سعید کوهسار: نیشکر هفتهتپه پولاد اهواز و هپکو هم پیوند و همسرنوشت
این نوشتار به شرایط سه مجتمع بزرگ صنعتی و تولیدی در شوش و اهواز و اراک، بهسان نمادی از دیگر بخشهای تولیدی و خدماتی سرمایه در ایران و نیز به ایدئولوژی زمینهساز چنین سرنوشتی میپردازد. ….
سه مجتمع عظیم صنعتی- تولیدی هپکو، پولاد اهواز و نیشکر هفتتپه با تاریخچه و شرایط کم و بیش همانند با دیگر بخشهای تولید- خدماتی سرمایه در ایران به بحران فروپاشی نشستهاند. این سه بخش همانند نمادی از دیگر بخشها به بحران ساختاری دچار شدند و زیر نام اصل ۴۴خصوصی سازی و «برنامهی سوم توسعه»- (۱۳۸۴-۱۳۷۹) «رقابتی کردن فعالیتهای اقتصادی» در وابستگی و شراکت با باندهای سپاه و بیت رهبری، به پیرا- دولتیها واگذار شدند. هر مجتمع، به بهای کارخانههای فرسوده سپرده شدند و خریداران با دریافت وام های کلان از دولت به جویدن آنها مجاز شدند و داربستها را برداشته و ساختمانها را فرو ریختند. این سه نمونه همانند صدها نمونهی دیگر، در دست سرمایهداران به برنامهریزی برای بیکارسازیهای دلخواه نئولیبرالیسم زیر نام بورژوایی «تعدیل ساختاری» یا همان بیکار سازی، هزاران کارگر را بدون پرداخت دستمزدها و حقوق پرداخت نشده، بیکار و به گرداب ارتش بیکاران پرتاب کردند.
مجتمع نیشکر هفتتپه
نمونهی نیشکر هفتهتپه که با تعرفهی واردات شکر سفید و شکر خام که در نیمهی نخست سال ۱۳۸۴ به ترتیب برابر با ۱۵۰ و ۱۳۰ درصد بود در فروردین سال ۸۵ تا آذرماه ۱۳۸۶ به ناگهان به ۱۰ و ۴ درصد کاهش یافت. به این گونه، در سـال ۱۳۸۵ واردات شـکر بـه بـالاترین میزان ۲۵۲۷ هزارتن رسید، در حالیکه مصرف داخلی ۸۰۰ هزار تن کمتر از این میزان بود و تولید داخلی پاسخگوی نیاز را میداد. خریداران مجتمع نیشکرهفتتپه در شال ۹۴ تنها با پیشپرداخت شش میلیارد تومان، یعنی نزدیک به۲میلیون دلار (یکصدم ارزش داراییها) این کمپانی عظیم را تصاحب کردند. در حالیکه ارزش داراییهای شرکت در تاریخ واگذاری، بالغ بر ۲۱۳ میلیون دلار بوده است، صاحبان جدید، زیر نام شرکتهایی که صوری بودند با دریافت میلیونها دلار وام دولتی و هرگز پس نده، زیر نام «توسعه» و پتروشیمی و رب گوجه فرنگی، به خرید سکه و دلار و نیز واردات کالاهای مصرفی پرداختند. زمینهای زیر کشت را پاره پاره فروختند و کارخانه را فرسودهتر ساخته و دمونتاژه کردند، بخشهای مختلف کارخانه تعطیل شد، کارخانههای جانبی نیشکر، تنها به شکل سولههای خالی درآمدند و شهر شوش و هفته تپه و کارخانه همراه با همه ساکنین خود که با کار و نیشکر و زیر استبداد و استثمار میزیستند به خاک سیاه نشانیده شدند.
امید اسد بیگی مدیر عامل آقا زاده و خواهر زاده جهانگیری (به همراه امیرحسین اسد بیگی، احسانالله اسد بیگی، مهرداد رستمی، سیامک نصیری افشار) باند مافیایی وابسته به امنیتیها و سپاه، وظیفه داشتند تا شوش و هفت تپه، همانند اراک و پولاد به سود دلالان و مافیا و سلطانهای شکر و گوشت و برنج و پولاد و خراسان… ویران سازند و دلالی رونق گیرد. دستمزدها پرداخت نشد، استثمار مرگآور شدت یافت، هزاران کارگر به لشکر بیکاران پرتاب شدند، و سونامی فلاکت در شوش و هفت تپه باریدن گرفت. در برابر این سونامی، مقاومت و اعتراض کارگران بالا گرفت. کارگران برای همبستگی پس از آزمون شیوههای گوناگون مبارزه طبقاتی، به سازمانیابی خویش پرداختند. کارگران از آزمون سندیکا در ماه آبان ۹۷ به خواست و اعلام شورا و کنترل تولید رسیدند. اسماعیل بخشی کارگر پیشرو اگر در سنگر شورا دستگیر میشود، اما نماد صدها نماینده طبقه و صدای میلیونها کارگر ایران است و بخشیهای دیگر را در خیزش سراسری کارگران در سنگر دارد. نخبگان امنیتی و سیاسی و شورای امنیت عالی حکومت با هراس به دسیسه مینشینند و سرانجام با درماندگی مدیر اجرایی نیشکر هفتتپه را جابجا میکنند و تنی چند از کارگران زیر فشار و تهدید و ناآگاه به آگاهی طبقاتی را به تهران میبرند، شیپور زنان که به خیر گذشت و کارها به راهگردید و اعتصاب پایان یافت. اعتصاب پایان نیافته بود، اعتصاب پایان نمییابد، اعتصاب ادامه داشت و تنها بیخبرانی که بیشتر خودیها را آزار میدهند شتابنده آمدند و بلندگوی رسانه شوراهای اسلامی کار (ایلنا) شدند تا پایان اعتصاب را به نام خویش بنویسند.
مجتمع پولاد اهواز
مجتمع پولاد نیز پس از دست به دست شدن و به دارآویختن مهآفرید امیرخسروی در سال ۱۳۹۲ و تصاحب امپراتوری وی و نیز هپکو اراک نیز همین روند را پشت سر گذاردند. این سرنوشت حتمی، پیآمد طبیعی فرماسیون سرمایهداری کشورهای پیرامونی بود که بهویژه با اقتصاد تک پایهای نفت و بیشتر بر پایهی رانت چرخش میگرفت. حکومت ایدئولوژیک سرمایه در ایران که بخشی از طبقه را در قدرت سیاسی داشت با دلالان و لمپنهای به قدرت رسیده، هیچگاه نه خواهان گسترش و ساختاریابی صنعت و تولید بودند و نه بهسان بخشی از شبکه و «تقسیم کار» جهانی سرمایه، توانایی چنین رویکردی داشتند. اسلامیون به قدرت رسیده، برآمده از بازار و مسجد و صندوقهای مالی و نگرش صدراسلامی غنیمت و ربایش میشناختند و بس. از سوی دیگر، حکومت اسلامی با تناقضهای بسیار برآمده از ایدئولوژی و بافت و ساختار دولتی و حکومتی، اما ناتوان از همخوانسازی با نیازهای سیاسی و اقتصادی کنونی بازار سرمایه نقش کشورهای پیرامونی سرمایهداری مرکزی (متروپل) را بر نیامد.
این باندها در رقابت برای تصاحب و سوداگری و بینش قبیلهای، برای سلطه به قدرت اقتصادی و سیاسی، بهسان همان دوران پس از مرگ محمد پیامبر اسلام، دچار تناقض و جدال قبیلهای شدند. هر باند در این بازار آشفته با شتاب برای دستیابی به دارایی و سرمایه مالی به دلالی و استثمار و ربایش کهکشانی راه میانبُرِ رانتخواری را برگزید. پی آمد این رویکرد، در سراسر ایران، همان سرانجام نیشکر هفتتپه و هپکو و پولاد اهواز است و نابودی هزاران مرکز تولیدی و صنعتی هرچند مونتاژکار، در زمینههای کشاورزی، خدماتی، تولید و کارگاه و دیگر مراکز میباشند. خواست محوری و میدانی کارگران در لغو مالکیت خصوصی مجتمع و پذیرش مسئولیتها به دولت، حکومت را آچمز کرده است. دولت به همراه باندها، مجتمع نیشکر هفتتپه و فولاد اهواز و هپکو در اراک را نابود شده میداند. کارگران میدانند که دولت شریک دزدهاست و فریبکارانه از «بد واگذار شدن» به بخش «خصوصی» سخن میگوید تا «خوبان»دیگری را بیابد.
دولت روحانی ورشکسته تر از آن است که مسئولیت بازپرداخت دستمزدها و بازگرداندن کارخانه را به عهده بگیرد. کارگرانی که خواهان دولتی شدن به جای خصوصی سازی هستند، این واگذاری را مشروط به کنترل تولید و کارخانه به دست کمیته کارخانهای است که به دست کارگران اداره شود. شعار دولتی کردن،یک تاکتیک آگاهانه است که کارگران شوراگرا در گرو خودگردانی کارخانه پیشروی میگذارند. کارگران، چنین رویکردی را در مجمع عمومی خویش در برابر کارخانه و همصدا با اسماعیل بخشی اعلام کردند. صف کفنپوشان، اراده مبارزه تا پای جان را اعلام میکنند و در همان حال به کفن خویش اشاره میکنند که این کفن را تا بر تن حکومت نپوشانند بر جای نخواهند نشست. این یک ارادهی انقلابی است،کارگران اینگونه اراده کردهاند تا حکومت را سرنگون کنند و شوراها را بر سکوهای کارخانه اعلام میکنند.
متاسفانه بخش دیدگاههای این مطلب بسته است.