محمود طوقی: مقولات فلسفی، بخش چهارم

مقوله‏ ها از فعالیت جمعی انسان نتیجه می‏ شود و حاصل قرن‏ ها تجربه انسان و محصول کار و شناخت وی می‏ باشد. انسان در پراتیک خود با طبیعت تماس می‏ گیرد و نکات اساسی و کلی پدیده ‏ها را در قالب مقوله‏ ها و مفاهیم جا می‏ دهد.
اصل و نسب مقوله‏ ها زائیده اشیاء و پدیده‏ های خارج از ذهن انسان و عام ‏ترین و اساسی‏ ترین مشخصه‏ های این پدیده ‏ها است. ….

————————————–

مقولات فلسفی

در آمد هفتم

مقوله چیست
بدون استفاده از مفاهیم کلی (مقوله ‏ها) اندیشیدن ممکن نیست و هرگز نمی‏ توان به شناخت ویژگی‏ های اشیاء و درک و روابط و گسترش آن‏ها نائل آمد.
مقوله‏ ها، مفاهیمی هستند که کلی‏ ترین مشخصه‏ ها و جنبه‏ های ویژه و روابط اشیاء را نشان می ‏دهند.
مقوله‏ ها از فعالیت جمعی انسان نتیجه می‏ شود و حاصل قرن‏ ها تجربه انسان و محصول کار و شناخت وی می‏ باشد. انسان در پراتیک خود با طبیعت تماس می‏ گیرد و نکات اساسی و کلی پدیده ‏ها را در قالب مقوله‏ ها و مفاهیم جا می‏ دهد.
اصل و نسب مقوله‏ ها زائیده اشیاء و پدیده‏ های خارج از ذهن انسان و عام ‏ترین و اساسی‏ ترین مشخصه‏ های این پدیده ‏ها است.

توضیح

۱- ایده ‏آلیست‏های ذهنی: می‏ گویند مقوله‏ ها محصول انعکاس دنیای مادی نیستند.
۲- ایده ‏آلیست‏های عینی (مثل هگل) خصومت عینی مقوله ‏ها را قبول دارند اما آن را مظهر خرد کلی یا مراتبی در تحول ایده مطلق و روح کلی می‏ دانند.
۳- پوزیتیویست ‏ها ـ معتقدند مقوله ‏ها متکی به احساسات بشری است و هیچ پیوندی با جهان عینی ندارد.
۴- نئوتومسیت‏ها ـ معتقدند که مقوله ‏ها نمونه‏ ای از اشیاء، خصیصه ‏ها و روابطی هستند که واقعیت و اصل و نسب آن‎ها را باید در خرد خداوندی جست.
۵- کانت معتقد است که مقولات آپریوری هستند و انسان بیش از این که شروع به شناخت جهان کند خودآگاهی‏ اش انباشته از مقوله ‏های علیت، وجوب  و حدوث و غیره است.

مقوله ‏های اساسی فلسفه

۱-ماده
۲-حرکت
۳-فضا
۴-زمان
۵-نهایت
۶-بی نهایت
۷-خودآگاه
۸- کیفیت
۹- کمیت
۱۰- مقیاس
۱۱- تضاد
۱۲- وحدت
۱۳- نفی

مقولات اساسی روش‏ شناسی فلسفه
۱- علت و معلول
۲- وجوب و حدوث
۳- امکان و واقعیت
۴- صورت و محتوی
۵- ماهیت و نمود
۶- امور خاص و عام
۷- ضرورت و تصادف

ماده
۱- ماده مقوله ‏ای است فلسفی و عبارتست از واقعیت عینی که انسان به وسیله حواس خویش آن را دریافت می ‏دارد.
۲- هرچه مستقل از اندیشه ما وجود دارد، ماده است. ماده واقعیتی است عینی که مستقل از ذهن ما وجود دارد و به وسیله حواس در معرض دریافت ما واقع می‏ شود.
۳- ماده مقوله ‏ای است فلسفی برای تعین آن واقعیت خارجی که محسوسات انسان به وی از وجودش خبر می ‏دهند. و حواس ما آن را کپی می ‏کند. عکاسی می‏ کند. منعکس می‏ سازد و خود آن مستقل از ما وجود دارد. این تعریف را نباید با معرفت ما نسبت به مختصات مشخص ماده مخلوط کرد که مربوط است به حیطه فیزیک، شیمی و بیولوژی.
مفهوم ماده تمامی پدیده ‏ها و روندهای جهان عینی موجود در خارج از آگاهی بشر را در بر می‏ گیرد. و جهان مادی را چونان یک کل واحد که در حرکت دائمی است منعکس می‏ سازد. این تعریف عام را نباید با تعاریف گوناگون از ترکیب ماده و خواص آن، اجسام مادی جداگانه و روندهای طبیعی مخلوط کرد.
مفهوم ماده به منزله یک مقوله فلسفی با ماده به مثابه واقعیت عینی موجود و مستقل از هرگونه مفاهیم یا مقولات منطقی را نباید اشتباه کرد.

حرکت، زمان و مکان

اشکال عمده هستی ماده عبارت است از:
۱- حرکت
۲- زمان
۳- مکان

حرکت
حرکت حالت وجودی ماده است. اشکال و انواع گوناگون ماده نمی ‏تواند شناخته شود مگر به واسطه حرکت. ماده در حرکت دائمی است فقط در حرکت است که خواص اجسام نمودار می‏ شود.
ماده بدون حرکت قابل تصور نیست. سکون هم حالتی از این جنبش است.

سکون

ماده متغیر لحظات آرامش و سکون هم دارد. اما نسبی است. و جزء ذات ماده به‎طوری کلی نیست. بلکه در اشیاء و روندهای جداگانه وجود دارد.
در حالی که جسم در حال سکون است. اتم ‏ها و الکترون ‏ها و هسته ‏های آن در حرکتی بلاانقطاع ‏اند.
سکون تعادل و پایداری معینی در اشیاء و پدیده‏ هاست که بدون آن البته خود این اشیاء و تعین کیفی آن‏ ها نمی‏ توانست وجود داشته باشد. سکون نسبی، گذرا و ناپایدار است.

انواع حرکت
ماتریالیسم مکانیکی حرکت را به جنبش مکانیکی ساده اجسام در مکان و زمان تنزل می ‏دهد. و ماده را تجمع مکانیکی اتم ‏های متعادل و ذرات متجانس و تقسیم ‏ناپذیری می‏ دانست. و در میان انواع حرکت ماده فقط حرکت مکانیکی اجسام را می ‏دید.
حرکت صرفاً جنبش از جایی به جای دیگر نیست. حرکت ملکولی ـ حرارتی، نور، نیروی الکتریک و الکترومغناطیسی، تجزیه و ترکیب شیمیایی، زندگی بیولوژیک و زندگی اجتماعی ـ کثیرالشکل‏ ترین نوع حرکت ‏ها است.
مفهوم حرکت شامل تمامی تغییرات حاصله در طبیعت و جامعه است حرکت در مورد ماده عبارتست از تغییر به طور کلی.

مفهوم تغییر و تکامل
حرکت متضمن تمامی تغییر حاصله در جهان عینی است. تغییر نه فقط شامل تکامل به پیش است بلکه متضمن حرکت پس‏ گرایانه و جابه ‏جا شدن ساده مکانیکی نیز هست .تکامل محدودتر از تغییر و فقط به پیش است.

انواع حرکت

۱- حرکت مکانیکی: انتقال در مکان
۲- حرکت فیزیکی: حرارت و نور
۳- حرکت شیمیایی: تجزیه و ترکیب شیمیایی
۴- حرکت بیولوژیک: رشد و نمو
۵- حرکت اجتماعی: انقلاب
۶- حرکت در فکر
حرکت حالت وجودی ماده است. ولی هر نوع خاص ماده شکل خاص حرکت خود را دارد. زندگی شکل عالی‏ تر حرکت ماده است. و زندگی اجتماعی عالی‏ ترین و پیچیده ‏ترین شکل حرکت ماده است.

اشکال حرکت ماده غیرارگانیگ
۱- سیر فضایی اجسام گوناگون
۲- حرکت ذرات بنیادی و میدان‏ های الکترومغناطیسی، جاذبه و کشش ‏های درون هست‏ه ای، تبادلات ذرات بنیادی، حرکت و تبدیل اتم ‏ها و مولکول‏ ها منجمله شکل شیمیایی حرکت ماده است.
۳- روندهای حرارتی
۴- تغییرات در حالات تراکم ماده و ارتعاشات صوتی
۵- تغییرات در سیستم‏ های کیهانی

ارتباط اشکال حرکت با هم
اشکال حرکت به یکدیگر مرتبط و تفکیک ‏ناپذیرند. یک شکل حرکت به شکل دیگر گذر می ‏کند. مکانیکی به حرارتی به الکتریکی یا برعکس.
رابطه میان اشکال حرکت و تبدیل ‏ناپذیری آن‏ ها در قانون بقاء و قبول انرژی تعریف شده است. بنابراین قانون، حرکت نه به وجود می‏ آید و نه از بین می ‏رود. بلکه دست‏خوش تبدلات بی‏ پایان است.
تغییرات حاصله در طبیعت مربوط به خود ماده است. طبیعت خود علت همه تغییرات حاصله در جهان است.
محرک حرکت ناشی از تضادهای نهانی خود ماده است که به آن اتودینامیسم می‏ گویند.

زمان و مکان
زمان و مکان به مثابه اشکال اصلی وجود ماده متحرک است. زمان و مکان همان‎قدر واقعیت عینی دارند که خود ماده دارد.
نیوتون زمان و مکان را به طور مطلق در نظر می‏ گرفت. و آن‏ ها را از حرکت و ماده جدا می‏ ساخت. و به گوهرهای مستقل و مطلق تبدیل می‏ کرد. اما انیشتن در تئوری نسبیت رابطه نزدیک زمان و مکان را با حرکت اجسام مادی نشان داد.

مفاهیم زمان و مکان
مفاهیم و تصورات ما از خواص زمان و مکان تکامل می‏ یابد و تغییر می‏ پذیرد. اما نباید فراموش کرد که انسان و طبیعت فقط در زمان و مکان که همواره مستقل از هر مفهوم و اندیشه‏ ها درباره آن‏ها است وجود دارند. به بیان دیگر مفاهیم را به عنوان مقولاتی ذهنی نباید با امر عینی خلط کرد.
ماده متحرک همواره فقط در زمان و مکان واقعی حرکت می‏ کند. به عبارت دیگر زمان و مکان اشکال وجودی ماده متحرک ‏اند. و به طور تفکیک ‏ناپذیری با ماده و حرکت پیوسته‏ اند. همان طور که ماده بدون زمان و مکان نمی ‏تواند وجود داشته باشد مکان و زمان نیز جدا از ماده متحرک نمی‏ تواند وجود داشته باشد.

خلأ
خلأ به معنای خالی عبارتست از حالت معینی از میدان‏ های فیزیکی که همواره از خواص واقعی و مشخصی برخوردار است. این بدان معناست که فضای خالی بی ‏ارتباط با روندهای مادی وجود ندارد.

زمان
زمان تناوب حالات و کیفیات و توالی پدیده ‏ها است. و مدت دوام پدیده ‏ها را بیان می‏ کند.
ماده متحرک بدون زمان و مکان وجود خارجی ندارد. لذا ماده، حرکت، زمان و مکان واحدند و همیشه با یکدیگرند.

دیالکتیک
اسلوب یا شیوه تحقیق معرفت و پراتیک انسانی دو گونه است:
۱- متافیزیکی
۲- دیالکتیکی
دیالکتیک مجموعه‎ای است از قوانین و مقولات که کلیت جهان را در حال تغییر و حرکت بررسی می‏ کند.

قوانین دیالکتیک
۱- قانون پیوند و تکامل عام
۲- قانون تغییرات کمی به تغییرات کیفی
۳- قانون وحدت و مبارزه اضداد
۴- قانون نفی در نفی

مقولات دیالکتیک

۱- عام و خاص
۲- علت و معلول
۳- ضرورت و تصادف
۴- امکان و واقعیت
۵- شکل و مضمون
۶- ماهیت و نمود
۷- منطقی و تاریخی

اقسام دیالکتیک
۱- دیالکتیک عینی: وجود قوانین مقولات عینی در جهان واقعی را گویند.
۲- دیالکتیک ذهنی: معرفت انسان از قوانین و مقولات طبیعت که همان سیر تفکر منطقی است را دیالکتیک ذهنی گویند.

قانون چیست
قانون عبارتست از بیان روابط ماهوی و ضروری و مناسبات پایدار و مکرر بین پدیده ‏های طبیعت و جامعه.
در ماهیت نیز از روابط پایدار و ضرور درونی اشیاء و پدیده ‏ها سخن می‏ گوییم. اما قانون با ماهیت یکی نیست.

انواع قانون
۱- قانون عام: در همه عرصه ‏های حرکت ماده عمل می‏ کند؛ مثل قانون بقاء انرژی .
۲- قانون خاص: در عرصه معینی از حرکت ماده عمل می‏ کند. مثل قانون هماهنگی بین نیروهای تولید و مناسبات تولید.

قانون: عینی یا ذهنی
برخی از فلاسفه مثل کانت عینی بودن قوانین را منکرند. و آن را محصول ذهن انسان می ‏دانند. حال آن‏که قوانین عینی که در بین پدیده ‏ها و اشیاء وجود دارد در ذهن انسان منعکس می‏ شود.

قانون اول: تکامل عام

برای درک قانون اول دیالکتیک لازم است پیشاپیش با مفاهیم زیر آشنا شده باشیم:
۱- تکامل
۲- رشد
۳- نو
۴ -سیستم
۵- عنصر
۶- ساخت
۷- عملکرد

تکامل چیست
تکامل به معنای بسط، رشد و گسترش می باشد. اما تکامل مقوله ‏ای است فلسفی که خصلت تغییرات و تطوراتی که در جهان روی می ‏دهد را بیان می‏ کند.

رشد چیست
رشد همان تکامل نیست و بیشتر مراد تغییر در حجم و در کمیت است. و می‏ تواند پیش‏ رونده یا پس‎رونده باشد. بعضی‏ ها رشد و تکامل را یکی می‏ گیرند که غلط است.

نو چیست
در جریان تکامل و رشد «نو» به شکل ضرور پدید می ‏آید. نو یک کیفیت نوین است که مرحله تازه ‏ای را در تکامل پدید می ‏آورد.
مفهوم دیالکتیکی نو به معنای اخیرتر بودن نیست بلکه حالتی تازه در پروسه رشد است.

سیستم چیست
سیستم عبارتست از مجموعه عناصر که بین خود به شکل معینی پیوند یافته است و یک نوع کل واحد را به وجود می‎آورند.

عنصر چیست

واحدهای همگون یا ناهمگونی است که سیستم معین از آن‏ها ساخته می‎شود.

ساخت (ستروکتور) چیست
عبارتست از شیوه ‏‏ای به شکل نسبی پایدار متشکل از عناصر یک سیستم .
ساختمان  ترکیب و تشکل یک کل را در برمی‎گیرد.
اما ساخت فقط جنبه پایداری و ثبات آن سیستم را در برمی‎گیرد. ساخت نظام درونی آن سیستم را شامل می‎شود.

عملکرد (فونکسیون) چیست
عبارتست از شیوه رفتار سیستم.
ساخت و عملکرد به هم مربوط هستند. زیرا ساخت نسبت به عملکرد پایه و مبنای درونی آن است که شیوه عملکرد خاص آن سیستم را موجب می‎گردد.
در دانش امروزی هر سیستم از دو زاویه تحلیل می‎شود:
۱- شیوه ستروکتورال
۲- شیوه فونکسیونل
در شیوه ستروکتورال با کشف ساخت درونی سیستم عملکرد آن روشن می‎شود.
و در شیوه فونکسیونل با تحلیل عملکرد سیستم به ساخت درونی سیستم می‎رسیم.

مفهوم دیالکتیکی تکامل
سه نگاه در مورد تکامل وجود دارد:
۱- جهان همواره به صورتی که بوده باقی می‎ماند.
۲- تکامل همواره به صورت پروسه ‏ای مداوم است.
۳- تکامل به صورت پروسه ‏ای مدام با وقفه ‏های ناگهانی و جهشی از یک مرحله به مرحله دیگر است.
دیدگاه اول مربوط است به ماتریالیسم مکانیکی، که جهان را ماشین بزرگی می‎دانست که همیشه یک عمل واحد انجام می‎داد. و در یک دور جاودانی بود.
دیدگاه دوم از آن بورژوازی صنعتی بود. که ترقی را قانون سرمایه‏ داری می‎دانست و آن را به کل جهان تسری می‎داد.

دو اشکال در تبیین تکامل
۱-عامل تکامل
۲- سیر تکامل
هگل عامل تکامل را ایده مطلق می‎دانست. که می‎خواست خود را در تاریخ محقق کند.
هربرت اسپینسر علت تکامل را در قدرت درک ناشدنی قادر متعال می‎دید.
هنری برگسن آن را به «نیروی حیات» مربوط می‎کرد.

مشکل دوم در سیر تحول بود. که عده ‏ای تحول را یک پروسه هموار و بلاانتقاع می‎دیدند. در حالی که تداوم قانون تکامل نیست. این پروسه همواره توسط تغییرات ناگهانی قطع می‎شود و مرحله جدیدی آغاز می‎شود.
این دو نگاه ریشه در نگاه دو طبقه به تحول اجتماعی دارد. بورژازی رفرم را می‎فهمد و پرولتاریا جهش و انقلاب را.

نگاه دیگر
۱- جهان در یک پروسه تکامل مداوم است.
۲- این پروسه با انقطاع ‏ها و جهش ‏هایی روبه‏ روست که حالت نو را خبر می‎دهد.
۳- نیروی محرکه این حرکت در خود پروسه‏ های مادی است. در تضادهای درونی هر پروسه در طبیعت و جامعه.

تکامل در نزد هگل
هگل می‎گفت جایی که تضاد در کار باشد. نیروی تکامل وجود دارد. به نظر او کل پروسه جهان مادی چیزی نیست جز تحقق ایده مطلق. ایده مطلق از میان یک سلسله تضادها تکامل می‎یابد. و این تکامل ایده است که خود را در جهان مادی متظاهر می‎کند.
هگل به دنیا آمدن و از بین رفتن اشیاء را تجسم مرحله تضادمند ایده مطلق می‎داند. برای هگل تکامل اشیاء به علت تضادمندی مفاهیم آن‏ هاست.
اشکال هگل در اینجا این است که به‏ جای آن‏ که از مفاهیم به اشیاء برسد. (مفاهیم انعکاس آن اشیاء در ذهن ماست) به اشیاء به ‏گونه‏ ای نگاه می‎کرد که چیزی جز تحقق مفاهیم خود نیستند.
هگل تکامل دیالکتیکی در طبیعت و تاریخ را کپی حقیری از خود ـ جنبی مفهوم می‎دانست.
پس باید این تصویر واژگونه (اشیاء تصویری از این یا آن عرصه از تکامل مفهوم مطلق) درست می‎شد. دیالکتیک مفهوم به انعکاس آگاهانه حرکت دیالکتیکی جهان واقعی مبدل شد.
این درک کلید فهم نیروی تکامل در جهان مادی بدون توسل به نیروی خارجی شد بدین طریق دیالکتیک به علم قوانین حرکت در طبیعت و در تفکر بشر تبدیل شد.

اهمیت این کشف
این کشف فلسفه را به ابزار درک جهان برای تغییر جهان تبدیل کرد.

قانون دوم: گذار از کم به کیف
در این قانون با سه مقوله آشنا می‏ شویم:
۱- کم: یا کمیت که به فارسی چندی است.
۲- کیف: یا کیفیت که به فارسی چونی است.
۳- نسبت: که به فارسی اندازه است.

کمیت چیست
مختصات زمانی و مکانی یک شیء یا یک پدیده است و آن نیز در ارتباط و مقایسه با اشیاء دیگر بروز می‏ کند. مثل بزرگی و کوچکی.

کیفیت چیست
مجموعه علامات و خواص یک شیء یا پدیده است که آن را از اشیاء و پدیده ‏های دیگر مجزا می‏ کند. مثلاً گیاه بودن.

نسبت یا اندازه
وحدت مختصات کمی و کیفی است. بدین معنا که هر کیفیتی دارای برخی مضامین کمی است که این کمیت نباید از حد معینی تجاوز کند. که اگر تجاوز کند. این نسبت به هم می‏ خورد و کیفیتی تازه به وجود می‏ آید.
مثل آب از صفر تا صد مایع است. زیر صفر یخ می‏ بندد بالای صد بخار می‏ شود.

شیوه انتقال از کیفیت کهنه به نو
شیوه عام انتقال جهش است و می‏ تواند به اشکال زیر باشد.
۱- بطئی و سریع
۲- غیرانفجاری و انفجاری
۳- تحول تدریجی یا انقلابی
به هر روی جهش، نقطه چرخش بنیادی در تکامل شیء یا پدیده است.

فرق تحول تدریجی با انقلابی
در تحول تدریجی (یا اولاسیون) تغییر به گونه‎ای است که خواص و قوانین عمده به قوت خود باقی می ‏ماند. ولی خواص و قوانین غیرعمده تغییر می ‏کند.
اما در انقلاب (یا رولوسیون) مختصات و قوانین عمده تغییر می‏ کنند و ساخت تازه‏ای به وجود می‏ آید.

رفرم و انقلاب
در تکامل جامعه هر دو شیوه تحول (تحول تدریجی و انقلاب) عمل می‏ کنند. اما عده ‏ای یک شیوه را عمده و شیوه دیگر را رد می‏ کنند.
۱- رفرمیست ‏ها تحول تدریجی را عمده می‏ کنند و انقلاب را رد می‏ کنند.
۲- آوانتوریست‏ها انقلاب را عمده می‏ کنند و رفرم را رد می‏ کنند.

قانون وحدت و مبارزه اضداد

تقابل چیست
مشخصات اصلی یک شئی یا یک پدیده که کاملاً با هم فرق داشته باشند. ولی وجود یکی بدون دیگری مفروض نیست؛ مثل شب و روز.

تضاد چیست
تضاد نسبت بین جهات و گرایش های متقابل و متباین یک کل است که طی آن یکدیگر را وضع ،مشروط یا نفی می کنند. مبارزه جهات متضاد مطلق و وحدت آن‏ها نسبی است.

مراحل رشد تضاد
۱- مرحله نخست، مرحله یگانگی، کیفیتی که هنوز در آن تضادی بروز نکرده است.
۲- مرحله دوم، مرحله دوگانگی است بین جهات نو و کهنه، ثابت و متغییر تمایز پیدا می‏ شود.
مرحله نخست مرحله تعادل است، مرحله دوم مرحله تمایز.
۳- مرحله سوم، مرحله قطب ‏بندی است در کیفیت کهن دو قطب پدید می‏ شود.
۴- مرحله چهارم، مرحله برخورد یا تنازع دو قطب است.
۵- مرحله پنجم، مرحله حل تضاد و غلبه نو بر کهنه و پیدا شدن کیفیت نوین است.

انواع و اشکال تضاد
۱- تضاد درونی و تضاد بیرونی
تضاد بیرونی: تضاد بین یک شئی یا یک پدیده با شئی و پدیده های دیگر است.
تضاد درونی:، تضاد بین جهات متقابل یک شئی است.
مثال اول: تضاد بین جامعه و طبیعت
مثال دوم: تضاد بین تولید و مصرف درون پروسه تولید
۲- تضاد اصلی و فرعی
تضاد اصلی: تضادی است که تغییرات یک پدیده را معین می‏ کند و بدون حل آن کیفیت نوین به وجود نمی‏ آید.
تضاد فرعی: تضاد بین جهات دیگر است. و حل آن منجر به پیدایش کیفیت نوین نمی‏ شود.

تضاد عمده
گاهی اوقات یکی از تضادها (اصلی یا فرعی) عمده و حاد می‏ شود که حل آن در دستور کار قرار می‏ گیرد.

تضاد آشتی ‏پذیر و آشتی‏ ناپذیر:
تضاد آشتی‏ پذیر مربوط به طبقات و اقشاری است که منافع اساسی آن‏ ها با هم توافق دارد.
تضاد آشتی ‏ناپذیر (آنتاگونیستی) بین طبقاتی است که منافع آن‏ ها از ریشه متباین است.

قانون نفی در نفی
نفی چیست
نفی یعنی تبدیل یک شئی به شئی دیگر که جانشین آن می ‏شود.

نفی دیالکتیکی چیست
آن‎چنان نفی است که با آن‏ که شئی معین را از میان می ‏برد ولی در عین حال میدان را برای رشد و تکامل آتی آن شیئ می‏ گشاید. لذا نفی عبث نیست. نفی تکامل و خلاق است.

نفی در نفی چیست

نفی حالتی که خود منتفی شده است و این نفی در نفی ناچار به اثبات منجر می‏ شود.
با نفی در نفی به مبداً نخست برمی‏ گردیم. اما این تکرار یک تکرار غنی‏ تر شده است مثلاً مالکیت خصوصی، مالکیت اشتراکی کمون اولیه را نفی کرد. سوسیالیسم نفی مالکیت خصوصی است. با نفی در نفی بار دیگر ما به مالکیت اشتراکی برمی‏ گردیم اما در مرحله عالی‏ تر.
حرکت تکامل بر پایه نفی در نفی یک سیر مارپیچ را طی می ‏کند این حرکت مارپیچ در عین حال اعتلایی است. و مدام یک حالت جامع ‏تری را به وجود می‏ آورد.

وجوب و حدوث
وجوب: پدیده یا واقعه ‏ای را گویند که وقوعش در شرایط مفروض جبری است. وجوب از ماهیت و طبیعت ذاتی پدیده ‏ها ناشی می‏ گردد و در واقعه مفروض حالتی پابرجا و دائمی دارد.
حدوث: وقوع امری در شرایط مفروض که جنبه اجتماعی دارد. حدوث از طبیعت شیء ناشی نمی‏ شود. و موقت و ناپایدار است.
حدوث می‏ تواند معرف خصوصیتی داخلی یا خارجی باشد.

حدوث خارجی
بروز اتفاق در مسیر جریان‏ های عادی و طبیعی به علت هم‏زمانی دو پدیده در یک مکان یا زمان، عابری در حین عبور پا روی پوست موز می‏ گذارد که عابر دیگر هم‏زمان به زمین می‏ اندازد. زمین خوردن عابر ربطی به راه رفتن او ندارد.

حدوث داخلی
از طبیعت شیء ناشی شده و در خلال آن گسترش طبیعی روند صورت  می گیرد.

اتفاق
اتفاق چیزی است که در اوضاع و احوال مفروض ممکن است بدین گونه یا آن گونه جریان یابد. منشأ حادث را باید در میان پیچیدگی روابط علی و مؤثری که پدیدآورنده شرایط مفروض هستند جستجو کرد.

رابطه واجب و حادث
پدیده‏ های عالم صرفاً واجب یا حادث نیستند. و بین آن دو مرز نفوذناپذیری وجود ندارد.
حدوث صورتی از خودنمایی وجوب و مکمل آن است. و خود بر واجب اثر می‏ گذارد و می‏ تواند جریان آن را کُند یا تند کند.
و حتی می‏ تواند به واجب بدل شود.
حدوث روابط متنوع نامحدودی با وجوب دارد. اما به هر روی وجوب در سمت‏ گیری اساسی نقش تعیین‏ کننده را دارد.
در بررسی‏ های علمی همیشه تکیه بر روندها و پدیده ‏های واجب است اما باید حادث را از نظر دور نداشت و آن را پیش‏بینی کرد.

علت و معلول

علت چیست
علت آن شی یا پدیده ‏ای است که شیء یا پدیدة مؤثر را ایجاد می ‏کند. و آن پدیده ایجاد شده را معلول گویند
قانون علیت در تمامی عرصه ‏ها در کار است. یک امر ذهنی و ساخته عقل ما نیست. بلکه واقعی و عینی و عام است.

اصل عدم قطعیت هایزنبرگ
برخی می ‏گویند در درون اتم قانون علیت وجود ندارد و قانون عدم تعین حاکم است. چرا که با دانستن وضع اولیه برخی «ذرات اولیه» داخل اتم دشوار است که رفتار بعدی آن‏ها را (از نظر سرعت و موضع) تعیین کنیم. پس قانون علیت از بین می ‏رود. در این قانون علیت از وضع اکید خصلت احتمال و آماری به خود می‏ گیرد.

وجوب و اختیار

ضرورت کور
بی‏ خبری انسان از قوانین عینی جهان را ضرورت کور گویند. تا زمانی که این بی‏ خبری ادامه دارد. نیروهای طبیعت بر انسان حکومت می ‏کنند.

اختیار
اختیار درک ضرورت است. ضرورت هنگامی کور عمل می‏ کند که به ادراک در نیامده باشد. اختیار تضاد منطقی وجوب است. و مفهوم اختیار از مفهوم وجوب جدایی‏ ناپذیر است.

آزادی
آزادی به معنای تسلط بر خویش و فرمانروایی بر طبیعت خارجی متکی بر شناخت ضرورت‏ های طبیعی است.

قدرگرایان (فاتالیست‏ها)
قدرگرایان وجوب را مطلق تصور می‏ کنند. و وجود هر نوع اختیار را در فعالیت انسان منکر می ‏شوند.
همه چیز از پیش تصور شده است. و انسان در مقابل قدرت‏ های قاهر ناتوان است و جز تسلیم راه دیگری ندارد.

اراده ‏گرایان (ولونتاریست‏ها)
برخلاف قدرگرایان، اراده را مطلق می‏ کنند. اراده‏ گرایان به قوانین عینی توجهی ندارند و منکر تأثیر ضرورت‏ های عینی می‏ شوند.

آزادی فکر و عمل
باید بین آزادی فکر و آزاد بودن و آزادی عمل تفاوت قائل شد. این دو یکی نیستند می‏توان در اندیشه طرح‎های زیبا ابداع کرد (آزادی فکر) اما اجرای چنین طرح‏ هایی در گام نخست با ضرورت‏ های عینی برخورد می‏ کند. و دیوار ضرورت سر برمی ‏کشد. حال باید دید چگونه می ‏توان از این دیوارها گذشت.
آزادی مطلق هرگز وجود ندارد.

امکان، انتخاب، مسئولیت

امکان: مجموعه شرایط عینی است که امری را به واقعیت نزدیک می‏ کند.
انتخاب: محصول فعالیت شعور بشری است در چارچوب امکانات مفروض.
مسئولیت: در چارچوب ضابطه ‏های ضرورت عینی معنا می‏ یابد. مسئولیت فردی در رابطه با آزادی انسانی قابل فهم است. آزادی خود محصول درک ضرورت است.

واقعیت، امکان، احتمال

واقعیت
در معنای بسیار محدود به هستی موجود بی‏واسطه گفته می‏ شود .واقعیت به چیزی گفته می‏ شود که فعلیت یافته و صورت‏ پذیرفته، می ‏زید و اثر می‏ گذارد.

امکان

آینده‏ ای است در بطن زمان حال، یعنی چیزی که در تعین کیفی مفروض وجود ندارد. ولی می‏ تواند در صورت فراهم آمدن شرایط معینی فعلیت یابد و به واقعیت بدل شود.
امکان آن چیزی است که در لحظه کنونی وجود خارجی ندارد. ولی می‏ تواند به‎واقعیت بدل شود.

انواع وجود
۱- وجود ممکن
۲- وجود واقعی
وجود ممکن، وجود شیء یا پدیده ‏ای است که محل ‏های پیدایش آن در بطن قوانین تکامل موجود است. و وقتی این محمل‏ ها عمل کنند وجود ممکن به وجود واقعی تبدیل شود.

انواع امکان

۱- امکان صوری
۲- امکان تجریدی
۳- امکان واقعی

امکان صوری

یا امکان عقلی یعنی امکانی که از جهت منطقی مانعی برای رخ دادن آن نیست. ولی برای تحقق آن یک شرط کافی باید باشد.

امر محال

اگر امکان صوری با قوانین عینی متناقض باشد به آن امر محال گویند. مثل امکان سقوط ماه بر سطح زمین

امکان تجریدی

امکانی است که از لحاظ منطقی متضمن تضادی نیست. با قوانین عینی هم موافق است ولی عملاً شرایط بروز آن وجود ندارد.

امکان واقعی

امکان واقعی دارای سه شرط است:
ــ از جهت منطقی متضمن تضاد نیست.
ــ منطبق با قوانین عینی است.
ــ شرایط مشخص تحقق آن نیز فراهم است.
امکان واقعی خود را به دو صورت نشان می‏دهد: واقعی و مطلق
گرایش اساسی گسترش شیء را امکان واقعی گویند. این امکان در صورتی که شرایط و قوانین معین فراهم آید صورت فعال می‏یابد و به واقعیت بدل می‏گردد.

امکان مطلق

گرایش غیراساسی گسترش شیء است که در صورت هماهنگی اتفاقی شرایط بدل به‎واقعیت می‏ گردد. بنابراین تحقق چنین امکانی موکول به حوادث و فرضیه ‏های مطلق است.

نقد اراده‏ گرایان (ولونتاریست‏ها)
انسان با آگاهی از قوانین می‏ تواند تبدیل امکان به واقعیت را تسریع کند. اما این نقش نامحدود نیست. اراده‏ گرایان با نادیده گرفتن شرایط مساعد و ضرور تحقق یک امکان، نقش کمک ‏کننده و عامل ذهنی را مطلق می‏ کنند.

احتمال چیست
درجه نضج و بلوغ امکان که نمودار نزدیک شدن به واقعیت است را احتمال می‏ گویند.
وقتی شرایط عینی تحقق به درجه معینی از نضج برسد. از احتمال سخن می‏ گوییم اما این احتمال باید به حداکثر خود برسد تا نقطه تبدیل امکان به واقعیت شکل بگیرد.
در طبیعت رسیدن به این نقطه تبدیل کیفی خود به خودی است. اما در جامعه نه تنها به شرایط عینی بلکه به شرایط ذهنی نیز بستگی دارد.

نمود و ماهیت

ماهیت
ماهیت بیانگر قوانین خاص موضوع معین و پیوند درونی آن است که جهات مختلف آن را به صورت واحدی درمی‏ آورد.
ماهیت اشیاء واقعیت و عینیتی است که در آن سوی دریافت ‏های بی‏واسطه قرار دارد. ماهیت وجه اساسی، داخلی و نسبتاً ثابت شیء یا مجموع این وجوه و روابط می ‏باشد.
ماهیت طبیعت شیء را تعیین می‏ کند. وجوه و خصوصیت‎های شیء از ماهیت ناشی می‏ شود.

نمود (فنومن)
پدیده یا ظاهر، خواص و علامات خارجی موضوع معین است که معرفت حسی ما آن را درمی‏ یابد. (معرفت حسی: احساس، ادارک و تصورات)
نمود در سطح جاری است. وجه خارجی ماهیت و چگونگی تجلی آن است. اما ماهیت همیشه از دید مستقیم پنهان است.

رابطه نمود و ماهیت
نمود در بیرون از ماهیت نمی‏ تواند وجود داشته باشد. ماهیت نیز بدون نمود بی ‏معنا است نمود تابع ماهیت است. ماهیت هم درواقع همان نمودها، لحظه ‏های سازنده نمودها هستند که در حالت مختص به خود وضع ثابت‏ تر، عمیق ‏تر و عام ‏تری دارد. ماهیت و نمود پیوستگی دیالکتیکی دارند.

چند نظر
۱٫    کانت شی را به ماهیت (نومن) و پدیده (فنومن) تقسیم می‏ کند و می‏ گوید: ماهیت شناختنی نیست و ما تنها به پدیده دسترسی داریم.
۲٫    افلاطون و هگل، ماهیت را عقلانی صرف می‏ دانند و پدیده ‏ها را به شکل محسوسات در نظر می‏ گیرند.
۳٫    برکلی و امپریوکریتیسیسم ‏ها منکر وجود ماهیت ‏اند و می ‏گویند اشیاء فقط مجموعه محسوسات ما هستند. و در وراء محسوسات چیزی وجود ندارد.

یک نکته مهم

ماهیت و پدیده واقعی و عینی ‏اند. ما از پدیده به ماهیت می ‏رسیم اما نمود همیشه مطابق با ماهیت نیست و شکل تحریف شده آن است. چرا که نمود مجموعه ‏ای از مناسبات ماهوی و تصادفی و انفرادی است و از ماهیت متحرک‏ تر است.

راه شناخت ماهیت
نمود را ما از راه حواس می‏ شناسیم (احساس، ادراک، تصور). اما راه شناخت ماهیت از راه حواس نیست. از راه تفکر تجریدی تئوریک است. معرفت تئوریک شیء را در وضعیت مشخص تاریخی آن به عنوان یک سیستم عرضه می ‏دارد. و ماهیت آن را افشاء می‏ کند.
تفکر تئوریک براساس تجربه ماهیت را آشکار می‏ کند.

محتوی و صورت

محتوی
مضمون یا محتوی عبارتست از خواص مختلف شی یا پدیده و عملکردهای آن

شکل

هر شیء علاوه بر محتوی دارای صورت است. صورت کیفیت خودنمایی محتوی است.

رابطه متقابل شکل و محتوی
شکل بدون محتوی و محتوی بدون شکل وجود خارجی ندارد. صورت و محتوی کل واحدی را می‏ سازند. هر محتوی مشخصی ضرورتاً صورت معینی دارد.
بسط  و تکامل هر شیء یا پدیده با محتوی آن آغاز می‏ شود. و بعد تغییرات در شکل شروع می‏ شود.
وحدت شکل و محتوی آمیخته با تضاد است. تغییر از محتوی آغاز می‏ شود که متغیرتر از صورت است. بعد تغییرات در شکل شروع می ‏شود. اما شکل تابع منفعل محتوی نیست بلکه دارای استقلال نسبی است. و پروسه تکامل را می‏ تواند کند یا تند کند ولی محتوی سریع‏تر از شکل تغییر می‏ کند.

اشکال مختلف این رابطه
۱- شکل و محتوی در حالت تعادلند و ما با گسترش پدیده روبه ‏روئیم.
۲- شکل از محتوی عقب بیفتد. محتوی نو و شکل کهنه می‏ شود. شکل کهنه عامل ترمزکننده گسترش پدیده می‏ شود.
۳- شکل از محتوی جلو بیفتد شکل نو و محتوی کهنه

دو درک غلط
۱٫    فرمالیسم (صورت‏گرایی)
۲٫    مجردگرایی (ابستراکسیونیسم)
در اهمیت صورت بحثی نیست اما جدا کردن صورت از محتوی و ارزش مطلق دادن به صورت منجر به فرمالیسم و مجردگرایی می‏ شود. در حالی‏که در یک اثر هنری خلق یک اثر بدون صورت متناسب معنا ندارد. و صورت یک اثر هنری باید در خدمت نیازهای محتوا باشد.
رابطه صورت و محتوا به واقع رابطه ‏ای ارگانیک است. اما سرنوشت هر پدیده به‎محتوای آن بستگی دارد. نو بدون صورت به تنهایی یک اثر هنری را نو نمی ‏کند.

جزء و کل
برای درک بهتر جزء و کل لازم است ابتدا با نظام آشنا شویم.

نظام چیست
مجموعه ‏ای هم‏بسته است که عناصر سازنده آن بستگی بسیار نزدیکی با یکدیگر دارند.

انواع نظام
نظام ‏های مختلف برحسب کیفیت پیوستگی اجزاء خود به سه دسته تقسیم می‏ شوند:
۱- مجوعه بی‏ سازمان
۲- مجموعه با سازمان
۳- مجموعه ارگانیک
مجموعه بی‏ سازمان، مجموعه‏ ای است که اشیاء به عنوان اجزاء به سادگی در آن گرد می‏ آیند. مانند یک تخته سنگ که مرکب است از سنگریزه، ماسه و شن.
پیوند اجزاء صرفاٌ خارجی و مکانیکی است. ویژگی این مجموعه جمع خصایص جزء  مرکبه‎اش می ‏باشد.
مجموعه با سازمان: این مجموعه دارای انواع مختلف همبستگی و پیوستگی داخلی است. همبستگی عناصر این مجموعه دوام نسبی دارند. مانند مولکول
مجموعه ارگانیک: مرحله عالی مجموعه با سازمان را تشکیل می‏ دهد. ویژگی آن خودگسترشی و خودآفرینی اجزایش می‏ باشد مانند ارگانیسم موجود زنده و جامعه

جزء و کل

مجموعه چند جزء یک کل را درست می‏کنند.
مقوله جزء و کل رابطه بین اشیاء را تبیین می‏ کنند در این رابطه یکی از آن‏ها کل می‏ باشد که محل اجتماع اجزاء است.
در رابطه جزء و کل، نقش تعیین‏ کننده با کل است. اجزاء تحت تأثیر کل قرار دارند.

اهمیت این مقوله
در تجربه و تحلیل یک شیء آن را باید به عنوان یک کل یا یک مجموعه دید. و لازمه آن مشخص بودن اجزاء آن است.

دو دیدگاه غلط
۱- در بررسی کل و جزء ماتریالیسم مکانیکی کل را چیزی جز مجموع اجزاء سازنده آن نمی ‏داند. در حالی‏که کل چیزی بیشتر از مجموع عناصر سازنده آن است.
۲- مکتب کل‏ گرایی (هولیسم): کل را چیزی بیش از مجموع اجزا می ‏داند. اما این چیز بیشتر را به اصلی روحانی مربوط می‏ کند که چنین نیست.

اهمیت جزء و کل
تعداد جزء و کل در هنر، در موزیک، در معماری جای ویژه ‏ای دارد.
به هر رو در بررسی هر مجموعه موضوع پیوستگی و وحدت متقابل این دو مقوله باید بررسی شود.

مفرد، عام، خاص
مفرد، عام، خاص پله‏ های مختلف منطقی معرفت هستند. یعنی ما از مفرد به عام می‏رسیم و از عام به خاص.
و این سه بیان‏ کننده اشکال مختلف مناسبات یک شی با دیگر اشیاء یا پدیده ‏ها است.

مفرد چیست
مفرد یعنی آنچه که تعین و شخصیت کیفی یک شی واحد را بیان می‏ دارد. با مقایسه دو شی یا دو پدیده مفردیت یک پدیده را می‏ توان تعیین کرد زیرا مفرد خصایصی است که در یک شی هست و در دیگری نیست.

عام چیست
عام چیزی است که یک چند شیء یا پدیده دارا هستند و بر دو قسم است:
۱- عام انتزاعی
۲- عام مشخص

عام انتزاعی

بیانگر برخی خواص تکرارشونده در همه پدیده ‏ها و اشیاء متعلق به یک رده ‏بندی است. به بیان دیگر کلیه علاماتی را که خاص اشیاء متعلق به یک رده ‏بندی است بیان می‏ کند.

عام مشخص
عام انتزاعی ماهیت شیء را منعکس نمی‏  کند. بلکه تنها عام مشخص است که غناء خاص مفرد را مجسم و متجلی می‏ سازد. عام مشخص به صورت قانون درمی ‏آید.

خاص چیست

خاص، عامی است که در پدیده‏ های مفرد منعکس شده است یعنی تجلی قانون عمومی در افراد و عناصر جداگانه با شرایط و اشکال واقعی آن.

مراحل معرفت:
ازبررسی مفرد به عام مجرد می رسیم
از عام مجرد به عام مشخص می رسیم
و در آخر از عام مشخص به خاص می رسیم.

پیک مثال:
۱- وضع یک زحمتکش بررسی می‎شود. نتیجه استثمار او است. پس بهرده بودن علامت ویژگی این فرد است.
۲- پدیده‏ های انفرادی نظیر (زحمتکشان دیگر) بررسی می‎شود نتیجه این‏ که در جامعه طبقاتی بهره‏ کشی وجود دارد.
۳- حکم می‎دهیم. در جامعه طبقاتی بهره ‏کش وجود دارد. این حکم عام مجرد است.
۴- این حکم را منطبق می‎کنیم به دوران سرمایه‏ داری نتیجه می‎گیریم در جامعه سرمایه‏ داری بهره ‏کشی وجود دارد به این عام مشخص گویند.
۵- این حکم را بر کارگران ایران تسری می‎دهیم از عام به خاص می‎رسیم پس وحدت مفرد با عام مشخص بیانگر خاص است.
پس خاص، عامی است که در مفرد منعکس شده است.

مقوله عام و خاص
خاص: اساس فردیت است و ویژگی کمی و کیفی شیء معین که آن را از سایر اشیاء متمایز می‎سازد را خاصیت آن پدیده یا شیء گویند.
عام: خصایص و وجود مشترک پدیده‏ ها و اشیاء مختلف و روابطی که به طور عینی بین آن‏ها وجود دارد.

ویژگی عام و خاص
درجه عام بودن هر شیء نسبی است. و عام و خاص می‎توانند به هم تبدیل شوند.
مثلاً مفهوم ایرانی نسبت به هر فرد ایرانی مفهومی عام است. اما به نسبت به مفهوم آریایی، خاص است.
بنابراین عام و خاص برخلاف نظر دگماتیست‏ ها مطلق نیستند. جوهرهای جدا از هم، هم نیستند. می‎توانند به هم تبدیل شوند.
اما عام در بیرون از فرد خاص معنایی ندارد.

لزوم تشخیص عام و خاص
برای فعالیت‏ های علمی و عملی درک گسترش منطقی خاص و عام اهمیت فراوان دارد. با این شناخت بغرنجی روندها روشن می‎شوند و با درک قوانین پدیده ‏ها راه درست روشن می‎شود.

علت
پدیده یا   پدیده ‏هایی که مقدم بر گروهی از پدیده ‏ها بوده و باعث به وجود آمدن آن‏ها می‎شود علت نام دارد.

معلول
پدیده مؤخر را که محصول پدیده ‏های مقدم هستند. معلول می‎نامند.

دستاویز
بین علت و دستاویز باید تفاوت قائل شد دستاویز واقعه‎ای است که بی‏واسطه در جلوی معلول ظاهر می‎شود. و در سلک علت قرار ندارد. بلکه وسیله ‏ای برای انگیزش معلول است. در حالی‏که علت هم مقدم بر پدیده دوم است و هم موجد بی ‏چون و چرای اوست.

انواع علت
۱-علت اولیه
۲-علت ثانویه
۳-علت کلی
۴-علت خاص
۵-علت داخلی
۶-علت خارجی
۷-علت عینی
۸- علت ذهنی
۹- علت اصلی
۱۰- علت فرعی

علت اولیه و ثانویه
علت اولیه مستقیم و علت ثانویه غیرمستقیم نقش ایفاء می‎کند. علت‏ های اولیه و ثانویه همراه با یک سلسله از حلقه ‏های واسط دیگر در پیدایش این یا آن پدیده دخالت دارند.

علت کلی و خاص
علت کلی همه آن شرایط لازمی است که در تکوین یک پدیده شرکت دارد.
علت خاص همه آن شرایط معینی است که تأثیر متقابل آن‏ها پدیدآورنده معلول مفروضی می‎باشد.

علت داخلی و خارجی

علت داخلی در چارچوب نظام مفروضی عمل می‎نماید.
و علت خارجی تأثیر متقابل دو   نظام مفروض را آشکار می‎سازد.

علت عینی و ذهنی
علت‏ های عینی، علت‏ هایی هستند که مستقل از اراده و شعور ما عمل می‎نمایند.
علت‏ های ذهنی آن‏ هایی هستند که اعمال آگاهانه ما را برمی‎انگیزند بر آراء و تصمیمات ما فرمان می‎رانند و تجربه و شناخت‏ های ما را منظم می‎سازند.

شرط لازم و کافی

برای این‏ که علت بتواند این یا آن معلول را به وجود آورد حضور جبری شرایط عینی ضرورت دارد حضور شرط لازم و کافی هر دو برای تحقق علت ضروری است.
مثلاً برای یک دگرگونی اجتماعی وجود شرایط عینی (شرط لازم) و وجود شرایط ذهنی (شرط کافی) است.

علت ابتدایی و علت غایی

علت ابتدایی، علت بدون علت، علت غایی، علت بدون معلول است. این نگرش همه تغییرات جهان را به علت ‏العلل نسبت می‎دهد. و رابطه عالی پدیده ‏ها را نفی می‎کند.

علت ‏گرایی منطقی و مکانیستی (دترمینیسم)

دترمینیسم یک جریان فکری است که معتقد به وجود رابطه علی بین همه پدیده ‏های طبیعت، جامعه و شعور بوده و همه این پدیده ‏ها را به هم مشروط می‎کند.
علت‏ گرایی مکانیستی تنوع علت ‏ها را به تأثیر متقابل ساده مکانیکی نسبت می‎دهد. مدافعان این طرز تفکر ویژگی کیفی قوانینی را که محرک صورت‏ های گوناگون حرکت مادی هستند ندیده گرفته و خصوصیت عینی حدوث را انکار می‎کنند.
علت‏ گرایی مکانیستی سرانجام به قدرگرایی و فاتالیسم، و باور به قدرت مطلق سرنوشت می‎رسد.

مسئله علت و ایده ‏آلیسم

۱٫    علیت بی‏ هیچ قید و شرطی از توالی احساسات فراهم می‎آید و محصول داده ‏های جاری احساس انسانی است (نفی علیت)
۲٫    دیوید هیوم: علیت معنایی ندارد. ما در موقع احساسی حوادث که در پی هم اتفاق می‎افتند نظم و ترتیبی احساسی می‎کنیم که اصولاً وجود خارجی ندارند. فکر نظم، یک ادارک حسی است که به طور مستقیم به دست می‎آید.
۳٫    کانت: برای علیت طبیعتی ماقبل تجربه (آپریوری) قائل است. و می‎گوید علیت از راه عقل وارد جهان می‎شود.
۴٫    هگل: علیت را محصول و مخلوق روح مطلق و خرد کلی می‎داند.

نتیجه: نفی اصل علیت ناگریز ما را به انکار هر نوع پیش‏بینی علمی سوق می‎دهد.

علیت و غائیت
برخی غائیت را جانشین علیت ساخته ‏اند. نظریه غائیت می‎گوید هر چیز در جهت هدف معینی راه می‎جوید. و براساس مقاصد از پیش مقرر شده آفریده شده است.
با قبول این نظریه ضرورتاً به وجود نیرویی ذیشعور که بیرون از اشیاء و پدیده ‏ها می‎رسیم.
غایت‏ شناسی (تلئولوژی) به جای تبیین پدیده‏ ها با قوانین عینی جهان مادی می‎خواهد با هدف و منظور آفرینش این پدیده ‏ها آن‎ها را تبیین کند.
طرف‏داران این نظریه برای اثبات مدعای خود به هماهنگی ارگانیسم ‏ها با طبیعت اشاره می‎کنند. در حالی‏که این هماهنگی محصول ضرورت‏ های عینی بوده ‏اند.

جبر کور

قانون علیت موجب پیدایش اصل جبر (دترمنیسیم) می‎شود. این جبر در طبیعت کور است. یعنی عناصر طبیعی قادر نیستند قوانینی عِلی را دریابند و در آن دخل و تصرف کنند. ولی انسان می‎تواند با کشف قوانین در طبیعت و جامعه خود را از قید جبر طبیعی و اجتماعی رها کند و در پروسه شکل‏ گیری پدیده ‏ها دخالت کند.

فرق بین هدف‏مندی و غائیت

وجود قانون علیت موجب ایجاد امکان برای هدف‏مندی است. اگر قانون علیت نبود، هدف‏ گذاری هم نامعقول بود.
اما این هدف‏مندی با اصل غائیت یکی نیست.
غائیت به مشیتی ازلی برای امور قائل است. که توسط خدا برای امور تعیین شده است. و جهان را به سوی غائیتی ویژه حرکت می‎دهد.

ضرورت و تصادف

ضرورت چیست
ضرورت رابطة درونی و ماهوی است که از مختصات اساسی شیئ و پدیده ناشی می‏ شود.

تصادف چیست
تصادف نسبت به ضرورت جنبه خارجی دارد یا به عوامل فرعی مربوط است و آن چیزی است که در شرایط کنونی می‏ تواند رخ بدهد یا ندهد.
تصادف خود مشروط به علت است. و تصادفی به مبنای بدون علت نیست ضرورت و تصادف با هم ‏اند. یکی از آن‏ها از علت ماهوی و عمده دیگر از علت غیرماهوی و فرعی ناشی می‏ شود.
اگر در جهان تنها تصادف بود جهان خصلت آشفته به خود می‏ گرفت و اگر فقط پدیده‏ های ضروری بودند جهان خصلت تقدیرآمیز به خود می‏ گرفت و تلاش و کوشش بی‎ثمر بود.

منطقی و تاریخی
تاریخی یعنی پروسه ظهور و تشکل شیئ یا پدیده معین.
منطقی یعنی مناسبات مختلف آن شی یا پدیده در حالت تکامل.

رابطه تاریخی با منطقی
منطقی و تاریخی در وحدت دیالکتیکی هستند. و در عین حال با هم متضادند. تاریخی در پروسه تکامل خود به آن اندازه‏ای که قانون‏مندی ویژه خود را برای آن‏که به نتایج معین برسد دربردارد منطقی را دربردارد.
منطقی پروسه تکامل شیئ را به شکل روشن و پوست‏ کننده بیان می‏ کند. لذا وحدت تاریخی و منطقی نسبی است. منطقی یک تاریخی تصحیح شده است ولی این تصحیح در موافق قوانین واقعیت عینی است.

شیوه تحقیق تاریخی
تحقیق تاریخی شرایط و محمل‏ های مشخص یک شیء یا پدیده را در توالی تاریخی بررسی می‏ کند.

شیوه تحقیق منطقی
نقش عناصر مختلف سیستم معین را در ترکیب کل آن بررسی می‏ کنند.
به هرروی شیوه تحقیق تاریخی کلیدی است برای پژوهش منطقی و پژوهش منطقی نیز پژوهشی تاریخی را عمیق ‏تر می‏ کند.

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.