سفر به پلدختر: فقط دو باکس آب معدنی!/ این روزها هزینه یک رفت و برگشت ساده ۲۰۰ هزار تومان است
رفتوآمد با قایق و شبی دو ساعت اتصال برق؛ اوضاعیست که تحمل کردنش به این راحتیها نیست؛ به اینها بیفزایید گِل و لای و زندگی در چادر را! اینها زندگیِ امروز مردم چممهر است. ….
به گزارش خبرنگار ایلنا، پلدختر را به مقصد روستای سیلزده “چممهر” ترک میکنیم؛ از پیچ و خمهای جادهها میگذریم و به ابتدای جاده روستایی میرسیم که در بلندای کوهستان قرار دارد؛ از دور روستا را نگاه میکنم؛ روستا زیر آوار سیل، کمر خم کرده و خاموش نشسته است؛ از پل ارتباطی روستا فقط چند پایه باقی مانده. صحنه دلخراشی است؛ مردمِ خسته و گرمازده در دو سوی رودخانه، در صف انتظار جابهجایی با قایق هستند. مادری که فرزند بیمارش را میخواهد به بیمارستان برساند و پدری که جهت تهیه اقلام ضروری مورد نیاز خانوادهاش آمده، همه و همه ماتمزده در انتظار تردد با قایق هستند.
من نیز در میان صف ایستادهام که پیرمردی در حال واگویه کردن است؛ میگوید: نمیدانم به کی باید شکایت کنم؟ سیل چنان غافلگیرمان کرد که در آن شرایط بحرانی فقط توانستم فرزند معلولم را نجات داده و به تپه پشت روستا پناه ببرم. در حالی که با چفیهای که دور سرش پیچانده، عرق صورتش را پاک میکند، ادامه میدهد: تمام زندگیام نابود شده، آب از سقف خانهام گذشت و دو هکتار زمین کشاورزیام نابود شد.
نامش «رستم فرجزاده» است. او ادامه میدهد: یک روز قبل از سیل به ما هشدار جدی ندادند و فقط گفتند از تجمع در کنار رودخانه بپرهیزید. هنوز هم باورمان نمیشود که چنین سیلی در روستایمان جاری شد. روز سختی بود. هرگز این مصیبت را فراموش نخواهیم کرد. آقای فرجزاده ادامه داد: ما خانواده شش نفره که روزگاری برای خودمان خانه و کشاورزی داشتیم هماکنون به حال و روزی افتادهایم که همگی در یک چادر کوچک زندگی میکنیم.
بگویند برای کشاورزان چه برنامهای دارند!
آقا رستم نگران آینده است: رئیسجمهور در سفری که به روستای سیلزده ما داشت قول داد که به زودی مشکلات ما را پیگیری خواهند کرد؛ ولی کاش روشن بگویند که برای ما کشاورزان چه برنامهای دارند. کمکهای ناچیز بلاعوض و تسهیلات کمسود آنها هیچ مشکلی از ما حل نمیکند و اگر کمکهای ارتش و مردمی نبود حتی شاید تا الان زنده نبودیم.
هنوز صحبتهای این مرد سیلزده به آخر نرسیده که قایق جهت جابهجایی مسافران سر میرسد. مسیر رودخانه را طی کرده و به روستا رسیدیم. سیل روستا را ویران کرده؛ بوی نم خانهها و قالیها ریهها را اذیت میکند. تمام وسائل زندگی تخریب و هرکدام به گوشهای پرت شدهاند. انگار نه انگار این فرش روزی زیر پای اهل این آبادی بوده و این اجاق گاز وسیلهای برای طبخ غذای مادری بوده برای فرزندانش که با شوق از مدرسه به خانه میآمدند. انگار سالهای سال است که اینجا خالی از سکنه شده. تقریبا همه اهالی روستا در داخل کمپی که در تپهای بالای روستا قرار دارد، مستقر شدهاند و تعدادی جوان و نیروهای جهادی در حال انجام کار هستند. لودرها و کمپرسیها نیز در حال جابهجایی گل و لای و خاک از روستا هستند.
قدرتالله کلانتری یکی دیگر از سیلزدگان روستا میگوید: به ما در مورد سیل هشدار جدی ندادند و فقط گفتند رودخانه طغیان کرده. اگر هشدار جدی میدادند وسائل زندگیمان را جمع میکردیم و به مکان امنی میبردیم که اکنون به این حال و روز نیفتیم.
گفتند کنار رودخانه نروید؛ همین!
این شهروند سیلزده ادامه میدهد: به ما فقط گفتند رودخانه طغیان کرده، در کنار آن تجمع نکنید؛ همین.
کلانتری با غمی در نگاهش میگوید: من یک فرهنگی بازنشسته هستم؛ تمام زندگیام نابود شده؛ چند فرزند بزرگ دارم؛ با این شرایط اقتصادی امروز چگونه میتوانم دوباره زندگی را از نو بسازم؟
آقا قدرت اینطور ادامه میدهد: زندگی ۵۰ ساله اهالی روستا در عرض چند ساعت زیر و رو شد. برای مردم کمبضاعت این روستا اولین اقدامی که دولت میتواند انجام دهد احداث پل ارتباطی است؛ چراکه رفت و آمد با قایق برایمان بسیار مشکل است؛ تاکنون چند بار اهالی روستا از داخل قایق به رودخانه پرت شدهاند و اگر نیروهای امدادی نبودند، معلوم نبود چه سرنوشتی در انتظارشان است. چند روز دیگر نیز این قایقها را جمع کرده و میبرند و تنها راه ارتباطی ما از میان کوهها و یک جاده فرعی به سمت پلدختر است که متاسفانه کرایههای خودروهای مسافرکش سرسامآور است که امیدواریم حداقل این جاده را آسفالت کنند.
مصیبت بعد از رفتن امدادیها شروع میشود!
دهیار روستای چممهر اینطور ادامه میدهد: مصیبت مردم سیلزده تازه شروع شده است. بعد از رفتن نیروهای ارتش و سپاه، جهادی و خبرنگاران و همچنین قطع شدن کمکهای مردمی تازه مشکلات ما دوچندان خواهد شد. این روستا با قطع شدن پل، راه دسترسی به هیچ کجا را ندارد. در جاده فرعی که این روستا به شهرستان پلدختر دارد کرایهماشینها سرسامآور است؛ برای هر رفت و برگشت ۲۰۰ هزار تومان میگیرند.
آقای میراحمدی میافزاید: مردم سیلزده چممهر دست هر فردی در هر کجای جغرافیای ایران است را میبوسند چراکه این مردم در کنارمان بوده و کمکمان کردهاند ولی کمکهای دولتی تاکنون به ما نرسیده است و اگر ارتش نبود معلوم نبود چه بلایی بر سر ما میآمد؛ هوانیروز در هفته اول با هلیکوپتر به ما امدادرسانی کرد و هم اکنون نیز سپاه و نیروهای جهادی در منطقه حضور دارند و امدادرسانی میکنند.
میراحمدی با ناراحتی
ادامه میدهد: تا دو سال آینده ساختن خانههای این منطقه را بعید میدانم. اهالی این روستا به این زودی صاحب خانه نخواهند شد؛ دولت باید به فکر کانکس برای این افراد باشد چراکه زندگی در چادر با توجه به گرمای زودرس در این منطقه امکانپذیر نیست و کمبود وسایل بهداشتی و سرویس بهداشتی و حمام بیماریهای مختلفی شیوع پیدا خواهد کرد. البته در کانکس هم با این گرما نمیشود زندگی کرد ولی بازهم بهتر از چادر است.
«برق» فقط شبی دو ساعت!
او ادامه میدهد: درصد کمی از اهالی که توان مالی بهتری دارند میتوانند مهاجرت کنند و به شهر بروند ولی آنهایی که وضعیت مالی خوبی ندارند باید با این شرایط سخت کنار آمده و مانند صدها سال پیش بدون امکانات زندگی کنند. چراکه اینجا امکانات رفاهی صفر است و برق فقط شبی دو ساعت وصل میشود. برای کشیدن برق به چادرها نیاز به ۳۰۰ متر کابل داریم. امیدواریم مسئولان این مقدار کابل را در اختیار ما قرار دهند تا بتوانیم برق را در این منطقه وصل کنیم.
رفتوآمد با قایق و شبی دوساعت اتصال برق؛ اوضاعیست که تحمل کردنش به این راحتیها نیست؛ به اینها بیفزایید گل و لای و زندگی در چادر را! تمام اینها، عذابِ مردم چممهر است….
گزارش: مریم بازوند- نسرین هزاره مقدم
متاسفانه بخش دیدگاههای این مطلب بسته است.