سخن روز گزارشگران از آرش کمانگر: اهمیت استرتژیکِ تظاهراتِ تاریخی شش روزه زنان ایران در اسفند ۵۷ برای پر کردنِ دو غائب بزرگ انقلاب بهمن: فمینیسم و سکولاریسم

این خلاء اما، سه هفته بعد از روی کارآمدن دار و دسته خمینی و به دنبال فرمان او برای رعایت حجاب اسلامی در ادارات و مراکز اشتغال، توسط صدها هزار زن سکولار و برابری طلب و مردان آزادیخواه پشتیبان آنها پر شد و خون سکولاریسم و فمینیسم در رگانِ جنبش جاری شد. ” ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم”! ” آزادی جهانیه نه شرقیه نه غربیه”! و ” آزادی زن، آزادی جامعه”! شعارها و پلاکاردهایی بودند که آن جنبش غرور انگیز و پرشور طی شش روز در تهران و برخی شهرهای بزرگ بلند کرد و با صدای رسا به گوشدولت و جامعه مردسالار رساند. ….

——————————————————-

چهل سال از دو واقعه تاریخی در زمستان ۵۷ میگذرد: قیام مسلحانه سه روزه بهمن و اعتراض خیابانی ۶ روزه اسفند.

انقلاب بهمن که ازجنبش تهیدستان حاشیه نشین شهر تهران در سالهای۵۵ و ۵۶ و شبهای کانون نویسندگان درانسیتو گوته و بویژه از قیام بهمن ۵۶ در شهر تبریز شروع شد و در ۲۲ بهمن ۵۷ کار رژیم ستم شاهی را یکسره کرد، جدا از مطالبات و خواسته های ریز و درشت، سه کلان خواست را طرح نمود: استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی.

خارج شدن از حوزه نفوذ و سیطره امپریالیسم امریکا و کسب استقلال سیاسی از این بلوک سرمایه داری، پایان دادن به استبداد سیاسی و ساواک و شکنجه با هدف کسب آزادی و دمکراسی، و بالاخره اعتراض به نابرابریهای طبقاتی و فقر و فلاکت تهیدستان شهری و روستایی با هدف استقرار نوعی عدالت اجتماعی، مهمترین اهداف آن انقلاب بودند.

همه میدانیم که اهداف اصلی آن انقلاب با روی کار آمدن جمهوری اسلامی متحقق نشد. نابرابریهای طبقاتی حفظ شد و استبداد سیاسی –اجتماعی نه تنها شدت یافت بلکه با استبداد مذهبی نیز عجین شد. درحوزه استقلال سیاسی نیز تنها شاهد کاریکاتوری از آن بودیم که عقب نشینی های مفتضحانه بعد از هارت و پورت های ضدامریکایی حاصل آن بود و البته دخالتهای ارتجاعی رژیم در سراسر منطقه خاورمیانه که هم سبب حیف و میل میلیاردها دلار از ثروت کشور شد و هم سبب تشدید انزوای منطقه ای و بین المللی این رژیم.

اگر حکومت محمد رضا پهلوی به عنوان ژاندارم خلیج فارس فقط یکبار برای کمک به ادامه رژیم دیکتاتوری و فاسد سلطان قابوس در عمان به ظفار لشکرکشی کرد تا انقلاب مردمان این سرزمین را سرکوب و خفه کند، رژیم اسلامی اما این نوع دخالتهای ارتجاعی را به کل منطقه کشانده است. از افغانستان و یمن گرفته تا عراق و سوریه و لبنان و شاخ افریقا …

اما نتیجه انقلاب بهمن – یعنی روی کارآمدن یک رژیم ارتجاعی تر- نباید ما را نسبت به حقانیت اهداف بنیادین آن انقلاب عظیم دچار تردید کند. استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی کماکان جزو خواستهای برآورده نشده مردمان ایران محسوب می شوند.

با این همه آن انقلاب دو غائب بزرگ داشت یعنی از دو خلاء حیرت آور رنج میبرد: فقدان شعارهای سکولاریستی و فمینیستی.

با آنکه زنان پا به پای مردان در آن انقلاب شرکت داشتند و حتی در قیام مسلحانه ۲۲ بهمن نقش آفرینی کردند، ولی به شکل حیرت آوری شاهد فقدان کامل هر نوع شعار برابری طلبانه جنسیتی در آن انقلاب بودیم. یعنی زنان درجنبش حضور داشتند اما از فمینیسم خبری نبود. همین مسئله درمورد سکولاریسم و شعارهای لائیک مبنی بر جدایی کامل دین از دولت و سیستم آموزشی نیز صدق میکرد. با آنکه بخش بزرگی از شرکت کنندگان در آن انقلاب، نیروهای چپ و یا جمهوریخواه و لیبرال غیرمذهبی بودند، اما به دلیل علاقه خود این نیروها به نوعی از حاکمیت ایدئولوژیک، عملا هیچ حساسیتی درباره پروژه روحانیت تحت رهبری خمینی برای ایجاد یک حکومت تئوکراتیک نشان داده نشد. برخی از افراد و جریانات مدعی چپ حتی میان “عدل علی” و عدالت اجتماعی و یا میان “خط امام” و سوسیالیسم علمی تفاوت زیادی قائل نبودند و این براستی یک تحلیل فاجعه بار بود.

درتوضیح چرایی این دو خلاء بزرگ، برخی نیروها نظیر اپوزیسیون سلطنت طلب ادعا میکنند که دلیلی برای وجود شعارهای فمینیستی و سکولاریستی در انقلاب ۵۷ وجود نداشت، چون خود رژیم پهلوی هر دو را در خود مستتر داشت و آن انقلاب علیه این دو ارزش بنیادی و مدرن رژیم سلطنتی بود. تردیدی نیست که در رژیم اسلامی وضعیت زنان در برخی حوزه ها بویژه در حوزه زندگی شخصی بمراتب بدتر شده است و یا تلفیق دین و دولت در حاکمیت و نیز وضعیت اقلیتهای مذهبی در این رژیم نسبت به رژیم پهلوی اسفبارتر شده است. اما این به خودی خود ثابت نمیکند که رژیم سلطنتی یک رژیم فمینیست و سکولار بود. سخن گفتن از برابری کامل زن و مرد در ان رژیم به یک شوخی شبیه است. محمدرضا پهلوی دو همسر اول خود یعنی فوزیه و ثریا را طلاق داد به این خاطر که میخواست حتما فرزند پسر برای ولیعهدی داشته باشد. درتمام قوانین کشور نیز ردو پای تبعیضات جنسیتی دیده می شد. در رابطه با سکولاریسم نیز ما فقط شاهد نوعی مدارا با اقلیتهای مذهبی غیرشیعی بودیم وگرنه رسما در قانون اساسی کشور شیعه ۱۲ امامی به عنوانمذهب رسمی کشور اعلام شده بود و تعلیمات دینی این فرقه از اسلام در تمام مدارس آموزش داده می شد و حمایت و کمک مالی به روحانیون و امامزاده ها و مقبره های مذهبی در ایران و منطقه جزیی از بودجه دائمی دولتهای رژیم پهلوی محسوب میشد و خود محمد رضا پهلوی ارادت خاصی به امام رضا داشت و خود را نظرکرده او میدانست !!

اما اگر از استدلال مضحک سلطنت طلبان درباره چرایی غیبت شعارهای سکولاریستی و فمینیستی در انقلاب ۵۷ بگذریم کماکان این پرسش کلیدی باقیست که چرا نه زنان و نه نیروهای چپ و ترقیخواه در طول یکسال و اندی انقلاب حتی یک شعار سکولاریستی یا فمینیستی را به پرچم هیچ اعتراض خیابانی و یا اعتصاب عمومی تبدیل نکردند؟ پاسخ را باید به باور من در چند مولفه جستجو نمود: ۱- حاکمیت مناسبات و افکار مردسالارانه بر فعالین و نیروهای سیاسی وقت ۲- محول کردن امر مبارزه برای برابری جنسیتی به روز “محشر” استقرار جامعه آرمانی و بالاخره ۳- ندیدن خطر اسلام سیاسی برای زنان و جامعه و زندگی عرفی مدرن.

این خلاء اما، سه هفته بعد از روی کارآمدن دار و دسته خمینی و به دنبال فرمان او برای رعایت حجاب اسلامی در ادارات و مراکز اشتغال، توسط صدها هزار زن سکولار و برابری طلب و مردان آزادیخواه پشتیبان آنها پر شد و خون سکولاریسم و فمینیسم در رگانِ جنبش جاری شد. ” ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم”! ” آزادی جهانیه نه شرقیه نه غربیه”! و ” آزادی زن، آزادی جامعه”! شعارها و پلاکاردهایی بودند که آن جنبش غرور انگیز و پرشور طی شش روز در تهران و برخی شهرهای بزرگ بلند کرد و با صدای رسا به گوشدولت و جامعه مردسالار رساند.

تظاهرات تاریخی زنان ایران در اسفند ۵۷ همزمان با روز جهانی زن و در اعتراض به فرمان حجاب اجباری، متاسفانه هم به دلیل توهم اکثریت مردم به رژیم خمینی و هم به دلیل بی توجهی اکثر نیروهای سیاسی خارج از دایره قدرت به جنبش برابری طلبانه و سکولاریستی زنان، گسترش نیافت. هر چند ماحصل آن خیزش شش روزه ، شکل گیری چندین تشکل دمکراتیک زنان و نیز رشد آگاهی ها و فعالیتهای فمینیستی از جمله در زمینه نگارش و ترجمه ادبیات فمینیستی بودیم. بعد از تشدید سرکوبها و موج اعدامهای سیاسی در سال ۶۰ شاهد یورش به مقر “اتحاد ملی زنان” و دیگر نهادهای مدافع حقوق زنان و حقوق بشر بودیم و این سبب بروز رکود به مدت دو دهه در جنبش فمینیستی ایران شد. از اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد بود که به تردیج شاهد برآمد نوین جنبش و تشکلهای زنان بودیم که کماکان ادامه دارد و روزبروز این جنبش اهمیت خود و خواستها و شعارهایش را به سایر جنبشهای اجتماعی می قبولاند. به طوریکه به جرئت میتوان گفت که در ایران کنونی شاهد بزرگترین و وسیعترین جنبش فمنیستی و سکولاریستی در کل خاوریمانه بحران زده هستیم. ابعاد نافرمانی زنان و دختران ایران در برابر حجاب اجباری، حضور در ورشگاه ها، نابرابری در دستمزد و شغل و تحصیل و سایر تبعیضات جنسیتی براستی خیره کننده است و روزی نیست که این یا آن فعال جنبش زنان مورد تعرض عوامل رژیم قرار نگیرند و یا به بیدادگاه های این رژیم مبتنی بر آپارتاید جنسی کشانده نشوند.

هر روز که میگذرد نه تنها این جنبش قویتر می شود بلکه شاهدتاثیرات مثبت آن بر نیروهای سیاسی بویژه چپ هستیم.

بی دلیل نیست که جنبش کارگری و جنبش زنان دوش به دوش هم پرتحرک ترین جنبش اجتماعی مردمان ایران محسوب می شوند و این برای حرکت به سوی جامعه ای مبتنی بر آزادی، شادی و برابری بسیار نویدبخش است.

اسفند ۱۳۹۷ – مارس ۲۰۱۹

—————————————————-
منبع: گزارشگران
http://gozareshgar.com

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.