شهروز رشید، شاعر و نویسنده تبعیدی درگذشت

شهروز رشید، شاعر و نویسنده تبعیدی شنبه ۲ فوریه/ ۱۳ بهمن در بیمارستانی در برلین درگذشت. او هنگام مرگ ۵۵ سال داشت. ….


شهروز رشید شاعر، پژوهشگر ادبی و مترجم ایرانی

رادیو زمانه:
کانون نویسندگان ایران «در تبعید» و انجمن قلم ایران «در تبعید» دلیل درگذشت شهروز رشید را ابتلا به یک «بیماری سخت» اعلام کرده:
«با کمال تأسف خبردار شدیم که شهروز رشید شاعر، نویسنده و پژوهشگر عضو کانون نویسندگان ایران در تبعید و همچنین دبیر بین‌المللی کنونی انجمن قلم ایران در تبعید، به دلیل یک بیماری سخت در بیمارستان (شهر برلین- آلمان) با زندگی وداع کرد.»
کانون نویسندگان ایران «در تبعید» و انجمن قلم ایران «در تبعید» در ادامه این اطلاعیه درگذشت این شاعر و نویسنده را به جامعه فرهنگی ایران تسلیت گفته‌اند.

رشید در سال ۱۳۴۲ در فارس‌آباد دشت مغان متولد شد. او از سال ۱۳۶۳ در آلمان زندگی می‌کرد. در این سال‌ها او حضوری آرام، بی‌حاشیه اما پیوسته در ادبیات تبعید و مهاجرت داشت. چندین مجموعه شعر و ترجمه‌هایی از آثار سندور مارای، سز نوته‌بوم، آموس عوز و فیودور داستایوفسکی از او منتشر شده است. از شهروز رشید در مجموع هشت مجموعه شعر و گزینه‌ای از اشعار او با عنوان «کتاب هرگز» در خارج از ایران منتشر شده است. مجموعه اشعار «کتاب هرگز» شهروز رشید (۱۳۷۷) به عنوان کتاب برگزیده نشریه ادبی‌ سنجش به سردبیری محمود فلکی معرفی شده بود. فلکی درباره این کتاب نوشته است: «آنچه در این شعرها نمود ویژه دارد، تلاش شاعر برای بیگانه‌گردانی مفاهیم است و در این مسیر، به عنصر اندیشه توجه‌ی ویژه دارد؛ آنچه که در شعر امروز ما غایب یا کم است، اندیشه نسبت به چیزها و مفاهیمی است که در شکل تازه خود را نمایان می‌سازد، بی‌آنکه شعر در بند مفهوم‌گرایی یا توضیح مفاهیم گرفتار شود.» رمان «مرثیه‌ای برای شکسپیر»از آخرین آثار اوست. این رمان درباره زندگی یک معلم تاریخ است که به او لقب «حسنک» را داده‌اند: یک ایرانی از دنیا بریده در برلین.

ناصر غیاثی در معرفی این شخصیت در مقاله‌ای که در رادیو زمانه منتشر شده، می‌نویسد:
«حسنک می‌خواهد از طریق فهم رابطه‌ خودش با خودش، با زندگی، با محیط، با تاریخ و با هر آن‌چه در سر دارد، ادبیات بیافریند. او اعتقاد دارد: ادبیات آنگاه آغاز می‌شود که چرخ زندگی از حرکت باز مانده باشد، پس “در صعب‌العبورها چادر” می‌زند و گرفتار “من” خودش می‌شود، غرق خودش. می‌خواهد به اعماق خودش برود، آن‌جا نفس بکشد، خودش را ببیند و بعد برگردد به بیرون. اما نمی‌تواند.»
شهروز رشید یکی از اشعارش را که پیش از این در زمانه منتشر شده بود با این سطرها به پایان می‌رساند:

می‌خواستم «او» باشم که دور بود

(…)
دیگر فرصت آنم نیست که پیشانی‌ام را مرتب کنم
به دیار تاریک سایه‌ها خواهم رفت؛ به سال و ساعتی
که ماه و میدانچه و باد، خاطرم را انکار می‌کنند.

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.