ساسان دانش: نگرشی دیگر با چشم¬اندازی دیگر به “طرح برنامه¬ی کارگران انقلابی متحد ایران”

هیأت تدوین آذرخش به تعریف دقیق سازمان¬ها و تشکل¬های طبقه کارگر، آنچه که تا کنون بوده پرداخته است، اما چونکه هیچکدام از آن تشکل¬ها تجربه¬ی دلپذیر و ماندگاری جز کمون پاریس برای کارگران نداشته است، به ناچار تعاریف را با “اگر” و “اما” بیان کرده¬اند! به طور مثال در مورد شورا: “با این همه اگر سیاست انقلابی راهنمای عمل شورا نباشد این تشکل می¬تواند به سازمانی بوروکراتیک و یا به ابزاری در خدمت بورژوازی تبدیل گردد.” و یا در مورد حزب: “اما دولت انقلابی کارگری نمی¬تواند دولت حزبی به معنی متعارف کلمه باشد، به عبارت روشن¬تر فرمانروائی طبقۀ کارگر معادل فرمانروائی حزب او نیست.” ….

———————————————————

نگرشی دیگر با چشم¬اندازی دیگر به
“طرح برنامه¬ی کارگران انقلابی متحد ایران”

رفقای هیأت نویسندگان “نشریه¬ی اینترنتی آذرخش” متنی با نام “طرح برنامه¬ی کارگران انقلابی متحد ایران” را در تاریخ ٢٧ شهریور ١٣٩٧ برابر با ١٨ سپتامبر ٢٠١٨ تدوین و منتشر کرده¬اند. با اشاره به ارایه¬ی برخی مسایل نظری در متن آذرخش، بدیهی است که این طرح مورد توجه همه¬ی مبارزانی قرار بگیرد که همواره رویکرد کارگری داشته¬اند و زندگی اجتماعی را جدای از مبارزه¬ی طبقاتی ارزیابی نمی¬¬کنند و منافع خود را با منافع کارگران درهم تنیده می¬دانند. به همین دلیل ساده، همانگونه که در کشاکش و ناهنجاری¬های جامعه¬ی سرمایه¬داری ناچارند نیروی کار خویش را بفروشند تا زندگی کنند، ناچارند واکنشی به طرح آذرخش نیز داشته باشند تا راهکاری شایسته برای فعالیت عملی و تشکل یابی کارگران انقلابی یافت شود.
بی¬شک، آنچه که انگیزش چرخاندن خامه و نوشتن نقدگونه¬ای بر نوشتار آذرخش شد، این بود که رفقای آذرخش در همان آغاز نوشته¬اند: “ما با انتشار طرح برنامه¬ی کارگران انقلابی متحد ایران، دو هدف را دنبال می کنیم؛ هدف نخست این است که انتظار داریم با نقدها و پیشنهادهای اصلاحی فعالان جنبش کمونیستی و کارگری این متن منسجم¬تر، دقیق¬تر و کارآتر شود و راهنمای مؤثرتری برای فعالیت عملی ما گردد. هدف دوم و مهم¬تر ما برداشتن گامی در راه وحدت جنبش کمونیستی ایران است.” (تاکیدها از نگارنده است) گفتنی است که در دو دهه¬ی گذشته نیز طرح¬ها و برنامه¬هایی از سوی برخی مبارزان کارگر و کمونیست منتشر شده است، اما رفتار عادت¬گونه¬ی برخی فعالان به اصطلاح کمونیست مبنی بر نشناختن روشمند “نقد” و به چالش نکشیدن هدفمند همدیگر و پیرو آن اندیشه¬ نورزیدن در جهت تحقق فعالیت عملی و گام برداشتن در راه همبستگی کارگران و فعالان جنبش کمونیستی موجب شده است که آن طرح¬ها یا به فراموشی سپرده شود و یا در گوشه¬ای بایگانی و خاک گرفته است.

گذری کوتاه بر مقدمه¬ی طرح آذرخش
مقدمه¬ی متن آذرخش به درستی کاستی¬های جنبش کارگری را بیان کرده است و احزاب و سازمان¬های¬ “خود کمونیست پندار” باپسوند و بی¬پسوند را تشکل¬های کمونیستی انقلابی طبقه کارگر ارزیابی نمی¬کند، اما بر مبانی تئوریک محکم و دقیق کمونیسم علمی تاکید می¬کند و سپس به داشتن پایگاهی واقعی در میان طبقه کارگر برای پیشبرد مبارزه¬ی طبقاتی جاری تکیه دارد. لازم است گفته شود که  کمونیست¬ها به خاطر مبارزه‌ی طبقاتی آشکار و ناآشکار فروشندگان نیروی کار در هر جامعه‌ای ساخته و بازساخته شده‌اند. اگر به خیزش‌ و تحرک لایه‌های مختلف اجتماعی کارگران و پیشروی نیروهای مولده واقع‌بینانه بنگریم، درخواهیم یافت که نظریه‌پردازی‌ها و مبانی محکم تئوریک بر پایه‌ی کنش‌های اجتماعی شکل گرفته‌اند، هرچند در کشاکش مبارزات اجتماعی گاهی “تئوری” و “پراتیک” به یاری همدیگر شتافته‌اند تا فاصله‌ی واقعیت را با اهداف طبقه‌ کارگر کاهش دهند، اما تئوری¬ها در لباس برنامه یا طرح یا اساسنامه، هرگز از کنش-های اجتماعی کارگران برای پیشبرد مبارزه‌ی طبقاتی پیشی نگرفته‌اند. در درازای تاریخ، مثال‌های بسیاری از جمله نوشته شدن مانیفست کمونیست توسط مارکس و انگلس نشان می‌دهد که تشکل ‌یابی کارگران، پیرامون مبارزه‌ی عملی شکل گرقته و موجب همبستگی شده است. نظریه¬ها و نظرپردازی¬ها همواره یاری‌دهنده‌ی مبارزه‌ی طبقاتی بوده و خواهند بود، در حالیکه نیروی محرکه برای خیزش‌های اجتماعی، به ویژه تحرک¬ها و جنبش‌های طبقه‌ کارگر و تشکل‌ یابی و همبستگی طبقاتی، همواره در راستای “مبارزه‌ی عملی” بوده و هست. بدیهی است که اثرگذاری و جایگاه تئوری را نباید کمرنگ جلوه داد، اما موتور محرکه برای پیشبرد مبارزه‌ی طبقاتی، پافشاری در همبستگی و پراتیک اجتماعی فروشندگان نیروی کار در برابر نظم موجود است. در نتیجه، وحدت کمونیست¬ها پیرامون فعالیت و کنش مشترک اجتماعی و سیاسی شکل می¬گیرد، آنگاه درستی و نادرستی نگرش¬های تئوریک در وادی مبارزه¬ی عملی درکارخانه و محله و سرانجام در جامعه ارزیابی می¬شود. اگر درک از سرمایه¬داری و درک از سوسیالیسم و ضرورت تاریخی فروپاشی نظام سرمایه¬داری را به بحث در مورد اتفاق یا اختلاف نظر بسپاریم، به یقین دو صد سال دیگر به نتیجه¬ای روشن و شفاف نخواهیم رسید و ویژگی بین¬المللی مبارزه¬ی طبقه کارگر برای رهایی و درک از انقلاب اجتماعی و دینامیسم آن، پیشاپیش به عمل و مبارزه¬ی مشترک نیاز دارد و در این مسیر است که اتفاق نظرها و اختلاف نظرها نه تنها جلوه¬های پیش¬رونده می¬یابند، بلکه در مبارزه¬ی عملی است که اختلاف نظرها یکی پس از دیگری¬ راه حلی در جهت پیشبرد مبارزه¬ی طبقاتی خواهد یافت و تا آنجا پیش خواهد رفت که نظم موجود را توانمندانه و اراده¬مندانه برهم زند و نظام سرمایه¬داری را واژگون کند. نکته¬ی دیگری که مقدمه¬ی متن آذرخش را نسبت به دیگر متن¬های اینچنینی متفاوت می¬کند، تعیین زمان شش یا هفت ماهه برای ارائه¬ی نقد و پیشنهاد یا طرح جایگزین به فعالان جنبش کمونیستی و کارگری است. افزون بر این، بیان شده است که هر نقد یا برخورد به طرح آنان را در سایت آذرخش درج خواهند کرد. در این مورد اما، به خاطر کلی بیان شدن نمی¬توان برداشت¬ شفافی داشت که آیا نشان از جدی نگریستن هیأت تدوین آذرخش به طرح خودشان و نقدها و پیشنهادها و پیرو آن، پاسخ آنها به نقدها و پیشنهادها در بستری جستجوگرانه چه گقتاری و چه نوشتاری است یا تاثیر نادرست سازمان¬ها و احزاب موجود باپسوند و بی¬پسوند کمونیستی است؟!

نگاهی دیگر به اصول نظری و مبانی سیاسی آذرخش
“اصول نظری و مبانی سیاسی” طرح آذرخش با چهارده بند آغاز شده است، هرچند اگر در این نوشتار به تک تک بندها پرداخته شود، در واقع با موارد اشاره شده در “گذری کوتاه بر مقدمه¬ی طرح آذرخش” تناقضی آشکار خواهد داشت! اما از بند یازدهم اصول نظری و مبانی سیاسی آذرخش جمله¬ای را وام می¬گیرم تا دریچه¬های سخن گشوده شود؛ در پایان بند یازدهم آمده است: “در جامعه¬ی سوسیالیستی حق و تکلیف به هم وابسته¬اند؛ هیچ تکلیفی بدون حق و هیچ حقی بدون تکلیف در این جامعه وجود نخواهد داشت.” پرسیدنی است که آیا از هم¬اکنون این جمله برای کمونیست¬ها صدق می¬کند یا نه؟ به نظر می¬رسد که آری صدق می¬کند و کارگران فعال و کمونیست¬هایی که حق را می¬شناسند، تکلیف روز و شب دارند و آن تکلیف، رفتار و فعالیت اجتماعی در راستای مبارزه¬ی طبقاتی است؛ به همین دلیل است که مبارزه نمی¬تواند از زندگی جدا باشد. از سوی دیگر “حق” نه گرفتنی است و نه دادنی است، بلکه “داشتنی” است! به این ترتیب به جای بیان اصول نظری و مبانی سیاسی با ادبیاتی دیگر، بهتر نیست به مشکلاتی که طبقه کارگر جهان، به ویژه کارگران ایران با آن دست به گریبانند پرداخت و یک راهکار عملی و شدنی یافت؟ به طور مثال، کارگران چگونه می¬توانند دارای تشکل¬های مستقل شوند؟ چگونه می¬توان تشکل¬های کارگری را در کارخانه¬ها به هر شکلی پایه¬گذاری کرد؟ چگونه می¬توان این تشکل¬ها را گسترش داد؟ چگونه می¬توان این تشکل¬ها را چون جویباری به هم پیوند داد تا کارگران تشکل سراسری خودشان را داشته باشند؟ چگونه می¬توان تشکل¬های تقلبی و سندیکاسازی تقلبی دولتمردان داخلی یا توطئه¬های اتحادیه¬ها و سندیکاهای زرد خارجی را رسوا کرد؟ چگونه می¬توان جایگاه واقعی سازمان جهانی کار را بیان کرد تا توهم¬زدایی شود؟ چگونه می¬توان کاهش دستمزدها در جهان و ایران را توضیح داد تا به مبارزه¬ی طبقاتی دامن زده شود؟ با چه ادبیاتی می¬توان شکست سوسیالیسم موجود شوروی و چین را بیان کرد تا کمونیست¬ها جایگاه خود را بیابند و در فراز و فرود مبارزه¬ی طبقاتی جاری در هر جامعه¬ای به فعالیت پویای خویش بپردازند؟ چگونه می¬توان تنیده بودن جنبش کارگری با جنبش کمونیستی را بیان و ترویج کرد؟ چگونه می¬توان سم¬پاشی¬های احزاب و سازمان¬های “خود کمونیست پندار” را بی¬اثر کرد؟ چه نوع فعالیتی باید کرد تا کارگران با هویت طبقاتی خویش مبارزه¬ی طبقاتی کنند؟ چه باید کرد که واکنش¬گرایی به کنش¬گرایی هدفمند تبدیل شود؟ چه نباید کرد تا فهمیده شود هدف جنبش کمونیستی جدای از جنبش کارگری نیست؟ چگونه می¬توان از پراکندگی رها شد و به مبارزه¬ی طبقاتی پرداخت؟ در یک کلام چگونه رفتار کنیم و چگونه گفتگو کنیم تا مبارزه جدای از زندگی نباشد و زندگی بدون مبارزه بی¬معنا باشد؟ و در پایان چگونه می¬توان توانمندی و اراده¬مندی طبقه کارگر را به گفتمانی پویا در جامعه تبدیل کرد؟ با اشاره به اینکه سرچشمه¬ی تئوری را در مبارزه¬ی طبقاتی تولیدکنندگان می¬توان جست، پرسش¬های بی¬شماری مطرح می¬شوند که امروزه روز، ارتباط مستقیم و عینی با زندگی و مبارزه¬ی طبقه کارگر در جهان، به ویژه ایران دارد.

با این حال، به دو مورد “تضاد” و “دوران” اشاره می¬کنم؛ زمانی که هنوز مانیفست کمونیست نوشته نشده بود، کمونیست¬ها اثبات کردند که نابسامانی¬های نظام سرمایه¬داری تضاد کار و سرمایه است و بیش از یک و نیم قرن است که این سخن به درستی فریاد هر کارگر مبارز و کمونیست است، پیشروی طبقه کارگر در کشورهای اروپایی نیز بر پایه¬ی تضاد بنیادی کار و سرمایه شکل گرفته است، اما بیان و تکرار تضاد کار و سرمایه، بی¬آنکه کارگران درکی عینی از زندگی روزمره نسبت به این تضاد داشته باشند راهگشا نخواهد بود! در بند ششم اصول نظری و مبانی سیاسی آذرخش، افزون بر تضاد کار و سرمایه به “تضاد بین سازماندهی تولید” و “تضاد هرج و مرج تولید” در نظام سرمایه¬داری به درستی اشاره شده است؛ آیا بهتر نیست که این تضادها را بیشتر شکافت تا مبارزه¬ی طبقاتی در زندگی روزمره¬ی کارگران نمود پیدا کند؟ در مورد عصر امپریالیسم نیز سخن بسیار است، آیا پنج ویژگی امپریالیسم به عنوان واپسین مرحله¬ی سرمایه¬داری هم¬اینک نیز همان ویژگی¬ها را دارد؟ پاسخ هرچه باشد آیا بهتر نیست که به شناخت سازوکار سرمایه در ارتباط با سود هرچه بیشتر و حمله¬ی وحشیانه به نیروی کار پرداخت و از دامن زدن به بحث¬های انتزاعی و فرسایشی پرهیز کرد؟ همین چند وقت پیش بحثی نو درافتاده است مبنی بر اینکه “جهانی شدن سرمایه” با “سرمایه¬ی جهانی شده” تفاوت بسیار دارد! در شگفتم و احتمال می¬دهم چهار دهه نیز با بحث¬های روشنفکرانه¬ی این دو گرایش به بیراهه خواهیم رفت تا سرانجام یکی از این دو گرایش اثبات کند که نظر او درست است! در حالیکه نظام سرمایه¬داری هر لحظه و هر روز بر نرخ استثمار می¬افزاید و ارزش اضافه¬ی تولیدکنندگان را می¬بلعد. باز هم به نظر می¬رسد که راهکارهای عملی در روند مبارزه¬ی طبقاتی است که می¬تواند مبارزان را به درک درستی از دوران رهنمون سازد.

نیم نگاهی به سازمان¬های طبقه کارگر آذرخش
طبیعی است که هیأت تدوین آذرخش به تعریف دقیق سازمان¬ها و تشکل¬های طبقه کارگر، آنچه که تا کنون بوده پرداخته است، اما چونکه هیچکدام از آن تشکل¬ها تجربه¬ی دلپذیر و ماندگاری جز کمون پاریس برای کارگران نداشته است، به ناچار تعاریف را با “اگر” و “اما” بیان کرده¬اند! به طور مثال در مورد شورا: “با این همه اگر سیاست انقلابی راهنمای عمل شورا نباشد این تشکل می¬تواند به سازمانی بوروکراتیک و یا به ابزاری در خدمت بورژوازی تبدیل گردد.” و یا در مورد حزب: “اما دولت انقلابی کارگری نمی¬تواند دولت حزبی به معنی متعارف کلمه باشد، به عبارت روشن¬تر فرمانروائی طبقۀ کارگر معادل فرمانروائی حزب او نیست.” از سوی دیگر هیأت تدوین آذرخش به درستی به استقلال تشکل¬های کارگری تاکید کرده است که به نظر می¬رسد ترویج همواره¬ی همین موضوع یعنی استقلال تشکل¬های کارگری موثرترین پیکانی است که کارگران با تکیه بر آن می¬توانند به واقعیت مبارزه¬ی طبقاتی بپردازند. افزون براین، تاثیرگذاری و تاثیرپذیری کارگران تنها سنجشی است که امر سازماندهی را نسبت به منافع خویش به پیش می¬راند.

ضرورت مبارزه…، نظام اقتصادی…، وضعیت طبقات… و روبنای سیاسی و حقوقی
در مورد “ضرورت مبارزه¬ی سیاسی و نظری با انحرافات درون جنبش کارگری”، “نظام اقتصادی- اجتماعی و سیاسی ایران”، “وضعیت طبقات اجتماعی در ایران” و “روبنای سیاسی و حقوقی”، هیأت تدوین آذرخش به طور کلی از دریچه¬-های درستی به این واقعیت¬ها پرداخته است، اما نگرش¬های دیگری وجود دارد و می¬تواند مکمل این موارد باشد که پرداختن به آنها را به زمانی موکول می¬کنم که بستر روابط پویا در قالب گفتگو یا نوشتار در جهت همبستگی برای فعالیت عملی فراهم شود.

اما سرشت انقلاب آتی ایران از نگاه آذرخش
گفتنی است که اگر انقلاب آتی ایران توسط خود کارگران و تشکل¬های آنها به ثمر خواهد رسید و از سوی دیگر هیأت تدوین آذرخش نوشته است که منافع بیش از نود درصد جمعیت کشور با منافع طبقه کارگر گره خورده است، از هم¬اینک نمی¬توان “حزب انقلابی پرولتاریا” را با نام پرولتاریا به انقلاب طبقه کارگر تحمیل کرد! افزون بر این، در نوشتار آذرخش آمده است که تداوم انقلاب را به رهبری حزب وابسته می¬داند! مگر تجربه¬ی احزاب در شوروی و چین و دیگر کشورهای اقمار شوروی را حتا احزاب کمونیستی در کشورهای رفاه مثل فرانسه و آلمان را کارگران جهان فراموش کرده¬اند که منافع طبقاتی خودشان را پس از این همه جانفشانی و مبارزه¬ی طبقاتی دودستی به یک حزب پیشکش کنند؟ اگر طبقه کارگر با هویت خودش این توانایی را دارد که ماشین نظامی، امنیتی، انتظامی و اداری بورژوائی را درهم بشکند، خودش نیز می¬تواند تشکلی را که جامعه را اداره کند در همان شرایط خودش تشکیل دهد. چه دلیلی دارد که تشکلی با ساختار حزب را که پیشینه¬ی دلپذیری نزد کارگران جهان ندارد از همین امروز به انقلاب کارگران تحمیل و یا پیشنهاد کنیم؟ انقلاب کارگران پیرو نوشته¬ی آذرخش، قرار نیست که فقط در عرصه¬ی سیاسی باشد، بلکه رفقای آذرخش به درستی اشاره کرده¬اند که “انقلاب کارگران دارای محتوای اقتصادی و اجتماعی نیز هست.” در نتیجه چگونه می¬توان کار سترگ انقلاب را از کارگران انتظار داشت که به یقین وظیفه¬ی¬ تاریخی خود اوست که انقلاب اجتماعی را به ثمر برساند، اما تداوم انقلاب را که آغاز حکومت کارگری و یا به گفته¬ی آذرخش “دمکراسی پرولتری” را به “حزب” یا “کنگره¬ی عالی سراسری نمایندگان شوراها” که نام مستعار “حزب” است بسپاریم؟

در پایان و یا آغازی دوباره برای فرارویش کمونیسم
بیش از یک صد سال تلاش و جانفشانی کارگران و کمونیست¬های ایران به ویژه در چهل سال گذشته، بارها و بارها کارگران فعال با همراهی کمونیست¬های راستین خیز برداشته¬اند تا از پراکندگی رها شوند و بتوانند نظم سرمایه را برهم ریزند، اما به هر دلیلی پراکندگی¬ها ادامه دارد و به نظر می¬رسد که این پراکندگی¬ها افزون بر پیشینه¬ی تاریخی به طور کلی به خاستگاه طبقاتی فعالان آن ارتباط دارد، اما نوشتار آذرخش یکی از تلاش¬های جدی برای وحدت کمونیست¬ها در راستای مبارزه¬ی طبقاتی کارگران است. اگر تئوری همواره در حال پویایی است، در نتیجه هر کارگر فعال و یا هر کمونیستی که زندگی و مبارزه را درهم تنیده است، از هر روزنه¬ای استفاده¬ی بهینه می¬¬کند تا برای پیشبرد اهداف خویش در جستجوی مبارزه¬ی طبقاتی باشد؛ در نتیجه گذشته¬ها را آینه¬ی تجربه قرار می¬دهد و برای پویش و آغاز همبستگی و فعالیت عملی از رفقای آذرخش به خاطر ارایه¬ی این طرح سپاسگزاری می¬کند. تاریخ بشری را انسان¬ها با امواج به هم پیوسته¬ی نبردها شالوده¬اند، سازماندهی مبارزه¬ی طبقاتی، از درون طبقه¬ی کارگر می¬جوشد و برمی¬خیزد و سرانجام منجر به کنترل و اداره¬ی تولید در جامعه می¬شود تا کمونیسم با شکوفایی خویش جلوه کند و جامعه¬ی جهانی را از زنجیرها و بندهای پلشت نظام سرمایه¬داری رها کند و “ازخودبیگانگی” جای خود را به “یگانگی” انسان با کار و با جامعه و طبیعت بسپارد. اگر امروزه روز، عصیان کارگران برای هویت یابی و تشکل مستقل طبقاتی خویش برای پیشبرد مبارزه¬ی طبقاتی است، مبارزات پیگیر و نقد روشمند نیز می¬تواند سرچشمه¬ی پاره¬ای از مبارزه¬ی طبقاتی باشد.

ساسان دانش
۲۷ مهر ۱۳۹۷
برابر با ۱۹ اکتبر ۲۰۱۸

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.