برونو گیگ: چرا آزادی بیان قصۀ شاه پریان است

متن حاضر «چرا آزادی بیان قصۀ شاه پریان است» موضوع آزادی بیان را در متن فرانسه مورد بررسی و انتقاد قرار می دهد، ولی گزینش این منطقۀ جغرافیائی از دیدگاه خواننده می تواند نمادینه تلقی شود، زیرا نقد برونو گیگ به فرانسه محدود نمی شود  و امری ست جهان شمول. ….

————————————————-

چرا آزادی بیان قصۀ شاه پریان است
نوشتۀ برونو گیگ
ترجمۀ حمید محوی

Résultat de recherche d’images pour “Bruno Guigue”
Bruno Guigue

مرکز مطالعات جهانی، ۱۷ سپتامبر ۲۰۱۷

دربارۀ برونو گیگ : مقام عالی رتبۀ دولت فرانسه، مقاله نویس و سیاست شناس، استاد فلسفه در دبیرستان و استاد یار روابط بین المللی در دانشگاه رئونیون. او نویسندۀ ۵ کتاب است «منشأ جنگ اسرائیل و عرب، ندامت پنهان غرب، هارماتان ۲۰۰۲» یکی از این کتابهاست و سدها مقاله. برونو گیگ بخشدار شهر سنت، در سال ۲۰۰۸ به دلیل نوشتن جمله ای که به «نباید گفت ها تعلق دارد» یعنی افشای «ارتش اسرائیل کودکان فلسطینی را به قتل می رساند» توسط میشل آلیو ماری وزیر کشور فرانسه از مقام خود بر کنار شد.

من از این نویسنده تا کنون دو مقاله بفارسی ترجمه کرده ام » «بن بست استعمار نوین در ساحل» و «نیرنگ حقوقک بشر»

پیشگفتار مترجم:
متن حاضر «چرا آزادی بیان قصۀ شاه پریان است» موضوع آزادی بیان را در متن فرانسه مورد بررسی و انتقاد قرار می دهد، ولی گزینش این منطقۀ جغرافیائی از دیدگاه خواننده می تواند نمادینه تلقی شود، زیرا نقد برونو گیگ به فرانسه محدود نمی شود  و امری ست جهان شمول. در گذشته مقالات متعددی خصوصاً در رابطه با مشکلاتی که کپی رایت برای انتشار رایگان ترجمه هایم ایجاد می کرد نوشته بودم که مشخصاً با موضوع همین قصۀ شاه پریان در پیوند تنگاتنگ قرار می گیرد. و خیلی خوشحالم که این مقاله را بفارسی ترجمه کرده ام، بنظرم می رسد که این نوشته باید، بقول خود برونو گیگ در همین مقاله یکی از همانهائی باشد که از چنگ سانسور گریخته : «هر سخنی که از سانسور طبقۀ حاکم عبور کند یک پیروزی ست، ولی همواره درختی را ماند که جنگل انبوه را از نظرها پنهان می کند».

آزادی بیان جزء اصول والاگرانه ای ست که رژیمهائی که خود را متمدن می نامند و مدعی «دموکراسی» هستند می توانند به رعایت آن افتخار کنند. برای ایدئولوژی لیبرال مسائل خیلی ساده است. لیبرالها می گویند به این علت که ما آزاد و برابر هستیم، همگی از امکان بیان خودمان به شکلی که می خواهیم برخورداریم. با بستگی به خوی و خصلت خودمان، آزادی خدشه ناپذیر در دسترس همۀ ما خواهد بود. در این جهان کمال مطلوب در جائی که آزادی آماده و تحقق آن فقط در انتظار ابتکار عمل فردی ما به سر می برد، گوئی هر فرد یک رابینسون کروزوئه در جزیره ای دور افتاده است تا سرانجام جهان را منطبق بر تخیلات خودش بنا کند، در این صورت آزاد است که در هر شرایطی خودش را بیان کند.

در واقع، چیزی را که می بایستی آزادی بیان باشد، کافی ست به روشنی فرموله کنیم، همان گونه که در بالا مطرح کردیم، تا پی ببریم که در رژیم اجتماعی ما نه فقط غیر واقعی بلکه مطلقاً ناممکن است.

غیر واقعی ست، در واقع، به این علت ساده که همۀ شهروندان نمی توانند این آزادی را در شرایط یکسان به کار ببندند. وقتی از آزادی بیان به شکلی که در دموکراسی غربی رواج دارد تمجید به عمل می آوریم، در واقع آزادی را در مفهوم ذهنی انتزاعی به مفهوم مجازی آن درک کرده ایم (و واقعیت عینی ندارد)، همانگونه که مارکس می گوید صوری ست، و بگونه ای دربارۀ آن حرف می زنند و به دلایلی تکیه می کنند که گوئی تنها کافی ست دهانمان را باز کنیم تا از این آزادی شکوهمند که در اختیار همه قرار داده شده بهره مند شویم.

ولی این آزادی که این همه به آن می بالند چیزی بجز افسانۀ شاه پریان نیست. زیرا در عمل و زندگی عینی، و نه فقط امکان سهل و سادۀ مجازی چنین عملی، به امکاناتی نیاز است که ما به شکل برابر در اختیار نداریم. در جهان افسانه ای لیبرالیسم این نابرابری هیچ مشکلی ایجاد نمی کند، ولی آنچه مشکل ایجاد می کند این است که ما در جهان واقعی زندگی می کنیم. چه اهمیتی دارد که من به همان نظریه ای که همسایه ام از آن دفاع می کند باور نداشته باشم، ولی نمی توانیم نسبت به این موضوع بی اعتنا باقی بمانیم که او ممکن است یک روزنامه داشته باشد، در حالی که من از داشتن چنین رسانه ای محروم هستم و هیچ روزنامه ای در اختیار ندارم. روشن است که در این صورت آزادی بیان او معادل آزادی بیان من نیست.

در جامعه ای که یک اقلیت بخش مهمی از سرمایه را در اختیار دارند، روشن است که برخی «آزادتر» از دیگران هستند. زیرا تمرین آزادی بیان را بخودشان منحصر می کنند، در واقع ثروتمندان فقرا را از آزادی بیان محروم می کنند.

با در نظر گرفتن وضعیت عینی آزادی بیان، می توانیم نتیجه بگیریم که در تلاقی  با موضوع مالکیت ابزار بیان قرار می گیرد. در فرانسه، ده نفر میلیاردر تقریباً همۀ رسانه های نوشتاری و صدا و سیمائی، ملی و منطقه ای را در مالکیت خود دارند ولی از روی  عشق به «آزادی بیان» نبوده که این صاحبان سرمایه کنترل رسانه ها را در اختیار گرفته اند. اگر چنین می بود، خط انتشاراتی این مؤسسات انتشاراتی این همه در حد کاریکاتور یک دست و یک پارچه از آب در نمی آمد، و به این آشکاری بی هیچ ابهامی انتخاب ایدئولوژیک قشری را که می خواهد جهان بینی خود را تحمیل کند منعکس نمی کرد. مارکس می گفت «آزادی رسانه ها، آزادی سرمایه داران برای خرید روزنامه ها و مجلات است تا ا افکار عمومی را با منافع بورژوازی همآهنگ سازند». ضرب آهنگ تبلیغات رسانه ای که کهنه کاران مالی را به کاخ الیزه هدایت کرده مثال بارزی ست.

ممکن است بگویند که با وجود این دستیازی به رسانه ها می توانیم به شکلی که می خواهیم خودمان را روی صفحه بیان کنیم. البته این موضوع هم حقیقت دارد و هم ندارد. خوشبختانه چند سایت پر رفت  آمد از سوی داوطلبان فعال شده و گزارشات آلترناتیو را پخش می کند و گوی را از دست گفتمان حاکم ربوده است. ولی این مبارزه با سلاح برابر انجام نمی گیرد. رسانه های حاکم امکانات کلانی در اختیار دارند که نه فقط از سوی سهامداران خصوصی شان تأمین مالی می شوند بلکه از بودجه های کمکی دولتی نیز برخوردارند. نهاد مرکزی جبهۀ اروپای آتلانتیست، یعنی روزنامۀ «لو موند» Le Monde، برای مثال، ۴۵۳۸۰۰۰ یورو در سال ۲۰۱۵ از دولت دریافت کرده است. البته، این کمک های مالی مانعی برای این روزنامه نبوده که حرفهای شاخدار منتشر کند. حتا می توانیم حدس بزنیم که رابطۀ علت و معلولی نیز وجود داشته است.  همه به یاد می آورند مقالات متعددی که این روزنامۀ مرجع تا چه اندازه دربارۀ سقوط فوری بشار اسد که منطبق بر نظریات وزارت امور خارجۀ فرانسه بود منتشر می کرد.

اگر سایتهای خبری آلترناتیو یک دهم آن مبلغی را دریافت می کردند که به حساب ۹ میلیاردر برای سر پا نگهداشتن برگه های ابتذال آمیزشان واریز می شود، در این صورت به سختی می توانیم تصور کنیم که چه تحولی می توانست روی دهد. ولی خطری وقوع چنین تقسیم عادلانه ای را برای کمک یا سهم اجتماعی تهدید نمی کند و به روز نخواهد شد. نظام رسانه ای در دموکراسی لیبرال، در واقع، روی تمرکز سرمایه و بذل توجه قدرت پایه گذاری شده است. یک روزنامۀ خوب روزنامه ای ست که آنچه را که باید گفت می گوید، یعنی از دیدگاه الیگارشی، و روزنامه ای ست که دولت امکانات حذف حریف را در اختیار  آن قرار می دهد. نقطۀ اوج وقتی بود که وزیر برگزیدۀ آموزش و پرورش ملی دستور داد که به دبیرستانی ها ده روزنامۀ رایگان بدهند و در عین حال دانش آموزان را از جستجوی اطلاعات در انترنت بازدارند. وقتی از گهواره دستشان را می گیرند، هیچ تردیدی وجود ندارد که بهترین نتایج را بدست خواهند آورد.

از وقتی که الیگارشی فضای رسانه ای را مُهر و مُوم می زند، آزادی بیان نیز چیزی نخواهد بود بجز حقوق صوری که کار عملی آن به کسانی اختصاص خواهد داشت که در خدمت این نظم رسانه ای هستند.

آزادی بیان در فضای اورولی orwellien به دیکتاتوری پیشداوریها و نظریات رایج بین توده ها خلاصه می شود، محاکمۀ «توطئه باوران» به مثابه محاکمۀ جادوگران در نوع مدرن اجازه داد تا آنانی را که نظم رسانه ای حاکم را بر نمی تابیدند خنثی کنند. ولی چنین محاکمه ای کافی نبود. زیرا نه فقط به دلیل حضور سهامداران خصوصی فضای رسانه ای از ایدئولوژی حاکم اشباع شده بلکه  هوشیارانه در مراقبت از فضای عمومی می کوشند تا همچنان زیر کنترلشان باقی بماند. از ورود روشنفکری در ابعاد نوآم چامسکی Noam Chomsky به مجلس شورای ملی (در پاریس) که قرار بود بیانیۀ علمی ایراد کند (و مدال طلای زبان شناسی دریافت دارد) جلو گیری کردند. اتهام او خطای عقیدتی بود که به او نسبت دادند (زیرا اسرائیل و ایالات متحده را به خطا انتقاد کرده است) و سرانجام خانۀ فرهنگی بلژیک در پاریس از او استقبال کرد.

برای نجات آنچه از این آزادی بیان در حال مرگ برجا مانده، می توانستیم امیدوار باشیم که خدمات عمومی در زمینۀ اطلاعاتی، خارج از بُرد سوداگران و لابی ها، وزن معادلی ایجاد کند. بی آنکه روی مداخلۀ قدرت حساب کنیم.

اخیراً سری گزارشات بسیار جالبی را در برنامۀ « چشمی به روی سیاره» “Un oeil sur la planète” که به سوریه اختصاص داشت دیدیم که با مهارت حرفه ای استثنائی توسط تیم فرانس ۲ تهیه شده بود و وجود متناقض مصیبت سوریه را نشان می داد. نکتۀ مهم این بود که گزارشات «چشمی به روی سیاره» دربارۀ سوریه با تعبیر رایج و حاکم از جنگ نیابتی کاملاً فاصله گرفته بود. ولی لابی هائی که از منافع ناتو و اسرائیل دفاع می کنند این برنامه را پاکسازی کردند. برنامۀ «چشمی به روی سیاره» پس از پانزده سال خدمت بی شائبه از برنامه های شبکه حذف شد. هیچ انگیزه ای برای این حذف نابهنگام مطرح نشد : آنچه را که باید گفت (آ ک ب گ) (به فرانسه CQFD : Ce qu’il faut dire).

برای دفاع از آزادی بیان، ابتدا باید از نسبت دادن واقعیتی که به آن تعلق ندارد اجتناب کنیم و به این معنا که از تحریف واقعیت عینی خود داری کنیم و چیزی را که آزادی بیان نیست بجای آزادی بیان معرفی نکنیم.   غالباً بگونه ای رفتار می کنیم که گوئی هر فردی آزاد است و می تواند از آزادی بیان برخودار باشد، در حالی که تحقق چنین امری بستگی به امکاناتی دارد که شهروند ساده و عادی از آن بی بهره است. تا وقتی که این امکانات در انحصار بورژوازی سوداگر باقی بماند، تحقق آزادی توهمی بیش نخواهد بود. در دعاوی دموکراسی امّا، آزادی رسانه ها پارچه ای ست که طبقۀ حاکم با آن لباسی برازندۀ قامت خویش می دوزد تا افکار عمومی را تحریف و برای دریافت داده های هدفمند این طبقه آماده کند. چامسکی می گوید : «تبلیغات برای دموکراسی معادن باتون برای دیکتاتور است». هر سخنی که از سانسور طبقۀ حاکم عبور کند یک پیروزی ست، ولی همواره درختی را ماند که جنگل انبوه را از نظرها پنهان می کند. یگانه راه برای ارتقاء پلورالیسم، برکنار کردن بی قید و شرط قدرتهای حاکم بر رسانه ها است.

La source originale de cet article est Mondialisation.ca
Copyright © Bruno Guigue, Mondialisation.ca, 2017

لینک متن اصلی :

https://www.mondialisation.ca/pourquoi-la-liberte-dexpression-est-un-conte-de-fees/5609321

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.