الف – پگاه: جنبش زنان؛ جنبش رهایی بخش سیاسی یا محدودهی مطالبات خاص زنان (قسمت دوم)
از دیدگاه زنان چپ، فمینیسم به معنی عام آن یعنی مبارزه بر علیه تبعیضات جنسیتی، به نوعی موضع گیری سیاسی است و هدف آن تغییراست و مانند هر تفکر دیگری که به دنبال تحولات سیاسی است با پراتیک عجین شده، هدف تنها رسیدن به مطالبات خاص زنان یا برابری با مردان که خود نیز به نوعی اسیر مناسبات سرمایه داری و مردسالاری هستند نبوده بلکه هدف رهایی زنان است، رهایی مقولهای است چند وجهی با ابعاد گوناگون، به معنای رها شدن از تمامی اشکال ستم سرمایهداری و مردسالاری، مناسبات سود و سلطه. ….
———————————————
بخش نخست مقاله را در لینک زیر مطالعه کنید:
http://www.lajvar.se/1396/11/09/65912
———————————————
جنبش زنان جنبش رهایی بخش سیاسی یا محدوده ی مطالبات خاص زنان
الف – پگاه
تریبونی برای زنان چپ
اردیبهشت ۱۳۹۷
قسمت دوم
جنبش زنان، سیاسی است
سرمایهی جهانی، ضرورتا تقسیم کار و نیروی کارجهانی را بدنبال داشته و بهرغم بحرانهای ساختاری، انباشت سرمایه را با شتابی بیرحمانه گسترش داده است. یکی از تبعات جهانیسازی، گسترش بازار جنسیتی کار و شکلگیری نیروی کار زنانه است. علاوه بر تبعیض جنسیتی نهادی سرمایهداری مانند مزد نابرابر و ارتش ذخیره کار، نئولیبرالیسم به اشکال جدیدتری به انشقاق جنسیتی کار و افزایش فشار بر زنان دامن زده : اشتغال بیشتر زنان در کارهای بی ثبات موقت، پاره وقت، دورکاری، مشاغلی با مهارت ودستمزد کمتر، اشتغال بیشتر زنان در صنایع کم درآمد از جمله کارهای بهداشتی و مراقبتی، کمکهای اجتماعی، آموزش و پرورش، خرده فروشی، خدمات غذایی، خدمات اداری و مالی و اشکال کار عمدتا زنانه مانند : خدمتکار خانگی، کارگر جنسی و غیره. این مناسبات، بازار جنسیتی و پدیدهی فقرزنانه را به شدت دامن زده. در این شرایط، زنان یعنی ۴۰% نیروی کار در سطح جهان، به عنوان بزرگ ترین اقلیت موجود، به اولین قربانیان بحرانهای سرمایهداری تبدیل شدهاند. علاوه براین شکلگیری جریانات ارتجاعی و نوبنیادگرای دینی، رشد فاشیسم و سیاستهای راست ( آن سوی سکهی سرمایه داری ) که دیدگاهی کاملا ارتجاعی در مورد زنان دارند، مجموعا زنان را درمحرومیتهای همه جانبهای قرار داده و در نتیجه جنبش زنان را از پتانسیل بالایی برخوردار نموده است. جنبش زنان در صورت حرکت در مسیر درست و منطبق بر شرایط عینی میتواند از مهمترین عوامل تغییر، نه تنها برای زنان، که برای کل جامعه باشد.
در ایران به طور مشخص جنبش زنان در کانون تحولات سیاسی قرار داشته و نیرویی توانمند در ایجاد تغییرات اجتماعی محسوب میشود. بهرغم این توانایی، وجه مبارزاتی جنبش زنان در مراحلی فروکش کرده، اصلاح طلب شده و به همزیستی با نظام های مردسالار تن داده یا دچار نسبیتگرایی شده و بیشتر به فرهنگ معطوف گردیده، در نتیجه مبارزات زنان محدود شده ونتوانسته است همواره درعرصههای اجتماعی حضورموثر داشته باشد. یکی از بروزات این مسئله حضور کمرنگ زنان در اعتراضات مردمی دی ماه اخیربود. اگر چه حرکت خودجوش « دختران انقلاب» در اعتراض به حجاب اجباری چند روز پیش ازاعتراضات دی ماه، که انعکاس جهانی یافت وهمچنین حضور پررنگ زنان در تجمعات معلمان، بازنشستگان، پرستاران، مالباختگان، دانشجویان و سایر حرکات اعتراضی جای خالی آنان را در جنبش دی ماه پر کرد.
جنبش جهانی زنان در ابتدا علاوه بر مبارزه با تبعیضات جنسیتی اهداف دیگری چون مقابله با تبعیضات نژادی، فرهنگ سود و سلطه، منافع نظامی و موقعیتهای فرودست زنان را برای خود تعیین کرده بود، اما در ادامه عمدتا به حرکتهای درخودی تبدیل شد که یارای رسیدن به شتاب سرسام آور وقایع اجتماعی را نداشت. سرمایه داری طی حیات خود نشان داده که انعطاف پذیری زیادی در تطبیق با شرایط و حفظ مناسبات سودجویانه خود دارد و یکی از شیوههای موثر آن در این جهت مسخ و تغییر ماهیت جنبشهای اعتراضی است. سرمایهداری از این شیوه برای تغییر هویت اعتراضی زنان استفاده نمود، الگویی از زن و زنانگی ساخت و پرداخت و در برابر مبارزات زنان قرار داد که کمابیش به زمینهی سیاسی اجتماعی مسائل بی توجه بوده و بدین ترتیب سعی کرد جوهرهی عصیانگری جنبش زنان را کنترل نماید، همانگونه که با بسیاری از جریانات اعتراضی و سمبلهای مبارزاتی نیز چنین کرد. استفاده از چهره سمبلیک چریک مبارز « چه گوارا» بر روی لباسهای برند آمریکایی یکی از نمونههای این فریبکاری است.
اما ستم بر زن، تنها منحصر به سرمایهداری نبوده بلکه ستمی ست دیرین و مقاوم که درطول تاریخ در تارو پود مناسبات اجتماعی تنیده شده است. این ستم درحیطههای مختلف اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، نژادی، مذهبی، قومی نهادینه شده ودر برهههای مختلف تاریخی کلیهی ساختارهای موجود، خانواده، نظام آموزشی، عرف، سنت، مذهب و قوانین آن را تولید و بازتولید میکنند. در سیستم طبقاتی و سلطهگر، مناسبات طبقاتی و مناسبات قدرت درهم تنیده شده وتمامی اشکال ستم با هم ارتباط متقابل دارند وبر هم تاثیرمیگذارند. در این سیستم کلیه اشکال سرکوب ازجمله سرکوب جنسی و سرکوب سیاسی در ارتباط مستقیم بوده و جدایی ناپذیرند وتبعیض جنسیتی همانند سایر تبعیضهای موجود دراین بسترمحقق می گردد. حلقههای متقاطع ستم، ارتباطی دیالکتیکی با هم دارند و نمی توان بین این حلقهها اولویت بندی کرد یا تقدم و تاخری برای آن قائل شد. مبارزه برای رهایی زنان درتمامی این سطوح نمود دارد و باید آگاهانه برعلیه کلیت سیستم کانالیزه گردد.
زنان منافع اقتصادی یکپارچهای ندارند ولی منافع جنسیتی مشترکی دارند که آن را محور مبارزات خود قرارداده اند. بهرغم جایگاههای متفاوت اقتصادی، بخش رادیکال جنبش زنان نمیتواند مبارزات طبقاتی را نادیده بگیرد و مبارزات خود را جدای از آن بداند، یا به مذهب به عنوان یک عامل سیاسی و فرهنگی موثر در ایجاد و تثبیت تبعیضات جنسی بی تفاوت باشد، در واقع یکی از ضعفهای جنبش زنان ایران نپرداختن به جایگاه دین در قدرت سیاسی و ساختار زن ستیز دینی است. در جوامعی مانند ایران، اسلام همواره ایدئولوژی طبقات حاکم بوده و در جهت منافع قدرت مداران عمل کرده و از بزرگترین اهرمهای تحمیل فرودستی به زنان بوده وهست. در این ارتباط، حجاب اجباری به عنوان نماد ایدئولوژیک اسلام سیاسی، مهمترین ابزار سرکوب زنان بوده و از بعدی دیگر روحیهی تسلیم را در زنان دامن زده و به نوعی تضمین کنندهی روابط قدرت بین زن و مرد است و باید از محورهای اصلی اعتراضات زنان قراربگیرد.
همچنین جنبش زنان نمیتواند کارخانگی و نهاد خانواده را که یکی از کلیدیترین نهادهای سرکوب و استثمار زنان است به نقد نکشد و یا به بروزات فرهنگ مردسالاری درقالب مفاهیمی چون بکارت، غیرت، ناموس، نام خانوادگی، ارث نپردازد. این واژهها بار جنسیتی داشته و ماهیت زن ستیزانهی روابط جنسیتی را بازتولید میکنند. جنبش زنان نمیتواند صنعت سکس وفحشا را به عنوان سودآورترین تجارت سرمایهداری افشا نکند یا در مورد مافیای مد و توریسم جنسی روشنگری نکند. درمجموع با توجه به حضور زنان درعرصههای مختلف اجتماعی مبارزه آنان نیزدرهمهی این عرصه ها ضروری ست، درغیراین صورت نمیتواند تاثیرگذاربوده و تداوم داشته باشد.
عبارت کلیدی «شخصی سیاسی است» مصداق عینی سیاسی بودن مبارزات زنان و از مهمترین دستاوردهای جنبش زنان است که دوگانگی سنتی عمومی و خصوصی را به چالش کشید و نشان داد که هر چیزی را که قبلا خانوادگی و خصوصی محسوب میشد در واقع مسئلهای مشترک و عمومی است. هر عملی انباشته از معنایی اجتماعی است و خصوصیترین و پنهان ترین مسائل زنان جدای از عرصه عمومی و مناسبات قدرت وسلطه نیست. زنان برای مقابله با مردسالاری نه تنها باید با مردان و زنان مردسالارمقابله کنند بلکه با دولت، قدرت سیاسی و کلیهی مناسبات سلطه نیز باید مبارزه کنند. مرزبندی و تفکیک عرصه خصوصی و عمومی و یا مطالبات سیاسی از مطالبات جنسیتی و تعیین عرصههای جداگانه برای آن به همان نقطهای ختم میگردد که نه تنها مبارزهی سیاسی را از مبارزهی جنسیتی جدا میکند بلکه تمامی عرصههای مبارزاتی را از هم جدا می کند. نمود این طرز تفکردر سالهای گذشته در جریانات سیاسی، جدا کردن مبارزهی سیاسی از زندگی خصوصی بود چه بسا مبارزانی که در جریانات سیاسی رادیکال بودند و در حوزهی زندگی خصوصی کاملا سنتی عمل میکردند. نمود دیگر این نگرش همچنین در جریانات لیبرال و اصلاح طلب زنان دیده میشود که صرفا به مسائل جنسیتی آن هم در محدودهی سیستم میپردازند و مطالبات زنانه را از مطالبات سیاسی جدا میکنند. اما زنان بدرستی پی بردهاند که نه تنها خواستههای جنسیتی بلکه اهداف سیاسی را نیز مد نظر داشته باشند و دراین راستا از سایر جنبشهایی که درعرصه اجتماعی حضور دارند از جمله جنبش دانشجویی و کارگری حمایت کنند.
براساس این نگرش، موجی نوین درجنبش زنان، رساتر از گذشته این جنبش را جنبشی سیاسی میداند، جنبشی که ریشه در سیاست دارد، به عدالت اقتصادی باور دارد و برای آن مبارزه میکند.
فمینیسم و جنبش رادیکال زنان
بهرغم مبارزات گسترده زنان و نقش موثر نظریات فمینیستی به عنوان ابزار تئوریک این مبارزات هنوز هم ردپای این نگرش قدیمی که فمینیسم را جریانی بورژوایی یا انحرافی میداند ویا در نوع کمرنگ ترآن، بهای لازم رادر صحنه پراتیک سیاسی به این نظرات نمی دهد به نوعی درجریانات سیاسی و تفکرات فردی فعالین اجتماعی رسوب کرده است. در حالی که نادیده گرفتن نقش تاثیرگذار نحلههای مختلف فمینیسم در رشد آگاهی وپراتیک زنان، نادیده گرفتن یک واقعیت عینی اجتماعی است. فمینیسم مجموعهای از رویکردها و تئوریهایی است که با هدفی زن محور و به منظوردستیابی به حقوق زنان شکل گرفته و جنسیت را نیز مانند نژاد و قوم زمینهی شکلگیری یک هویت جمعی میداند. بهرغم این هویت مشترک فمینیسم طیفهای گوناگونی را در برمیگیرد. فمینیسم رادیکال که بر اساس تاکید بر نقش بیولوژیک زنان شکل گرفت و گروههای تندروتر آن به هم جنسگرایی متمایل شده و خواهان تغییر نقش بیولوژیک زنان در امرتولید مثل هستند. گروههای پسامدرن و هویت گرا که درک از مسئلهی زن را به یک مقولهی جنسی تبدیل کرده و بر هویتهای متکثر زنانه تاکید دارند و به سایر جنبههای اجتماعی جنسیت نمیپردازند. فمینیسم لیبرال که عمدتا بحث برابری زن و مرد را مطرح میکند و در چارچوب سیستم به دنبال تساوی قانونی و برخورداری از مشاغل و موقعیتهای اجتماعی است. فمینینسم چپ در تطبیق با سوسیالیسم و مارکسیسم مردسالاری را به چالش کشیده وبه مبارزه علیه نظام اقتصادی و سیاسی سرمایهداری مردسالار پرداخته است. فمینیسم فرانسوی از جمله فمینیسم رادیکال تفاوت گرا، فمینیسم پساساختارگرای آمریکایی، آنارکوفمینیسم، فمینیسم فرهنگی، اکوفمینیسم، فمینیسم سیاه، فمینیسم حقوق بشری، فمینیسم سرخ و فمینیسم ماتریالیست که با نگرش ماتریالیستی به مسائل زنان می پردازد. با توجه به تکثر موجود نمیتوان گفت که هدف فمینیسم، تنها مطالبات کلاسیک، خواستههای صرفا زنانه و یا برابری با مردان است بلکه در سطوح مختلف به حوزههای گوناگون فرودستی زنان پرداخته می شود، نقطه اشتراک تمامی نحلههای فمینیسم رفع سطوح مختلف انقیاد زنان است.
از دیدگاه زنان چپ، فمینیسم به معنی عام آن یعنی مبارزه بر علیه تبعیضات جنسیتی، به نوعی موضع گیری سیاسی است و هدف آن تغییراست و مانند هر تفکر دیگری که به دنبال تحولات سیاسی است با پراتیک عجین شده، هدف تنها رسیدن به مطالبات خاص زنان یا برابری با مردان که خود نیز به نوعی اسیر مناسبات سرمایه داری و مردسالاری هستند نبوده بلکه هدف رهایی زنان است، رهایی مقولهای است چند وجهی با ابعاد گوناگون، به معنای رها شدن از تمامی اشکال ستم سرمایهداری و مردسالاری، مناسبات سود و سلطه. دفاع از حقوق انسانی زن، همه جانبه است بیقید و شرط. نمیتوان چون نظریه پردازان فمینیسم فرهنگی، با اتکای بر فرهنگ، جنسیت را از شرایط مادی آن جدا کرد و از مبارزهی سیاسی و مبارزهی طبقاتی شانه خالی کرد بدون در نظر گرفتن این اصل مهم که فرهنگ از مبنای مادی خود جداییناپذیر است و مقاومت فرهنگی به تنهایی قادر نیست اجتماع را دگرگون کرد. یا چون فمینیسم هویت محور با تاکید بر مقاومت خرد به جای مبارزههای سیاسی، و تاکید اغراق آمیز بر نقش فرد در مقابل ساختارهای موجود، و تبدیل فمینیسم از جنبشی سیاسی به حرکت فکری آکادمیک آن را از محتوای مبارزاتیش خالی کرد. فمینیسم چپ، نشات گرفته از شرایط عینی موجود، نه تنها مسئله زنان، بلکه کلیهی حلقههای ستم را که زنجیروار و متقاطع با هم در ارتباطند هدف خود قرار داده و خواهان تغییرات ریشهای سیستم سلطه وسرمایه و کلیه مناسبات قدرت است. این فمینیسم زاییدهی شرایط نابسامانی است که در آن نحلههایی مانند فمینیسم موقعیتی و پراگماتیستی با ساده کردن مسائل زنان به موارد محدود قانونی یا آموزشی، به کلیت سیستم ضد زن بیتوجهی میکنند، یا جریانات نخبه گرا که برای در نغلطیدن به مسائل جاری و ملموس زنان و مبرا بودن از رفرمیسم، خود را از مبارزات روزمره و خاص زنان کنار کشیده و فضای نخبه گرایی را در جنبش زنان دامن میزنند.
جنبش رادیکال زنان جنبشی جنسیتی، سیاسی است که با هرگونه ستم بر زن مبارزه میکند، ضد نئولیبرالیسم است، مستقل از سرمایهداری، مناسبات قدرت، مردسالاری، مذهب و کلیهی نهادهای حکومتی و وابسته به قدرت، سرمایه، سود و سلطه بوده و از مبارزات جنبشهای دیگر بر علیه سیستم حاکم حمایت میکند. این جنبش خواستههای کل زنان، بویژه زنان زحمتکش را در نظر دارد و پرداختن ریشهای به فرودستی زنان از زاویهی اقشار فرودست آن را رادیکالتر و ریشهایتر میکند. هرطیفی از زنان در مسیر مبارزاتی تا مرحلهای که با خواستهایشان هماهنگ است پیش میآیند و سپس متوقف میشوند، اما رادیکال ترین آنان، بخشی است که مبارزه را تا آخرین مرحله یعنی از بین بردن هر گونه تبعیض و ستم جنسیتی، طبقاتی، نژادی، دینی، قومی و رسیدن به جامعهای عاری از هر گونه ستم، استثمار و سلطه پیش میبرد. این بخش از جنبش زنان ساختاری افقی، فاقد سلسله مراتب و دمکراتیک داشته ونسبت به نخبهگرایی موضعگیری دارد. این بخش با گسست از چپ سنتی و فمینیسم سیستمی در جهت شکلگیری و رشد حرکات رادیکال زنان تلاش کرده و در پی خلق مفاهیم و شیوهی نوین مقاومت و مبارزه به منظوررهایی زنان است. این بخش در جهت رادیکالیزه نمودن تئوری و پراتیک جنبش زنان از طریق تطبیق آموزههای چپ با شرایط موجود تلاش میکند و معتقد است زمان آن فرا رسیده که در هم تنیدگی ستم جنسیتی را با سایر ستمهای موجود، در تئوری و پراتیک به کار بسته، وجوه ضدسرمایهداری، ضد مردسالاری و ضد سلطه را در جنبش زنان غالب کرده وآن را در رادیکالترین سطح طیف چپ قرار دهد و در این پروسه رادیکالترین آرمان رهایی زنان را تحقق ببخشد.
متاسفانه بخش دیدگاههای این مطلب بسته است.