“مهدی اصلانی: هیچ شکنجه ای مثل کابل زدن نیست” نوشته آیدا قجر

به گفته اصلانی تا به امروز هیچ شکنجه‌ای، پس از تشکیل ساواک، به پای «کابل» نرسیده است؛ یعنی سریع‌ترین راه وصول اطلاعات زندانی. ….

مهدی اصلانی، نویسنده و کنش‌گر حقوق بشر امروز، فعالیت‌های سیاسی تشکیلاتی خود را از سال ۱۳۵۸ با پیوستن به «فداییان خلق» آغاز کرد و تا نیمه دوم سال ۱۳۶۳ عنصری تشکیلاتی بود. او از سال ۱۳۶۳ تا پایان سال ۱۳۶۷ زندان‌های جمهوری اسلامی را تجربه کرد، همراه با شکنجه. اصلانی تجربه حبس کشیدن در زندان‌های کمیته مشترک، اوین، قزل‌حصار و گوهردشت را دارد و در آن تابستان داغ ۶۷ در بند ۸ زندان گوهردشت بود. بندی که به گفته اصلانی زنده‌ماندگان آن، افرادی هستند که «بیش‌ترین حوادث آن تابستان سیاه را شاهد بودند.»

به باور او خشن‌ترین دوران نظام زندان در تاریخ معاصر به سال‌های ۶۰ تا ۶۳ مربوط است. اگرچه شکنجه برای زندانیانی غیر از سیاسی‌ها هم به کار می‌رود تا برای بستن پرونده، به اعتراف‌گیری سرعت بدهند اما به عقیده اصلانی شکنجه زندانیان سیاسی از این نوع شکنجه، متفاوت است. بنا به روایت‌ها و مستندات بسیاری، به عنوان نمونه در پرونده‌هایی مثل قاچاق مواد مخدر، متهم به محض بازداشت مورد ضرب و شتم و شکنجه قرار می‌گیرد و دادگاه نیز بر اساس اعتراف‌های متهم زیر شکنجه، به اعدام هم رای می‌دهد.

شکنجه زندانیان سیاسی به دست ماموران دولت به طور «سیستماتیک» در جهت «سرکوب» و «حذف صدای مخالف» به کار رفته و می‌رود. اصلانی ضمن یادآوری نمونه‌هایی از شکنجه مثل «تزریق آمپول هوا توسط دکتر احمدی تا دهان‌دوزی‌ فرخی شاعر، به میان افکندن کریم‌پور شیرازی در شعله‌های آتش و تابوت و قیامت و قبر و شکنجه‌های ابداعی حاج داوود رحمانی در دهه‌ی شصت در زندان قزل‌حصار» گفت یکی از مهم‌ترین کارکردهای شکنجه «لکه‌دار کردن خود و دیگران» بوده است.

به گفته اصلانی تا به امروز هیچ شکنجه‌ای، پس از تشکیل ساواک، به پای «کابل» نرسیده است؛ یعنی سریع‌ترین راه وصول اطلاعات زندانی. در دهه شصت، بازجوها به هنگام تعزیر و شکنجه به زندانی گوشزد می‌کردند که «زبان هر زندانی در کف پاست.»

اصلانی در روایت کابل خوردن خودش گفت: «در اتاق تعزیر (شکنجه) بازداشت‌گاه کمیته مشترک برای گرفتن اطلاعات به تخت بسته شدم و کابل خوردم. با فرود آمدن هر ضربه کابل، نفس در سینه حبس می‌شود و به سختی در می‌آید. خفقان ناشی از فرود آمدن کابل بر کف پا و درد ناشی از  آن را بسیاری از زندانیانِ زنِ کابل‌خورده تنها با دردِ زایمان قابلِ قیاس دانسته‌اند. تفاوتِ کابل خوردن با دردِ زایمان شاید در آن باشد که زایمان دردی است خود‌خواسته و دلپذیر که با زایشی انسانی توأم است و البته زمان محدودی دارد. کابل، این بلای خانمان‌سوز، اما چرک است و خون و درد که هدفی جز خودویرانی و لکه‌دار کردنِ انسان ندارد.»

در کنار هر تخت شکنجه پارچی پر از آب و شانه‌ای چوبی دوطرفه قرار داشت. زندانی را روی تخت می‌خواباندند و به کف پاهای‌اش کابل می‌زدند و اگر زندانی از ارایه اطلاعات سر باز می‌زد، آن‌قدر می‌زدند که کف پا به تدریج ورم می‌کرد و در نهایت با انسداد جریان گردش خون، از حس می‌افتاد. تیم بازجویان برای واقعی بودن فریا‌دهای زندانی، هر از گاهی شانه را به کف پای او می‌کشدیدند؛ اگر فریادی در سرحد جنون از زندانی برمی‌خواست یعنی پای او هنوز حس داشت و می‌توانستند به زدن ادامه دهند. اما اگر صدایی از زندانی بلند نمی‌شد، او را از تخت پایین می‌آوردند تا راه برود و خون در پاهای‌اش زنده شود تا باز هم کابل بخورد.

اصلانی باور دارد در میان همه ابزارهای شکنجه، کابل «جواب‌بده‌ترین» شیوه بوده است.

شکنجه‌های دیگری هم با نیت در هم شکستن زندانی در زندان‌های جمهوری اسلامی رایج بوده است: قپانی شدن، مصلوب کردن و صلیبی بستنِ زندانی برای ساعت‌های متمادی، آویزان کردن زندانی از پا و به صورتِ سرنگون، سوزاندن، تهدیدِ به تجاوزِ جنسی به خصوص در مورد زندانیانِ زن.

اما اصلانی می‌گوید کابل چیز دیگری است: «من در طول دوران حبس چک و لگد فراوان خورده‌ام. عینک‌ام را در چشمان‌ام خرد کردند، دندان‌هایم را با مشت کشتند و ساعت‌های متمادی سرپا نگه‌ام داشتند. اما کابل بلای جان‌سوز هر اسیری است.» این در حالی است که در سال‌های اخیر برخی از رهبران ساواک در خصوص شکنجه‌ گفته‌اند: ما در دوران گذشته شکنجه نداشتیم و تنها کمی کابل بر کف پای کسانی که حرف نمی‌زدند، وارد می‌کردیم.

مهدی اصلانی معتقد است شکنجه و تخته‌بند کردن زندانیان خصوصا در حکومت اسلامی که توام با «اعتراف‌گیری‌» است دو کارکرد دارد: فلج کردن و دعوت به سکوت. هرچند «شکنجه زخمی عمیق و کاری بر پیکره شکنجه‌شده جامعه وارد می‌آورد که خلاصی از آن جز با محو تمامیت صدای نکبت قدرت بسیار دشوار است.»

اما در دوران پهلوی دوم هدف از شکنجه مبارزان سیاسی به ویژه در دوران چریکی و مبارزه مسلحانه «تخلیه دانسته‌های اطلاعاتی» دستگیرشدگان بود: «زان پس اعلام ندامت سیاسی و پشیمانی و دست شستن از نظر سیاسی و در نهایت طلب بخشش از پدر تاج‌دار. در نظام پیشین زندانی پس از تخلیه‌ی اطلاعاتی و سپری کردن دوران بازجویی حبس خود را متحمل می‌شد. در نظام زندانِ اسلامی تنها دست شستن از نظر سیاسی و مطیع بودن بسنده نبود. حتا توبه برای پاک شدن نزد آسمان ناکافی می‌نمود، چرا که توبه‌ی شما می‌بایست نزد نمایندگان آسمان محرز می‌شد. به دوران حاج داوود رحمانی در زندان قزل‌حصار مرحله‌ای سخت از کنکور وی با عنوان “احراز توبه” موضوعیت زندان بود.»

در دهه شصت ابراز ندامت کافی نبود، توبه و پشیمانی باید محرز می‌شد تا توبه‌ها «تاکتیک» نباشد. بسیاری از زندانیان را وادار می‌کردند که به صورت هم‌بندی‌شان تف انداخته یا بر بدن او تازیانه فرود آورند. شماری دیگر نیز وادار شدند تا جنازه اعدامیان را به وانت بیندازند، برخی هم ماشه به روی رفیق کشیدند و تیر خلاص زدند تا توبه‌شان محرز شود.

اصلانی در این‌باره معتقد است: «در زندان دهه‌ی شصت انسان‌زدایی اسلامی در قوانین حوزه و چاه بنیان مجازات اسلامی در ایجادِ فکرِ یک‌سان و تفتیش فکر قرار گرفت. جراحی درونی‌ترین زوایای روح انسان در مفهوم “احراز توبه” و در دفن‌گاهِ انسانی قرن حاضر موسوم به “تابوت و”قیامت” اوج پرده دراماتیک این نمایش مرگ را در تسخیر اندیشه و رفتار انسان رقم زد. دست‌شستن زندانی از مبانی‌ سیاسی‌اش تؤام با بدل شدن وی به انسانی دیگر‌گونه در دستور کار بود. حرفِ همه‌ سال‌های کارخانه‌ تواب‌سازی اسلامی در مفهوم نامبارک آن لکه‌دار کردن انسان بوده است.»

به باور اصلانی تعزیر اسلامی یا شکنجه در زندان‌های جمهوری اسلامی از فردای پشت‌بام‌کشی در سال ۱۳۵۷ تا کهریزک خطی از برآمد «خمینیسم» و «شیعیسم» در حذف فکر مخالف بوده است و بر مبنای دو اصل «تخلیه اطلاعاتی» و «اعتراف به خودویرانی و لکه‌دار کردن دیگران» ادامه پیدا کرده است. هرچند اصلانی معتقد است با تمامی شیوه های سرکوب «صدای قدرت» غلبه پیدا نکرد، بلکه «تخت شکنجه‌گاه‌ها به ویژه در دهه ۶۰ پر از پژواک فریاد گمنامانی است که نشان از تنهایی انسان در چنگال قدرت و دیده نشدن رنج آدمی دارد.»

در سال‌های اخیر وقتی سخن از شکنجه به میان می‌آید، تاکید بر جواب‌گو بودن این رفتار است. در حالی‌که به عقیده اصلانی در چنین رویکردی زندانیانی که مقاومت کرده و زیر شکنجه طاقت آوردند یا حتی کشته شدند، حذف می‌شوند: «با این نگاه ما دو نوع زندانی داریم دسته اول کسانی که به هم‌کاری تن داده و هم‌کار بازجویان می‌شوند بی‌آن‌که شکنجه جسمی بر آنان وارد شود. دسته دوم کسانی که زیر کابل می‌شکنند. با این نگاه ما تنها دو دسته زندانی داریم و همه‌گی وا می‌دهند، یک دسته آگاهانه و دسته دیگر زیر شکنجه، پس بنابر این بهتر است زندانی خود را آزار نداده و آن‌چه از وی طلب می‌شود را در اختیار بازجویان قرار دهد. چرا که قرار بر آن است همه‌چیز با شکنجه گرفته شود. این نگاه عامدانه دسته‌ی سومی از زندانیان را حذف می‌کند. اگر عنصر مقاومت از معادلات زندان حذف شود بخش بزرگی از حیثیت آدمی دفن خواهد شد.»

مهدی اصلانی در سال گذشته، پس از مدت‌ها تحقیق و تلاش، توانست کتابی از مجموعه آثار بازمانده از زندانیان دهه شصت با عنوان «آخرین فرصت گل» تهیه کند.

—————————————————-
منبع: ایران وایر
https://iranwire.com/fa

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.