امیر خوش سرور: «خوانش عملیاتیِ» بیانیه «سرنگونی آری، به دست مردم و برای حاکمیت مردم، نه توسط قدرتهای خارجی»
«وظیفه فوری ما» چیست؟ یعنی (برداشت شخصیام از نتیجهگیری عملی بیانیه)؛ از فردا، «با تمام قوا» فلان و بهمان کنش ترامپ و دارودستهاش را در فلان جلسه یا بهمان گردهمایی طبقه کارگر، افشا کنم؟ یعنی؛ از فردا، در تجمع کارگران اخراجی فلان کارخانه، برایشان از توافق آمریکا و کره شمالی بگویم؟! یا در تجمع کارگرانی که چندین ماه است دستمزد نگرفتهاند از نقش مخرب آمریکا در کاهش قیمت نفت و تأثیر مخرب آن بر اقتصاد ایران بگویم؟! ….
اخبار روز:
ما همگی در اینکه وظیفهی ما سازماندهی مبارزه طبقاتیِ پرولتاریا است وحدت نظر داریم. اما مبارزه طبقاتی چیست؟
(لنین)
رفقای عزیز!
سلام
امیدوارم حال همگیتان خوب باشد.
از آنجا که خود را یکی «از همه نیروها و جریانهای مدافع آزادی و برابری و بهویژه هواداران سوسیالیسم» میدانم لذا با مطالعه بیانیه و مهمتر از آن لیست اسامی سری اول امضاءکنندگان، پس از شادی اولیه درباره همگامی و همگرایی طیفهای گسترده چپ، قبل از مقاله رفیق «شهاب برهان» (به مثابه اتهامزننده/ اتهام: همسویی بیانیه با جمهوری اسلامی در مُقام «یک اتئلاف منفی» با آن و البته اتهام «ناسیونالیسم ضد امپریالیستی نهفته در بافت و منطق» بیانیه) و همچنین قبل از پاسخ هوشمندانه رفیق «روبن مارکاریان» (به مثابه پذیرنده ی اتهام یک ائتلاف منفی با جمهوری اسلامی در مُقام «رئال پلیتیک») و پاسخ ظریف رفیق «تقی روزبه» (به مثابه ی انکارکننده ی اتهام در مُقام نفی ماکسیمالیسم و «چپ انقلابی») و انتقادات سنجیده رفیق اصغر ایزدی درباره ی ترجمان عملی بیانیه، قصد داشتم تا با امضاء آن در این حرکت جمعی سهم خود را بهعنوان یک سوسیالیست ادا کنم اما به حکم نواله ی ناگزیر و… این کار با تأخیر همراه شد و البته که چه بهتر!
این «چه بهتر» اما از دل یک «شک» که رفیق شهاب کاشت و رفیق اصغر آبیاریاش کرد و رفقا؛ روبن و تقی «با تمام قوا» حرساش کردند به بار نشست. در ذیل به نقد و ارزیابی مبانی عملی این بیانیه میپردازم و اگر عمری باشد و نفسی، برقرار به نقد و ارزیابی مبانی نظری آن خواهم پرداخت.
این شک را در مقام یک پرسش بنیادین با شما؛ رفقای عزیز در میان میگذارم و امیدوارم که پاسخ آن را دریافت کنم. «وظیفه فوری ما» چیست؟
بدیهی است که این «ما» در اینجا «همه نیروها و جریانهای مدافع آزادی و برابری و به ویژه هواداران سوسیالیسم» است و لاغیر!
بیانیه پس از آن که از موضع چپ (چه نوع «چپ»ی بماند برای بعد) بهدرستی؛
۱. «زیرپاگذاشتن “برجام” و تهدید ایران با راهاندازی “شدیدترین تحریمهای تاریخ”» را با تأسی به تجربه ی “مرگبار سیاست جرج بوش در خاورمیانه ی ویرانشده” منطق زورگویانه ی دولت ترامپ میداند (مقدمه بیانیه)؛
۲. نسبت تحریم اقتصادی با سرنگونی حکومت حاکم را منفی ولی با «فلاکت و فساد و فروپاشی اقتصادی و اجتماعی عمیق و گسترده»، مثبت میداند (بند اول بیانیه)؛
٣. «براندازی هر حکومتی، حتی زورگوترین و فاسدترین حکومتها»، بدون خواست، اراده و اقدام خودِ مردم یک کشور را «”در پی باد دویدن” و سوزاندن فرصتهای تاریخی» میداند (بند دوم بیانیه)؛
۴. ائتلاف «ترامپ (یعنی یکی از فاسدترین و مرتجعترین روسای جمهور امریکا) به کمک نتانیاهو (یعنی یکی از نژادپرست ترین رهبران دولت نژادی اسرائیل) و سلطان سعودی (یعنی یکی از فاسدترین و مرتجعترین حکومتهای دنیا) علیه جمهوری اسلامی» را فاقد مبنای مناسب در جهت دستیابی به «آزادی، برابری و دموکراسی در کشور ما» میداند (بند سوم بیانیه)؛
۵. یکی از مخالفتهای مردم ایران با جمهوری اسلامی را «ماجراجوییهای منطقهای» و هزینه این اقدامات ابلهانه را برای اقتصاد ایران کمرشکن و ویرانگر میداند (بند چهارم بیانیه)؛
۶. «مبارزات مردم ایران در چند سال اخیر و از جمله خیزش دی ماه که در بیش از صد شهر ایران به وقوع پیوست» را در پیوند با خواستِ «سرنگونی کلیت جمهوری اسلامی و همه جناحهای آن (اصلاحطلب، اصولگرا دیگر تمامه ماجرا) میداند (بند پنجم بیانیه)؛
۷. «اقدامات دولت ترامپ را پیش از هر چیز دیگر، ضربهای آشکار و مختلکننده بر مبارزات در حال گسترش و ژرفش مردم ایران علیه رژیم جهنمی جمهوری اسلامی» میداند (نتیجهگیری نظری بیانیه).
بنابراین (= نتیجهگیری عملی بیانیه و «شک» از همین نقطه تعیینکننده نضج مییابد)، «از همه نیروها و جریانهای مدافع آزادی و برابری و بهویژه هواداران سوسیالیسم» تقاضا میکند تا «با تمام قوا هدفهای شوم دولت ترامپ را افشاء کنند و با جریانهایی مانند فرقه رجوی و چلبیهای وطنی رنگارنگ به مقابله برخیزند.»
رفقای عزیز؛
با طیب خاطر از مفاهیم غیرسوسیالیستی و فاقد مبنای طبقاتی چون سرنگونی، براندازی، دموکراسی و حاکمیت مردم ایران، اقدامات مستقل و مستقیم تودهای و… در بیانیهای که مخاطب اصلیاش «سوسیالیستها» هستند، میگذرم و این نظر رفیق تقی را که «فرضاً اگر من نوعی آن را مینوشت قطعاً به شکل دیگری مینگاشت»، میپذیرم و تمام!
پرسش بنیادین اما همچنان پابرجاست؛ «وظیفه فوری ما» چیست؟
بهبیان سادهتر اینکه «من نوعی» که از قضا جزئی از «همه نیروها و جریانهای مدافع آزادی و برابری و بهویژه هواداران سوسیالیسم» هستم پس از امضاء این بیانیه، از فردا، باید چه کنم؟!
یعنی (برداشت شخصیام از نتیجهگیری عملی بیانیه)؛ از فردا، «با تمام قوا» فلان و بهمان کنش ترامپ و دارودستهاش را در فلان جلسه یا بهمان گردهمایی طبقه کارگر، افشا کنم؟ یعنی؛ از فردا، در تجمع کارگران اخراجی فلان کارخانه، برایشان از توافق آمریکا و کره شمالی بگویم؟! یا در تجمع کارگرانی که چندین ماه است دستمزد نگرفتهاند از نقش مخرب آمریکا در کاهش قیمت نفت و تأثیر مخرب آن بر اقتصاد ایران بگویم؟! و… بسیار خُب! بعد از آن چه کنم؟ بله! میروم سراغ «جریانهایی مانند فرقه رجوی و چلبیهای وطنی رنگارنگ» و آنها را نقد که نه بلکه فراتر از آن، با آنها به مقابله برمیخیزم. چگونه؟! یعنی در فلان جلسه یا بهمان گردهمایی طبقه کارگر، تاریخ پیدایش، مبانی التقاط و دگردیسی این فرقه را تدریس کنم؟ یا به رقص رهایی اشاره کنم؟ سبیل رنگشده مسعود رجوی (قبل از غیبت کبرا) چهطوره است؟ یا بهتر است به لچک مریم رجوی بپردازم که مُد روز است و حمایتام از دختران خیابان انقلاب را هم نشان میدهد؟ یا تعداد دقیق ناپدیدشدهگان اشرف را برشمارم؟ یا بازگردم به دهه خونبار ۶۰ و همهچیز را، از خوب و بد، با متر و معیار امروزینام به زیر سوال ببرم؟ یا به اعضای آمریکاییالاصل فرقه!؛ جان بولتون و رودی جولیانی و… گیر بدهم یا… شاید هم بهتر باشد تقسیم کار کنیم؛ باند کذایی مصداقی- همنشین که به اندازه کافی به فرقه رجوی میپردازند، ما به سراغ چلبیهای وطنی رنگارنگ (رضا پهلوی، امیرعباس فخرآور، علیرضا نوریزاده، مصطفی هجری و…) برویم تا از گزند لشگر سایبری «گاو گند چاله دهان» هم در امان باشیم؟! چهطور است؟ یک راه دیگر هم هست؛ تجربه مضحک فداییان اقلیت (جناح توکل) در اواسط دهه ۶۰ را تکرار کنیم و برویم در اورسورواز تظاهرات کنیم تا مقابلهمان با آنها طوفانیتر باشد.
بیفزایم که در اینجا فرقه رجوی را عمده کردهام، چرا که بیانیه در قالب گزاره «جریانهایی مانند فرقه رجوی و چلبیهای وطنی رنگارنگ» به آنها یک تشخص فراتر و بالاتر از دیگرِ چلبیهای وطنی رنگارنگ داده است. لابد به این دلیل ساده که اعضای آمریکاییالاصلشان جزئی از کابینه ترامپ هستند و بنابراین رجوی، چلبیتر از رضا پهلوی و… است!!!
رفقای عزیز! چه میکنید؟ آنچه در بالا آمد یک سناریوی کمدی نیست یک «تراژدی» بهمعنای دقیق کلمه است. در کدامیک از آثار کلاسیک یا تجربیات مبارزاتی، تا پیش از این بیانیه، سوسیالیستها، «تمام قوا»ی خود را به این اقدامات اختصاص دادهاند؟ یعنی؛ از فردا، من نوعی سوسیالیست سازماندهی طبقه کارگر، تضاد کار و سرمایه، راهاندازی سندیکا و اتحادیه کارگران، مبارزه برای افزایش دستمزد و… را رها کنم و بهجای آن با تمام قوا به ترامپ، فرقه رجوی و چلبیهای وطنی رنگارنگ بپردازم. همین؟! یعنی؛ از رضا شهابی تقاضا میکنید که بهجای ارتقای کیفی سندیکای کارگران شرکت واحد، با تمام قوا به ترامپ و فرقه رجوی و چلبیهای وطنی رنگارنگ بپردازد؟ یعنی؛ از محمد حبیبی تقاضا میکنید بهجای سازماندهی صنفی معلمان، با تمام قوا به ترامپ و فرقه رجوی و چلبیهای وطنی رنگارنگ بپردازد؟ یعنی؛ از اتحادیه آزاد کارگران تقاضا میکنید بهجای مبارزه برای افزایش دستمزدها، با تمام قوا به ترامپ و فرقه رجوی و چلبیهای وطنی رنگارنگ بپردازند؟ یعنی؛ از سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه تقاضا میکنید بهجای مبارزه طبقاتی با کارفرما با تمام قوا به ترامپ و فرقه رجوی و چلبیهای وطنی رنگارنگ بپردازند؟ یعنی؛ از دانشجویان سوسیالیست تقاضا میکنید بهجای مبارزه برای لغو احکام ناعادلانه قوه قضائیه، با تمام قوا به ترامپ و فرقه رجوی و چلبیهای وطنی رنگارنگ بپردازند؟ و…
توجه به این نکته ضروری است که تقاضای رفقا در بیانیه، صَرف «تمام قوا»ی «همه نیروها و جریانهای مدافع آزادی و برابری و بهویژه هواداران سوسیالیسم» در راستای افشاء و مقابله با «ترامپ و فرقه رجوی و چلبیهای وطنی رنگارنگ» است. از همینرو کلیدواژه «بهجای» در پاراگراف بالا معنا مییابد. امیدوارم با تأسی به آموزه «سی. پی. اسکات»، نظر رفیق روبن؛ «تفسیر آزاد است اما خبر (فاکت) مقدس» را رعایت کرده باشم!
رفقای عزیز!
خُب! فرض کنید که «همه نیروها و جریانهای مدافع آزادی و برابری و بهویژه هواداران سوسیالیسم» در داخل و خارج کشور چنین کردند که شما تقاضا کردید؛ پس از آن چه میشود؟ با فرض اینکه با چنین رویکر سلبیای نسبت به رقیب سیاسی و حتی دشمن طبقاتی، طبیعی است (آیا طبیعی است؟!) که آنها در میان «کارگران و زحمتکشان، بیدفاعترینها و محرومترینها، یعنی اکثریت قاطع جمعیت آن کشور» منفور و منفورتر میشوند و پس از آن بر سر هر کوه و برزن نام ترامپ و فرقه رجوی و چلبیهای وطنی رنگارنگ با لعن و نفرین و… همراه میشود و لذا از حیز انتفاع ساقط میشوند، پس از آن چه میشود؟ بدیهی است که در اینجا «پس از آن» بهمعنای مرحله بعد نیست بلکه گزارههای متقدم و متأخر یک پیوستار است. رفقا باید به این مهم پاسخ دهند که چگونه از جمع جبری بیانیه آنها و نتیجه منطقی آن، به ایدهآل مطلوب بیانیه، یعنی؛ «سرنگونی آری، به دست مردم و برای حاکمیت مردم، نه توسط قدرتهای خارجی» رسیدهاند؟ ما؛ «همه نیروها و جریانهای مدافع آزادی و برابری و بهویژه هواداران سوسیالیسم» کجای این معادله بهمثابه نقشآفرینان امر ایجابی (ارتقای قدرت سازمانیابی مستقل مردم در برابر جمهوری اسلامی) هستیم؟ یعنی؛ پس از آنکه به همت «همه نیروها و جریانهای مدافع آزادی و برابری و بهویژه هواداران سوسیالیسم»، با تمام قوا ترامپ افشا شد و با جریانهایی مانند فرقه رجوی و چلبیهای وطنی رنگارنگ هم مقابله شد و جامعه در مواجهه با آنها واکسینه شد و طبیعتاً ضعفِ «قدرت سازمانیابی مستقل مردم در برابر جمهوری اسلامی» به قوتِ «قدرت سازمانیابی مستقل مردم در برابر جمهوری اسلامی» تبدیل شد، خُب ما؛ «همه نیروها و جریانهای مدافع آزادی و برابری و بهویژه هواداران سوسیالیسم» به یکباره وارد میشویم و… (چه میکنیم؟ با تلفیق سیاست و هالیوود به نبرد با اژدها میپردازیم؟)
دو فرض اما از همین نقطه بهعنوان «نقدترین نتیجهِ» این بیانیه قابل تصور است؛ فرض اول این است که ما؛ «همه نیروها و جریانهای مدافع آزادی و برابری و بهویژه هواداران سوسیالیسم» باید به انتظار نسخه دوم بیانیه بمانیم تا بیانیهنویس/نویسان راهکار پسینی خود را متناسب با خلاء بهوجودآمده، پس از واکسینه شدن جامعه در مواجهه با ترامپ و جریانهایی مانند فرقه رجوی و چلبیهای وطنی رنگارنگ در معادله قدرت ارائه کنند اما با توجه به اینکه «سیاست» بهعنوان علم دستیابی به قدرت و حفظ آن، خارج از ذهنِ ما وجود دارد و در جریان است، بنابراین فرض دوم این است که ما؛ «همه نیروها و جریانهای مدافع آزادی و برابری و بهویژه هواداران سوسیالیسم» وارد بازی روانیِ «من بگو؛ تو بگو» با جریانهایی مانند فرقه رجوی و چلبیهای وطنی رنگارنگ میشویم (بازی روانی را در قالب فرضیه اریک برن بیان کردهام).
در اینجا اما با توجه به رویکرد نظری و صد البته صحیحِ رفیق روبن، یعنی؛ «اول و دوم کردن، عمده و غیرعمده کردن در این نبرد با دو دشمن یکی از دیگری پلیدتر و خطرناکتر، یک خطای استراتژیک مهلک است» و مهمتر از آن رویکرد عملی او در سپهر مقدمه و بندهای پنجگانه بیانیه، یعنی؛ «عدم تعیین دشمن اصلی که هدف اصلی مبارزه تودهای را تشکیل میدهد خطای مهلک (یا فاجعه) استراتژیک است.» یک چشمانداز استراتژیک قابل تصور است؛ این بازی سرگرمکننده سر دراز دارد!
رفقای عزیز!
در این بازی سرگرمکننده دراز دامن اما جای حامد کرزایها (ما که با تمام قوا چلبیهای وطنی رنگارنگ را که از حیز انتفاع ساقط کردهایم! و البته میدانیم که جنس کرزای از چلبی متفاوت بود و مهمتر آنکه «کنفرانس برلین» را پس از مرگ احمدشاه مسعود دیدهایم) و البته الماسهایی برای فریب، خالی نیست، پُرِ پُر است و البته که چه باک؟! ما سرگرم بازی «من بگو؛ تو بگو» هستیم و بهزعم خود در مسیر صحیح «سرنگونی آری، به دست مردم و برای حاکمیت مردم، نه توسط قدرتهای خارجی» قرار داریم.
در خاتمه؛ از رفقای عزیز تقاضا میکنم (این تقاضا در پاسخ به تقاضای آنها معنا مییابد) بیلان فعالیتهای افشاگرانه و مقابلهجویانه با ترامپ، فرقه رجوی و چلبیهای وطنی رنگارنگ (پس از انتشار علنی بیانیه در ۱ تیرماه ۱٣۹۷) را بهمنظور تنویر افکار عمومی در اختیار رسانهها قرار دهند تا عیار تحلیلها و نتیجهگیریهای سیاسیمان در ترازوی «عمل» ارزیابی شود. این مهم از آنرو حائز اهمیت است که نوع «چپ»ی که نمایندگیاش میکنیم برای «همه نیروها و جریانهای مدافع آزادی و برابری و بهویژه هواداران سوسیالیسم» مشخص و مشخصتر شود.
رفقای عزیز!
برای راقم این سطور (متولد ۱٣۶۱ هستام) که نسل آرمانگرا و شوریده دهه ۴۰، ۵۰ و مهمتر از آن دهه خونبار ۶۰ را از دل خانههای تیمی و کمیته مشترک و اوین و خاوران میشناسد و با نوستالژی رفقای فدایی و پیکارگر و رزمندگان و راه کارگر و… و البته مجاهد و دردآورتر؛ با اشک مادران و آه پدران جانباختهگان روز و شب میگذراند، شما؛ بازماندگانِ داغ و درفش و دار، نور دیدهگانام هستید. چرا که بهتجربه آموختهام که یک رفیق با یک اشتباه و دو اشتباه (بر فرض تأیید اشتباه البته)، نارفیق نمیشود و مهمتر از آن اینکه طعنهزدن به «رفیق» حرام است!
دست همگیتان را بهگرمی میفشارم و روی ماهتان را میبوسم.
دمتان گرم و سرتان سلامت
بعد از تحریر:
روزی روزگاری «خسرو خوبان» سروده بود:
«بسپاریم بر سنگ مزارمان تاریخ نزنند؛
تا آیندگان ندانند
بیعرضگانِ این برهه از تاریخ ما بودهایم.»
نمیدانم! شاید بهقدر کافی «ماتریالیست» نشدهام که این فراز ایدهآلیستیِ خسرو، سالها، چون استخوان در گلو، راه نفسام را بند آورده است! دور از جان شما! بهعنوان پرسش آخر؛ بر سنک مزارم چه بنویسم؟!
رندی میگفت: بنویس «فلان فعالِ بهمان فرقه مارکسیست- لنینیست ایران» و ادامه داد: «چون تا زمان مرگ و حتی پس از مرگ تو هم در بر همین پاشنه میچرخد، سنگ قبرت را میشکنند. زیاد امیدوار نباش!»
(…)
Amir.khs@gmail.com
متاسفانه بخش دیدگاههای این مطلب بسته است.