمارگرانه هست درزمانی که همه‌چیز می‌تواند اساساً متفاوت انجام ‌شود. یک مثال گویای خاص مرتبط در پاسخ به کسانی که می‌گویند “صندوق رأی” یک سنت مقدس آمریکایی است، باید در مقابل این را پرسید “در مورد هفت میلیارد بشریت چه”، آیا آینده آن‌ها باید به رأی گذاشته شود؟

V. نکات بیشتر درباره پیشبرد اهداف استراتژیک- قطبی شدن برای انقلاب، نیروهای نوین را برای انقلاب به‌جلو صحنه آوردن
درحالی‌که انقلاب هنوز یک سؤال فراگیر توده‌ای همه‌گیر نیست، به خاطر واقعیت عینی سؤالات بزرگی در ذهن مردم به وجود آمده است. در اینجا یک “لحظه” وجود دارد، که توسط فاشیسم ترامپ/پنس به حرکت درآمده(برانگیخته و تحریک-م) شده است، سؤالات بزرگی پیش‌آمده است همچون: درباره معرفت‌شناسی(اپی استمالوژی یعنی فلسفه مربوط به اینکه حقیقت چیست، و چگونه می‌توان به آن حقیقت پی برد-م)، چگونه به اینجا با این رژیم هیولایی و عجیب‌و‌غریب رسیدم و  چگونه  فراتر از همه این‌ها به یک جهان فارغ از استثمار و ستم و غیره خواهیم رسید.

مهم‌تر از همه آنچه مشخصه‌ی این لحظه هست اینستکه میلیون‌ها نفر از مردم “نوینی”(افراد تازه نفس-م) به زندگی سیاسی وارد گشته‌اند و به طریقی فعالیتی‌هایی نموده‌اند که تا چند ماه پیش نکرده‌اند.

این به لحاظ استراتژیکی میدان بسیار مطلوبی است، ازجمله سؤال‌های کلان تحریک‌آمیز که بوجود آمده است و به‌طور مختصر مثلاً درباره پنج توقف و سه وظیفه۴، که ما باید پاسخ کاملاً علمی برای آنها داشته باشیم. در این زمینه به‌ویژه در دانشگاه‌ها، در میان روشنفکران و هنرمندان و قشر متوسط به‌طورکلی، دست‌وپنجه نرم کردن و حتی تلاش برای پیشروی و فرارفتن در اطراف سؤالات مرتبط با معرفت‌شناسی به‌شدت مبارزه کردن، بسیار مهم است. به‌عنوان‌مثال، ترامپ نسبیت‌گرایی را تا سر حد افراط به‌پیش می‌برد، و این فرصتی برای ما هست که واقعیت عینی، حقیقت، متدولوژی(روش)  و رویکرد علمی، و غیره را نشان دهیم ، و بیشتر آنکه اساساً چیزی است که در فصل ۴ از کتاب پایه‌ها(BAsics) ازجمله ۱۰۵:۴ و ۱۱۶:۴ متمرکزشده است. (اشاره این بخش در اینجا به فصل ۴ کتاب بیسیک رفیق باب آواکیان هست- م).
فراگیر کردن با بردن آنها در جامعه و به‌طورکلی مصاحبه با آردی اسکای که تحت عنوان : علم و انقلاب، درباره اهمیت علم و استفاده از علم در جامعه، سنتز نوین کمونیسم و رهبری باب آواکیان مشخص‌شده است. به‌طور خاص، آخرین بخش از مصاحبه باید به‌عنوان یک مدل “از سوی هواداران(پیروان) باب آواکیان” برجسته شود و نه‌تنها در مخالفت با همه تهمت‌های  مضحک همچون “کیش شخصیت”(اشاره به برخی از مخالفین بی‌پرنسیپ حزب کمونیست انقلابی آمریکا است که با تهمت‌های ناروا در مورد اینکه از باب آواکیان یک شخصیت مذهبی ساخته شده است.-م) اما همچنین با برخورد مثبت در مورد تجسم و تمرکز برساختن جهانی کاملاً متفاوت و به‌مراتب بهتر ازآنچه موجود است و اینکه معنی کمونیست بودن و در شاهراه   کمونیسم نوین با ‌ویژگی دانشمندی که:«یک مکتشف، نقادانه فکرمی‌کند، یکی از پیروان باب آواکیان:  درک و تغییر بهتر جهان، در جهت منافع بشریت “، راهپیمایی نمودن چیست.

ما باید مأموریت را در کلیه وظایفی که داریم به‌پیش ببریم، اما این کار را با تمرکز خاص بر انباشت نیرو برای انقلاب (و به‌ویژه انباشت نیروهای کمونیست) انجام دهیم. جهت‌گیری، بر اساس دو دستورالعمل: “برای چه کسی و برای چه” و ماتریالیسم۷، چیزی کمتر از آن نباید باشد، به‌عنوان‌مثال( مأموریت ما که در بالا به آن  اشاره شد-م)، همچون پدر و مادری که فرزندشان گم‌شده است، و تا حل این مسئله(پیدا کردن فرزنداشان-م)در مقابل موانع سر‌تعظیم فرود نمی‌آورند و از آن کار منصرف نمی‌شوند. ما نیاز به حرکت “اوهایو”۸ داریم آن‌چنان‌که باشگاه انقلاب وظیفه‌اش اصلی‌اش را جمع‌آوری نیروهای انقلاب ببیند، و در این زمینه بیان چند نکته ضروری است:
- حلقه کلیدی این است که: “آیا افراد باشگاه در یک مأموریت برای انقلاب هستند؟” در چنین چارچوبی موانعی که بر سر راه پیش می‌آیند با رویکرد متفاوت به آن برخورد می‌شود، که البته مزخرف هم در آن گنجانده می‌شود. برای مثال، اگر کسی اعتراض کرد و گفت: «من این ایده انقلاب را دوست دارم، ولی آیا می‌توانم ماشینم را نگه‌دارم؟” که قطعاً فرصتی برای پاسخ خیلی زیاد طولانی نیست، اما باید اشاره نسبتاً محکمی شود که “ما درباره آینده هفت میلیارد بشریت صحبت می‌کنیم و شما نگران این هستید که آیا می‌توانید ماشینتان را نگه‌دارید؟” این باید  جهت‌گیری‌مان باشد، تنظیم و بازتنظیم شرایط، نباید اجازه داد که موقعیت توسط پاسخ به هر سؤال تنظیم شود، منظور پرسشی که به‌طور عینی نشان‌دهنده یک دیدگاه بورژوازی یا خرده‌بورژوائی است.
- همه افراد در داخل و اطراف باشگاه هستند پس از آنکه آنها مدت‌زمان کمی در آنجا بوده‌اند، در تقابل بااینکه آنرا “یک محل استراحت دائمی دیدن”، نیاز دارند که مبارزه‌شان برای آمادگی در پیوستن به حزب باشد. بهترین ازآنچه انجام‌شده است کافی نیست. در این زمینه، رابطه صحیح از شور‌و‌شوق داشتن به علم، دیالکتیک سر‌و‌قلب، که درهرصورت می‌تواند از هم جدا به هر طریقی جدا شود… و این مهم است که به این دیالکتیک با رویکرد صحیح برخورد شود… به همان طریقی که نیاز بشریت: انقلاب و سنتز نوین کمونیسم هست، که در مصاحبه‌ای با باب آواکیان توسط الف بروکس به آن اشاره‌شده است. ما نیاز داریم که بی‌صبرانه ریشه در علم داشته باشیم… ما باید در هر چیزی که انجام می‌دهیم به “اوهایو” توجه داشته باشیم و با اتکا به تلاش برحقی که خودمان می‌کنیم.
- آموزش دادن مردم برای اینکه به فرماندهان استراتژیک انقلاب تبدیل شوند. سؤال اصلی این است: آیا شما می‌خواهید پیروز شوید و در  چه چیزی می‌خواهید پیروز شوید؟ این مانند بازی کردن شطرنج با بورژوازی و دیگر نیروهای مختلف اجتماعی و غیره است، در تقابل و مخالفت با جهت‌گیری که صرفاً به‌طور تک‌خطی و تک‌نفره از “آنچه ما انجام می‌دهیم” و جدای از توده‌های مردم حرکت کردن، عدم وجود دینامیک(نیروی محرکه) و تغییرات اجتماعی کلانتر، هردوی در پاسخ به اوضاع عینی و به “آنچه ما انجام می‌دهیم” حرکت کردن. این بخش از مصاحبه اسکای بریک درباره در فرماندهان استراتژیک (صفحات ۶۲-۶۶) است که باید حتما  توسط همه‌ی کسانیکه علاقه‌مند به انقلاب کردن و بوجود آوردن یک جهان کاملاً متفاوت و به‌مراتب بهتر هستند ” خوانده و بررسی شود”! کیفیت، محتوا، صحت و برندگی در تهییج انقلابی با فرماندهان استراتژیک بودن ارتباط دارد، و همه‌چیز را از قله کوه و با موقعیت “خداگونه” پرولتاریا۹ مرتبط است.

توضیحات و منابع:
توضیح ضروری: توضیحاتی که با علامت *(یک یا دو یا  چند ستاره **) مشخص‌شده از طرف مترجم برای آسان‌تر آشنا کردن خوانندگان هست و در متن اصلی نوشته رفقای کمیته‌ی مرکزی حزب کمونیست آمریکا وجود ندارد.
۱. ” متوقف کردن ۵گانه” اشاره به مطالبات زیر است که منعکس‌کننده تمرکز کلیدی تضادهای اجتماعی (که به  اشکال مختلف پوستر و بروشور در سایت حزب کمونیست انقلابی – revcom.us- در دسترس است):
خاتمه دادن (متوقف کردن) به اذیت و آزار عامدانه کشنده یک یا چند گروه اقلیت ملی، حبس جمعی فله‌ای، خشونت پلیس و قتل مردم سیاه‌‌پوست و رنگین‌پوست‌های قهوه‌ای !
خاتمه دادن به تخریب پدرسالارانه، انسان زدایی و انقیاد همه زنان در همه‌جا بر اساس جنسیت یا تمایل جنسی!
خاتمه دادن به جنگ‌های امپراتوری، کشورگشایی ارتش و جنایت علیه بشریت!
خاتمه دادن به دیو آسا جلوه دادن، مجرم انگاشتن و اخراج مهاجران و نظامی کردن مرزها!
خاتمه داد به تخریب سیاره‌مان از طرف سرمایه‌داری-امپریالیستی!

۲-  از متن “جنگ داخلی پیشارو”  نوشته باب آواکیان، « “آنها” وجود ندارند … اما یک جهت معین در پدیده‌ها وجود دارد: دینامیک(نیروی محرکه‌ای که هر پدیده طبق آن کار می‌کند) درون طبقه حاکمه و چالش‌هایی که انقلابیون با آن مواجه‌اند.”

۳- “۳ آمادگی” عبارت‌اند از: آماده‌سازی میدان(صحنه مبارزه طبقاتی-م)، آماده‌سازی مردم، و آماده‌سازی پیشاهنگ(حزب-م)، برای زمانی که میلیون‌ها نفر بتوانند برای پیشروی انقلاب رهبری شوند، همه به بیرون در خیابان‌ها با یک شانس واقعی برای پیروز شدن.

۴- ۳ (سه)موردی که باید به وقوع بپیوندد که به تغییر واقعی و پایدار را برای بهتر بوجود آید عبارت‌اند از:
۱) مردم باید به‌طور کامل به مقابله با تاریخ واقعی از این کشور و نقش آن در جهان تا به امروز دست یابند و عواقب وحشتناک آنرا بدانند.
۲) مردم باید به‌طورجدی و علمی به کندوکاو در مورد این‌که این نظام سرمایه داری-امپریالیستی درواقع کارکردش چیست بپردازند، و اینکه این نظام درواقع باعث چه چیزی در جهان می‌شود.
۳) مردم به‌طور عمیق راه‌حل این‌همه این‌ها را جستجو کنند .

این نکات در نوشته باب آواکیان، ۱ ماه مه ۲۰۱۶  آمده است.

تضاد اساسی این نظام سرمایه داری-امپریالیستی بین مالکیت(تصاحب) خصوصی و تولید اجتماعی می‌باشد که نتیجه آن مهیا ساختن زمینه برای ستم، استثمار و تقسیمات اجتماعی خصمانه در جهان است. این تنها می‌تواند توسط انقلاب کمونیستی حل شود. همان‌طور که در بالا بیان نمودیم شر این نظام توسط این انقلاب خلاص می‌شود و به اتمام می‌رسد و جامعه سوسیالیستی را مستقر می‌سازد که یک نظام کاملاً متفاوت اقتصادی و سیاسی که یک دوران گذار به کمونیسم است که به‌عنوان بخشی از یک فرایند طولانی در سراسر جهان که نتیجه‌اش حل این تضاد اساسی که به‌موجب آن بشریت به‌عنوان یک کلیت، کنترل آگاهانه نیروهای مولده را به دست می‌گیرد و ستم و درگیری‌های خصمانه اجتماعی را محو می‌نماید.
تضاد عمده لبه مقدمی (تضاد خاص عمده-م) است که طبق آن تضاد اساسی در طول یک‌زمان تاریخی خاص و یا در قلمرو خاص چگونه تجلی می‌یابد. در حال حاضر ، تضاد عمده در این کشور در این رژیم فاشیستی تجلی‌یافته است که شکل خاصی از حکومت طبقه سرمایه داری-امپریالیستی و تعیین‌کننده‌ی و شکل‌دهنده‌ی تضاد اساسی می‌باشد و وظیفه کسانی که برای انقلاب می‌جنگند، نبرد سیاسی فوری علیه این رژیم است.
۵- برای اینکه بشریت فراتر از  وضعیتی که در آن  به نظر می‌رسد “ممکن است درست باشد” و در آن‌همه چیز درنهایت به روابط قدرت خام بازمی‌گردد، به‌عنوان یک عنصر اساسی در این پیشروی یک رویکرد برای درک همه موارد(معرفت‌شناسی) که به‌موجب آن واقعیت و حقیقت عینی هستند و توسط  “روایت”های مختلف و اینکه پشت یک ایده (یا “روایت”) چه مقدار “قدرت” وجود دارد، و یا در پشت آنچه مقدار قدرت و زور به نمایندگی از هر ایده خاص و یا “روایت” در هر مقطع زمانی می‌تواند در اختیار داشته باشد، مشخص و تعیین نمی‌شود.

۶. آنچه مردم فکر می‌کنند بخشی از واقعیت عینی است، اما واقعیت عینی به آنچه مردم فکر می‌کنند بستگی ندارد.
۷.به این دو دستورالعمل در طول فصل کمونیسم نوین توسط باب آواکیان اشاره‌شده  و به نیاز کمونیست‌ها که خود را در هر دو اساس نیاز عینی هفت میلیارد نفر در این سیاره برای یک دنیای نوین که از این منافع در همه موارد حرکت کند و از به کار بردن رویکرد علمی، و انقلاب و نه چیزی کمتر از آن حرکت نمایند.
۸.  منظور از “اوهایو” (“Ohio”) اشاره به تمرین راهپیمایی گروه موسیقی دانشگاه ایالتی اوهایو است و زمانیکه از ارتفاع بالا به آن حرکت نگاه شود در موقع راهپیمایی کلمه “اوهایو” را بوجود می‌آورند. در این فرایند، اعضای گروه که برای اولین بار از حرف او(O) آغاز می‌شود و حروف دیگر ساخته می‌شود تا آنکه به آخرین حرف او(O) برسند. نکته توصیف دخیل بودن یک فرایند مشابه در ساختن هر نوع جنبش مترقی و انقلابی وجود دارد، هست. که در آن مردم “حرکت را از طریق” سطوح مختلف درک و تعهد شروع می‌نمایند، هرچند ( “در دنیای واقعی”) اینطورنیست که همچون گروه موسیقی دانشگاه ایالتی اوهایو کاملاً خطی و خط کشیده شده باشد و با قدم آهسته برداشته شود!
۹. برای اطلاعات بیشتر درباره “قله کوه” که عنوان دیدگاهی است در مشاهده کل تاریخ بشریت، و “موقعیت خداگونه پرولتاریا،” ما به‌شدت خوانندگان را تشویق به وارد شدن و تعامل  “باب آواکیان در یک بحث با رفقا در معرفت شناسی-در دانستن و تغییر جهان. ” رجوع می‌دهیم.

لینک این ترجمه در کانال کمونیسم نوین در تلگرام چنین است:
https://t.me/New_Communism/1481
در این بحث، او(رفیق آواکیان) می‌گوید: « “وضعیت خداگونه پرولتاریا، که من در ‘ مسائل استراتژیک به آن اشاره نمودم؟ چیست”؛ در یک سطح شما بر روی یک قله نشسته‌اید و به تماشای توسعه بشریت نگاه می‌کنید. برخی ازآنچه شما می‌توانید ببینید بیشتر کم‌عمق(سطحی) و برخی دیگر را به‌وضوح بیشتری می‌بینید، شما به تمام این رفت‌و‌برگشت و اتفاقات نگاه می‌کنید و سپس در یک نقطه خاص این گروه که پرولتاریا نام دارد از درون این مجموعه‌ای از روابط اجتماعی که می‌تواند آن را به یک محل خاص بالاتر، به‌کل یک دنیای متفاوت دیگر ببرد، را می‌بینید . اما شما نباید به پرولتاریا شیء‌ واره بنگرید: بله، پرولتاریا از مردم واقعی ساخته شده، اما مسئله اصلاً فرد پرولترها نیست بلکه پرولتاریا به‌عنوان یک طبقه، از جایگاه خود را در جامعه و درجایی که منافع آن نهفته، در اساسی‌ترین معنا، به‌عنوان یک طبقه. ”
————————————————–

توضیحات زیر از مترجم است و در متن اصلی نوشته بالا وجود ندارد.
*- توضیح مترجم: قوه مجریه شاخه‌ای از دولت ایالات‌متحده است که از رئیس‌جمهور و تمامی افراد، سازمان‌ها و بخش‌هایی که به رئیس‌جمهور گزارش می‌دهند، تشکیل‌شده است، و مسئول اداره و اجرای قوانینی که به تصویب کنگره رسیده است، می‌باشد. مسئولیت و عملکرد قوه مجریه از دو قوه‌ی یعنی مقننه و قوه قضائیه متفاوت و مجزا است.
این بخش از توضیح برای آشنایی خواننده با ساختار دولت و دو موسسه سرمایه‌داری-امپریالیستی(مقننه و قضائیه) است و به مفهوم تائید این ساختار نباید تلقی شود.
«قوه مقننه یا کنگره ایالات‌متحده آمریکا از دو مجلس تشکیل‌شده است( مجلس نمایندگان ایالات‌متحده آمریکا و مجلس سنای ایالات‌متحده آمریکا ) که مسئولیت قانون‌گذاری را به‌طور کامل بر عهده دارد. در انتخاب نمایندگان آن، هیچ نهادی غیر از رأی مستقیم مردم نقش ندارد و نمی‌توان آن را منحل کرد.
رئیس‌جمهور ایالات‌متحده آمریکا نیز به‌عنوان رئیس قوه مجریه با رأی مستقیم مردم و از طریق آرای مجمع انتخاباتی انتخاب می‌شود و در برگزیدن مشاورانش به‌عنوان وزرا اختیارات کاملی دارد. در حقیقت رئیس‌جمهور نیازی به کسب رأی اعتماد از کنگره ندارد و کنگره نیز متقابلاً نمی‌تواند با رأی عدم اعتماد، هیئت دولت یا وزرا را برکنار کند.
قوه قضائیه که در دیوان عالی فدرال ایالات‌متحده آمریکا تبلوریافته است، کاملاً مستقل عمل می‌کند و نه قوه مجریه و نه قوه مقننه نمی‌توانند بر روند تصمیم‌گیری‌های آن تأثیر بگذارند. به‌عبارت‌دیگر، رئیس‌جمهور یا کنگره نمی‌توانند مصوبات قانونی دیوان عالی فدرال را باطل اعلام نمایند یا از اجرای آن‌ها سرباز زنند.» منبع ویکی پیدا

دولت ایالات‌متحده از سه قوه تشکیل‌شده است: قوه مقننه، قضایی و مجریه(اجرایی). قوه مقننه متشکل از کنگره ایالات‌متحده، که مسئول ایجاد(خلق) قوانین است. قوه قضائیه از دادگاه‌های فدرال، که مسئول صدور احکام دایر بر صحت قوانین است که توسط کنگره تصویب می‌گردد و به مورداجرا درآوردن.
** توضیح مترجم:  دو تکیه‌گاه  اصلی، را خود رفیق باب آواکیان چنین تشریح کرده است:
«و بعد ما آنچه را که حزب به‌عنوان “دو تکیه‌گاه اصلی” مورد شناسایی قرار داده است داریم. که کارکرد کلی آن برای ساختن یک جنبش برای انقلاب، و حزب به‌عنوان هسته مرکزی و رهبری آن است. منظور ما از “تکیه‌گاه اصلی” چیست؟ منظور ما موارد اساسی که پایه و اساس کلیه فعالیت‌هایی انجام می‌دهیم را تشکیل می‌دهد، پایه و اساس کلیه کاری که ما برای ساختن یک انقلاب واقعی به‌پیش می‌بریم، هست. اولین تکیه‌گاه اصلی که لبه مقدم فعالیت کلی ما را تشکیل می‌دهد عبارت است: ترویج  و محبوبیت بخشیدن سنتز نوین کمونیسم و رهبری باب آواکیان. این وظیفه در حال حاضر در یک فرم متمرکز کمپین تبلیغات گسترده باب آواکیان در همه‌جا، یک کمپین گسترده جمع‌آوری کمک مالی به پروژه سنتز نوین کمونیسم و رهبری باب آواکیان به‌طور وسیع با تأثیر عمده‌ای در تمام بخش‌های جامعه، می‌باشد.
در مصاحبه با آردی اسکای بریک، بر اهمیت ارتقاء و عمومی‌سازی سنتز نوین کمونیسم و رهبری باب آواکیان، به‌طور متمرکز کمپین باب آواکیان در همه‌جا تأکید شده است. و برخی از سؤالات وجود دارند همچون: چگونه باید اهمیت این- کمپین ترویج باب آواکیان در همه‌جا  و فراتر از آن تکیه‌گاه اصلی به‌عنوان یک کلیت، اهمیت این به‌طورکلی در ایجاد یک جنبش برای انقلاب که حزب به‌عنوان هسته اصلی آن باشد، اهمیت آن ازنظر جهت‌گیری استراتژیک در جبهه متحد تحت رهبری پرولتاریا چیست؟ و اینکه به‌طور خاص ارتباط آن با وجه رهبری پرولتاریا چیست؟ چرا این‌یکی از “دو مهره‌ی اصلی” هست، یعنی چرا درواقع ما می‌گوییم که این باید آن لبه(وظیفه) مقدم از فعالیت کلی ما برای ساخت جنبشی برای انقلاب و حزب به‌عنوان هسته اصلی آن؟

مترجم برهان عظیمی
۱ خرداد ۱۳۹۸
————————————————–

ترجمه این تجزیه و تحلیل تقدیم می‌گردد به:
گروه کمونیست‌های انقلابی سنتز نوین کمونیسم در ایران
————————————————–
منتشر شده در:
کانال کمونیسم نوین
https://t.me/New_Communism

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.