ویژه گزارشگران: سخن روز از امین بیات

مصدق در ایران و گاندی در هندوستان  دو شخصیت  مردمی و با اعتبار  که دارای  راه و روش  مشابهی  بوده اند و هر دو نفر تا آنجائیکه  توانستند تلاش و کوشش شبانه روزی بخرج  دادند که منابع  زیر زمینی کشورشان و در آمد های مملکتشان از طرق مختلف را در خدمت مردمان  وطنشان و آبادانیآن، مصرف کنند، و خود را خدمتگزار مردم و کشورشان میدانستد و علاوه بر آن  در برابر خشونت دولتی، راه و رسم عدم  خشونت را  به  جامعه  می آموختند، بر عکس امروز که دولتمردان جمهوری اسلامی با خشونت آشکار و عریان در شکنجه و اعدام چهره سیاه حکومت شاه را سفید کردند …..

******************************

ایران از دهه ۱۳۴۰ ببعد شاهد دونیروی روشنفکری شد:

۱- روشنفکر مستقل :هواداران نیروی سوم  به رهبری زنده یاد خلیل ملکی.

۲- روشنفکران وابسته : حزب توده به سر پرستی  اتحاد جماهیر شوروی” سوسیالیستی” .

جبهه ملی سوم با تلاشهای پرثمرو خستگی نا پذیر روانشاد چون خلیل ملکی وهمراهانش درجامعه  سوسیالیستهای  نهضت ملی ایران و با پشتیبانی  سازمان جنبش  دانشجوئی دانشگاههای ایران ، با نوید های انسان دوستانه و وطن پرستانه در سال ۱۳۴۳ ، تشکیل شد.

جبهه ملی دوم  با داشتن  فرصتهای  مناسب در مقطع تاریخی معین  نتوانست  آنطور که باید و شاید  رهبری  جنبش ضد سلطنت را بدست بگیرد و دولت ملی ای را تشکیل دهد، تا اینکه سر انجام خود تبدیل  به مدافعان قانون  اساسی سلطنت مشروطه  شدند ،  و دراینفراز و نشیبها، تعدادی از  وطن  پرستان  مصدقی  پس از گذر از پیچ  و خمهای  سالها، بار دیگر به اسلام پرستی و تمایل به چپ و راست سر انجام این نیرو به دسته های مختلف و پراکنده تبدیل شد و در آن مقطع تاریخی ورقی زرین به تاریخ مبارزات ملی مردم ایران افزودند آنهم بدون جاه طلبی  و با  صداقت در خدمت  به دمکراس و آزادیخواهی و کشیدن خط بطلان به سیاست شاه سلطنت کند  نه حکومت ، گرویدند.

قابل  ذکر است که از تجدید فعالیت جبهه ملی سوم  تا  به امروز هیچگونه رهبری منطقی و با  بر نامه ای ا زجانب  “رهبران جبهه ملی”  نه در ایران و نه در خارج  از ایران ، به مردم ایران ارائه  داده  نشده است، و بهمین دلیل  ساده  خانها و آقایانی که خود را منتصب به “جبهه ملی” میدانند، مسئول  رفتار و کردار خوب و بد سیاسی  دوران گذشته و امروز،  میباشد.

دکتر محمد مصدق نه به عنوان یک اسطوره ، بلکه به عنوان یک مرد سیاسی  آنهم در پناه “قانون” برای اولین بار در تاریخ سیاسی ایران از مشروطییت تا آن زمان ، فعالانه برای احقاق حقوق مردم ایران به پا خواسته و با خواست  در اختیار گرفتن سر نوشت مردم ، و با ملی کردن صنعت نفت ودر راه آماده کردن جامعه به  ” اقتصاد بدون نفت”، و بر قراری استقلال و آزادی برای مردمان ایران از قید و بند بیگانگان  و مقاومت در مقابل فشارها و زور گوئیهای سلطه طلبانه بیگانگان انگلیس و آمریکا در جهت قطع وابستگی ، آنچه که میتوانست انجام داد.

پرسیدنی است که کدام تشکیلات منسجم و با برنامه ی دراز مدت  “جبهه ملی” از پیروان زنده یاد مصدق وکدامیک از دوستداران  و وفاداران به را مصدق ، تا بحال  توانسته اند  و قادر بوده اند  که راه پر مخاطره او را ادامه دهند؟ و شعار نه شرقی و نه غربی را بجای شعار “جمهوری اسلامی”  و با پسوند های لائیک ، در برنامه مبارزاتی خود بگنجانند، بجای توهم  پراکنی آنهم  برای کسب  قدرت، البته بجز زنده  یاد  دکتر  صدیقی  درایران  و در خارج دکتر منصور بیات زاده.

فرد گرائی در کل فرهنگ  ایرانی و بخصوص در “جبهه ملی” رسوخ کرده ، اگر دو رکن اصلی انقلاب بهمن ۵۷ را مشترکا به رسمیت بشناسیم ، اول آنکه: مردم ایران علیه نظام سلطنت انقلاب کردند، و دوم اینکه :رهبران  انقلاب لحظات حساس آن روز ها را بدرستی تشخیص  ندادند. بنظر من در مورد اول باید  موضع مشترک  داشته باشیم ، البته از خیانت و توطئه خمینی علیه مردم و نیروهای سیاسی آن دوران که بگذریم، درست تشخیص ندادن اوضاع   و به دام افکندن خود و مردم ایران را به ایدئولژی  مذهب ، نه اینکه هنوز پس ازچهل سال به این واقعیت  اذعان نکرده ومسئولیت وقایع  مخرب و جبران نا پذیر بعد از آنرا در قبال مردم نه پذیرفته اند،ولی در بخش دوم  “رهبران جبهه ملی ” که حرص و ولع خاصی داشتند و تنها بفکر کسب قدرت و وزیر و وکیل شدن بودند، همچون  دکتر بختیار  و  دکتر سنجابی و امثالهم، یکی وفا داربه سلطنت و دیگری بدام ایدئولوژی اسلام خمینی گرفتار، حق حاکمیت مردمان ایرانکه برای کسب آزادی و دمکراسی و بر قراری عدالت اجتماعی جان و مال خود را در طبق  اخلاص  گذاشتند، را نا دیده گرفتند و  حق حاکمیت ملت را به خمینی،  واگذار کردند.

رهبران گذشته “جبهه ملی”  به وظیفه  ملی خود آشنا نبودند ، زیر اگر میدانستند  چرا به آن عمل نکردند ، خود و مردم را به پیروی  از کهنه ترین افکار و ارتجاعی ترین حکومت مذهبی گرفتار نمیکردند، امروز هم حتی  برای برون رفت از فلاکت اسلام ارتجاعی دولتی پاد زهری ندارند؟

امروزه با مشاهده نهضت های موفق در جهان  و بخصوص در قرن اخیر که به پیروزی  دست یافته اند ، راه  و روشی اصولی و امروزی را بر مبنای تشکل در یک جبهه، با جمعیتها و گروه های متفاوت فکری نزدیک بهم ازفرد گرفته تا سازمان یافته  در یک جبهه  مشترک با حفظ موجودیت فکری و فرهنگی خود تکوین یافته و برای  رسیدن به اهداف مشترک مبارزه  مشترک را سازماندهی میکنند، یعنی پایه  ریزی  و ساختن تشکیلاتی که  پس از پیروزی  مشترکا برای ساختن زیر  بنای جامعه  و پیاده کردن  دمکراسی و تقسیم  ثروت با  بر قراری عدالت  اجتماعی اقدام میورزند ، را بسنده به همکاری با سه سازمان شناخته شده نمیکردند.

مصدق در ایران و گاندی در هندوستان  دو شخصیت  مردمی و با اعتبار  که دارای  راه و روش  مشابهی  بوده اند و هر دو نفر تا آنجائیکه  توانستند تلاش و کوشش شبانه روزی بخرج  دادند که منابع  زیر زمینی کشورشان  و در آمد های مملکتشان از طرق مختلف را در خدمت مردمان  وطنشان و آبادانیآن،  مصرف کنند، و خود را خدمتگزار مردم و کشورشان میدانستد و علاوه بر آن  در برابر خشونت دولتی ، راه و رسم عدم  خشونت را  به  جامعه  می آموختند،بر عکس امروز که دولتردان جمهوری اسلامی با خشونت آشکار و عریان در شکنجه و اعدام چهره سیاه حکومت شاه را سفید کردند.

گزارشگران و نویسندگان در دادگاه صفحات تاریخ ایران هر گز کوتای ننگین ۲۸ مرداد ۳۲ ، را که به حکومت ملی  مصدق پایان داد را فراموش نخواهند کرد وهر روز به آن صفحات افزوده میشود، و ازلابلای آن صفحات ازعملکرد تیمسار زاهدی، اشرف پهلوی  و مهره های کوتای آمریکائی انگلیسی  و همکاران آنها در ایران همچون “آیت الله کاشانی”و جاسوسان سیا و انتلیجنس سرویس جهت باز گرداندن شاه فراری به ایران ، به زشتی وبا نفرت وخیانت به مام میهن ، نام برده خواهد شد، همچنانکه تاریخ زنده  امروز حتی از خمینی و عمال  عبا و عمامه ی او که بهر بهانه ایاز مصدق بد گوئی و تحریف میکنند ، به زشتی و بد نامی نام برده خواهد شد.

عقب ماندگی فرهنگی ایرانیان و جبران آن هیچ راه و چاره ای جز پیشرفت  فرهنگ نداردکه جز در سایه ی آزادی   بدست نخواهد آمد ، و تنها ضامن رشد آن اندیشه ورزی  با خواست آزادی ژرف و گسترده ممکن است.

متاسفانه هنوز از جانب بخشی از هموطنان و وفا داران  به سلطنت ، آگاهانه  قلب  تاریخ را خدشه دار میکنند  و کودتای۲۸ مردادرا ” قیام ملی”  به افکار عمومی و بخصوص جوانان معرفی و خود را وجیه المله قلمداد میکنند.

اگر انقلاب مشروطه را سرآغاز تجدد طلبی و مدرنیته از نظر فرهنگی ، فکری و سیاسی ارزیابی کنیم، در حالیکه بیش از صد سال از آن انقلاب سپری شده ، و مردم ایران توانستند خود را از جامعه ما قبل مدرن عصرقاجاریه  یا جامعه سنتی استبدادی ۲۵۰۰ ساله با عبوراز “تجدد”و ” مدرنیته” خود را لنگان لنگان از قافله ی عقب  ماندگی  به جلو بکشانند و در مقطعی به پیروزی هم برسند، ولی متاسفانه نتوانست استمرار یابد.

بد نیست  بدانیم دست آورد جنبش مشروطه در این یکصد سال اخیرچه بوده است تا مقطع انقلاب ۵۷ ،  بهر حال مشروطییت ، استبداد را از بین برد و توانست نهال آزادی را در سر زمین ایران  بکارد، این نهال  توسط  خمینی  و آنانیکه از او پشتیبانی کردند از ریشه، کنده شد.

نتیجه کاوش هر چه باشد  متعلق به گذشته و در صفحات تاریخ ثبت شده است، مردمان کشور مشترک ما در کلیه  ادوار کشور داریش همیشه دارای حاکمیتهای  خود کامه و استبدادی بوده و نتیجه اینگونه حکومتها ی خود کامه عقب ماندگی در کلیه ی  امور سیاسی ، اجتماعی و  فرهنگی را از خود بجای گذاشته است.

واقعیت تاریخ بما میگوید یک روز مردم انقلاب مشروطییت را سازماندهی میکنند ، چندی بعد  رضاشاه  را  به قدرت می پذیرند و چند صباحی بعد تدارک انقلاب ۵۷ را دیده و میلیونها زن و مرد گول خمینی و دار و دسته ی عقب مانده و ارتجاعیش را میخورند ، و هنوز که هنوز است چند سیاست مدار ورشکسته چه از جناح چپ و چه راست  به توهم پراکنی مشغول و منتظر معجزه هستند تا نوادگان کودتای ۲۸ مرداد آقای دونالد ترامپ  برای آنها دمکراسی بیاورد و یا بخشی ورشکسته تر در درون جامعه و برون بدنبال “اصلاحات” خامنه ای نشسته اند، وبا پذیرش اسلام “بیگانه”وبکمک همین نیروهای مدعی دمکراسی وقدرت آنرا درایران به زور سرنیزه جنبه عرفان دادند، و نتیجه این عرفان و سیاست غلط گرسنگی امروز مردمان ایران است، و از خود سئوال  نمیکنند که  چرا تاریخ ” تکرا ر” شد، و مقصر چه کسانی هستند؟

تاریخ با نقادی به گذشتگان برای آینده گان آرزوی زندکی بهتر مینماید، اما با داشتن چنین” رهبران ملی” درجناح  “راست” چون آقایان دکتر سنجابی، بازرگان، بختیار، بنی صدر، ودر جناح “چپ” افراد ورشکسته ای چون  امیر خسروی، نگهدار، خان بابا تهرانی، چه انتظاری میتوان داشت.

از این آقایان پرمدعی و تحصیلکرده در اروپاباید پرسید که مگر درتاریخ نخوانده بودید که کسروی به  ساعد هشدار داده بود که نگذارید ملایان بقدرت برسند ، در آن دوران کسروی را کشتند،  بعدها در دوران خمینی و بر قراری حکومت عدل علی بکمک همین افراد بر شمرده ، دکتر سامی ،دکتر قاسملو و هزاران نو جوان  و مبارز     را بخاک و خون کشیدند ، و زندانهای مخوف قرون وسطائیایران مملو از زن و مرد پیر و جوان سیاسی و غیر سیاسی  شد، وهنوز که هنوز است این آقایان وعوامل توهم پراکنشان خاتمی را فیلسوف واو تمجید و به  روحانی  رای میدهند،و در این امید بسر میبرند تا موسوی و کروبی  آزاد شده و ۸ ماده امام رابرایشان، پیاده کنند.

آیا در این شرایط اسفبار که جمهوری اسلامی ایران با آن دست بگریبان است ، نمیشود در دل این دنیای تاریک  مردمان ایران را به نور روشنائی وافق آزادیخواهی رهنمود و نوید داد، افقهای تازه وروشن و مستقل را جلوی   پای حرکتهای مبارزاتی مردم پیشنهاد کرد و بجای صحه گذاشتن به قانون اساسی رژیم و التزام به آن کلیت آنرا   نفع نمود و درصدد بر پائی نظامی مبتی برمردم سالاری برای رسیدن به عدالت اجتماعی قدمهای سنجیده برداشت .

چرا تا دیروز اطرافیان شاه  و قبل از امروز  اطرافیان خمینی یکی را قدیس و دیگری را ابلیس خطاب میکردند،  چرا هیچکس ایراداتی که به مصدق و سنجابی و بختیار و بازرگان وارد بود نمیپردازند، درست است که انسان جایز الخطا است، ولی مصالح کشور خطا پذیر نیست، اینگونه دسته گل به آب دادن ها در گذشته و  دفاع علنی  و خجالتی از حکومت ضد بشر خمینی وامروز با جانشینانش و با مماشات هم با دارو دسته شاه وهم با دارودسته  خامنه ای هنوز  آیا جایز است؟

چه به سر” رهبران ” جنبش آمده که یکی دست شاه را میبوسد ودیگری زانو زده و دست خمینی را بوسه میزند،یکی پول از” سیا “  میگیرد و دیگری از اسرائیل و عربستان صعودی،یکی به نوکری روسیه و چین افتخارمیکندو دیگری دم از آزادیخواهی میزند و عملکردش در خدمت نظام ” ولایت فقیه ” است.

هیچ اندیشیده اید که خائن دانا، بار عذاب وجدانش از خائن نادان بیشتر است، بار خیانت آن نوعسیاستمدارانیکه سالیان سال  ازتوشه علم برخوردارو تجربه پس انداز کردندو با این حال از رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی و نظام استبدادی”ولایت فقیه” با هرزبان و با هر شیوه ای دفاع کردند، رای دادند ومردم را تشویق به شرکت درنمایشهای  مردم فریب، کردند ، در قتل زندانیان و نویسندگان و دانشگاهیان وسرنوشت فلاکتبار نمیی از جامعه یعنی زنان  و هزاران مشگل  اجتماعی امروز گریبانگیر مردم، شریک جرم هستند، و درآینده پاسخگو.

از تاریخ میتوان درس آزادیخواهی آموخت، زمانی لوئی چهاردهم گفت ” دولت من، یعنی من” و خمینی گفت  ” اگر همه ۳۶ میلیون بگویند بله، من میگویم نه” ، شاه در آخرین روزهای سلطنتش گفت ” صدای انقلاب شما مردم را شنیدم”، گاندی در برابر خشونت  دشمن  گفت شیوه پیشنهادی من ” عدم خشونت را باید بمردم آموخت” .

آیا عقب ماندگی فرهنگی ایرانیان چاره نا پذیر است؟ لازم نیست مصیبت های عظیم این چهار دهه ی اخیر را  به تفصیل برشمرد ، حضور نظامی  قدرتهای بیگانه  در چهار سمت  مرزهای ایران  حکایت از نقشه های  شوم  امپریالیستها  دارد، در چنین اوضاع و احوالی هیچ کاری به تنهائی از نیروئی بر نمی آید،طبیعی است که در این تنگنا  ها باید دست بسوی هم دراز کرد برای مودت و نجات وطن و برای بر چیدن استبداد مذهبی ، وبه جهانیان نشان داد که هیچ تفکری با زور و زجر و زندان همراه اعدام  قادر به ماندن، در قدرت نیست .

جبران عقب مادگی در کشور مشکل بزرگی است و چاره واپس ماندگی و ندانم کاری روشنفکران ازجناح راست و چپ و مذهبی همراه با کوله باری سه هزار ساله و تحملحکومتهای استبدادی  گذشته و چهل ساله اخیراگرنتواند مشعل فروزان راه آینده شود و منجر به پایان دادن حکومت ترور و اختناق جمهوری اسلامی نشود،  این مشگل  وظیفه ملی ،اجتماعی و معنوی  دائمی ما در فروزان نگهداشتن،  چراغ حقیقت  است.

هدف مشترک ما آزادی و رهائی و برقراری استقلال  میهن است، بفرض درست اینکه همه یک پایگاه  طبقاتی  و دیدگاه مشترک نداشته باشیم  ولی درعمل و نظر تقسیم قوای کشور  برسه اصل  اساسی و مستقل مجریه،مقننه و قضائیه  و شکل حکومت را در بر گزاری مجلس موسسان بعد از فرو ریختن جمهوری اسلامی نمایندگان  واقعی مردم در یک انتخابات واقعن آزاد مشترکا به رسمیت می شناسیم.

Bayat.a@freenet.de
https://www.facebook.com/amin.bayat9
29.02.2019

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.