برومند مهرانفر: نقدی بر دیدگاه حسن معارفی پور درمورد فاشیسم!

حسن معارفی‌پور در نوشته تحت عنوان «فاشیسم پاسخ اولترا ارتجاعی و بربریستی به بحران سرمایه‌داری در حال بحران» با درکی نسبتا صحیح به نقد فاشیسم و جایگاه فاشیسم در جهان امروزی پرداخته است ولی نکات ناصحیحی هم در نوشته شان هست که باید شفاف و روشن گردد و نیاز به نقد با رویکرد علمی دارد. ….

—————————————————————–

نقدی بر دیدگاه حسن معارفی پور درمورد فاشیسم!

حسن معارفی‌پور در نوشته تحت عنوان «فاشیسم پاسخ اولترا ارتجاعی و بربریستی به بحران سرمایه‌داری در حال بحران»۱ با درکی نسبتا صحیح به نقد فاشیسم و جایگاه فاشیسم در جهان امروزی پرداخته است ولی نکات ناصحیحی هم در نوشته شان هست که باید شفاف و روشن گردد و نیاز به نقد با رویکرد علمی دارد.

در نقد فاشیسم به درکی فرا ملی محتاج هستیم یعنی درکی انترناسیونالیستی که جهان را زیر ذره‌بین قرار داده و نه اینکه هر کشور را بنابر تضادهای درونی خودش دیدن. نظام سرمایه‌داری هر کشور جزئی از یک چیز بزرگتر و بخشی از کلیت نظام سرمایه داری-امپریالیستی جهانی است. این یعنی جهان را با رویکرد علمی انترناسیونالیسم  پرولتری بررسی نمودن و نه با رویکرد متافیزیکی(مکانیکی) غیر علمیِ ناسیونالیسم.   برای همین آنچه در کل نظام سرمایه داری-امپریالیستی می گذرد تاثیر تعیین کننده‌ای بر روند سیاسی-اجتماعی-اقتصادی هر کشور دارد.  بقول رفیق آواکیان : «این نظام جهانی نه فقط کارکردی اقتصادی بلکه کارکردی سیاسی و دیپلماتیک و نظامی هم دارد. این مجموعه در یک  مقیاس جهایی، به‌طور کلی و سیاسی، صحنه را برای آنچه ما(کمونسیت‌ها)  باید انجام دهیم می‌چیند. در حالی که تحولات جهانی جنبه عمده است اما این جنیه عمده در رابطه دیالکتیکی با انواع مبارزات گوناگون صحنه را تنظیم می‌کند. مبارزاتی که همین نظام جهانی(سرمایه‌داری-امپریالیستی) آنها را تولید میکند، به‌ویژه زمانی‌که توسط نیروهای آگاه و متشکل کمونیست رهبری می‌شوند.»۲

باب آواکیان برای شفاف سازی درکی انترناسیونالیستی مثالی را بیان می‌کند: “بدن انسان از ارگانها مثل کبد، کلیه، قلب و غیره و سلولهای  مختلف زیادی تشکیل شده است. هر یک از اینها سطوح معینی از سازمان‌یابی ماده هستند و تضادهای درونی خود را دارند. کلیه ها تضادهای درونی خود را دارند، کبد تضادهای درونی خود را دارد، همینطور قلب و غیره. اما آنها به نوبۀ خود بخشی از یک بدن هستند و آنچه در کل بدن، یعنی یک موجود انسانی، به مفهومی کلی اتفاق میافتد تعیین کنندۀ آن چیزی است که در ارگانهای درونی بدن برحسب تضادهای درونی خودشان اتفاق میافتد. خب، پیچیدگی اینجا است. اینطور نیست که ارگانهای درونی بر بدن به مثابه یک کل تأثیر نمیگذارند.اگر شما با تضادهایی روبه رو باشید که باعث از کار افتادن قلبتان شود مسلما این بر کل بدن شما تأثیر میگذارد و عین همین مسیٔله در مورد سایر ارگانها مثل کبد یا کلیه‌ها هم مطرح است. بنابراین ما با یک رابطۀ پرتضاد دیالکتیکی روبه روییم اما به طور کلی این بدن یا موجود انسانی است که در کنش متقابل با محیط گسترده تر قرار دارد. این وجود کلی است که تعیین کننده است یعنی تضادهای درونی بدن هستند که عمدتاً تعیین میکنند در کل بدن چه اتفاق میافتد. هر چند در یک مقطع معین، آنچه در یک ارگان معین بدن بر پایه تضادهای درونی اش اتفاق میافتد، در کنش متقابل با بقیه بدن و با محیط گسترده تر، میتواند به نقطۀ تمرکز آنچه در کل بدن شما رخ میدهد تبدیل شود. درست مثل یک کشور معین در دنیا که میتواند به نقطۀ تمرکز تضادهای دنیا تبدیل شود.” ۲

کمونیستهای انقلابی نیاز دارند که با دیدی ماتریالیستی و دیالکتیکی نسبت به حرکت جهان باید اوضاع را بررسی کنند.
تضادهای جهان را باید به مثابه یک کل دید و نه مجرد و منفرد.
به معنای اینکه دارای حرکت و محرک هستند.
باید دقیقا دید که ریشه این فاشیسم از کجا نشات گرفته و منشاء‌ش کجاس و برای چه عروج کرده است؟

بها ندادن و یا کم بها دادن به فاشیسم قدرت گرفته در آمریکا منجربه در غلطیدن در توهمات لیبرال‌ها می‌گردد. و این منجر به درجازدن و پس‌ مانده گذشته شدن می‌شود.
فاشیسم یک ایده خودبخودی نیست.
فاشیسم یک ایدئولوژی بورژوازی‌ست.
فاشیسم براحتی می‌تواند با وعدهای توخالی و شعارهای فریبکارانه توده ها را به دور خود جمع کند و بدین ترتیب تعصبات آنها را به نقطه فوران برساند.

حزب کمونیست انقلابی آمریکا در مورد فاشیسم به قدرت رسیده رژیم ترامپ-پنس میگوید:
«فاشیسم یک پدیده بسیار جدی است. فاشیسم متکی بر ناسیونالیسم متعصب متنفر از بیگانه و مردم کشورهای دیگر، نژادپرستی و سرکوبگر تهاجمی “ارزشهای سنتی” هست. فاشیسم از خشونت و تهدید برای ایجاد یک جنبش و به قدرت رسیدن تغذیه و استفاده میکند و آنها را تشویق میکند. زمانی که فاشیسم به قدرت برسد حقوق سنتی دموکراتیک اساسی را از بین میبرد. فاشیسم، به مخالفان خود حمله و آنها را زندان میکند و دسته‌های اراذل واوباش خشونت گران را علیه “اقلیتها” سازماندهی میکند. در آلمان نازی در سالهای ۱۹۳۰و۱۹۴۰، تحت هیتلر، فاشیسم همه این چیزها را عملی کرد. آنها میلیونها نفر را در اردوگاههای کار اجباری زندان و میلیونها نفر از یهودیان، مردم کولی و دیگران را به عنوان “عناصر نامطلوب” جامعه، به قتل رساندند. هیتلر تقریباً همه این کارها را از طریق نهادهای مستقر و “حاکمیت قانون” انجام داد. این راهی است‌که ترامپ دارد طی میکند. و بله، خود هیتلر زمانی که احساس میکرد به منافعش خدمت   میکنند و آرامش مخالفان خود برانگیزد “صحبتهای لطیفی” هم میکرد.»

فاشیسم تعصبات ناسیونالیستی و مذهبی توده ها را بر می انگیزد و به آنها پا می‌دهد.
فاشیسم از آمریکا ظهور و عروج کرد و هم اکنون در جای جای جهان در حال رشد و گسترش هست.

رفقای حزب کمونیست انقلابی آمریکا در مورد علل به قدرت رسیدن رژیم ترامپ-پنس به عنوان نماینده فاشیسم چنین میگویند:«در پاسخ به ضرورت اساسی و چالشهای طبقه حاکم در ایالات متحده آمریکا، در سطح جهانی و در این جامعه(آمریکا)، بخشی از بورژوازی حول یک برنامه فاشیستی و رژیم یعنی رژیم ترامپ/پنس متحدشده اند. این ممکن است یک “گزینه مناسب” نباشد و خطرات فوق العاده ای را حمل میکند، اما این چیزی است که ترامپ نمایندگی میکند و هدفش تحکیم آن است. و مسیحیت تیٔوکراتیک  فاشیسم یکی از ابعاد قطعی و بخش جداناشدنی آن است. نژاد پرستی سفید پوست با بنیادگرایی مسحیت تئوکراتیک ارتجاعی وحدتی حول فاشیسم بوجود آورده است.

ضرورت آن چیست، یعنی تناقضاتی که امپریالیستهای-سرمایه دار در ایالات متحده آمریکا با آن مواجه اند، چیست؟ امپریالیسم آمریکا در بخش بزرگی از جهان در باتلاق جنگ برای امپراتوری فرورفته است و دربند مبارزه با نیروهای تاریخا منسوخ جهادگرایی اسلامی، حتی درحالیکه آنها متقابلاً همدیگر را در دینامیک اعمال کشنده و ستمگرانه صدها میلیون نفر از مردم جهان تقویت میکنند، گرفتار گشته است. آمریکا با چالش از چین به عنوان یک رقیب اقتصادی و قدرت نظامی، و رقابت داخل امپریالیستی( بین قدرتهای بزرگ امپریالیستی جهان) رو به افزایش با روسیه و اروپا مواجه است. گرم شدن سیاره در حال رشد و دارای اثرات بلندمدت است، ازجمله مهاجرت دسته جمعی از ملل تحت ستم که به طور نامتناسبی تحت تأثیر قرار دارند. در این جامعه(آمریکا)، ظلم و ستم بر سیاهپوستان و لاتین تباران و دیگر افراد ملیتهای تحت ستم، زنان و مهاجران تشدید یافته است، حتی درحالیکه بافت اجتماعی سنتی توسط عوامل جمعیت شناختی تحت فشار و آسیب پذیری قرار دارد، نقش زنان و جنسیت و هنجارهای جنسی تیره و تارتر گشته است.

کلینتون، اوباما و بخشی از طبقه حاکم مرتبط با حزب دموکرات ادعای کذب میکنند و به درجهای معین صحبت طرفداری از “چند فرهنگی”(multiculturalism)، “جامعیت گرایی(فردگرایی- inclusiveness)” و سکولاریسم لیبرالی حتی درحالیکه حافظ مبانی اساسی مسیحیت، برتری نژاد سفید و روابط مردسالارانه که مشخصه سرمایه داری-امپریالیستی آمریکا هست، مینمایند. در مقابل، رژیم فاشیستی ترامپ/پنس و رهبری حزب جمهوریخواه که آنها(رژیم فاشیستی ترامپ-پنس) را پشتیبانی میکند، نماینده یک بخش بورژوازی میباشد و پاسخشان به این تناقضات بسیار ارتجاعی است که در جهانبینی و برنامه کیفیتا متفاوت هست. با دادن تقدم به “آمریکا اول،” برتری نژاد سفید، پدرسالاری و “ارزشهای سنتی” مطلق و تأکید بر اخلاقیات وابسته به کتاب مقدس(کتاب انجیل) به منزله تقویت و اجرای بیشتر زمینه روابط ستمگرانه و استثمارگرانه‌ی این نظام و انسجام پایه توده‌ای شان در اطراف یک تجلیل و تمجید غیر انتقادی از قدرت آمریکا و موضع خشونت ستمگرانه و سرکوبگرانه نسبت به همه آنهایی که متناسب و سازگار(خودی)نیستند و یا زیر بار و تابع مسیحیت بنیادگرای سفیدپوست نمیروند.»

ولی نباید فاشیسم را به مثابه بحران سرمایه داری و آخر راه سرمایه داری دید. زیرا بنا بر آنچه در فرایند جنگ جهانی دوم اتفاق افتاد یعنی رشد فاشیسم هیتلری که در سراسر جهان از جمله ژاپن، ایتالیا و اسپانیا (نیوهای موسوم به متحدین) و شکست آن نه تنها به ادامه و رشد نظام سرمایه داری-امپریالیستی جهانی پایان نداد بلکه این نظام ضد بشری توانست خود را از آن بحران بیرون آورد و به زندگی طفیلیگری و ستم استثمار میلیونها نفر در سراسر جهان ادامه دهد! تا آنجا که کشورهای سرمایه داری امپریالیستی متحدین توانستند این نظام را بازسازی نمایند و به استثمار و غارت و چپاول و دامن زدن به جنگ های منطقه ای در جهان ادامه دهند. و کلیت این نظام ضد بشری جهانی از طریق نئولیبرالیسم بازسازی شد!
این موضع شما که فاشیسم را بحران سرمایه داری خطاب می‌کند من را به دوران کمنترن میبرد.

در دوران کمنترن یک تئوری بوجود آمد بنام«تئوری بحران عمومی».
کمینترن یا انترناسیونال سوم، اتحادیه احزاب کمونیست جهان از سال ۱۹۱۹ تا سال ۱۹۴۳ بود. انترناسیونال کمونیستی یا انترناسیونال سوم که به کمینترن نیز معروف است از احزاب انقلابی سوسیالیستی به رهبری حزب کمونیست شوروی در زمان حیات لنین در۲ مارس ۱۹۱۹ تشکیل شد و از سال ۱۹۱۹ تا ۱۵ مه سال ۱۹۴۳ که جنگ جهانی دوم شروع گست، به فعالیت خود ادامه داد.
این تئوری چنین بیان می‌کرد که سرمایه داری (بعد از جنگ جهانی دوم)به دوره ای رسیده که با فرو رفتن در هر یک چرخه های بحران اقتصادی هر دوره (هر ۱۰ سال) روبه افول است و نابودی‌ش اجتناب ناپذیر است.
آنها با درکی نادرست از اقتصاد مارکسیستی و لنینیسم مسیر سرمایه داری را به مانند یک خط صاف میدیدند که روبه افول و به پایان است. ریشه این تئوری به لحاظ فلسفی در ماتریالیسم مکانیکی بود؛ یعنی این دیدگاه نه تنها ماتریالیسم دیالکتیکی نبود بلکه بصورت مکانیکی و بدون حرکت مارپیچی رشد و فرایند سوخت و ساز سرمایه داری را وقایع را در یک خط مستقیم که خداگونه فرجامش(از سوی کمینترین!) تعیین شده است، میدید.
آنها بطور خلاصه بیان می‌کردند که بله سرمایه داری با بحران‌هایی که دارد و روز افزون است توده های تحت ستم را بیش از پیش در رنج و عذاب قرار می‌دهد و توده ها به دنبال راه حل میگردند،توده انقلاب(انقلاب کمونیستی)می‌کنند و به سوسیالیسم و بعدش کمونیسم میرسیم.
آنها اشتباهشان اینجا بود که این بحران را بصورت علمی تجزیه تحلیل نمی نمودند و سرنوشت(فرجام) آنرا از قبل تعیین شده خداگونه و در خطی صاف و مستقیم میدیدند.
از آنجا که این مارپیچ طبق منطق ریاضی می‌تواند تنگ‌تر و تنگ‌تر شود و هیچ موقع به پایان نرسد سرمایه داری هم می‌تواند وضعیتش بدتر و بدتر شود ولی به پایان نرسد.
فاشیسم هم چون یک ایدئولوژی بورژوایی سرمایه داری-امپریالیستی است پس باید با درکی علمی نسبت به آن ظهور برخورد شود.
این درک ما را به آنجا میرساند که بدون تئوری که از تاریخ جنبش کمونیستی با رویکرد و متدلولوژی علمی سنتز  نوین شده باشد و پراتیک منطبق بر ان سنتز نوین نمی‌شود قدم از قدم برداشت و یک انقلاب رهاهیبخش کمونیستی را در جهانی که تحت حاکمیت سرمایه داری-امپریالیستی جهانی هست و دائما در حال حرکت و تغییر هست با اتکا به ایده های کهنی که از زمان کمینترن  سازمان داد.

ما باید بصورت علمی با مسائل برخورد کنیم و با ایده های رفرمیستی و اشتباه توده ها مبارزه کنیم.

باید با ایجاد هسته های سرخ ۳تا۵نفره توده ها را برای یک انقلاب همگانی و تمام عیار آماده و سازماندهی کنیم.

زنده باد انقلاب کمونیستی
مرگ بر سرمایه‌داری
مرگ‌ بر‌ فاشیسم

برومند مهرانفر
۳ فروردین  ۱۳۹۸

پاورقی:
۱- برای آشنایی با دیدگاه و مواضع حسن معارفی‌پور در مورد عروج فاشیسم در جهان به لینک زیر مراجعه کنید:
https://hassan-maarfipour.com/2019/03/19/%D9%81%D8%A7%D8%B4%DB%8C%D8%B3%D9%85-%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AE-%D8%A7%D9%88%D9%84%D8%AA%D8%B1%D8%A7-%D8%A7%D8%B1%D8%AA%D8%AC%D8%A7%D8%B9%DB%8C-%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%A8%D8%B1%DB%8C%D8%B3%D8%AA%DB%8C/

۲-  این نقل قولی هست از بخش “انترناسیونالیسم” از صفحه ۱۷۵ تا ۱۸۹ کتاب نوشته شده توسط رفیق باب آواکیان تحت عنوان « کمونیسم نوین علم، استراتژی، رهبری برای یک انقلاب واقعی و یک جامعه بنیادا نوین در مسیر رهایی واقعی» از انتشارات حزب کمونیست انقلابی آمریکا.
برای خواندن این بخش به لینک زیر در تلگرام مراجعه کنید:
https://t.me/New_Communism/1403

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.