تقی روزبه: چرا ترامپ، اکنون، بیت المقدس را پایتخت اسرائیل اعلام کرد؟

این که چرا ترامپ حالا و به شکل تقریبا ناگهانی بیت المقدس را به عنوان پایتخت اسرائیلی ها برسمیت شناخت و این که چه نسبتی با استراتژی منطقه ای و رویکرد تاکنونی آمریکا به عنوان میانجی صلح بین فلسطین و آمریکا دارد، اینک به یک پرسش مهم تبدیل شده است. ….

بدیهی است که پاسخ حتی الامکان درست و دقیق پرسش با توجه به گره کور کلاف درهم پیچیده مناقشات و بحران های عدیده حاکم بر منطقه و واکنش ها و پی آمدهای مهم ناظر بر این تصمیم، می تواند به درک بهتر از تحولات آتی منطقه ای که ترامپ و دولت آمریکا از کنش گران مهم آن است کمک کند و البته در همین رابطه بین رسانه ها و مفسران پاسخ ها و تاکیدات متفاوتی وجود دارد. در این نوشته به شکل فشرده ای به مهمترین دلایل و نکات دخیل در این تصمیم گیری و پی آمدهای آن اشاره خواهد شد… گرچه پرونده این بحث تا روشن شدن همه وجوه و رفع ابهامات این تصمیم هم چنان بازخواهد بود:

الف– چنان که می دانیم این تصمیم ترامپ با اسقبال کنگره هم مواجه شده است و عملا و عمدتا حمهوری خواهان و حتی تاحدی حزب دموکرات هم پشت آن است. یعنی موقعیت متزلزل ترامپ را در طبقه سیاسی حاکم تقویت می کند.

ب– البته فواید جنبی هم چون تحقق وعده انتخاباتی و جلب حمایت آوانچلیست ها “مسیحیان صهیونیسم” و یا بخش مهم و متنفذی از یهودیانی که از او حمایت مالی وسیاسی فعال کردند و می کنند هم دارد.. یعنی طبق این دو فقره دلیل تا آنجا که به داخل خود آمریکا مربوط شود در مجموع به نفع اوست؛ گرچه مخالفین فعالی هم دارد. اما ددرسطح جهانی برعکس اس، یعنی موقعیت او را بیش از پیش به چالش می کشد. با این همه کسی که صریحا می گوید، در همه چیز نخست آمریکا، نمی تواند برای افکارعمومی جهان چندان ارزشی قائل شود، و الا به آن آسانی از پیمان محیط زیست و. یونسکو و … خارج نمی شد و یا با توئیت کردن های آن چنانی به جنگ افکارعمومی نمی رفت. اشتباه و خطای لپی در کارنیست و به سخره گرفتن افکارعمومی جهان از پی آمدهای اجتناب ناپذیراستراتژی جهانی ترامپ است. بنابراین بطورکلی ترامپ همانطور که در موردبرجام و یا پیمان پاریس و یا ترانس پاسیفیک و مهاجرین … عمل کرد در این مورد هم از همان اول مصمم بود و آمده بود که شناسائی و اانتقال سفارت به تل آویو را که بزعم وی رؤسای جمهوری بی عرصه و ترسوی قبل از وی تنوانسته بودند مصوبه کنگره را اجرائی کنند، اجراکند. تلف کردن وقت حول موضوعاتی مثل میانجی گری صلح که مستلزم حفظ چندجانبه گراپی و تداوم همان سیاست های “کهنه” گذشته است اساسا با رویکرد عمومی دولت جدید آمریکا خوانائی نداشت و بیشتر میزاث گذشته و و بال گردن بود تا سیاست موردنظرخودوی که باید هرچه زودتر شر آن را از سرخود وا می کرد. با این همه پیچیدگی های بحران های منطقه و بویژه مبارزه با اولویت داعش و شرایط بهم ریخته منطقه بود که موجب شد ولو بطورتاکتیکی و مصلحتی آن را به تعویق بیاندازد و در این فرصت تلاش کند با فریب مردم منطقه و جهان و فلسطین، شانس خود را با سودای صلح به عنوان بزرکترین “دستاورد قرن” به داو بگذارد. که در عین حال راه را برای دوقطبی کردن منطقه حول استراتژی اصلی خود بین ایران و سایرکشورهای مطنقه خود هموارترکند. گرچه در واقعیت امر شانس آن با کاسته شدن محسوس فشار به اسرائیل حتی کمتر از رؤسای قبلی آمریکا بود.

اما به نظر می رسد که سه موضوع در منطقه موجب شد که سریعا به سیاست اصلی و واقعی بر گردد و آن را در دستور قرار بدهد:
یکی مربوط به دشواری و پیچیدگی واقعی و مزمن بودن خود مساله و بحران فلسطین و اسرائیل و ناکامی اش در عدم پیش رفت صلح و پیش برد پروژه دو دولت و دو کشور بود. او متوجه شد که خواست اسراپیل و فلسطین را نمی توان باهم جمع کرد و او کسی نیست که بتواند این کار را که مستلزم فشار مضاعف به اسرائیل بود به سرانجام برساند. دوم واقعه شکست داعش و اعلام پیروزی بود. تاکنون بدلیل آن که جنگ با داعش را به عنوا ن اولویت اول خود تعیین کرده یود نمی خواست که با شناساپی بیت المقدس اوضاع را بهم بریزد. مساله سوم: ازمدت ها پیش ترامپ و تیم مشاورانش سیاست های رژیم ایران را به عنوان مهم ترین خطر برای منافع و نفوذ آمریکا و متحدین منطق ای خود، اعراب و اسراپیل، عنوان کرده بود. در حالی که هنوز جنگ علیه داعش ادامه داشت، به موازات آن مشغول آماده ساختن شرایط منطقه برای پیش برد استراتزی منطقه ای خود یعنی ایجاد و آماده سازی بلوک بندی منطقه ای علیه ایران بود. بخصوص روی یک قطب عربی با نقش عربستان سرمایه گذاری می کرد. بدیهی است که با اعلام پیروزی بر داعش ( که تقریبا هم زمان از زبان ترامپ و روسیه و سوریه و ایران و هم عراق شنیده شد و هرکدام به فراخور اهداف خود ). باین ترتیب دوره پسا داعش با شرایط تازه و دستورکارهای تازه همراه گشت.

طبق این استراتژی نه فقط از جنبه سیاسی و تبلیغاتی بلکه بطورعملی هم دیگر می بایست اولویت نخست به سمت و سوی ایران به عنوان آماج اصلی کمانه می کرد. اما ضمنا در این مدت برای ترامپ و مشاورین او روشن شد که با طناب بلوک کشورهای عربی به رهبری عربستان نمی توان به چاه رفت و به مقابله مؤثر با نفوذایران پرداخت. چرا که عربستان نشان داد چه به لحاظ بحران های داخلی و چه معضلات منطقه ای و ناکامی هایش (در لبنان و یمن و سوریه و یا د ر قطر و …) دارای آمادگی لازم و بالفعل برای ژاندارمی نیابتی منطقه و پرکردن خلا نیست که خود وبال گردن آمریکاست. که البته دولت آمریکا به شکل ضمنی و اخیرا با صراحت بیشتر ناخرسندی خود را از سیاست های ناپخته و نسیجیده آن رسما اعلام کرده است (درمورد یمن و محاصره و… یا لبنان و… یا محاصره قطر….) .. و این درحالی است که ترکیه نبر به عنوان یک متحدمنطقه ای مهم و عضوناتو مدتی است با انواع مانورها و ازجمله خریداس اس ۴۰۰ ار روسیه و مشارکت در بلوک موازی حاضرنیست صرفا در زمین آمریکا بازی کند که خود دلایل متعددی دارد که یکی از آن ها اتحادآمریکا با کردهای سوریه و حمایت تسیحاتی و سیاسی از آن ها بوده است. گرچه آمریکااخیرا با پایان چنگ با داعش وعده هائی در این مورد به دولت ترکیه داده است ولی نه تا آن حد که بتواند رضایت کامل او را جلب کند. در حقیقت برای قراردادن ترکیه در چهارچوب ناتو و سیاست های موردنظر، دولت آمریکا به اشکال گوناگون به ابرازناخرسندی و ایرادفشارهائی نسبت به ترکیه پرداخته است. چنان که اخیرا با گشودن پرونده نقض تحریم های بحران هسته ای و تجارت غیرقانوی با ایران، که سودهای نجومی و سرشاری را نصیب ترکیه کرده، رسیدگی به آن ها را در دستورکارخود قرارداده است تا با تفهیم اتهام به دولت ترکیه این متحد و عضومهم ناتو را باصطلاح براه آورد و در اینده ای که قراراست فشارهای تحریمی تازه ای به ایران وارد شود، دیگر جرئت نکند تحریم های موردنظرآمریکا و احتمالا غرب را بشکند. مصر هم به عنوان یک کشورمهم عربی وضعیتش روشن است. همه این ها باعث شد که ترامپ و مشاورانش به این نظر برسند که تعویق بیش از این شناساپی بیت المقدس وقت تلف کردن است. چون هم چشم اندازنزدیکی برای توافق و صلح وجودندارد و هم مبارزه با داعش اساسا به هدفش رسیده و مهم تر از آن ها، بلوک عربی هم به خاطراختلافات و بحران هائی که خود با آن مواجهند آشفته بوده و فعلا قادرنیست که باراصلی استراتژی جدید منطقه ای را به دوش بگیرد. لاجرم به این نظر می رسد که الان فرصت مناسبی برای برسمیت شناختن پایتخت ادعائی اسرائیل فراهم شده است که نباید از دست برود. از آن جا که عملا اسرائیل مهم ترین و محکم ترین و قوی ترین متحدآمریکا در منطقه است با شناسائی بیت المقدس و جلب حمایت راست ها و تقویت موقعیت ناتانیاهو، می تواند هم موقعیت داخلی خود در داخل آمریکا را تقویت کند و هم با افزایش مداخله و نقش آفرینی اسرائیل در منطقه در دوره پساداعش و در همکاری بیشتر با کشورهای عربی بهتر می توانند با نفوذ و توسعه طلبی ایران به عنوان خطرعمده و پرکردن خلا منطقه ای مقابله کنند. تصوردولت آمریکا و مشاوران ترامپ آن است که علیرغم نارضایتی ها و موج های عتراضی علیه شناسائی بیت المقدس، گرایش عمومی اکثرمتحدین عرب آمریکا به عمده کردن خطرایران نسبت اسرائیل دست بالا را دارد و خواهند توانست با کوبیدن بر طبل ایران موج های نارضایتی را کنترل کنند.

با این همه یاید افزود که اولا این قماری است که معلوم نیست برنده اش کیست. چرا که نه فقط با افروختن خشم و تحمیل تحقیر بر مردم منطقه زمینه های رشدجریانات بنیادگرای را فراهم می کند و باصطلاح خوراک ایدئولوژیک برای آن ها فراهم می کند بلکه حتی مستمسک جدیدی برای رژیم هائی مثل ایران فراهم می کند و ثانیا گرچه برآمد دیده ای بنام ترامپ از جمله واکشی است به افت و بحران هژمونی دولت آمریکا، اما این واکنش الزاما به معنی پاسخ به آن نیست و اساسا دولت جذیذآمریکا لاقل فعلا و تا اطلاع ثانوی دیگر خواهان آن نوع هژمونی ۷۰ سال گذشته نیست. امریکا اکنون می خواهد از زیرتمامی آن بارها و تعهدات آن نوع هژمومی خود را خلاص کرده و با افزایش وزن و اقتدارخود و یکه تازی اقتصادی و سیاسی و نظامی، قدرت چانه زنی خود را بالاببرد و از همین منظر دینا را بزیر”هژمونی” خود در بیاورد…

——————————————————-
منبع:
http://taghi-roozbeh.blogspot.se

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.