محمود طوقی: گزاره هایی برای آموزش- بخش دوم
ما از لنین مثل هرکس دیگر گذر می کنیم . همچنان که جهان در قد و قواره اندیشه های مارکس نماند. مارکس هم به همین راه رفت واز استادش فوئرباخ عبور کرد. لنینیسم بر ساخته دوران استالین است. در این که لنین مارکسیسم را بروز کرد شکی نیست. جز این هم راهی نبود. اما لنینیسم یک مکتب یا مذهب نیست. ما در زمان رفیق مسعود احمد زاده براحتی از لنین گذشتیم. وقتی مسعود می گوید شرایط روسیه در ایران وجود ندارد و تشکیل حزب آن طور که لنین می گوید شدنی نیست.این یعنی گذشتن از لنین. ….
——————————————————-
۱
هنر استدلال
۱- ایده های مان را منطقی ارائه دهیم
۲- بدقت حرف دیگران را گوش دهیم
۳- سعی کنیم از زاویه گوینده به مطلب نگاه بکنیم تا بهتر بفهمیم او چگونه می اندیشد
۴- به انصاف داوری کنیم
۵- به زمینه فکری طرف مقابل اندیشه کنیم
۶- از گفته های خود فاصله بگیریم تا ببینیم دیگران چگونه آن را می بینند
۷- در نوشتن آن گونه بنویسیم که روشن ومفهوم باشد
۸- از نتیجه گیری یکباره بپرهیزیم
۲
حزب چیست
چند سئوال
۱- گروه فشار چیست
۲ -محافل فکری چیست
۳- فرقه های عقیدتی چیست
۴- کانون های ادبی چیست
۵- شبکه های محفلی چیست
چندسئوال دیگر:
- آیا به صرف حضور داشتن در فضای سیاسی کشور یک جریان حزب تلقی می شود
- آیابصرف داشتن یک مرام فکری و کار و تبلیغ روی آن آن محفل فکری حزب می شود
- آیا جمع کردن عده ای حول یک عقیده باعث می شود که ما آن را حزب قلمدادکنیم
- آیابحث و نقادی حول جریانات ادبی می تواند این کانون را حزب بحساب بیاوریم
- آیا بصرف داشتن رابطه های محفلی با هر انگیزه ای و حتی سیاسی می توان گفت ما با یک حزب سیاسی روبروئیم
حزبیت یک حزب
اگر تمامی موارد فوق نیست پس حزبیت یک حزب در چیست . و چه مولفه ویا مولفه هایی حزب را از گروه فشار ویا یک محفل سیاسی و ادبی و عقیدتی جدا می کند.
۱- قدرت سیاسی
انچه یک سازمان را یک حزب سیاسی می کند رابطه آن سازمان با قدرت سیاسی است.:
- در اندیشه آن سازمان
- ودر پراتیک آن سازمان
قدرت سیاسی چیست
توانایی یک سازمان است برای گرد آوری نیرو و تاثیر گذاری بر معادلات قدرت در جامعه است. وتبدیل یک سازمان به یک وزنه مهم در تعیین تکلیف سیاسی جامعه.
حزب طبقه کارگر
حزبی است که در قلمرو سیاست سراسری و در جدال با قدرت .طبقه کارگر را نمایندگی بکند و سازمان بدهد و نیروی طبقه را بکار بیندازد و هدایت بکند.
۲-.مبارزه علنی
مبارزه برای قدرت سیاسی یک مبارزه علنی است.مبارزه مخفی به حزب تحمیل می شود.
۳- داشتن چهره هایی ملی
برا ی دعوت مردم بمبارزه وپیوستن به حزب وجود چهره هایی در سطح ملی ضروری و از ابزار کار برای یک فعالیت علنی است. مردم حزب را از طریق رهبرانش می شناسند.
۴- شبکه محکم زیر زمینی
فعالیت علنی نافی داشتن شبکه محکم زیر زمینی نیست . که فعالیت مداوم حزب را تضمین می کند.
۵- کار کارگری
حزب در دو سطح با کارگران تماس می گیرد:
الف- مستقیم: رابطه حضوری و بلاواسطه حزب با کارگران و محافل کارگری
ب- رابطه غیر حضوری:در معرض انتخاب قرار دادن خود در جامعه . بعنوان یک آلتر ناتیو تا کارگران آن را انتخاب کنند.و این زمانی ممکن است که حزب در وسط جامعه و در مرکز تغییر و تحولات روز جامعه باشد.
۶- ستون فقرات کمونیستی
ستون فقرات حزب باید کمونیستی باشد اما در بدنه اش باید قدرت تبدیل شدن بیک حزب فرا گیر را داشته باشد
گروه فشار
مولفه های گروه فشار
- گروهی از افراد یا سازمان هایی هستند که با تحت فشار قرار دادن مقامات حکومتی یا احزاب سیاسی برای کسب مافع خود یا غیر تلاش می کنند.
- وجه تمایز آن ها با احزاب سیاسی در این است که فاقدبرنامه معطوف به کسب قدرت سیاسی اند.
شکل گروه های فشار
- می توانند به شکل یک حزب و یا یک سازمان سیاسی باشند.گروه فشار بودن مغایرتی با شکل حزبی ندارد. حزب و سازمانی که ساز و کار یک حزب واقعی را ندارد. یک گروه فشار است . وربطی به ادعا و برنامه اش ندارد.اغلب احزاب و سازمان ها در سال۵۸
- می توانند به شکل دسته های سازمان یافته با نام یا بی نام باشند.
شیوه های عمل شان
- قانونی:روزنامه -متینگ
غیر قانونی: زد و خورد های خیابانی.بهمزدن تجمعات دیگر گروه ها .آدم ربایی و قتل
لابی
لابی از لابی ران گرفته شده است که معنای راهرو دارد.و به گروه های فشاری گفته می شود که از طریق نمایندگان مجلس و سیاستمداران سعی می کنند سیاست خاصی را پیش ببرند. و چون بیشتر مذاکرت در راهروهای مجلس صورت می گرفت به این نام مشهور شدند.
حیطه عمل
گروه های لابی در داخل کشور برای گروه یا گروه های منتسب لابی می کنند .که بیشتر کمپانی های نفتی یا نظامی اند
- و در خارج کشوربرای کشور های خارجی و کمپانی های نفتی و نظامی
شیوه عمل
کار اصلی لابی ها مذاکرات پنهانی با نهاد های قدرت است . اما این بدان معنا نیست که از رسانه های نوشتاری و تصویری بهره نمی گیرند.
فرقه چیست
فرقه یا سکت از ماده فرق بمعنای جدا شدن و گسستن می اید. و اسم است برای گروهی از مردم.وفرقه در اصطلاح به شاخه های فرعی که در ادیان بوجود می اید گفته می شود
سه مولفه در تعریف فرقه مهم است:
۱- رهبر
۲- ساختار
۳- باز سازی اندیشه
رهبر حالت کاریزما دارد. ساختار از بال به پائین است و اطاعت محض جریان داردو یک جامعه بسته و توتالیتر است.و با برنامه های خاص فرد شستشوی مغزی می شود.
مبدا نامگذاری
در ابتدا برای انشعابات مذهبی بکار گرفته می شد . اما امروز به بسیاری از جریانات سیاسی اطلاق می شود . که بخشی از آن سیاسی است و بیشتر برای تصفیه حساب گروهی است .و بخش دیگر آن با توجه به سه مولفه ذگر شده است.
در مورد گروه های سیاسی وفاداری و شیفتگی و از خود گذشتگی فرد به رهبری مراداست.
فرق مذهب و فرقه
مذهب از ریشه ؛ذهب؛بمعنای رفتن گرفته شده است.و مذهب اسم مکان است بمعنای محل رفتن است.
معنای دیگر ذهب گرایش پیدا کردن به یک نظریه خاص است.در آن صورت مذهب اسم مصدر ان است بمعنای عقیده و اعتقاد است.
پس فرقه در لغت به عده ای خاص از مردم اطلاق می شود و مذهب به اعتقادی خاص.
محفل
بمعنای محلی که عده ای از مردم گرد هم می آیند. پاتوق و انجمن هم گفته می شود.
دسته بندی محافل
۱- علمی
۲- ادبی
۳- سیاسی
۴- هنری
شبکه های محفلی
در زمانی که پلیس سیاسی فضای فعالیت های سیاسی را بسته است و احزاب به تمامی سرکوب شده اند . فعالین سیاسی در محافل گرد هم می ایند و فعالیت های شان را حول مبارزات مقطعی و مطالعه شرایط سامان می دهند . این محافل در فراگرد رشد کمی و کیفی شان به هم نزدیک می شوند و به سازمان های پیشتاز و یا حزب تبدیل می شوند.
گروه ۵۳ نفر
از سه محفل بوجود آمد
۱- محفل ارانی-دکتر ارانی
۲- محفل قزوینی ها – کامبخش
۳- محفل باز ماندگان حزب کمونیست -کامران
حزب توده
از سه محفل بوجود آمد
۱- محفل بازماندگان ۵۳ نفر- ایرج اسکندری
۲- سندیکالیست ها-کیمرام و روستا
۳- محفل ملیون-سلیمان میرزا اسکندری
گروه جزنی
۱- محفل جزنی
۲- محفل عباس سورکی
۳- محفل حسن ضیا ظریفی
چریک های فدایی خلق
ا- محفل احمد زاده-پویان
۲- محفل حسن پور -اشرف
۳
۱- در عصر امپریالیسم بدون دخالت کارگری
و بدون حزب کارگری
و بدون اراده معطوف به کسب قدرت سیاسی توسط طبقه کارگر
هیچ قیامی قادر به درهم کوفتن پایه های بورژازی نیست
۲- انقلاب در گرو حزب طبقه کارگر است
۳- حزب کمونیست باید خودرا به حزب توده ای و سراسری کارکران تبدیل کند
۴- این حزب در وحله نخست بایدکارگران پیشرو
و رهبران عملی جنبش کارگری را متشکل کند
و بعدتوده ها وسیع کارگران
و زحمت کشان را در خود جای دهد
۵- ساختمان حزب باید بر حوزه های حزبی درمحل کار وزیست کارگران متکی باشد
۶- ارگان حزب -روزنامه سراسری حزب و فعالین حزبی کار توده ای کردن حزب را انجام می دهند.
گرایشات موجود در جنبش کارگری:
- رفرمیسم
- اکونومیسم
- انفعال
- انتظار
-
علت:
- سرکوب
- ور شکستگی سیاسی
- تشکیلاتی
- ایدئولوژیک
- اخلاقی
- احزاب و سازمان های بعد از قیام ۵۷.
اکسیونیسم
اکسیون از اکشن می اید و بمعنای عمل است .
اشکال اکسیون
در مبارزات اجتماعی اشکال زیر بعنوان اکسیون های مبارزاتی شناخته می شوند:
- تظاهرات
- تحصن
- اعتصاب
- و کم کاری
اکسیونیسم:
عملگرایی محدود و تنگ نظرانه در کار سیاسی وتشکیلاتی است.که اشکال شناخته شده مبارزاتی را جدا از اهداف استراتژیک مبارزه به هدفی در خود تبدیل می کند.
اکسیونیسم انعکاسی است از درک محدود خرده بورژازی ازمبارزه است.
اشکال اکسیونیسم
۱- اکسیونیسم سازمانی
۲- اکونومیسم اکسیونی
اکسیونیسم سازمانی:
دست زدن بیک عمل معین توسط نیروهای خود سازمان.
اگر هدف راه گشایی باشد بلا اشکال است .اما وقتی تبدیل به امر هر روزه سازمان می شود. وفلسفه وجودی سازمان را تشکیل می دهد . اشکال دارد.
اکونومیسم اکسیونی:
دنباله روی از حرکت های خودبخودی است. بدون هدف و برنامه مشخص.
۴
ارثیه لنین
ما از لنین مثل هرکس دیگر گذر می کنیم . همچنان که جهان در قد و قواره اندیشه های مارکس نماند. مارکس هم به همین راه رفت واز استادش فوئرباخ عبور کرد.
لنینیسم بر ساخته دوران استالین است. در این که لنین مارکسیسم را بروز کرد شکی نیست. جز این هم راهی نبود. اما لنینیسم یک مکتب یا مذهب نیست.
ما در زمان رفیق مسعود احمد زاده براحتی از لنین گذشتیم. وقتی مسعود می گوید شرایط روسیه در ایران وجود ندارد و تشکیل حزب آن طور که لنین می گوید شدنی نیست.این یعنی گذشتن از لنین.
لنین تاآنجا که در مورد روسیه و شرایط روسیه حرف می زند حرف هایش شنیدنی است. اما قابل تعمیم نیست.
باید دید کجا در مورد اصول بماهو اصول حرف می زند.
اما همانطور که در مورد ارثیه لنین گفته می شود. اهمیت تاریخی لنین در جای دیگری ست.
لنین ایده امکان پذیری سوسیالیسم را بما داد.و بما آموخت که سوسیالیسم شدنی است .
و این شدن ربط دارد بکار انسان هایی که می خواهند جهان را تغییر بدهند ودر این راه از هیچ کوششی فرو گذار نمی کنند.
۵
معیار تقسیم انسان ها چیست ؟
- نژاد
- مذهب
- زبان
باید دید پشت این تقسیم بندی چه سیاست یا ایدئولوژی خودرا پنهان کرده است . وچه کسانی قرار است سود ببرند.
این ایدئولوژی ناسیونالیستی است که آدم ها را بر اساس قومیت تقسیم بندی می کند.از این قومیت دیوار غیر قابل عبوری می سازد و از پشت همین دیوار آدم می کشد و جنایت می کند .
تقسیم بندی آدم ها هم بر اساس نژاد و مذهب شان یک تقسیم بندی فاشیستی است. هیچ آدمی بر آدم دیگر بر اساس نژاد و مذهب بر تری ندارد.حاصل نژاد برتری آریایی آلمان ها را که در کوره های آدم سوزی اشویتس که دیدیم.
مذهب هم کارنامه درخشان تری از نژاد ندارد.
معیار تقسیم بندی انسان انسان است.هر آدم بصرف ادم بودنش از این آب و از این خاک و هوا حصه ای دارد.
۶
دموکراسی
دموکراسی پارلمانی رو بنای سیاسی یک جامعه بورژایی است.بورژازی درآغاز آزادی اش را این گونه معنا کرد.اماآزادی و دموکراسی با هم یکی نیستند.
سوسیالیسم راجع به آزادی تعریف دیگری دارد.دخالت فعال انسان در سرنوشت سیاسی و در سرنوشت اقتصادی خودش.
در نظام بورژازی دخالت در سرنوشت سیاسی هم نیم بند است . اسمش را گذاشته اند دموکراسی پارلمانی . اما نام درستش دموکراسی وکالتی است .رای می دهی و تا چهار سال هر غلطی خواستند می کنند و تو حق هیچ اعتراضی نداری. و چهار سال بعد حق داری این وکالت را بیک نفر دیگر بدهی که دست کمی از کفن دزد قبلی ندارد.
تنها سوسیالیسم است که حق شرکت فعال مردم را در سرنوشت هم سیاسی و هم اقتصادی برسمیت می شناسد.
در نظام سرمایه داری سیاست و اقتصاد در جایی دیگر و توسط صاحبان سرمایه تعیین می شود .
۷
دترمینیسم
دیدگاه دترمینیستی از تاریخ دیدگاهی بود که بین الملل دوم حاملش بود.این دیدگاه مارکسیسم را یک علم می دانست . ومی گفت جامعه قوانینی دارد و طبق آن قوانین به جلو می رود و کار ما آنست تا در آن قوانین تاثیر سرعت دهنده ای داشته باشیم.
این دیدگاه تاریخ را موجود شعورمندی می دید که راه خودش را از کمون های اولیه شروع کرده است و دارد بجلو می رود . برده داری و فئودالیسم و سرمایه داری و در آخر هم کمونیسم.
اما بحث مارکس چیز دیگری است . تفسیر جهان در خدمت تغییر جهان . و عامل این تغییر و فاعل این دگرگونی انسان است و این انسان است که مُهر خودرا بر تحولات بزرگ می زند و می گوید تاریخ باید به کدام سمت برود.تاریخ خود بخود به سمت درست نمی رود.
شکست و پیروزی ما هم بر می گردد به آماده بودن یا نبودن شرایط . اگر بود پیروز می شویم و اگر نبود شکست می خوریم.
۸
چند گزاره پایه
پیش شرط رهایی انسان
۱- رشد بحد اکمل نیرو های مولده؛قدرت اقتصادی و
۲- بوجود آمدن نیروی تغییر؛نجات دهنده است
کمونیسم
کمونیسم به آگاهی رسیدن بخشی؛قسمتی- از طبقه کارگر است نه تمامی طبقه.
کمونیست ها بخشی از طبقه اند که به رهایی طبقه و انسان پی برده اند
کمونیسم بخش خود آگاه طبقه است
کمونیست را باید آموخت وکمونیسم را باید بدرون طبقه برد. و این یعنی حزب.
مارکسیست هاآن بخش خود آگاهی هستند که آگاهی را میبرند درون طبقه
طبقه در خود
طبقه در خود مخلوق جامعه سرمایه داری است. طبقه ایست که نیروی کارش را مثل یک کالا می فروشد و زندگی می کند
طبقه برای خود
وقتی کارگر واقف می شود به حضور متفاوت خودش. و اینکه چه نسبتی با تولید و مزد و مصرف دارد . وبه خود آگاهی می رسد می شود طبقه برای خود . و این خود آگاهی اتو ماتیک وار نیست.
خود آگاهی طبقه کارگر مسلح شدن به جهان بینی کارگر است. و حزبیت آن نیز بخشی از این خود آگاهی است.
اهمیت کاپیتال
کاپیتال دو وجه دارد:
۱- وجه اثباتی -علمی .شیوه تولید سرمایه داری را توضیح می دهد.
۲- وجه سلبی -انتقادی
بورژازی با وجه علمی کاپیتال که در مورد ساخت یک جامعه سرمایه داری بحث می کند مشکلی ندارد .وجه انتقادی کاپیتال که وجه پراتیک و انقلابی آن است مورد اعتراض بورژازی است.
روابط تولید
انسان ها برای زنده بودن و زندگی کردن به ناگزیر وارد روابطی می شوند که مستقل از اراده آن هاست این رابطه را رابطه تولید می گویند.
زیر بنای جامعه
کلیت روابط اقتصادی تولید زیر بنای جامعه را تشکیل می دهد
رو بنای جامعه
مبانی حقوقی و سیاسی جامعه بر روی این زیر بنا شکل می گیرد
شعور اجتماعی
مذهب . ادبیات و آگاهی و هنر و زیبایی که شعور اجتماعی را بوجود می آورند از زیر بنا نشات می گیرند.
شیوه تولیدی زندگی مادی به کل پروسه زندگی اجتماعی و سیاسی و فکری شکل می دهد.
انقلاب
در مرحله ای از توسعه نیروهای مادی تولید و روابط تولیدی .توان تولیدی انسان یا مناسبات اقتصادی حاکم در تضاد قرار می گیرد. و انقلابات اجتماعی آغاز می شود.تا زمانی که رابطه مالکیتی که مزاحم رشد نیروهای تولیدی است عوض شود.
شیوه تولید
عبارت است از نحوه ای که انسان تولید اجتماعی را سازمان داده است.و بر مبنای آن مناسبات فیمابین آدم ها و افکارشان و تمام روبنای حقوقی وسیاسی وهنری انسان بنا می شود.
شیوه تولید اساس درک تاریخ است.
دولت
دولت وقتی بوجود آمد و ضرورت یافت که تولید مازاد بوجود آمد.قوه قهریه زمانی ضرورت یافت که قرار شد اضافه محصولی از عده ای گرفته شود و بیک عده دیگر داده شود.
از خود بیگانگی
جامعه ای که محصول رابطه انسان با دیگر انسان ها بود بصورت یک نیروی خارجی در آمد و در مقابل انسان قرار گرفت.و انسان را مقهور خودش کرد . این اساس از خود بیگانگی مارکس است.
کمونیسم چیست
چند سئوال
۱- کمونیسم یک پوشش اخلاقی است که جامعه باید به آن ملبس شود
۲- کمونیسم یک ایدئال است که باید واقعیت خودرا با آن تطبیق دهد
۳- اگر این ها نیست پس چه هست
کمونیسم یک جنبش واقعی است که از دل جامعه سرمایه داری بیرون آمده است تا نظام طبقاتی و کار مزدی و از خود بیگانگی انسان را از بین ببرد.
قرار نیست ماآنرا ایجاد کنیم چون :
- خوب است
- اخلاقی است
- ایدئال است
مارکس می گوید ما به آن جنبش واقعی که براه می افتد تا نظام طبقاتی را از بین ببرد کمونیسم می گوئیم. این وجه سلبی و انقلابی کمونیسم است.
کالا
کالا شیئ نیست چرا که دو ویژگی دارد:
۱- ارزش مصرف دارد. یعنی بدرد کاری می خورد
۲- ارزش مبادله دارد. می تواند مورد بده بستان قرار بگیرد
فرق ارزش مصرف و مبادله
- ارزش مصرف: خاصیت یک چیز است (بدرد خوردن) نیازی را برطرف می کند.
- ارزش مبادله: توانایی آن برای مبادله با چیز دیگر است (ارزیدن)
- کار مشخص: میزان کاری که برای تولید یک کالای مشخص صرف شده است.
- کار مجرد: کار بطور کلی است و عیار ارزش و ارزش مبادله کالاست
- کار اجتماعاً لازم:میزان زمانی است که در جامعه آن کار معین بایک سطح تکنیک معین لازم دارد
کار مجرد اجتماعاً لازم است که ارزش مبادله را تعیین می کند. وقتی مبادله دو چیز مختلف صورت می گیرددر واقع انعکاس برابری کار مجرد اجتماعاً لازم است مستقل از شکل کار مشخص.
یک نکته
کار همیشه مشخص است. کار مجرد یک کار انتزاعی است برای فهم مطلب.
پول: فرم معادل
معامله پایاپای دیگر ممکن نبود پس باید کالای معادل پیدا می شد. فرم معادل باید چند ویژگی داشت:
- قابل تقسیم باشد
- قابل حمل باشد
- خراب نشود
در ابتدا فرم معادل نمک و بعد طلا و نقره بود. فرم معادل هر چقدر بطرف جهانشمول بودن رفت ارزش مصرفیش کمتر می شود .پول تبدیل می شود به کار مجرد اجتماعاً لازم.
وقتی ارزش مصرف و مبادله بهم می رسندکالا خاصیت کالایی خودرا از دست می دهدو تبدیل به پول می شود.و ارزش مصرف می شود ارزش مبادله.
کار اجتماعاً لازم که هیچ شکلی نداشت متعین می شود در پول
کارکرد پول:
- معیار ارزش کالاست
- وسیله مبادله کالاست
تبدیل پول به سرمایه
پول وقتی به سرمایه تبدیل می شود که نیروی کار را بعنوان یک کالا می خرد. کار را ازآن خود می کند.و در فابریک آن را مصرف می کند.هر پولی سرمایه قلمداد نمی شود.
سرمایه تجاری مبنای جامعه سرمایه داری نیست.چون چیزی را می خرد و می فروشد.
سرمایه
- سیکل گردش کالا: کالا—پول —-کالا
سیکل گردش پول: پول———-کالا———پول. این پول دوم پول اول است +سود.
باین ترتیب پول تبدیل می شود به سرمایه. در این پروسه در یک جایی یک ارزش به ان اضافه شده است. وسرمایه یعنی همین.. پروسه ای را که سرمایه طی می کند چیزی به ان اضافه می شود.
کار مبنای ارزش
همه کالا ها وقتی مبادله می شونددر ارز ش انها تغییری ایجاد نمی شود تنها یک کالاست که وقتی مصرف می شوداارزش ان بالا می رودبعبارت دیگر ارزش جدیدی بوجود می اورد.ان کالا همان کار است.
کار پول سرمایه دار را به پول دوم تبدیل می کند که پول اول است+ ارزش افزوده
شرط تولید سرمایه داری:
دو چیز است:
۱- وجود انسان هایی که نیروی کار متعلق بخودشان باشد. یعنی برده و رعیت نباشند
۲- فاقد هر نوع مالکیتی باشند
جامعه ای سرمایه داری
اگر در جامعه ای نیروی کار به کالا تبدیل شده است.و عده ای برای گذران زندگیشان مجبورند نیروی کار خودرا بعنوان کالا بفروشند آن جامعه سرمایه داریست.واین ربطی ندارد که سرمایه دار بومی نمی تواند سوزن تولید کند.
پول-نیروی کار
سرمایه دار نیروی کار را در بازار بعنوان کالا می خرد:پول—-کالا.
یک تفاوت:
در اینجا یک تفاوت داریم که مهم است.همه کالا ها که مصرف می شوند آن را دیگر نداریم اما کار بعنوان کالا وقتی مصرف می شود چیز جدیدی داریم که به آن کالا می گویند.
کار و نیروی کار
- آن چه را سرمایه دار می خرد نیروی کار است
- کار آن چیزی است که بعد از خرید در کارخانه انجام می شود.
دوجنبه نیروی کار:
-جنبه صوری و حقوقی:که خرید و فروش می شود
-جنبه فیزیکی:که ابزار رابدست می گیرد
پروسه تولید کالا
- سرمایه دار سرمایه اش را دوجا خرج می کند:پول—-کالا. کالا از دید سرمایه دار دو بخش است:
- نیروی کار
- سایل تولید
پروسه تولید با نزدیکی نیروی کار که در اینجا دیگر کار است با وسایل تولید آغاز می شود و فرآیندش کالاست.
قیمت کالا
قیمت کالا از سه بخش تشکیل می شود:
- هزینه وسایل تولید مستهلک شده ومواد خام خریداری شده
- نیروی کار .که در قالب مزد خودرا نشان می دهد
- ارزش اضافی. که بشکل سود +بهره+واجاره بین سرمایه داران تقسیم می شود
کل ارزش تولید شده(قیمت کالا)=سرمایه غیر انسانی(وسایل تولیدو مواد خام)+نیروی کار(مزد)+ارزش اضافی
ارزش نیروی کار
مزد باید دو بخش از زندگی کارکر را پوشش بدهد:
- زندگی فردی : برای اینکه فردا بتواند سر کار بیاید
- زندگی خانوادگی
در واقع باز سازی طبقه کارگر و خانواده و نسل اورا شامل می شود
مشخصه ویژه هر شیوه تولید
این که اضافه محصول بچه شکلی گرفته می شود ویژگی هر شیوه تولید رقم می خورد:
- در برده داری:برده و اضافه محصول هردو متعلق با برده دار است
- در فئودالیسم:بخشی از محصول و بخشی از کار متعلق به فئودال است
- در سرمایه داری: بخشی از کار اضافه کارگر تصاحب می شود
کار لازم کار اضافه
- یک روز کاری بدو بخش تقسیم می شود:
- کار لازم
- کار اضافی
کار لازم آن بخش از کار کارگر است که هزینه یک روز زندگی کارگر و خانوادهاش را تامین می کند. مثلا از ۸ ساعت کار ۴ ساعت
کار اضافی : آن بخش از کار است که کارگر برای سرمایه دار کار می کند. و تولید ارزش اضافی می کند
نرخ استثمار
- نسبت کار اضافی به کار لازم
یا نسبت ارزش اضافه به سرمایه متغیر(مزد)رانرخ استثمار می گویند.
هر قدر کار اضافی بیشتر باشد نرخ استثمار بالا تر است.
ارزش اضافی مطلق
کار اضافی بدو طریق افزایش می یابد:
- افزایش روز کاری از۸ ساعت به۱۰ ساعت
- افزایش تعدادکارگران
ساعات کارضربدر تعداد کارگران. ارزش اضافی که بدست می آید ارزش اضافه مطلق می گویند
ارزش اضافی نسبی
میزانی که کارگر برای تامین معاش خود صرف می کند کاهش می یابد .مثلا ۴ ساعت کار لازم می شود ۲ ساعت
بدو طریق صورت می گیرد:
- کاهش دستمزد
- تکنولوژی را پیش رفته می کند
در نتیجه کار اضافی نسبتش افزایش می یابد
نرخ سود
عبارت است از نسبت ارزش اضافه به کل سرمایه(سرمایه ثابت+سرمایه متغییر)
- سرمایه ثابت:ابزار و مواد تولید است
- سرمایه متغیر: مزد کارگر است
یک نکته
برای افزایش نرخ سود سرمایه دار دو کار می کند
۱- یا ساعت کار را افزایش می دهد و یا دستمزد را کم می کند
۲- تکنولوژی را مدام پیشرفته کند
دو اشکال ایجاد می شود. در مورد اول افزایش ساعت کار و کم کردن دستمزد با اتحادیه های کارگری روبرو می شود .و در مورد دوم بهبود مداوم تکنولوژی سهم سرمایه ثابت را بالا می برد و در نتیجه نرخ سود شیفت پیدا می کند به پائین.
فیتیشیسم کالائی
در جامعه سرمایه داری آدم ها پشت کالا ها گم می شوند. تنها مبادله کالا ها و پول دیده می شود.
سرمایه دار مالک پول است و کارگر فروشنده کالایی بنام کار. انسان ها برای وسائل تولید کار می کنند. بنظر می رسد کالا ها باهم رابطه دارند نه انسان ها.
هیچ انسانی در موقعیت یک انسان بر کار خود حاکمیت ندارد.این را بت کالایی یا فیتیشیسم می گویند.
حاصل این بت کالایی از خودبیگانگی انسان از خودش کارش و آنچه که تولید می کند می باشد
کارگر کیست
کار دو وجه دارد:
- کار مولد ارزش
کار غیر مولد: کار در بخش خدمات است
کسی که در قلمرو تولید مزد بگیر است گارگر است.وقتی خدمات بخشی از پروسه تولید باشد کارگر بخش خدمات هم کارگر تلقی می شوند. مثل خدمات ترانسپورت کالا.
کارگر مزد بگیر قلمرو اقتصاد بطور کلی پرولتر محسوب می شود
کار فکری و کار ایدئولوژی
مزد بگیر عرصه کار فکری مثل معلمین کارگر بحساب می آیند . اما کشیش مزد بگیر که کار ایدئولوژی می کند کارگر بحساب نمی آید.
همچنانکه سرمایه غیر مولد بخشی از جریان سرمایه است کارگر بخش سرمایه غیر مولد کارگر بحساب می آید. با اینکه در تولید شرکت نمی کند.چون در حیطه اقتصاد است.
سرمایه تجاری هم سرمایه غیر مولد است. در دوران بحران اولین بخشی که بیکار می شود کارگران بخش خدمات یا غیر مولد است.
ثروت و ارزش
هر چه که بیرون از کنترل سرمایه جریان داردجزء ثروت است.و بیرون از حیطه تولید سرمایه داری است اما بیرون از جامعه سرمایه داری که امری وسیعتر است نیست.
آن چه که سرمایه تولید نمی کند در حیطه ثروت است.مثل آموزش پیانو و یا نگهداری مرغ و خروس ویا کار زن در خانه که ارزش مصر ف دارد و ثروت تولید می کند اما در حیطه تولید سرمایه داری نیست.
ارزش و تولید ارزش در حیطه تولید سرمایه داری است.
۴
چپ رادیکال
دو حوزه
هر پدیده سیاسی در دو حوزه قابل بررسی است
۱- حوزه تاریخ
۲- حوزه سیاست
بررسی تاریخ سوسیال دموکراسی مر بوط است به حوزه تاریخ.یا بررسی زندگی خلیل ملکی هم مربوط است به حوزه تاریخ.
اهمیت حوزه تاریخ
حوزه تاریخ محل عبرت و حکمت است . ما تاریخ را مدام می خوانیم که از اشتباهات مان درس بگیرم . و آن ها را تکرار نکنیم . حوزه تاریخ محل تصفیه حساب گروهی نیست
حوزه سیاست
این حوزه برسی جریاناتی است که در صحنه سیاست حضور دارند و دارند نقش بازی می کنند.تمامی جنگ و جدال گروه ها در حوزه سیاست است.
یک سئوال کلیدی
چه اتفاقی می افتد که کسانی که دهه ها از مرگشان می گذرد بیک باره به حوزه سیاست احضار می شوند. تا برای کرده ها ونا کرده هایشان محاکمه شوند.
چه زمانی ارواح گذشتگان را ما احضار می کنیم و از آن ها کمک می خواهیم .؟
زمانی که جامعه برای گذر از یک بحران نیاز مند یک اقدام رادیکال است .
چپ رادیکال پیشاپیش توسط ضد انقلاب احضار می شود تا کشته شود و زندگان نتوانند با احضار آن ها، آن هارا بکمک بخواهند.
مولفه های چپ رادیکال
۱- نقد رادیکال اخلاق حاکم بر جامعه
۲- نقد رادیکال سیاست
۳- نقد رادیکال وعملی نظام سلطه
۴- نقد رادیکال چپ سنتی در چهار عرصه:
- اخلاق
- سیاست
- تشکیلات
- ایدئولوژی
۵- نقد رادیکال آزادیخواهی
۶- نقد رادیکال عدالت طلبی
مشی مبارزه
مشی مبارزه جزئی از نقد رادیکال و عملی نظام سلطه است(بند سوم) و بیانگر ماهیت تام وتمام چپ رادیکال نیست.چپ رادیکال با شش مولفه تعریف می شود.
عمده کردن و نقد یک بند بهانه کوبیدن تمامی این مولفه هاست.
زندگان بر آنندتا خود و دیگر امور خودرا از بنیاد دگرگون و چیزی نو ایجاد کنند.که هرگز وجود نداشته است.در همین دوره های بحران انقلابی با ترس ولرز ارواح گذشته را بیاری خود فرا می خوانند.نام آن ها را بر خود می گذارند.لباس ها و شعار های آنان را وام می گیرند تا در این لباس مبدل و محترم و با این زبان عاریتی نمایش نو آئین تاریخ جهانی را به اجرا در اورند. مارکس هیجدهم برومر
۵
ضرورت انقلاب
۱- در تکامل نیروهای مولده مرحله ای فرا می رسد که نیروهای مولده نقش بازدارنده پیدا می کنند.
۲- طبقه ای شکل می گیرد که تمام بار جامعه را بردوش می کشد. بدون آن که از مواهب آن بهره ببرد
۳- از این طبقه آگاهی به ضرورت یک انقلاب بنیادی بر می خیزد
۴- این آگاهی یک اگاهی کمونیستی است.
۵- انقلاب برعلیه طبقه ای صورت می گیرد که تسلطش ناشی از دارایی هایش که در دولت عینیت می یابد ناشی می شود
۶- در این انقلاب برخلاف تمامی انقلاب ها که نوع فعالیت تغییر نمی یافت خود کار از بین می رود
۷- این انقلاب نه تنها سلطه طبقات را از بین می برد بلکه خود طبقات را هم از بین می برد
۸- آگاهی کمونیستی و انقلاب کمونیستی مستلزم تغییر انسان است
۹- این تغییر در یک جنبش عملی و در یک انقلاب صورت می گیرد
۱۰- ضرورت انقلاب تنها به این خاطر نیست که طبقه حاکم از طریق دیگری سرنگون نمی شود بلکه ضرورت دیگرش بخاطر آنست که طبقه سرنگون کننده را از لای و لجن تاریخ پاک می کند.
۶
انقلاب اکتبر
ماهیت انقلاب
بعلت ساختار اقتصادی عقب مانده روسیه و سطح تکامل ناکافی سرمایه داری در مورد ماهیت انقلاب دو دیدگاه بود:
۱- منشویک ها :بورژازی را انقلابی می دانستندبهمین خاطر انقلاب را بورژایی می دیدندو و انجام انقلاب سوسیالیستی را منوط می کردند به انکشاف طولانی مدت سرمایه داری.
۲- دیدگاه دوم از آن جا که برای بورژازی نقشی انقلابی قائل نبودبا چند پرسش روبروبود:
- ماهیت انقلاب چیست
- نیروی محرک وپیش برنده انقلاب درجوامعی که پرولتاریا در اقلیتی محسوس است کجاست
- رابطه پرولتاریا با این نیروی محرکه چگونه خواهد بود.
- ومتحد پرولتاریا کیست
در مورد نیروی محرکه و متحد پرولتاریاهمه متفق القول بودند:دهقانان
اما درمورد رابطه با دهقانان و برنامه بعدی پرولتاریا سه نظر بود:
- کائوتسکی
- تروتسکی
- لنین
کائوتسکی: عصر انقلابات بورژایی سپری شده است. اما از آن جایی که پرولتاریا نیروی تعیین کننده نیست ماهیت انقلاب نه بورژایی است نه سوسیالیستی است.
تروتسکی: اما امکان رهبری پرولتاریا را با امکان تحقق برنامه سوسیالیستی یکی می گرفت.وآن را البته منوط می کرد به پیروزی پرولتاریا در اروپا. و انقلاب را ائتلاف پرولتاریابا خرده بورژازی می دانست.
لنین :در سال ۱۹۰۵ خصلت انقلاب روسیه را بورژوایی دید.و شعار سوسیال دموکراسی روسیه را دیکتاتوری دموکراتیک پرولتاریا و دهقانان دانست.و گفت پرولتاریا قادر نیست بلاواسطه از چارچوب های یک تحول دموکراتیک عبور کند.اما سعی می کند از این تحول بسود تداوم مبارزه برای سوسیالیسم استفاده کند
پس خط لنین از تروتسکی در اینجا متمایز می شود.که در یک انقلاب بورژایی پرولتاریا نمی تواند از چارچوب های آن فراتر برود.
و دیگر آن که عدم حضور بورژازی بعنوان یک نیروی انقلابی بمعنای گذار به سوسیالیسم نیست.اما از آن جا که مساله جامعه روسیه حل مسئله دهقانان بود انقلاب را یک انقلاب دهقانی می گیرد که در چارچوب یک تحول دموکراتیک است.
لنین در مرزبندی با کائوتسکی و تروتسکی انقلاب سوسیالیستی را مرحله ای جدا و متفاوت از یک انقلاب بورژایی می گیرد
انقلاب فوریه انجام شد و رهبری در دست پرولتاریا نبود . امری که کائوتسکی و تروتسکی پیش بینی نکرده بودند.
اما لنین از همان ابتدا بر این باور بود که پرولتاریا می تواند در اتحاد با دهقانان و با حمایت از یک انقلاب دهقانی از مرحله بورژایی انقلاب عبور کند.
لنین در سال ۱۹۱۷در نامه ای وضعیت طبقه کارگر روسیه را این گونه توصیف می کند:
- سازماندهی کم
- آموزش ناکافی
- وآگاهی نازل به منافع تاریخی خودش
اما شرایط تاریخی مناسب برای فرا رفتن از یک انقلاب دموکراتیک بسوی یک پیش در آمدانقلاب سوسیالیستی است نه خود انقلاب.
یک نکته مهم
لنین بر این امر آگاه بود که سوسیالیسم نمی تواند بلاواسطه پیروز شود. اما این بمعنای این نبود که نمی تواند وارد مرحله تدارکاتی انقلاب شود .
لنین برخلاف منشویک ها سوسیالیسم را حواله بیک دوران دور و انکشاف سرمایه داری نمی کرد.
درس هایی از انقلاب اکتبر
۱- برای نخستین بارکارگران با اتکا به یک حزب کارگری توانستند قدرت را از دست بورژازی بیرون بیاورند .
۲- این انقلاب نشان داد که تنها را ممکن برای پیروزی :
- متشکل شدن کارگران در شورا های کارگری
- عضویت فعا لان کارگری در حزب کمونیست
- و تعرض همه جانبه به قدرت سیاسی است برای خارج کردن گرز فرمانروایی از دست بورژازی است.
۳- این انقلاب نشان دادبر خلاف گفته های کائوتسکی و برنشتاین بورژازی قدرت را بمسالمت واگذار نخواهد کرد.
۴- این انقلاب نشان داد آموزه های مارکس و انگلس تا چه میزان از پایه های مادی بر خوردار است.
۷
یک نظریه :مدلی جدید از سوسیالیسم
۱- سرمایه داری علیرغم تمامی بحران هایش خودبخود از بین نخواهد رفت بلکه زمانی از بین می رود که آلترناتیوی برتر در مقابل او قد علم کند.
۲- سرمایه داری امروز تبدیل بیک پدیده جهانی شده است و در سه عرصه
- اقتصاد
- ایدئولوژی
- اطلاعاتی
اندیشه های رقیب را سرکوب می کند.
۳- سوسیالیسم دردو عرصه:
- انقلاب
- و اصلاح
در مقابل رقیب خود در ۱۵۰ ساله گذشته شکست خورده است . چرا؟
نخستین پرسش
۱- بدیل نظام سرمایه داری چیست
تقسیم بندی مارکس
مارکس می گفت با بزیر کشیدن سرمایه داری از اریکه قدرت جامعه وارد فاز اول سوسیالیسم می شود
دو فاز مارکسیسم
- فاز اول سوسیالیسم:بهر کس باندازه کارش
فاز دوم کونیسم: بهر کس باندازه نیازش
مدل روسی
مدل روسی بعد از انقلاب اکتبربرای رسیدن به فاز اول چه کرد:
- دولتی کردن وسایل تولید
- اشتراکی کردن کشاورزی
حاصل کار چه بود
- از بین رفتن منابع
- ایجاد یک بروکراسی انگل
- و ایجاد یک دیکتاتوری طبقاتی
مدل جدید سوسیالیسم
این مدل بر چها ر پایه استوار است:
۱- رشد اقتصادی
۲- عدالت اجتماعی
۳- دموکراسی سیاسی
۴- احترام به محیط زیست
ویژه گی های این مدل
الف- کنترل عمومی بجای مالکیت عمومی
مالکیت خصوصی در حدی متعادل تحت کنترل و نظارت دموکراتیک تا مدت ها می تواند به حیات خود ادامه دهد.
ب- کار مزدی تا مدتی ادامه می یابد
یک نکته
در مدل روسی سوسیالیسم در دو محور خلاصه می شد:
- لغو مالکیت خصوصی بر وسایل تولید
- لغو کار مزدی
این تعریف درست سوسالیسم است اما چگونگی رسیدن به آن مهم است . مدل روسی موفق نبود.
پ- حفظ دولت
با ساختاری:
دموکراتیک
- غیر متمرکز
- مشارکتی
- و سلسله مراتبی محدود
پرسش دوم
نیروهای این گذار تاریخ ساز چه کسانی هستند:
۱- طبقه کارگر
۲- طبقه متوسط جدید:
- کارگران بخش خدمات
- حقوق بگیران
- مدیران
- معلمان
- قضات و پزشکان و پرستاران
۳- لومپن پرولتلریا
که تمامی تهیدستان شهر و روستا را در بر می گیرد
۴- سایبرتاریا
کسانی که اطلاعات را فراوری می کنند
۵- جنبش های زنان
۶- اقلیت های نژادی و قومی و مذهبی
۷- دانشجویان
۸- نیروهای طرفدار محیط زیست
سومین پرسش
این گذار تاریخی چگونه صورت می گیرد
مدل های قبلی:
- انقلاب
- اصلاح
مدل جدید
۱- فاز تدارکاتی
این فاز در مرحله آغازین و در درون نظام سرمایه داری صورت می گیرد. به این فاز سوسیال دموکراسی رادیکال هم گفته می شود. که با سوسیالیسم دموکراتیک یکی نیست.
سوسیالیسم دموکراتیک هدف گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم است.
این فاز شامل:
- آموزش
- سازماندهی
- و اقدام است
کسب هژمونی فرهنگی
راه رسیدن به جنبش اگاهانه و مستقل و اکثریتی توده و طبقه انگونه که مارکس می گوید در وحله نخست فرهنگی است.
۲- کسب قدرت سیاسی
در وحله نخست از راه مسالمت و و در صورت نیاز غیر مسالمت
خلاصه کنیم
این دیدگاه با جمع بندی شکست جناح چپ و راست جنبش سوسیالیستی بیک راه میانه فکر می کند.
و چند نکته مهم را در این برسی لحاظ می کند که در زمان مارکس و لنین مطرح نبوده است:
- اهمیت طبقه متوسط
- و اهمیت سایبرتاریا
- واهمیت مادون طبقات در انقلاب های پیش رو.
۸
سوسیالیسم در یک کشور
با پیروزی انقلاب اکتبر رهبران حزب بلشویک منتظر پیروزی کمونیست ها در اروپا بویژه آلمان بودند . گفته می شود با همین نگاه لنین پای صلح نه چندان عادلانه با طرف های در گیر رفت.چرا که امید وار بود با پیروزی رفقای آلمانی سرزمین های از دست رفته بار دیگر به زادگاه خود باز گردانند .و شوروی قادر خواهد بود عقب ماندگی تکنولوژیک خودرا هم با کمک آلمان جبران کند.
اما این گونه نشد و از سال ۱۹۲۰ ببعد امید رهبران انقلاب در روسیه از اروپا برید.
در آن روزگار این سئوال مطرح شد که ایا استقرار سوسیالیسم در یک کشور شدنی هست یا نه .
استالین که با مرگ لنین بر رهبری حزب تکیه زده است براین عقیده بود که شدنی است و تروتسکی که در جناح اپوزیسون حزب بود معتقد بود نه. و تنها راه انقلاب پی گیر است.
تز سوسیا لیسم در یک کشور به احیا بورژازی روس منجر شد .و آن پرسش همچنان باقی است که چه باید کرد.
انقلاب اکتبر بما نشان داد که پیروزی سوسیالیسم شدنی است .
بقدرت رسیدن یک سوسیالیسم دموکراتیک و رادیکال می تواند بر آمدن موج سوم سوسیالیسم را
نوید دهد.
۹
اقتصاد سیاسی
وجه تولید
- وجه تولید در ایران سرمایه داری است.:
دلایل:
- نیروی کار به کالا تبدیل شده است
- کار مزدی شکل عمده اشتغال است
- تولید کالایی تعمیم یافته است
- و تولید اضافه بشکل ارزش اضافه به تملک صاحبان ابزار تولید در می اید.
تمامی ویژه گی هایی که مارکس برای یک نظام سرمایه داری می شماردوجود دارد.
۲- ویژه گی این سرمایه داری وابسته بودن آنست.سرمایه داری عصر امپریالیسم در کشورهای پیرامونی.
- کارکرد این نوع سرمایه داری مطابق کارکرد ونیاز های انحصارات خارجی است.
-همه لایه های سرمایه داری در این چارچوب حرکت می کنند
- از آنجا که این چارچوب بیشترین سود را به سرمایه داری ایران می رساند . تمامی این لایه ها با آن توافق دارند
- جای سرمایه ایرانی در تقسیم کار جهانی توسط سرمایه انحصاری امپریالیستی تعیین شده و می شود.
- اساس وابستگی به امپریالیسم مربوط است به وابستگی در سود آوری و کارکردسرمایه در ایران
یک نکته:
تقسیم کار جهانی تعیین می کندکه:
- چه نوع تکنولوژی به ما داده شود
- چه نوع کالایی تولید کنیم
- کجا بفروشیم
- وچه مقدار در ایران سرمایه گذاری شود
در مورد وابستگی سه نظر هست:
۱- تئوری عامل ها
۲- تئوری روابط
۳- تئوری ارزش اضافه
در تئوری عامل ها اشکال در آدم است. این سرمایه داران وابسته هستند که باعث تداوم سرمایه داری وابسته اند.پس حل مشکل وابستگی روی کارآمدن سرمایه داران ملی است.
در تئوری روابط اشکال در نوع رابطه امپریالیسم با ماست.رابطه ای نابرابر و غارتگرانه و استعماری .اگر این رابطه تغییر کند مشکل وابستگی حل می شود.
در تئوری ارزش اضافه وابستگی را مربوط می داند به سرمایه داری در عصر امپریالیسم در کشورهای پیرامونی.و براین باور است که وابستگی ارتباطی با وابستگی آدم ها ویا شرارت ذاتی امپریالیسم ندارد.
ذات سرمایه داری در این کشورها چنین است . و اگر بما صنعت مادر نمی دهند و یا بازار پراست از اجناس مصرفی و بنجل ربطی به بدی امپریالیسم ندارد. مربوط است به تقسیم کار جهانی.
و وابستگی و نقش انحصارات جهانی و امپریالیسم را در رابطه با تقسیم ارزش اضافی و استثمار طبقه کارگر باید دید که کجا وارد می شود و چه میزان سهمی بر می دارد.
۳- رو بنای سیاسی سرمایه درعصر امپریالیسم :
- در کشورهای متروپل دموکراسی بورژایی
و در کشورهای پیرامونی دیکتاتوری است
- تمامی لایه های بورژازی در این دیکتاتوری سهیمند
- دیکتاتوری عام و فراگیر تنها کارگران و زحمتکشان را ازآن جایی که فراگیر است شامل نمی شود بلکه گریبان لایه هایی از بورژازی و خرده بورژازی راهم می گیرد.
۴- پرولتاریای روستا استثمار می شود و دهقانان توسط سرمایه ربائی و تجاری و ماموران دولتی سرکیسه می شوند. سرکوب هم عام و فراگیر است.
۵- رشد سرمایه داری در ایران نیازمند پیوند تنگاتنگ با سرمایه جهانی است .بورژازی ایران نه می خواهد ونه می تواند بند ناف خود را با انحصارات جهانی قطع کند . سرمایه ملی جدا از آن که وزن وپایه ای در ساخت اقتصادی ندارد.سود وصرفه اش در استقلال اقتصادی و سیاسی نیست.
۶- دربین طبقات انقلابی جامعه تنها طبقه پیگیر طبقه کارگر است . بخاطر نقش اقتصادی و اجتماعیش.
۷- اگر طبقه کارگر در قالب حزبش نتواند هژمونی خودرا بر طبقات دیگر اعمال کند .هژمونی طبقات دیگر بر جامعه و طبقه کارگر هر انقلابی را به بیراهه خواهد برد.
۸- تا زمانی که قدرت در دست بورژازی است سلطه امپریالیسم و دیکتاتوری به حیات خود ادامه خواهد داد.
۹
دیکتاتوری پرولتاریا
نکاتی پیرامون دولت در دوره های انتقالی
۱- تبدیل یک فرماسیون به فرماسیون دیگر ناگهانی نیست . بشکل پروسه ای طولانی است. این پروسه ،پروسه دولت در دوران انتقال است.
۲- دوره گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم دولت دیکتاتوری پرولتاریا ست.ماهیت این دولت ضد سرمایه داریست.اما سوسیالیستی نیست.اقتصاد را نمایندگی نمی کند.دولتی است در صدد تثبیت سیاسی یک طبقه.
پس از تثبیت وارد مرحله ای دیگر می شود.
۳- دولت در مرحله گذار ممکن است هویت خاصی از نظر اقتصادی نداشته باشد.مهم آنست که عملکردش در راستای منافع کدام طبقه است.
تعیین پایگاه خاص طبقاتی برای دولت گذار می تواند باعث اشتباهات اساسی شود باید به سمت وسوی کار کرد هایش نگاه کرد.
منشویک ها در فوریه ۱۹۱۷ از نظرطبقاتی پایگاه بورژازی بزرگ و امپریالیسم نبودند.ولی عملکر دشان در راستای منافع بورژازی بزرگ و امپریالیسم بود.
۴- مارکس رسیدن به جامعه کمونیستی را به دو فاز تقسیم می کند:
- فاز سوسیالیستی
- فاز کمونیستی
- دیکتاتوری پرولتا ریا دولت فاز سوسیالیستی است.
دو فاز در دوران گذار
دیکتاتوری پرولتاریا خود به دو مرحله تقسیم می شود:
۱- فاز تلاش برای تثبیت
۲- فاز تثبیت
فاز تلاش فاز دولت قیام است.سرکوب مقاومت طبقات شکست خورده.
در فاز تثبیت طبقه پیروز به سوی نهاد سازی رود.
در انقلاب اکتبر فاز اول که تلاش برای تثبیت بوداز ۱۹۱۷تا۱۹۲۲ طول کشید.فاز دوم از سال۱۹۲۳ شروع شد که به بیراهه رفت
۱۰
سوسیالیسم و مذهب
۱- سوسیال دموکراسی به هیچ طریق با عقاید مذهبی مبارزه نمی کند
۲- سوسیال دموکراسی خواهان آزادی کامل عقیده برای هر فرد و گسترده ترین مدارای ممکن برای ایمان وعقیده است
۳- اگر کشیش منبر خودرا وسیله ای برای مبارزه علیه زحمتکشان استفاده کند. برای پرولتاریا او و یک پلیس هیچ فرقی نمی کند و با تمام قوا باید به نبرد با او برخیزد.
۴- باید رابطه بین طبقات استثمارگر و سازمان تبلیغات مذهبی را قطع کرد.
۵- با سازماندهی وسیع تبلیغی و علمی باید توده ها را از تعصبات مذهبی نجات داد
۶- از اهانت به عواطف مذهبی باید خودداری کرد
۷- تنها با سازماندهی توده و طبقه در حزب طبقه کارگر و فعالیت آگاهانه و منظم اجتماعی است که می توان با مذهب مبارزه کرد
۱۱
رفرم یا انقلاب
۱- رفرم و انقلاب دو گزینه مقابل هم نیستند.رفرم وسیله است و انقلاب هدف است.و بین این دو رابطه یی تفکیک ناپذیر است.
۲- رفرم در مبارزه طبقاتی یکی از وسایلی ست که باید از آن برای هدف نهایی که دگرگونی بنیادی ست سود برد.
۳- رفرمیست از هدف نهایی صرفنظر می کند.و وسیله را تبدیل بهدف می کند.هدف نهایی هیچ .جنبش همه چیز مشرف بهمین بیان است.
۴- بین سوسیالیسم و رادیکالیسم بورژایی این هدف است که ایندو را از هم جدا می کند.
۵- بحث با رفرمیسم بحث روی این تاکتیک یا آ ن تاکتیک نیست . بحث بر سر اصل جنبش است.
نکته مهم: رفرم بله رفرمیست نه
۶- دو دیدگاه:
الف- دیدگاه برنشتاین
ب- دیدگاه رزالوگزامبورگ
برنشتاین بر این باور بود که:
- بحران های سرمایه داری کاهش می یابد
- بخش بزرگی از پرولتاریا به اقشار متوسط تبدیل می شود
- وضع اقتصادی و سیاسی پرولتاریا بهبود می یابد
پس پرولتاریا نه با افزایش بحران که با نظارت تدریجی و رفرم می تواند قدرت سیاسی رابدست بیاورد
دیدگاه رزا:
- هرج و مرج در اقتصاد سرمایه داری بشکل اجتناب ناپذیری سرمایه داری را وارد فاز فروپاشی می کند
- طبقه کارگر هرچه بیشتر متشکل تر و آگاه تر می شود
- تولید هر چه بیشتر در هم ادغام می شود
نکته دوم: در زمینه فایق آمدن سرمایه داری حق با برنشتاین بود. و حتی در گسترده تر شدن اقشار متوسط.
اما در زمینه رسیدن بقدرت سیاسی از طریق رفرم برنشتاین اشتباه کرد. وحق با رزاست
۱۲
نقد رادیکال
۱- نقد احکام
۲- نقد بینش ها
۳- نقد نظام هم بسته احکام
۴- خلق بینش و منظر و مفاهیم نو
نقد رادیکال از نقد احکام آغاز می کند.بعد به نقد بینش و شیوه های اندیشه می رسد.و بعد نظام هم بسته احکام بر آمده از ان بینش ها را نقد می کند. تا از خلال این وارسی به مفاهیمی نو و اندیشه ای نو برسد.
اگر نقد در محدوده احکام و مواضع منفرد بماندو به بستر ها و نظام های اندیشه نرسد. زمینه خطا و تکرار اشتباه بر سر جای خود باقی است.
نقدی رادیکال است که تابو های آسمانی را زمینی می کند و با تقدس زدایی از هر اندیشه و هر فرد و سازمان بررسی و پژوهش را به امری مبرم بدل می کند.
بررسی هر اندیشه سیاسی
کارنامه هر جریان سیاسی را در چهار عرصه باید مورد پژوهش قرار داد
۱- سیاست
۲- تشکیلات
۳- ایدئولوژی
۴- اخلاق
برد و باخت هر جریان در این چهار عرصه است که بما می گوید آینده این جریان چه خواهد بود.
درستی و نادرستی هر جریان در کیر و دار مبارزه بی امان طبقاتی خودرا در این چهار عرصه نشان می دهد.جریانی که در سیاست بی بصیرت در تشکیلات خانه بر آب و در ایدئولوژی اصولی بی ارتباط با جهان واقعی باشد. بزودی با شکستی سخت روبرو خواهد شد .فاجعه آن جاست که این شکست ها بدنبال خود به شکست اخلاقی نیز منجر شود.و بیکباره حیثیت آن جریان در نزد توده و طبقه ازبین برود .آن جاست که باید ازمرگ سیاسی سخن گفت.
۱۳
راه فردا
-مارکسیسم در سه نحله
- روسی
- چینی
- واروپایی اش
- در نقد سرمایه داری راه بجایی نبرد. مدل روسی و چینی اش با برپایی یگ رژیم توتالیترآب به آسیاب سرمایه داری دولتی ریختند. و تشت رسوایی شان از بام دنیا افتاد و گوش فلک را کرکرد. و مدل اروپایی اش آن قدر آب قاطی اصول کردند که از مارکسیسم چیزی نماند. و تبدیل شدند به مشاطه گران بورژازی.
۲- سرمایه داری و تمامی نحله هایش:
- بورژازی -لیبرال
- بورژازی فاشیستی
- بورژازی تئوکراتیک
راه بجایی نبردو لجنزار کنونی دست پخت همین نحله هاست
راه فرداسوسیالیسم دموکراتیک است.. سوسیالیسم بمعنای نفی کار مزدی و مالکیت خصوصی و دموکراتیسم بمعنای دخالت فعالانه وآگاهانه و مستقیم مردم در سرنوشت خود.
دموکراسی وکالتی در هر مدلش همان دیکتاتوریست به معنایی دیگر. بقول ژان ژاک روسو دموکراسی نه قابل واگذاری است و نه قابل وکالت است .
۱۴
صف مستقل
۱- اندیشه صف مستقل برمی گرددبه محفل های تئوریک تبریز .
دو محفل تئوریک که عمدتا ارامنه تحصیل کرده و بر آمده از جنبش روشنفکری قفقازند. و شکل گیری آن ها همزمان است با انقلاب مشروطه.
آن ها در بحث هایشان بر سر دو موضوع مشکل پیدا می کنند:
- ماهیت انقلاب
- چگونگی شرکت سوسیال دموکرات ها درآن
ماهیت انقلاب:
-یک جناح انقلاب را ارتجاعی می دانست چرا که سمت و سویی برعلیه سرمایه خارجی داشت و این جهت گیری از انکشاف سرمایه داری جلوگیری می کرد.
جناح دیگر آن را مترقی می دانست . و سمت و سویش بر علیه سرمایه استعماری را بنفع رشد بورژازی می دید.
چگونگی شرکت:
- یک جناح به صف مستقل باور داشت
- و جناح دیگر به شرکت در احزاب دموکرات و زیر پرچم بورژازی را برای رادیکالیزه کردن جنبش های بورژایی توصیه می کرد.
سه نامه
برای حل اختلاف به کائوتسکی و پلخانف متوسل شدند.
کائوتسکی بنفع مترقی بودن انقلاب مشروطه و شرکت در احزاب دموکرات نظر داد. اما دو محفل بخش نخست نظر کائوتسکی را پذیرفتند ولی بر صف مسقل نظر دادند.
۱۵
مرام کارگری و کار کارگری
این اندیشه که با ضعف تاریخی طبقه کارگر آیا ما مجازیم حزب طبقه کارگر را درست کنیم .مدام ذهن فعالان کارگری را بخود مشغول کرده است.
۱- یک نظر بر این باور است که ما باید برویم بطرف گسترش هرچه بیشتر صنعت و کارخانه تا از دل جنبش میلیونی کارگری جنبش انقلابی کارگری سر بیرون بیاورد. تا آن زمان چپ باید درذیل گروه های دموکرات فعالیت کند
۲- نظر دوم بر این باور است که بعد از انتشار مانیفست -کمونیست این اندیشه و مرام کارگری است که پیش می تازد.با پیدایش مارکسیسم طبقه کارگر از وابستگی به کارخانه های سرمایه داری درآمده است.کمونیست ها عناصری از طبقه کارگرند پس هرکجا کمونیستی هست طبقه کارگر هم در آن جا حضور داردمنتها در سیمای پیش آهنگش.خواه در آن مکان کارخانه تولید سرمایه داری باشد و یا نباشد
ملاک رشد کمی کارگران نیست .ملاک مشی کارگری است. و در آن جایی که کارگر و کارخانه نیست. باید مرام کارگری را به پیش برد. تا زمانی که کار کارگری خودرا به مرام کارگری برساند.
انقلاب کارگری مشی آن کارگری است نه سربازان آن. گوهر انقلاب را راستای آن تعیین می کندو راستای آن را رهبری آن بر مبنای بار تاریخی خود تعیین می کند.
بیکباره بگویم مشی کارگری بدون حضور کارخانه ممکن است.
۱۷
برابری وآزادی
۱- نیروی تغیر تنها طبقه کارگر نیست. نیروهای بسیاری هستند که بدنه اصلی جنبش های اجتماعی را تشکیل می دهند.که کارگر نیستند و لایه های مختلف اقشار میانی را تشکیل می دهند.
۲- آن چه که مهم است نیروی تغییر نیست .سمت و سوی تاریخی این تغییر است.
۳- برابری بدون آزادی به رژیم های تمامیت خواه و آزادی بدون برابری به افزون خواهی بورژازی ختم می شود.برابری نیازمند آزادی و آزادی نیازمند برابری است.
۴- پیش شرط سوسیالیسم آزادی است . وپیش شرط آزادی رهایی انسان از تمامی تابوهای اجتماعی است.
۵- رهایی انسان در گرو رهایی او اززمین و آسمان است.زمینی که نان او را می دهد و آسمانی که رویا های اورا شکل می دهد.
متاسفانه بخش دیدگاههای این مطلب بسته است.