نامه تهرانی (بازجوی ساواک) به آیت‌الله طالقانی و آیت‌الله لاهوتی

«بهمن نادری‌پور»(تهرانی)، بازجوی کوشای ساواک را سال ۵۳ در کمیته مشترک ضدخرابکاری دیده بودم. در گفت‌وشنود با زنده‌یاد هوشنگ عیسی بیگلو و دکتر ایرج واحدی‌پور هم، صحبت ایشان شد. تهرانی بازجوی من نبود و شخصاً از او آزاری ندیدم اما زندانیان سیاسی شکنجه‌شده می‌گفتند بیرحم بود و گاه برای خودشیرینی پیش امثال عضدی و حسین‌زاده، قساوَت را به اوج می‌رساند. ….

نامه تهرانی (بازجوی ساواک)
به آیت‌الله طالقانی و آیت‌الله لاهوتی
۲۰ خرداد ۱۳۵۸

فایل صوتی
http://www.hamneshinbahar.net/mp3files/NameTehrani_beAiatolahTalghani.mp3

مَکر است بی‌شمار و دها مر زمانه را
من زو چنین رمیده به مَکر و دَها شدم
فرعون روزگار ز من کینه‌جوی گشت
چون من به علم در کف موسی عصا شدم
تا همچو زید و عمروْ مرا کور بود دل
عیبم نکرد هیچ کسی هر کجا شدم
نه باک داشتم که همی عُمر شد به باد
نه شرم داشتم که ضمیری خطا شدم
وز مال شاه و میر چو نومید شد دلم
زی اهل طَیلَسان وْ عِمامه وْ ردا شدم
از شاه زی فقیه چنان بود رفتنم
کز بیم مور در دهن اژدها شدم

ناصر خسرو

اول انقلاب هنگامی که بهمن نادری‌پور(تهرانی بازجوی ساواک) بازداشت بود بازپرس پرونده از یکی از زندانیان سیاسی که توسط وی پیش از انقلاب شکنجه شده بود می‌خواهد که تهرانی را در زندان ببیند و اگر تمایل داشت از او بازجویی کند. زندانی مزبور از تهرانی می‌پرسد «آیا منو بجا می‌آری؟» تهرانی پاسخ می‌دهد: البته، و ادامه می‌دهد حالا نوبت توست، می‌تونی مقابله به مثل کنی اما این‌ را بدان که حکومت‌ها به امثال ما بیش‌ از شماها نیاز دارند.
حالا اگر می‌‌خواهی بزنی، این کار را بکن و اگر نمی‌توانی برو و کلاهت را محکم بچسب که سرت به باد می‌رود.

«بهمن نادری‌پور»(تهرانی)، بازجوی کوشای ساواک را سال ۵۳ در کمیته مشترک ضدخرابکاری دیده بودم. در گفت‌وشنود با زنده‌یاد هوشنگ عیسی بیگلو و دکتر ایرج واحدی‌پور هم، صحبت ایشان شد. تهرانی بازجوی من نبود و شخصاً از او آزاری ندیدم اما زندانیان سیاسی شکنجه‌شده می‌گفتند بیرحم بود و گاه برای خودشیرینی پیش امثال عضدی و حسین‌زاده، قساوَت را به اوج می‌رساند.

تهرانی بعد از انقلاب دستگیر شد و حدود ۶۰۰ صفحه، نوشته و بازجویی دارد. من بخش‌هایی از آن را خوانده‌ام بویژه وقتی زندانبانان جدید تلاش می‌کنند حرفهای خود را به دهان او بگذارند و از او علیه مبارزین و مجاهدین حرف بکِشند. حتی سعی می‌کنند فرار تقی شهرام و امیرحسین احمدیان و حسین عزتی را از زندان ساری، کار ساواک جلوه دهند که تهرانی تصریح می‌کند خیر، چنین نیست.
بازجویان پنهان نمی‌کنند که از کمونیست‌ها و مجاهدین دافعه دارند و تهرانی نیز با دست‌گذاشتن روی این ویژگی، در بازجویی‌ها، مستقیم و غیرمستقیم همین ساز را کوک می‌کند و در جای‌جای نامه‌ای که پیش از محاکمه‌اش خطاب به آیت‌الله طالقانی و آیت‌الله لاهوتی نوشته نیز به آن می‌پردازد…

متن کامل نامه وی را در همین صفحه گذاشته‌ام.

شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۵۸ روزنامه کیهان به نقل از چند خبرنگار نوشته بود: چند ساعت قبل از شروع محاکمه‌…(پنجشنبه بیست و چهارم خرداد)، در اتاق مجاور سلول تهرانی با وی نشستیم و صحبت کوتاهی کردیم…به ما گفت مگر در گذشته همین روزنامه شما، کیهان، همچنین اطلاعات و اکثر روزنامه‌ها به مدح و ثنا و تعریف و تمجید دستگاه نمی‌پرداختند؟..بعد افزود من دو تا بچه دارم. یکی شش ساله و یکی دو ساله، شما اوج جنبش را ببینید. بچه دو ساله من توی خانه می‌دوید و می‌گفت خمینی ای امام، و من که پدرش بودم به عنوان کارمند ساواک هنوز تردید داشتم …شما درد ما را نمی‌توانید حس کنید…من خودم را نفروختم…من با کسی قرار و مدار نگذاشتم. با هیچکس…
تهرانی ادامه داد اکثر جوانانی که به ساواک آمدند، قصد خدمت به مملکت را داشتند ولی بر اثر شست‌وشوی مغزی و تحت تأثیر جو حاکم بر ساواک، به‌ویژه کمیته‌ها و فشار سلسله اداری، آن چنان غرق شدند که راه بازگشت نداشتند… بعدها بود که به یک دستم شلاق دادند و به دست دیگرم سیانور… من برای دوستان بهترین دوست بودم، برای خانواده‌ام خوب بودم و متاسفانه برای ساواک هم جلادی خوب.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

برگردیم به نامه تهرانی به آیت‌الله طالقانی و آیت‌الله لاهوتی. نامه مزبور با مسامحه نوعی «چه باید کرد» است و او از طریق آنان به حاکمان جدید خط می‌دهد که باید با کار اطلاعاتی مستمر و سّری، کمونیست‌‌ها و غیرکمونیست‌ها را مهار کنند وگرنه آنان در آینده به مشکلات دامن می‌زنند…
هنوز دادگاهش تشکیل نشده بود که این نامه را می‌نویسد. ۲۰ خرداد سال ۵۸

وی در این نامه خیلی، سنگ اسلام را بر سینه می‌زند و به فتوای روحانیون زندان علیه مجاهدین و مارکسیست‌ها(بعد از وقایع سال ۵۴) اشاره کرده، می‌نویسد:
«اگر آن فتوا هنوز هم معتبر است، من هم خود را متعهد به اطاعت و اجرای آن فتوا می‌دانم.»

برای اینکه این بخش از نامه تهرانی روشن‌تر شود توجه شما را به توضیحات زیر که در قسمت سی و سوم «خاطرات خانه زندگان» (ذهن ظرفی نیست که باید پر شود، بلکه آتشی است که باید افروخته شود)، اشاره شده، جلب می‌کنم.

پیش از انقلاب، مجاهدین و فدائیان، ازجمله به این خاطر که مبارزه با پلیس سیاسی، الزامات خاص خودش را داشت، با هم مراوده داشتند. این واقعیت را پیش از هر چیز، استراتژی و نفس مبارزه تحمیل می‌کرد. انتقال تجربه حیاتی بود و می‌بایست از بازجویی‌ها، خط ‌مشی ساواک، توطئه‌های احتمالی و نقشی که گروه‌ها در بیرون دارند باخبر باشند تا کمتر ضربه ببینند. پلیس سیاسی که به این واقعیت اِشراف داشت، تمام هّم و غمّش، شکستن وحدت زندانیان و تضاد انداختن بین مذهبی‌ها و غیر مذهبی‌ها بود. می‌خواست آنها به جای همدلی و همراهی، با هم درگیر و سائیده شوند. همچنین بسیار مایل بود پشت جبهه مجاهدین را خراب کند و رابطه روحانیت و بازار را با آنان به نهایت قهر برساند و به ضدیت تمام عیار بکشاند.
بازجویان ساواک مُدام در گوش آیت‌الله طالقانی و دیگران می‌خواندند:
ببینید آقایان، مبارزه و جنبش مسلحانه شکست خورده‌است. در بیرون سران گروه‌ها، به سراشیب افتاده‌اند و یا در درگیری‌ها یکی بعد از دیگری نِفلِه شده‌اند. اخبارش را دارید. داستان مجید شریف واقفی، کشتن و سوزاندن جسد او، ترور صمدیه لباف، سخنان محسن خاموشی و مصاحبه‌ها را هم که لابد دیده‌اید و باخبرید کسانی که آنهمه شما حمایت‌شان کردید، چه دسته گل هائی به آب داده‌اند…
شما واقعا جانب چه کسانی را گرفته بودید؟…
ساواک برای ایجاد تفرقه بین زندانیان، دوز و کلک می‌چید و کِیف می‌کرد که روحانیون و مریدان‌شان در زندان، بحث نجس و پاکی را پیش می‌کِشند و خواهان جدائی و مرزبندی هستند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بعد از وقایع سال ۵۴ در درون سازمان مجاهدین، جریان تقی شهرام از سوی منتقدینش متهم به برخوردهای ناصادقانه، غصب نام و امکانات، استثمار تشکیلاتی و تزریق و تحمیل نظرات می‌شد. ساواک هم این وسط، ضعف کسانی را که مدعّی بودند «از جهل اسلام به علم‌ مارکسیسم» عروج کرده‌ایم، با تک و توک پرونده‌هایی از امثال وحید افراخته و منیژه اشرف‌زاده کرمانی، توی بوق می‌کرد و با یک برنامه حساب‌شده زیر پای شماری از روحانیون و زندانیان قدیمی نشست و موفق شد به استثنای آیت‌الله طالقانی و تا حدودی آیت‌الله لاهوتی، همه را به هیستری ضد مجاهدین بکشاند و حتی علیه آنان و مارکسیست‌ها فتوا بگیرد. (انهم نه یکی، دوتا)

متن فتوا یا نقل فتوا (یا به قول آیت‌الله منتظری متن تصمیم) آقایان علما علیه مبارزین و مجاهدین به تاریخ خرداد ۱۳۵۵ این بود:
«بسمه تعالی. با توجه به زیان‌های ناشی از زندگی جمعی مسلمان‌ها با مارکسیست‌ها و اعتبار اجتماعی که آن‌ها بدست می‌آورند و با در نظرگرفتن همه جهات شرعی و سیاسی و با توجه به حکم قطعی نجاست کفار از جمله مارکسیست‌ها، جدائی مسلمان‌ها از مارکسیست‌ها در زندان لازم و هرگونه مسامحه در این امر موجب زیان‌های جبران ناپذیر خواهد شد.»
راویان متن فوق [درست یا غلط] همه متفق‌القول می‌گفتند که فتوا نظر جمعی افراد زیر است:
طالقانی، منتظری، مهدوی کنی، انواری، ربانی شیرازی، هاشمی رفسنجانی، لاهوتی، گرامی و معادیخواه
ساواک این وسط کیف می‌کرد. چه چیزی برایش از این بهتر که برای قتل و شکنجه بهترین جوانان مردم، فتوای شرعی داشته باشد و صدایش از حلقوم روحانیون زندان به گوش برسد؟
اکنون تهرانی به غبار پیوسته‌است. آیت‌الله طالقانی و آیت‌الله لاهوتی نیز سر بر خاک نهاده‌اند و خیلی‌های دیگر… همه رفته‌اند و عاقبت از ما جز غبار نمانَد.
مهم، عبرت‌گرفتن از گذشته است. گذشته پیش‌درآمد اکنون است…

آهنگ زیبای آغاز و پایان ویدئو از «موزارت» است.
Mozart Violin Concerto n° ۵ in A Major K 219

همه نوشته‌ها و ویدئوها در آدرس زیر است:
http://www.hamneshinbahar.net/article_all.php

همنشین بهار
http://www.hamneshinbahar.net

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.