محمود طوقی: مقولات فلسفی، بخش پنجم

ایدئولوژی بازتاب جهان واقعی است به شکل ایده‏ های انتزاعی. هر ایدئولوژی کوششی است که مردم برای درک و به دست دادن شرح از جهان واقعی که در آن زندگی می‏ کنند می‏ باشد. نظام پیوسته‏ ای از ایده ‏ها. ایدئولوژی بر مبنای ساخت معینی ازجامعه تکامل می‏ یابد تا به علایق طبقه ‏ای خدمت کند. ایدئولوژی ابزار و سلاح فکری طبقات است. ….

————————————————

در آمد هشتم

شناخت (معرفت)
عبارت است از آشنا شدن انسان با واقعیت جهان خارج و منعکس کردن این واقعیت در ذهن.

وظیفه شناخت
وظیفه تئوری شناخت بررسی قوانین اساسی پروسه شناخت، شیوه ‏ها، روش ‏ها، و اسلوب‏ های کلی شناخت انسان نسبت به جهان پیرامون است.

ضرورت شناخت
تا زمانی که نسبت به قوانین حاکم بر جامعه و طبیعت آگاه نباشیم. از نیروهای محرک و چگونگی تحول و پیشرفت بی‏ خبریم. و کورکورانه عمل می‏ کنیم.
شناخت به ما کمک می ‏کند که حال را بشناسیم و به پیشباز آینده برویم. راه‏ های جدید را کشف کنیم و جامعه و طبیعت را به نفع انسان دگرگون سازیم.

اصول شناخت
۱- پاسخ علمی به مسئله اساسی فلسفه (رابطه بین اندیشه و وجود)
۲- تأیید امکان شناخت جهان
۳- شیوه دیالکتیکی گفت‏ وگو درباره مکانیسم معرفت
۴- وحدت شناخت و واقعیت عینی

چند نظر راجع به شناخت
۱- عده ‏ای معرفت را نوعی اشراق، نوعی قَذف (افکندن) علم از جانب مبدأ الهی در روح آدمی می ‏دانند. مثل اسقف برکلی
۲- کانت علم بر ذوات (ماهیت یا نومن) را ممکن نمی‏ شمرد.
۳- حس‏ گرایان (سنسوآلیست‏ها) فقط برای احساسات اصالت قائل‏ند. و وراء احساسات را قبول ندارند.
۴- ماتریالیست‏ های متافیزیک ؛معرفت را انعکاس واقعیت عینی در مغز انسان می ‏دانند. اما این انعکاس پاسیف و آینه ‏وار است.
۵- ماتریالیست‏ های دیالکتیک، انسان را موجودی اجتماعی و فعال می‏ دانند. و هر چیز را که در مدار فعالیت اجتماعی‏ اش قرار بگیرد. موضوع معرفت قرار می ‏دهد. و هدفش از شناخت موضوع، افزار فعالیت قرار دادن شیء یا پدیده است. و معرفت او از پراتیک او برمی ‏خیزد. و پراتیک برای او ملاک حقیقت است. و پروسه معرفت برای او پروسه ‏ای فعال و خلاق و اساس‏ مند است. و از آنجا که اشیاء و پدیده‏ ها را در تغییر و تحول بی‏ پایان می ‏دانند. پروسه معرفت را نیز بی‏ پایان می‏ دانند.

شناخت و پراتیک

پراتیک چیست
به فعالیت انسان که متوجه تغییر و دگرسازی طبیعت و جامعه می‏ شود پراتیک گویند.
در جریان پراتیک انسان با طبیعت وارد تماس می‏ شود و رازهای طبیعت را می‏ گشاید.

رابطه شناخت با پراتیک

۱- پراتیک مبدأ معرفت است.
۲- پراتیک ملاک معرفت است.
۳- پراتیک منتهی معرفت است.
معرفت جهان با پراتیک آغاز می‏ شود. و هیچ معرفتی بدون کار مولد و پژوهش علمی به دست نمی‏ آید. (مبدأ) از سویی دیگر این معرفت باید در عمل انطباق خود را با واقعیت نشان دهد. (ملاک) و هدف این معرفت دست یافتن به قوانین طبیعت و جامعه است (انتهای معرفت)

مطلق و نسبی بودن پراتیک و معرفت
در هر دوران تاریخی پراتیک بشر محدود است پس جنبه نسبی دارد. و معرفتی که از آن ناشی می‏ شود نسبی است. اما از آن جا که پراتیک انسان مدام در حال گسترش و تکامل است. مطلق است و معرفتِ پراتیک مطلق نیز مطلق است. پس مطلق ـ نسبی بودن پراتیک و معرفت از این روست.

امکان و ملاک شناخت
الف) شناخت انعکاس جهان عینی در شعور انسان است.
هر شناختی با تأثیر اشیاء جهان عینی بر مغز آغاز می‏ شود. که توسط حواس صورت می‏ گیرد. اما حواس انسان ماهیت اشیاء را منعکس نمی‏ کند. بلکه آغاز کار است. و تا درک ماهیت اشیاء راه درازی در پیش است.

لاادریون (آگنوستی سیسم‏ها)
لاادریون منکر امکان شناخت جهان هستند. آن‏ ها می‏ گویند اگر همه شناخت ما ناشی از ادارک حسی جهان بیرونی باشد. محدودیت اعضاء حسی ما هرگز نمی ‏تواند همه اشیاء را درک کند و پی به ماهیت پدیده ‏ها ببرد.

پاسخ
شناخت به تدریج حاصل می‏ شود. و منبع شناخت هم می ‏تواند مستقیم باشد و هم غیرمستقیم باشد. پدیده ‏هایی به طور غیرمستقیم به حیطه احساس و ادارک ما درمی‏ آیند. مثل بررسی ‏های کیهان‏ شناسی ما. مقایسه و مقابله، تعمیم و محاسبه راه ‏هایی است که دانشمندان با کمک آن‏ها به دورن پدیده ‏ها رسوخ می‏ کنند.
زندگی و پراتیک به ما نشان می‏ دهد که انسان نه تنها قادر به شناخت جهان است بلکه با اتکاء به معرفت‎های حاصله می‏ تواند سیمای جهان را تغییر دهد.

ب) پراتیک به مثابه شالوده و اساس شناخت
فعالیت‏ های اجتماعی و پراتیک انسان‎ها شالوده اصلی تلاش برای بازشناختن ماهیت اشیاء جهان مادی و یگانه ملاک واقعی همه شناخت‏ های ما و هدف غائی روند معرفت می‏ باشد.
مقصود از پراتیک مجموع فعالیت ‏های مادی است که انسان در مرحله معینی از تحولات تاریخی آن را انجام می ‏دهد و هدف آن عبارت است از دگرگون ساختن طبیعت و زندگی اجتماعی.
پراتیک به صورت تجربه‏ های علمی، کشفیات فنی و علمی، درگیری‏ های طبقاتی، دگرگونی ‏های بنیادی و جنگ‏ ها تجلی می‏ نماید. فعالیت انسان در تولید مادی یگانه فعالیتی است که در میان جنبه ‏های مختلف پراتیک اجتماعی نقشی اساسی ایفاء می‏کند.

مراحل شناخت

شناخت دارای سه مرحله اساسی است:
۱- مرحله حسی
مرحله مربوط به حواس یعنی مرحله احساس زنده و بی‎واسطه است که خود شامل سه قسمت است:
ــ احساس
ــ ادراک
ــ تصور

۲- مرحله منطقی
یعنی مرحله اندیشه مجرد و علمی که خود شامل سه قسمت است:
ــ مفاهیم
ــ احکام
ــ استنتاج

مرحله حسی شناخت: مرحله اول
۱- شناخت همیشه از راه احساس زنده و بی‏واسطه و مشاهده اشیاء آغاز می‏ شود. اطلاعات تجربی اندیشه را به حرکت درمی‏ آورد. به عبارت دیگر اندیشه از ارتباط مستقیم یا غیرمستقیم انسان با اشیاء مادی به وجود می‏ آید.
۲- مرحله دوم بعد از احساس، مرحله ادراک است. ادراک مکمل احساس است. ولی جمع مکانیکی آن نیست. اداراک تصویر حسی کلی اشیاء است که در عین‎حال متضمن همه ویژگی‎ها و کیفت‎هایی است که در احساس‏ ها انعکاس یافته است.
ادراک نه تنها به احساس‏ های پدید آمده لحظه حاضر تکیه دارد. بلکه مجموع تجربه ‏های پیشین انسان و تمام فعالیت‏ های علمی وی نیز از مبانی ادراک است. آموخته‏ ها و معلومات گذشته در این مرحله به کمک می ‏آید.
۳- تجسم سومین صورت انعکاس حسی جهان مادی در شعور بشری است. تجسم تصویر حسی کامل از اشیاء و پدیده ‏هایی است که در لحظه مفروض دیگر در تیررس حواس ما قرار ندارند.
تصویر در شعور ما حاضر است. اما شیء در بیرون دیگر حاضر نیست.
این سه مرحله را مرحله ابتدایی شناخت می‏گویند.

مرحله دوم شناخت: اندیشه مجرد منطقی
تجسم هر چیز بازآفرینی احساس و احیاء اثر قبلی آن در مغز بشری نیست. تجسم تصویر تعمیم یافته ‏ای است که از مجموع همه ادراک‏ های پیش نسخه می‏ شود. پس به‎عنوان شکل رابطی برای دومین مرحله شناخت است.
مرحله دوم شناخت شامل سه مرحله است:
۱- مفهوم
۲- حکم
۳- استدلال

مفاهیم
کلی‏ ترین، اساسی ‏ترین و ضروری‏ ترین ویژگی‏ ها و کیفیت‏ های اشیاء و پدیده ‏های جهان مادی را منعکس می‏ کند.
هیچ اندیشه ‏ای وجود ندارد که از مفهوم بی‏ نیاز باشد.
مفاهیم با تجسم فصل مشترک دارند. اما یکی نیستند تصویرها جزئی‏ تر و ذهنی‏ ترند.
پیدایش مفاهیم نتیجه سیر فکری طولانی نسل‏ ها است. شناخت انسان خود را به شکل مفاهیم درمی‏ آورد و پیوسته وسعت می‏ یابد.

حکم
حرکت واقعی اندیشه ‏ها حاصل جمع ساده مفاهیم نیست. بلکه حاصل رابطه بین مفاهیم و سیستماتیزه شدن مفاهیم است. که به این مرحله حکم می‏گویند.
حکم شکلی از اندیشه است که رابطه مشخص بین مفاهیم را بیان می‏کند.

استدال

سومین صورت شناخت منطقی است. استدلال یک عمل ذهنی است که به اتکای احکام درست و حقیقی، حکم جدیدی درباره اشیاء و پدیده‎های جهان عینی به ‏دست می‏ دهد.
بدون استدلال، شناخت پدیده ‏ها و روندهایی که مستقیماً به ادراک درنمی‏ آیند، امکان‎پذیر نیست. بدین جهت استدلال برای شناخت ویژگی‎ها و روابط درونی و نهانی اشیاء و کشف ماهیت پدیده ‏های محیط پیرامون و ادارک قوانین گسترش آن مهم است استدلال پایه و اساس ساخت منطق و هر ساخت علمی است.
اندیشه مجرد (مرحله دوم شناخت) برای شناخت جهان اهمیت بسزایی دارد. تنها با مشاهده تجربی پدیده ‏ها نمی‏ توان از ماهیت پدیده‏ ها پرده برداشت.
اندیشه مجرد که به صورت مفاهیم، احکام و استدلال‏ ها تجلی می‏ کند. سبب شناخت جهان عینی می ‏شود.
بین دو مرحله شناخت، مرحله حسی و منطقی، رابطه ارگانیک وجود دارد.

ذهن و تفکر
مغز عنصر اندیشه است. و تفکر کارکرد مغز است. مراد از ذهن همان مغز است. و فعالیت ذهنی همان فعالیت عصبی عالی‏ تر می‏باشد. فعالیت ذهنی یک فعالیت مغزی است.

شعور چیست
شعور حاصل فعالیت دستگاه عصبی حیوان است. فعالیتی که حاصل رابطه پیچیده حیوان با جهان خارج است. حیوان از طریق بازتاب‏ های شرطی یاد می‏ گیرد علائم را تشخیص دهد و آن را به‏ کار گیرد. و رفتار خود را مطابق با آن تنظیم کند. این پویش عصبی را شعور گویند.
شعور کیفیت جدیدی است که پویش زندگی مغز را مشخص می‏ کند. شعور کیفیت خاصی از ارتباط حیوان با دنیای خارج است که از پویش زندگی مغز ناشی می‏ شود. مشکل ابتدایی شعور در میان حیوانات شعور حسی یا احساسی است. این شعور وقتی به‏ وجود می‏ آید که تحریکات مختلف از طریق تشکیل بازتاب‎های شرطی معنایی به‎خود بگیرد.

بازتاب و انواع آن
انسان و حیوان از طریق سیستم عصبی خود (مغز، اعصاب و حس‏ های پنچ ‏گانه) با محیط رابطه برقرار می‏ کند. و از طریق این رابطه زندگی ادامه می‏ یابد. این ارتباط به دو شکل انجام می ‏شود:
۱-ثابت و دائمی است به آن بازتاب‏های غیرشرطی می‏ گویند.
۲-متغییر و موقت است به آن بازتاب‏های شرطی می‏ گویند. تربیت و آموزش اشکال گوناگون فعالیت انضباطی و عادات گوناگون جزء بازتاب‏ های شرطی ‏اند.
بازتاب ‏های غیرشرطی که مربوط ‏اند به بخش خاکستری مغز و ذاتی حیوان و انسان است. بخشی از میراث حیوانی می‏ باشد (غرایز). اما بازتاب‏ های شرطی در جریان زندگی به‏ وجود می‏ آیند و مربوط است به کورتکس مغز. حیوان تنها از طریق ارتباط با محیط زندگی می‏ کند. و این ارتباطات از طریق تکامل ارتباطات غیرشرطی (غرایز) به‎ارتباطات شرطی شکل پیدا می‏ کند. یعنی از طریق تکامل بازتاب‏ های غیرشرطی به شرطی.
حیوان از طریق بازتاب‏ های شرطی یاد می‏ گیرد علائم را تشخیص دهد و آن را به‏ کار گیرد و رفتار خود را مطابق با آن تنظیم کند. این پوشش عصبی را شعور گویند.

تفاوت آگاهی انسان از حیوان
دو سیستم اخذ و انتقال علائم وجود دارد. سیستم نخست در انسان و حیوان مشترک است. و با عوامل حسی مرتبط است. تأثیر بلاواسطه محیط به مغز و در مغز به سلول‏ های مخصوص بینایی و شنوایی منتقل می‏شود.
دومین سیستم اخذ و انتقال علائم، مربوط به انسان است که با مفاهیم سروکار دارد.
۱- انسان قادر به تکلم است و افکار خود را به شکل مفاهیم بیان می‏ کند.
۲- اندیشه بشری مجرد است. و به شکل تجریدها و تعمیم ‏ها صورت می ‏گیرد. حیوان قادر به تجرید نیست.
۳- انسان قادر است روند آگاهی خویش را تحلیل کند. محسوسات، تصورات، ایده‏ ها و تئوری‏ های خود را ارزیابی کند.
۴- اندیشه بشری اجتماعی و فعال است. در حالی‏که حیوان هم ‏سازی می‏ کند.
۵- کوشش‏ های انسان شکل کار به‏ خود می‏ گیرد و کار خود زمینه ‏ای می‏ شود برای تکامل سیستم علامتی دوم و تمامی آگاهی انسان در همه اشکال آن
۶- آگاهی در حیوان به شکل بازتاب‏ های ذاتی است. در حالی‏که در انسان آگاهی محصولی اجتماعی است.

چهار خصیصه پویش بازتاب
۱- واقعیت مادی مقدم است و بازتاب ذهنی آن جنبه ثانوی دارد.
۲- خصایص پویش‏ های مادی به شکل ‏های خاصی یعنی به صورت‏ های ادارک و اندیشه بازسازی می‏ شوند.
۳- بازتاب شبیه تصویر آیینه ‏ای از یک شیء نیست. بلکه محصول پویش پیچیده کنش متقابلی است که در آن مغز دائماً حالت فعال دارد.
۴- این واقعیت که بازتاب در شعور محصول فعالیت زندگی است. (رابطه ارگانیسم با محیطش) بدین معناست که شعور انسان دائماً از طریق تجربه و فعالیت اجتماعی وی مشروط می ‏گردد. آنچه انسان‎ها درک و فکر می‏ کنند ناشی از پویش مستقیم بازسازی واقعیت خارجی در ادراک و اندیشه نیست بلکه از طریق تجربه، شیوه زندگی و روابط اجتماعی وی مشروط می‏ شود. تفاوت در شیوه زندگی و تجربه باعث تفاوت در درک اشیاء می ‏شود.

ماده و بازتاب
۱- هیچ شعوری جدا از یک مغز زنده وجود ندارد.
۲- منشأ شعور جهان واقعی است.
۳- محتوی شعور بازتاب جهان واقعی است.
۴- وجود مادی و معنوی دو قلمرو جدا از هم نیستند.
۵- بازتاب مادی نیست. بلکه ذهنی است پویشی که موجب بازتاب می‏ گردد و پویشی که بازتاب در آن به وقوع می‏ پیوندد. هر دو مادی هستند (جهان واقعی و مغز)

احساس چیست
احساس یکی از خواص ماده در حال حرکت است. ماده با عمل کردن بر روی اعضای حسی ما موجد احساس می‏ گردد. احساس به مغز و اعصاب وابسته است.
احساس رابطه مستقیمی است که بین شعور و دنیای خارج برقرار می‏ شود.

احساس و بازتاب
نخستین مرحله آگاهی احساس است. احساس نتیجه تکامل طولانی خود ماده و تکامل خواص و روابط ذاتی آن است.
اجسام مادی در برابر انگیزه ‏های خارجی واکنش نشان می‏ دهند. یعنی ویژگی انگیزه‏ های خارجی را به اشکال و وسائل گوناگون تجدید می‏ کنند. و انرژی انگیزه ‏های خارجی را به تغییرات داخلی جسم متأثر برمی‏ گردانند. این عمل را بازتاب می‏ گویند.

عواطف
بازتاب جهان مادی در شعور تنها شکل ادراک و اندیشه به‏ خود نمی ‏گیرد. شکل عاطفی هم به ‏خود می‏ گیرد.
عواطف ارتباط فعال انسان با محیط‏ اش را منعکس می‏ کند. انسان با تأثیر پذیرفتن از اشیاء در حین فعالیت، عواطفی نسبت به چیزها دارد. و در فعالیت خود تحت تأثیر عواطف می‏ باشد.
شعور عاطفی جزء لازمی از زندگی است. انسان از طریق درک و تشکیل انگاره ‏ها و عواطف با محیط ارتباط برقرار می‏ کند.

عوامل مؤثر در شکل ‏گیری آگاهی انسان
۱- کار
۲- شکل‏ گیری زبان
تفکر در انسان و روند کار و فعالیت اجتماعی به‏ و جود آمد. و تکامل یافت انسان در روند کار خویش طبیعت را تغییر داد و هم‏زمان خود نیز تغییر کرد.
زبان اما در پیدایش اندیشه بشری نقشی شگرف داشت. تکامل کار اعضای جامعه را به یکدیگر نزدیک ساخت. و نیاز به بیان و ارتباط با یکدیگر پیش آمد پس زبان به‏ وجود آمد زبان اثر نیرومندی بر تکامل آگاهی و تشکیل اندیشه ‏های مجرد منطقی داشت. معرفتی که انسان به ‏دست می‏ آورد در مفاهیم اندوخته می‏ شد.
مفاهیم شامل دو بخش بودند. یک کالبد صوتی خارجی و یک محتوی داخلی که این محتوا یا معنا بازتاب واقعیت عینی بود.

پیدایش زبان
۱- زندگی و کار انسان اجتماعی است.
۲- شالوده فعالیت اجتماعی انسان کار است.
۳- انسان از طریق کار ادراکات خود را گسترش می‏دهد.

زبان چیست
زبان سیستم علامات است که در پروسه کار به ‏وجود آمد. و وسیله تفاهم، معاشرت و کسب معرفت است.

سخن چیست
سخن اصوات است که دارای اجزاء صوتی مشخص و مرتبط با معناست.

تفکر چیست
تفکر یا اندیشیدن،  استعداد خلاق انسان است که در پروسه کار شکل گرفت و تکامل یافت و در عالی ‏ترین وجه ‏اش به شکل شعور درآمد.
تفکر در ابتدا با پراتیک آمیخته بود ولی به تدریج مستقل شد.

اقسام تفکر
۱- تفکر عادی: که با اعمال و رفتار و حرکات کار و تولید درآمیخته است و به انسان کمک می‏ کند که در جهان واقعی حرکت کند.
۲- تفکر علمی: که ادراک تئوریک ماهیت اشیاء و پدیده ‏ها است.

رابطه تفکر و زبان
تفکر از زبان جدا نیست فکر همیشه دارای شکل زبانی است.
۱- زبان بیرونی، وقتی با دیگران حرف می‏ زنیم
۲- زبان درونی، وقتی با خود می‏ اندیشیم.

انسان در پروسه تفکر نه با اشیاء که با علامات زبانی سروکار دارد. و این علامات همان واژه ‏ها هستند. واژه ‏ها در زبان نتیجه عمل تعمیمی مغز هستند.انواع زبان
۱- زبان طبیعی: که با آن سخن می‏ گوییم.
۲- زبان مصنوعی: که برای منظور خاصی ایجاد می‏ کنیم. مثل زبان سمبولیک در ریاضیات.

زبان و سخن گفتن
۱- زندگی و کار انسان اجتماعی است.
۲- شالوده فعالیت اجتماعی انسان کار است.
۳- انسان از طریق کار ادراکات خود را گسترش می ‏دهد.
۴- غنای روابط انسان در کار باعث غنای روابط او با جهان اطراف و غنای ادراکات او شد.
۵- سخن گفتن و زبان نشانه انتقال از ادراکات حسی انضمامی به انگاره های انتزاعی و عمومی بود.
۶- انسان در جریان کار به جایی رسید که دید چیزی برای گفتن به دیگری دارد. و این چیز مربوط به خواص اشیاء و اهدافی که باید جمعاً به آن می‏ رسیدند.
۷- نیاز به گفتن (سخن‏گویی شمرده نه تولید صدا، آنچه در مورد حیوانات صادق است) منجر به تکامل حنجره و اعضای دهانی آن شد.
۸- سخن‏گویی گذار انسان از احساس به مفاهیم بود.
۹- شکل‏ گیری مفاهیم در شعور انسان و بررسی اشیاء از نظر خصلت اساسی‏ شان، جدا از موجودیت خاص آن‏ها، جهش عظیم در تکامل شعور بود.
۱۰- تشکیل مفاهیم و مبادله آن‏ها بدون زبان غیرممکن است. مفاهیم تنها از طریق زبان شکل می‏ گیرند و به وسیله آن تکامل می‏ یابند.

شکل ‏گیری مفاهیم
اندیشه ‏ها و ایده ‏ها (مفاهیم) و زبان از کار نشأت می‏ گیرند.
مفاهیم در جریان فعالیت اجتماعی انسان توسط مغز ایجاد می‏ شود. آن‏ ها بازتاب ارتباط انسان‏ ها با یکدیگر و جهان خارج، یعنی شرایط واقعی وجود انسان‎ها، می‏ باشند.
شعور ابتدا رمه ‏ای است. شعوری است که به محیط بلاواسطه محسوس مربوط می‏ شود. تعیین مفاهیم از طریق نام‏گذاری بر خصایص مشترک چیزهایی که از طریق ادراک باز شناخته می‏ شود، شکل می ‏گیرد.
خصیصه این انگاره ها این است که از یک محتوی انضمامی و حسی برخوردارند اما مطابق با بر آورده شدن نیازهای اجتماعی ایده‏ ها تکامل می‏ یابند. و تشکیل مفاهیم جدید نیازمند آگاهی مستقیم از خصایص مشترک اشیاء از طریق حس نیست. ایده ‏های انتزاعی محصول این دوران‏ اند. ایده ‏هایی در مورد جهان و حیات اجتماعی
اما سرچشمه همه ایده ‏های انتزاعی بدون استثناء تجربه در جهان مادی و غیره است که ریشه دارد در:
۱- تکامل ارتباط اجتماعی بین مردم (ایده قبیله، مالکیت)
۲- تکامل فعالیت تولیدی و دیگر فعالیت‏ها در رابطه با طبیعت (ایده عدد، زبان، مکان)
۳- نادانی و ناتوانی نسبی انسان. ایده‏ های عرفانی و پنداری

منطق

۱- اندیشه و زبان باید الزام اساسی بازتاب هستی در اندیشه را برآورند.
۲- این الزام منجر به قوانین اندیشه یعنی اصول منطق می‏ شود.
۳- بیان اندیشه خود را به شکل قضایای منطقی نشان می‏ دهد. هر قضیه یا ساده یا مرکب است.
قضایای ساده مستلزم اعمال منطقی است. مانند ایجاب، سلب، رابطه. مثل این قرمز است.
قضایای مرکب از ترکیب قضایای ساده با رابطه، (و) یا (گ) آن‎گاه به ‏وجود می‏ آید. یا این قرمز است یا من کوررنگم.
۴- مسئله دوم در منطق اصولی است که نشان می‏ دهد کدام قضیه از قضیه دیگر ناشی می‏شود اصولی که ما در بحث و استدلال به‏ کار می‏ بریم.
اگر هر الفی ب باشد. و هر ب. ج پس هر الفی جیم است. ارسطو به این اصل شکل نخستین قیاس گفت. این اصل به ارتباط منطقی قضایا مربوط است نه به حقیقت آن‏ها.
۵- اصل بعد قانون عدم تناقض است. یک قضیه نباید با نفی خود آمیخته باشد مثلاً الف ب است. نفی آن می‏ شود الف ب نیست. نمی ‏شود گفت الف ب است و الف ب نیست.
منطقیون می‏ گویند. محمول واحد نمی‏ تواند به موضوع واحدی هم تعلق بگیرد و هم نگیرد یک محمول یا به یک موضوع تعلق می‏ گیرد یا نمی ‏گیرد. به این قانون اشباع حد وسط می‏گویند. الف یا ب است. یا الف ب نیست. یکی درست و یکی غلط است.
۶- اما اگر بخواهیم اشیاء و پدیده‏ ها را در حرکت و ارتباط متقابل بررسی کنیم قانون اصل عدم تناقض دیگر عمل نمی‏ کند.
۷- برای بررسی چیزهای متغیر در مقولاتی ثابت و پدیده ‏های مرتبط به عنوان پدیده ‏ها و اشیاء جدا. کاری که منطق صوری می‏ کند. باید از منطق دیالکتیک کمک گرفت. دیالکتیک با اصول منطق صوری مخالفت نمی ‏کند بلکه آن را کامل می‏ کند.
۸- نباید از یاد برد که اصول منطق قوانین اندیشه‎اند نه قوانین هستی. آن‏ها قوانین پویش‏ های مادی نیستند. بلکه قوانین بازتاب پویش‏ های مادی هستند.

شالوده‏ های تکامل ایدئولوژی
ایدئولوژی اساساً یک محصول اجتماعی است البته این به معنای نفی سهم فرد در تشکیل ایدئولوژی نیست.

چند نکته مهم
ایدئولوژی همواره مربوط است به:
۱- مردمی معین
۲- که در شرایطی معین زندگی می‏ کنند.
۳- شیوه تولید معینی دارند.
۴- روابط اجتماعی معینی دارند.
۵- چیزهایی معین با تمایلات و هدف‎هایی معین انجام می‏ دهند.
بنابراین در جامعه ‏ای که تقسیم طبقاتی وجود دارد. ایدئولوژی‏ها خصلتی طبقاتی دارند.

تعریف ایدئولوژی
ایدئولوژی بازتاب جهان واقعی است به شکل ایده‏ های انتزاعی. هر ایدئولوژی کوششی است که مردم برای درک و به دست دادن شرح از جهان واقعی که در آن زندگی می‏ کنند می‏ باشد. نظام پیوسته‏ ای از ایده ‏ها.
ایدئولوژی بر مبنای ساخت معینی ازجامعه تکامل می‏ یابد تا به علایق طبقه ‏ای خدمت کند.
ایدئولوژی ابزار و سلاح فکری طبقات است.

پنج ویژگی عمده در تکامل ایدئولوژی
۱- پندارهای ایدئولوژیک همواره به عنوان بازتاب روابط انسان‏ ها در تولید خاصی که در طول تاریخ به ‏وجود آمده است می‏ باشند. منشأ این پندارها روابط انسان‏ ها در تولید جامعه است. منشأ پندارها در ایدئولوژی همواره ساخت اقتصادی است.
انگاره های اخلاقی نیز بازتاب روابط اجتماعی می‏ باشند. که مردم وارد آن شده ‏اند و از خلال آن فعالیت شخصی آن‏ها روی می‏ دهد.
ایدئولوژی‏های فوق طبیعی نیز در آخرین تحلیل چیزی نیست مگر بازتاب جهان واقعی یا روابط اجتماعی که انسان‏ ها در آن زندگی می‏ کنند.
جهان فوق طبیعی همواره به عنوان پاسدار کالبد اساسی جامعه عمل می‏ کند.
۲- پندارهای ایدئولوژیکی به صورت بازتابی ناآگاهانه و غیرعمدی که در انگاره‏ های عمومی راجع به جهان بیان شده‎اند، از ساخت اجتماعی موجود ناشی می‎گردند. این پندارها خصلتی ناآگاهانه و خودبه‎خودی دارند.
۳- پندارهای ایدئولوژیک انسان‏ها را از آگاهی به منشأ حقیقی این پندارها باز می ‏دارد. درست است که در تحلیل ‏نهایی شرایط حیات مادی اشخاصی که در سر آن‏ها این گویش اندیشه جریان می‏ یابد سیر این پویش را تعیین می‏ کند. اما این پویش برای شخص ناشناخته می ‏ماند.
۴- در پندارهای ایدئولوژیک ما با یک وارونگی روبه ‏رو هستیم. در حالی‏که منشأ این پندارها واقعیت مادی روابط اجتماعی است. این گونه نمایانده می‏ شود که منشأ ایده‏ ها ذهن است.
۵- پندارهای ایدئولوژیک به خاطر منافع گروه‏ های خاص، روابط واقعی اجتماعی را پنهان و مخدوش می‏ کند. فی ‏المثل سلسله مراتب نظام فئودالی رابا سلسله مراتب آسمانی یکی می‏ کنند.

مراحل تکوین شعور
شعور انعکاس دنیای خارج در ذهن یا مغز آدمی است. شعور عالی‏ترین انعکاس واقعیت و محصول تکامل طولانی اجتماعی است.
شعور ماده نیست. اما خاصیت ماده است. پس مادی است. شعور عمل و خاصیت ماده‏ ای به نام مغز است.

انعکاس چیست
انعکاس خاصیت عمومی ماده است. و عبارتست از استعداد اجسام که با تغییرات درونی خویش، مختصات اجسامی را که با آن‏ها عمل متقابل دارند به شکل دیگری بازآفرینی می‏ کنند.
مغز یک سیستم مادی است که با تغییرات فیزیکی شیمیایی در نرون‏ های خود کلیه مختصات اجسامی را که با آن برخورد می‏ کند به شکل تصورات، مفاهیم، احکام و استنتاجات انتزاعی بازآفرینی می‏ کند. و از آنجا که بازآفرینی به شکل مقولات منطقی است. پس می‏گوییم «بازآفرینی به شکل دیگر» یعنی نه بدان شکل مادی که در خارج از ذهن شیء وجود دارد.

انعکاس فعال
انعکاس در حیوانات به شکل مشخصی حسی است. تنها آن اشیایی منعکس می‏ شوند که مستقیم یا غیرمستقیم با ارضاء نیازمندی‏ های زیستی جانور ارتباط دارد. ولی در انسان تفکر تجریدی داریم انسان می‏ تواند بدون لمس یا رؤیت اشیاء به کمک مفاهیم یک شیء را احساس کند. در اینجا این انعکاس ازمرحله پاسیف بیرون می‏ آید. و فعال می‏ شود. مفاهیم و احکام به عمل تغییر در پیرامون انسان بدل می‏ شوند.

مراحل تکوین شعور
۱- احساس
۲- ادراک
۳- تجسم
۴- مفاهیم
۵- حکم
۶- استدلال

نخست: مرحله حسی ـ حرکتی

احساس چیست
حواس ما در برابر تحریکات خارجی واکنش نشان می ‏دهد. این انعکاس را احساس می‏ گویند.

ادراک چیست
ذهن احساس را تعبیر و تفسیر می‏ کند. این مرحله را ادراک گویند. که ساده ‏ترین معلومات‎اند.

تجسم چیست
قبل از پیدا شدن مفاهیم نوعی فعالیت ذهنی وجود دارد. که بدان تجسم می‏ گویند. یعنی احساسات و ادراکات مجسم می‏ شوند.
در این مرحله نخست که مرحله حسی شناخت است به پایان می ‏رسد.

مرحله دوم: مرحله عقلی ـ منطقی

مفاهیم چیست
ذهن از تصورات همگون که احساس و تجربه به دست می‏ دهند. مفهوم را می‏ سازد مثل مفهوم انسان و کوه.
ادراکات با هم مقایسه می‏ شوند. حاصل تعبیرو تفسیر آن‏ها منجر به شکل‏ گیری مفاهیم می‏ شود. مفهوم چیزی نیست مگر انتزاع مشترکات. که در جریان کار و تولید تحقق می‏ یابد. مجموعه‏ ای از مفاهیم زبان را به‏ وجود می‏ آورند.
مفهوم می‏ تواند مشخص باشد به آن اسم ذات گویند. یا مجرد و انتزاعی باشد به آن اسم معنی گویند.
هر کدام از این مفاهیم جمع بست مجموعه ‏ای از تصاویر همگونی است که از طریق تجربه حسی و در جریان پراتیک به دست می‏ آید.

احکام چیست

ذهن از جمع کردن مفاهیم مشخص و مجرد حکم را می‏سازد. حکم دو صورت دارد:
ــ سلبی: مفهومی را به طور منفی به مفهوم دیگر نسبت می ‏دهد.
ــ ایجابی: مفهومی را به طور مثبت به مفهوم دیگر نسبت می ‏دهد.

استنتاج چیست
بعد ذهن از ترکیب چند حکم که آن را مقدمات گویند استنتاج را می ‏سازد. مثلاً انسان‏ ها سخنگویند.
محمود انسان است.
محمود سخنگو است.

خلاصه کنیم
انسان در مرحله حسی ـ تجربی، چیزی را حس می‏ کند. احساس خود را به صورت تصویر آن چیز درک می ‏کند. و بعد آن تصویر را در ذهن بازآفرینی می‏ کند.
در مرحله دوم، از تصاویر همگون مفهوم را می‏ سازد. و از ترکیب مفاهیم، احکام سلبی یا ایجابی را به ‏وجود می ‏آورد و از ترکیب احکام به نتایج نو و دانش نو می ‏رسد که به آن استنتاج گویند.

منطق صوری

منطق صوری مراحل پنج و شش معرفت، (احکام و استنتاج) را مورد بررسی قرار می‏ دهد و شیوه ‏های درست استنتاج را می ‏آموزاند. از این جهت منطق صوری برای تفکر درست ضروری است.

وحدت معرفت حسی و عقلی

تفکر عقلانی روی احساس اثر خود را می‏ گذارد. چرا که معرفت حسی و عقلانی درهم آمیخته‏ اند. به عبارت دیگر انسان هرچه بیشتر بداند (معرفت عقلی) بهتر می‏ بیند و بهتر حس می‏ کند. و از سوی دیگر برای تفکر کردن باید ببیند. بشنود و لمس کند. پس عناصر حسی و عقلی در هم مؤثرند.

دو درک غلط
سنسوآلیسم معرفت حسی را مطلق می ‏کند و راسیونالیسم معرفت عقلی را در حالی‏ که این دو رابطه ‏ای دیالکتیکی دارند. و معرفت حاصل تجربه و عقل است.

حقیقت چیست

تطابق واقعیت عینی خارجی با تصاویری که در ذهن ما رسم می‏ شود حقیقت نام دارد و یا شناخت عینی، حقیقی و کامل جهان در جریان گسترش آن را حقیقت گویند.

چند نکته مهم
۱- حقیقت عینی است.
۲- حقیقت مطلق است.
۳- حقیقت مشخص است.
عینی بودن حقیقت بدین معناست که تصاویر حسی یا عقلی شعور ما با موضوع پژوهش توافق دارد و بدان وابسته است.
و مشخص بودن حقیقت بدین معناست که حقیقت تجریدی نیست. مشخص است و واقعیت را در لحظات یعنی حرکت در چارچوب زمانی و مکانی آن بررسی می‏ کند. اما حقیقت مطلق یعنی معرفت کامل و جامع از یک موضوع و حقیقت نسبی، معرفت ناقص و جزئی از یک موضوع است. که به تدریج کامل و کامل‏تر می‏ شود و به سوی حقیقت مطلق می‏ رود.
آدمی در گام نخست به حقیقت مطلق نمی ‏رسد. بلکه در جریان گسترش مداوم دانش انسان به تدریج به حقیقت مطلق نزدیک می‏ شود و از منزل‏ های حقیت نسبی می‏ گذرد. پس حقیقت مطلق چیزی جز مجموع حقیقت‏ های نسبی نیست.
پیشرفت دانش و پراتیک اجتماعی همواره میزان نسبیت شناخت ‏های ما را کاهش می ‏دهد. و ما را به حقیقت مطلق نزدیک و نزدیک‏تر می‏ کند.

عمل ملاک حقیقت
اندیشه‏ ها و تئوری‏ ها اگر انعکاس واقعی دنیای عینی باشند با پراتیک اجتماعی به معنای وسیع آن باید مورد تأیید قرار گیرند.
باید برای اثبات درستی تئوری به واقعیت عینی و پراتیک اجتماعی رجوع کرد. صحت یک تئوری ممکن است به وسیله شواهد علمی دیگر تأیید شود. این شواهد خود با احکامی پیوند دارند که قبلاً توسط پراتیک مورد تصدیق قرار گرفته ‏اند.
در بعضی موارد مثل ریاضی بسیاری از تئوری‏ها را به یاری منطق و بدون توسل به‎پراتیک به اثبات می‏ رسانیم. اما دلایل منطقی نیز در نهایت به طور مستقیم یا غیرمستقیم برپایه پراتیک اجتماعی صحت خود را به اثبات می‏رساند.
پراتیک به عنوان ملاک حقیقت نسبی است. پراتیک در جریان تحول خود هرگز مفاهیم و تئوری‏های قبلی را تماماً بی‏ اعتبار نمی‏ کند. بلکه جنبه‏ های مثبت حفظ می‏شود. و شناخت در جریان گسترش عمیق ‏تر می‏ شود.

دو انحراف

۱- دگماتیسم
۲- رلاتیوسیم
دگماتیسم به جای بررسی واقعیت مشخص از احکام و نتایج ابدی بهره می‏ گیرد و به جزم ‏گرایی دچار می ‏شود.
رلاتیوسیم، نسبیت حقایق را مطلق می‏ سازد. و به جهت ثابت و پایدار به هسته‏ های مطلقیت در حقایق توجه نمی‏ کند. و تصور می‏ کند هیچ چیز پایداری در معرفت انسان وجود ندارد. و دچار نسبی‏ گرایی می‏ شود.

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.