تقی روزبه: انقلاب اسلامی و محلل هایش!

به بهانه درگذشت ابراهیم یزدی و نقش او در پیوند عمامه و “کراوات” به مثابه نماد سیطره بخش سنتی- واپسگرای جامعه بر بخش های مدرن! ….

مهندس بازرگان و ابراهیم یزدی دو چهره شناخته شده و مؤثرنهضت آزادی بودند. پیوند روحانیت به سردمداری خمینی با نهضت آزادی و قراردادن افراد شاخص آن در ویترین خودآرائی اسلام سیاسی در اوان شکل گیری و در بحبوحه طوفانی تصرف قدرت، و نقش آن ها در هموار کردن مسیرهیولای انقلاب اسلامی و تثبیت آن غیرقابل کتمان است. از همین رو سرگذشت ابراهیم یزدی را باید بخشی از تاریخ شکل گیری اسلام سیاسی آن هم با واپسگرایانه ترین قرائت بشمارآورد. در حقیقت به صحنه آمدن اسلام سیاسی و روحانیت مرتجع با ایده های عصرچوپانی- قبیله ای بدون پیوندبا کراوت و با تکنوکرات ها و سیاستمداران و صخنه گردانانی از نوع مهندس بازرگان و ابراهیم یزدی ها… در آن شرایط جهانی و داخلی ممکن نبود و خمینی با شم سیاسی قوی خود بخوبی چنان ضرورتی را تشخیص داده بود و حتی به خیل پیروان و نیزمریدان معمم و پروپاقرص خود که در هضم آن مشکل داشتند، آن را تحمیل کرده بود. بازرگان و یزدی به عنوان افرادشاخصی از طیف روشنفکران دینی-سیاستمدار به روحانیت فوق ارتجاعی این اجازه را داد که بدان سهولت هم بخش های بزرگی از مردم ایران بخصوص اقشارمدرن و تحصیل کرده را بفریبد و هم افکارعمومی جهان و بخصوص قدرت های بزرگ را. حداقل بدون نقش آفرینی ها آن ها در زدن پل بین سنت و مدرنیسم، هم چون حلقه های واسط هموارکننده هژمونی اولی بردومی ناممکن بود. نقش آن ها در ایجاد و دامن زدن به همذات پنداری جامعه با خمنیی و رو حانیت و روندواپسگرائی که خمینی و روحانیت نمادآن بودند در ایجادنوعی نوعی کرختی اجتماعی نسبت به خطردر حال وقوع و در هم شکستن اخگرمقاومت بخش های مدرنی که زمانی انقلاب مشروطیت آفریدند و مصدق را در برابراستبدادشاهی برافراشتند، مهم و درخورتوجه بود. مسأله فقط آرایش ویترین انقلاب اسلامی در دمدمه آن طوفان بزرگ نبود، بلکه بسترپیوندفرادستانه عمامه و کراوات، هم چون نمادپیوندبخش های مدرن و بخش های سنت گرا مدت ها قبل از وقوع انقلاب فراهم شده بود که با جلوی ویترین قراردادن مهندس بازرگان به عنوان اولین نخست وزیردوره قوت یابی اسلام سیاسی ( در حالی که به قول خودبازرگان چاقوی بی دسته ای بیش نبود) تاکتیکی مزورانه و به غایت «ماکیاولیستی» بود برای تخدیراذهان عمومی و تصویرسازی دروغین از چهره دژم و تابن استخوان ارتجاعی در انظارعمومی، اعم از داخل و خارج با هدف محکم کردن چاپای خود درهرم قدرت. در حقیقت چاقوی بی دسته آقای بازرگان از همان منظر یعنی کرخت کردن حساسیت عمومی به ماهیت آن چه که در شرف وقوع بود در آن لحظه های خطیر و سرنوشت ساز برای خمینی که هنوز نه آمادگی و نه جرئت آن داشت که با چاقوی خود به میدان بیاید، اهمیت بنیادین داشت. بازسازی دوران حساس انتقال و تثبیت قدرت، بدون آن که این آقایان محترم سیاستمدار- دانشمند گامی جلوتر از نوک دماغ خود را به بینند و درک حداقلی از نقش ابزارگونگی و نمایشی خود در آن هنگامه تاریخی و به عنوان محلل عبور از کوران ایام گذار و بی ثباتی به دوره پساانقلاب و ثبات سیستم داشته باشند. آن ها و البته نه تنها آن ها ولی با سهم بیشتر، درحال خلق فرانکشتاینی بودند که بزودی از کنترل آن ها خارج می شد و خود نیز از مغضوبانش می بودند. فراموش نکرده ایم که حتی خمینی مهندس بازرگان را در دمدمه انقلاب به عنوان نماینده خویش برای کنترل اعتصاب کارگران شرکت نفت به کارگرفت… خیلی زود نقش مؤثر وی و امثال وی را در ایجاد، تثبیت و تداوم نظام اسلامی در شرایط نوین تاریخی در یافته بود.

اما نکته مهم آن است که آن چه که به عنوان وصلت عمامه و کراوت در بحبوحه اعتراضات و خیرش های مردم صورت گرفت جز به صحنه آوردن نمایشنامه ای نبود که سناریوی آن از مدت ها قبل و حتی در طی چندین دهه در حال نوشته شدن بود. سناریوی که وظیفه اصلی اش وصلت فرادستانه بخش های سنتی و ارتجاعی جامعه و از جمله بازار و در رآس آن نهاد(روحانیت) و پاس دارندگان مذهب با بخش های مدرن جامعه بود. در اصل فاجعه انقلاب بهمن از پیوندفرادستانه و موفقیت آمیز این دو و از بهم پیوستن دو ریل سنت و مدرنیته ای که از انقلاب مشروطیت راهشان را جداکره بودند سرچشمه گرفت. پیوندی که بالقوه با پذیرش رهبری روحانیت و مذهب همراه بود، رو به گذشته داشت و راه را برای فعلیت بخشیدن به کسب رهبری روحانیت و خمینی بر کلیت تحولات در حال وقوع هموارساخت. ساختمانی که بر روی گسل های آتشفشانی بنا شود، تا چه حد می تواند رنگ و یوئی از خرد و آینده نگری داشته باشد؟ البته ناگفته نماند که در تحریرسناریوئی که انقلاب اسلامی از درونش بیرون جهید و در طی چندین دهه تکوین آن، جریان های گوناگونی به نوبه خود در این غفلت فراگیر سهم داشتند، اما نهضت آزادی و مشخصا بازرگان و یاران وی، هم به لحاظ پرداخت های نظری و هم عملی، بخصوص در سطح دانشگاه ها و بخش هائی از روشنفکران جامعه نقش بارزی داشت و پیشترها در نوشته دیگری به آن ها اشاره کرده ام، اما در این میان سهم نهضت آزادی در برساختن اسلام سیاسی و هموارکردن تسلط بخش سنتی بربخش های مدرن و نهایتا فرودبهمن ویرانگر۵۷ برجسته تر بود* کاری که از عهده خود آن بر نمی آمد. به هرصورت، کلیدواژه تحلیل فاجعه انقلاب اسلامی در چگونگی اتصال فرادستانه ریل بخش های سنتی و واپسگرا با بخش مدرن جامعه و هموارکردن مسیرکسب هژمونی جنبش ضداستبدادی توسط روحانیت بود. و در همین رابطه سهم شخص ابراهیم یزدی و البته همراهانش در ساختن هیولای جدید- فرانکشتاین ولایت فقیه- برکسی پوشیده نیست. این که گفته شود خمینی به زیروعده های خود زد در حقیقت عذربدتر از گناه است. تصاویر و اسنادبیشماری که او را درحال مشاوره دادن به خمینی در پاریس نشان می دهد و یا تصاویری که او در پشت سرخامنه ای درحال اقامت نمازاست کم نیستند. گرچه شاید شماری از ملی-مذهبی ها و روشنفکران دینی هیچ گاه تمایلی نداشته اند که پشت سرخامنه ای نمازبگذارند، اما همین ها حاضرند که با طیب خاطر، پشت سرابراهیم یزدی نماز اقامه کنند!

بهرحال در گذشت او در بستربیماری، درعین حال فرصتی است برای بازخوانی و مرور نقش وی در آن چه که فاجعه انقلاب اسلامی- و متحقق ساختن فرادستی روحانیت بر یک انقلاب ضداستبدادی. با این همه علیرغم عواقب فاجعه بارعروج روحانیت به بارگاه قدرت، آن ها و طیف نزدیک به آن ها تا کنون حاضرنشده اند که نقدی واقعی و بسنده از خود در برساختن و شکل دادن و تداوم جباریت حاکم به عمل آورند و حداقل از این بابت از نسل های تباه شده بعدی به خاطرنقش خویش در این فاجعه پوزش به خواهند. گویا عقدآن ها با نظام اسلامی در آسمان ها بسته شده و پیوندشان با سیستم تا آن حد ناگسستنی و عمیق و عاطفی بوده است، که با وجودهمه نامهربانی ها و مغضوب شدن ها توسط هیولائی که خود نقش بسزائی در برساختن آن داشته اند، هم چنان خود را دلسوزنظام و بخشی جدانشدنی از سیستم ولو همراه با خرده گیری ها، تعریف می کنند. چنان که ابراهیم یزدی حتی در واپسین سال و ماه های حیات خود و در بستربیماری ، با افتخار برگه رای خود به نظام را به تماشای عموم می گذارد. همانطور که گفته شد ظاهرا عقداخوت این دو در آسمان ها بسته شده بود و این گونه نامهربانی ها و حتی نقض یک سویه آن، نمی توانست گردملالی برعارض آن بنشاند!

*- در جائی دیگر به آن ها و از جمله نقش چپ و نگاه نادرستش به روحانیت و خرده بورژوازی سنتی و باصطلاح بورژوازی ملی و ضداستبکباری و ضدامپریالیستی بودن آن در دوره پیش از انقلاب بهمن پرداخته ام اما لازم است در این جا اشاره کنم که آوازه گری آن دسته از لیبرال هائی که بشکل سیستماتیک و فرافکنانه چپ را در تحقق فرادستی حکومت اسلامی مقصردرجه اول عنوان می کنند، عامدانه در حال فراافکنی نقش واقعی و تعیین کننده خود نه فقط در برکشیدن روحانیت و اسلام سیاسی، بلکه هم چنین به لحاظ شکل دادن به بوروکراسی عظیم دولتی و تأمین کادرها و لشکری از متخصصان اقتصادی و غیراقتصادی برای نظام هستند. حتی اکنون هم رژیم بدون حمایت و همکاری خیل تکنوکرات های لیبرال منشی چون جهانگیری ها و نوبخت ها و یا طیب نیاها و بسیاران دیگر یا درعرصه خارجی چون ظریف ها …. قادر به چرخاندن دستگاه عظیم دیوان سالاری خویش و لاجرم ماشین هیولاوش سرکوب نیست و هنرامثال روحانی ها و خاتمی ها و رفسنجانی ها آن بوده است که آن ها را برای گشودن گره های کورکلاف درهم پیچیده مشکلات رژیم به صف کرده و به روی صحنه بیاورند. چنان که روحانی به مددهمین قماش افراد توانست نفت ایران را مجددا واردبازاراز دست رفته در اوپک نماید و به دادجمهوری اسلامی برسد.
۲۸٫۰۸٫۲۰۱۷ تقی روزبه

——————————————————
*- نگاه کنید به دو نمونه از این رویکردها.
دغدعه های ابراهیم یزدی در موردجنبش دانشجوئی
http://akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=11267

بازگوئی خاطرات به شیوه ابراهیم یزدی
http://ettelaat.net/08-februari/news.asp?id=27120

——————————————————
منبع:
https://roozbe.wordpress.com

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.