کتایون آذرلی: نقدی روان شناسانه بر کتاب “زنگی های گود قدرت” نوشته مسعود نقره کار

نویسنده با طیب خاطری سعی کرده است که در این تحلیل و بررسی از قضاوت های شخصی خود اجتناب ورزد و در این اجتناب ورزی موفق بوده است. او نه قضاوتی کرده، نه حکمی رانده و نه حتی نتیجه گیری کرده است. بل که با زبان شیوایی گویی که می خواهد قصه تلخی را برایمان بازگو کند این اثر را تحریر نموده است. علاوه بر آن با استناد به کتاب های و اسناد و روزنامه ها و مجلات معتبر هر دوره ای به بازگشایی این قشر از جامعه پرداخته است، کوششی که در خور تحسین است. ….


کتایون آذرلی
کتاب زنگی های گود قدرت که حاوی مطالبی در مورد زندگی و نقش جاهل ها و لات ها در دوره های مختلف سیاسی و فرهنگی جامعه ایران است، اثری جنجنال آفرین و در عین حال خبرساز دیگری از مسعود نقره کار است. او ضرورت طرح موضوع را در نخستین فصل کتاب توضیح می دهد و آن را از اهمیت ویژه ای برای تحلیل و در عین حال بررسی می داند.، و از همین روست که او آن را می نویسد و در این اثر به توضیحش می پردازد. اما قبل از آن که وارد بحث شوم، نخست باید بنویسم که این اثر محتاج ویراستاری جدّی و در عین حال تهیه و تنظیم آن برای چاپ سوم است. کتاب که در عرض حدود سه ماه، به چاپ دوم رسیده است، حاوی غلط های تایپی و در مواردی جمله هاست.*

…و اما در ادامه بررسی موضوع از دیدگاه روان شناسی:

در خوانش اثر، نخستین پرسش هایی که خوانندگان را معطوف خود می کند این است که ” جاهل ها و لات ها ” چه ویژگی های روانی را از خود بازتولید می کردند و می کنند که قادر بودند نه تنها تاثیرگذار بر روح و روان جامعه و فرهنگ باشند، بل که اساسا چرا و چگونه بوده که جامعه و فرهنگ ایرانی با تمام مذمت و سر زنشی که بر این قشر جامعه داشته و دارند، در انتهاء اما گردن به آن خم کرده اند. این رابطه ملود و مُوّلد، تاثیر پذیرنده و تاثیر گذار، پذیرش و پذیرنده، از چه روست، و چرا روشنفکران جامعه از بازدهی و تاثیرگذاری کمتری بر جامعه و روح زمانه خویش بهره مند بوده اند. ” جاهل ها و لات ها” از کدام نیرو تاثیرگذار بر روان جامعه برخوردار بوده اند و از آن افاده می جستندکه قادر بودند نقطه عطفی را در تاریخ سیاسی و فرهنگی جامعه ایران را دامن زده و نقشی را بازی کنند؟

پاسخ این سوال ها شاید در شناخت ِ ویژگی های روانی و رفتاری این قشر از جامعه باشد، ویژه گی های که در سطح ناخودآگاه جامعه و فرهنگ نقش بازی می کند و رساندن آن به سطح خودآگاه جامعه نیازمند آگاهی و شناخت ِ کلیه ی لایه های فرهنگی و اجتماعی جامعه است.

هیچ چیز برای یک ملت، مخاطره آمیزتر از اشتیاق به دگرگونی ژرف نیست و این تغییر و دگرگونی، تنها زمانی سودمند خواهد افتاد که تغییراتی ناگهانی نیز در سطح ِروان و ناخودآگاهِ روح جامعه پدید آمده باشد، “تغییر و دگرگونی” که ما بر اساس خوانش این اثر، شاهد آن نیستیم، بل که “تضاد ” در آن را می یابیم، تضادی که به ما خاطر نشان می سازد که در روح و روان جامعه “اتفاق، تغییر و دگرگونی”،روی داده نشده، بل که در هر عرصه و برهه ایی از تاریخ این مرز و بوم، ” دور باطلی ” روی داده که تکرار ِخطاها و مکررات ِگزندهای دوره پیشینِ حکومت و نظام قبلی را در پی داشته است. نمونه این ادعا را می توان در فصل سوم این اثر و تطابق روحیه و نقش جاهل ها با آخوندها، و عمده تر در فصل چهارم این اثر، در نقش سیاسی و اجتماعی جاهل ها و لات ها در تاریخ معاصر ایران و در ادامه، در حرب ها و سازمان های سیاسی داخل و خارج کشور هم چنین در کشتار دگر اندیش ها به وضوح و روشنی خواند و دید.

از خوانش این اثر چنین بر می آید که؛ پدیدار شدن جاهل ها و لات ها، درست زمانی صورت می پذیرد که جهاز معنوی جامعه، یعنی روح اخلاق جامعه از بین رفته، و جای آن، هر عمل غیر اخلاقی و انسانی، اخلاقی و انسانی قلمداد می شود. گفتمان منطق و عقل از میان رفته و جای خود را به عربده کشی ها و شاخ و شانه کشیدن های قدرت سیاسی و اجتماعی و با جناح خصم و در مواردی با روح خود آگاه جامعه، بخشده است. نمونه این عربده کشی های جاهل منشانه را می توان در سخنرانی ها و میتینک های “حسن عباسی ” تئورسین رژیم اسلامی یافت.

پوشیده نیست که فرهنگ ارزش مدار، نظام و فرهنگی ست که در آن ارزش های عام آزادیخواهانه، انسان دوستانه، عدالت پزوهانه و طلح جویانه، فعالیت فردی و اجتماعی افراد، گروه های اجتماعی و جوامع مختلف را به نظم در آورد و به آن معنا و هویت متمدنانه و انسانی بخشد، فرهنگی که در هیچ برهه از دوران های تاریخی، سیاسی جامعه ایرانی، هرگز با آن مماشاتی نداشته و به آن نزدیک و در هم جواری اش قرار نگرفته است و به جای آن فرهنگ قدرت مدار را تولید و بازتولید نموده است. شاید از همین روست که فرهنگ و جامعه فرهنگی و اجتماعی و سیاسی خود در هیچ برهه ای با فرهنگ ارزش مدار آشنا نشده و به آن دست نیافته است.

پیشرفت های روان شناسی در قرن اخیر، کمک قاطعانه ای را به توضیح انگیزه های روانی ِ رفتار فرهنگی انسان ها کرده است.

“کارل مارکس” با روشنگری، نقشِ بنیادیِ تلاش معاش در حیات فرهنگی و سیاسی جامعه، روان شناسی اجتماعی نوین را بنیان گزاری کرد.

“زیگمون فروید”، “یونگ”، “اریش فروم”، نقش غریزه را در زندگی اجتماعی و سیاسی بررسی کردند و گاه به نتایج بحث انگیز ی رسیده اند و به اندازه کافی مورد انتقاد دیگر روان شناسان قرار گرفتند.

اما ” آلفرد آدلر”، روان شناس اطریشی و بنیانگذار روان شناسی فردی، نخستین کسی بود که قدرت خواهی را نیروی انگیزنده مستقلی دانست که بدون وابستگی مستقیم به تلاش معاش یا غریزه جنسی نیز نقش مهم و گاه تعیین کننده ای در شکل یابی هویت فرهنگی و رفتار اجتماعی انسان ها ایفا می کند. نظریه قدرت آدلر که از معتبرترین نظریه های روان شناسی نوین است، بسیاری از زوایای تاریک فطرت و رفتار انسانی را روشن می کند و به وجه قانع کننده ای ریشه ها و دلایل شکل گیری فرهنگ قدرت مدار را توضیح می دهد.

در این مُقال اما از طرح نظریه آلفرد آدلر، به جهت طولانی بودن آن چشم پوشی می شود تا از لّپ مطلب که شناختن ویژه گی های روان و رفتار جاهل ها و لات هاست، دور نمانیم. اما برای وارد شدن به طرح پاسخ نخست ، توضیح این مطلب را لازم می دانم که؛ هر یک از غرایز و سائقه های روانی در همان حال که نیروی محرک و انگیزنده فعالیت های خلّاق انسانی هستند، هر گاه از چهارچوب مهار، وارسی و هدایت ارزش های اخلاقی و خردگرایانه ازاد شوند و شکل مبالغه آمیز و افراطی به خود بگیرند، به پیدایش ناهنجاری های رفتاری می انجامد. اگر شرایط اجتماعی ـ اقتصادی مناسبی فراهم شود، این الگوهای ناهنجار رفتار بخش های وسیعی از جامعه را زیر سلطه می گیرند و روان شناسی اجتماعی و فرهنگی های نابهنجار را می سازند.

از همین رو میهن ما طی هزاران سال زادگاه اشکال گوناگون حکومت های استبدادی بوده است. این واقعیت تلخ، مُهر خود را بر پیشانی فرهنگ ایرانی کوبیده است. فرهنگ کلاسیک ما از این رهگذر، بطور عمده ستایشگر اقتدار و استبداد است. در نظام ارزش های قدرت مدار شجاعت، رزمندگی، زورمندی، مردانگی، مظلوم نوازی و میهن دوستی به شیوه کمتر انفکاک ناپذیری با مفاهیم اطاعت و اقتدار و نظم و سرنوشت و تقدیر و مشیت درهم می آمیزد، تا آن جا که سر انجام خوبی و بدی انسان ها به میزان قدرت و اقتدار آن ها، و خوبی و بدی حکومت ها به درجه اقتدار و حشمت آن ها منوط می شود.. بیهوده نیست که بسیاری از انسان دوستانه ترین شاعران و بعضا متفکران ما، در چهارچوب این نظام ارزش ها کمتر چاره ای جز آن دیده اند که استبدادی نیک و عادل و “مردم ـ دار ” را جایگزین استبدادی شرور و ظالم و “خود ـ مدار” بخواهند.

در ۱۵۰ سال اخیر نیز که جنبش پیشرفت اجتماعی در کشور ما در جریان است، اکثریت نظریه پردازان و فعالین سیاسی و اجتماعی ایران از نظریه های اقتدارگرا و دیکتاتور خواه پیروی کرده اند و “آزادی” را که ارزشی عام و معنا بخش به زندگی اجتماعی متدنانه است، جز به عنوان وسیله ای برای دست یابی به قدرت درک نکرده اند و از آن سودی جسته اند.

..و حالا ” جاهل ها و لات ها ” از چنین دستاورد ناخودآگاه روح جمعی جامعه سود می جویند و از این ویژگی برخوردارند تا در سطح روان آحاد جامعه اثر بگذارند. آن ها نیروی موثر خویش را ناخودآگاه اعمال می کنند و اقتدار آن ها در همین باشد که به سادگی با تکیه بر برخی خصوصیات مردم پسندانه همچون تظاهر به خوبی،از خودگذشتگی و هم دردی و دل سوزی به همنوعان و ضعیفان ، این ظن را در ذهن عموم مردم ایجاد می کنند تا دیگران به یقین بپذیرند که ایشان دارای این صفات و خصوصیات اند. آن ها قادرند دست بر ناخودآگاه جمعی بگذارند و از آن مقاصد و اهداف خود را طرح ریزی و در شرایطی حتی آن را حاکم بر جامعه نمایند.

” جاهل ها و لات ها” اگر چه از سواد آکادمیک برخوردار نیستند، اما سواد غریزی و در عین حال جامعه شناسانه ای به قشرهای مختلف جامعه داشته اند و همین شناخت غریزی و نا خودآگاهانه از سطح مختلف جامعه است که آن ها را به هرم قدرت و به یکی از اهرم های دستیابی به قدرت در هر حکومت و نظام تازه و بر روی کار آمده ای بدل کرده است.. آن ها اگر چه غیر تحصیل کرده اند، اما سواد عمومی داشته اند. به عبارتی نبض عامه را در دست داشته اند و فرهنگ و سنت مردم را بیش از ” روشنفکران” می شناخته و می شناسند و از آن جا که با اقشار مختلف جامعه در ” رابطه” و “ضابطه” بوده اند، به سهولت می توانستند تاثیرگذار بر جامعه نیز باشند. یکی دیگر از ویژه گی روحیه لات ها و جاهل ها در تحریک پذیری خود و دیگران است. آن ها عمدتاً رفتارشان غریزی و بر اساس ناخودآگاهشان هدایت می شود و از زاویه مرکزیت تحریک پذیری احساساتشان نشاً ت می گیرد تا عقل و ضمیر آگاه شان. اعمال شان برخاسته از تجرکات دنیای بیرونی و بازتاب این تغییرات بلا انقطاع است. تلقین پذیری ویژگی دیگر روحیات آن هاست. آن ها نه تنها خود به سادگی تلقین را می پذیرند بل که قادرند آن را در سطح روان جامعه نیز ارجاع بخشند. آن ها می توانند با آسانی احساسات و عواطف و خرد ِجمعیِ اقشارِ جامعه را تحریک کرده و به تلقین نمایی آن مبادرت ورزند. و از آن جا که از روحیه انتقادگری و انتقادپذیری عاری اند و غالباً تابع تاثیرات خارجی هستند، به وسیله شدت بخشیدن به احساسات مذهبی و عاطفی خود، از قبیل روحیه جوانمردی، یاری رساندن به ضعیفان، و عمدتاً با گرایش به مرام و منزلت مولا علی، قادرند نه تنها خود را بل که محیط اطراف خویش را تحت تاًثیر قرار دهند و از آن جا که ” ساده باورند”، در ذهن شان ساده ترین واقعه، به حادثه ای مسخ شده تبدیل می گردد. آن ها به ” خرد” توجه ای ندارند و رفتارشان برخاسته از “غریزه” است و از این روست که ضمائم تخیلات مسخ کننده خود را با “واقعه” مخلوط می نمایند. تصویرهای ساخته و پرداخته از امیرالمونین و واقعه کربلا و عاشورا و تاسوعا و واقعه کربلا و امام حسین و حسن برخاسته از همین ویژگی است.

“جاهل ها و لات ها مقولات فرهنگی و بعضاً سیاسی را کلی می بینند و حد فاصله ای بین واقعیت و توّهم را نمی شناسند. مبالغه در احساسات ، با بهره گیری از احساسات عاطفی ـ مذهبی برای به رسمیت شناختن ماهیت خویش و مستملک ساختن پاره ای از آداب و رسوم خود به نام “مرام”، قادرند به سهولت بر اریکه ناخودآگاه جمعی سوار شده و آن را به نفع موقعیت خویش به کار اندازند.

مبالغه و غلّو در بیان احساسات و از سویی برانگیخته گی های احساسی، یکی دیگر از ویژگی های روحی و روانی آنان است. هر احساسی که در شکل رفتار از آن ها بروز می کند، چه خوب و چه بد، از دو خصیصه برخوردارند: یا خیلی ساده اند و یا بسیار مبالغه آمیز.

اساساً ” جاهل ها و لات ها” مفاهیم و مقولات اجتماعی را در قالب باور و اعتقاد و ایمان به چیزی یا کسی، وحتی به ماورالطبیعه، از طریق القاء و تلقین و سرایت آن به دیگران، به سرعت پخش می شود و از این طریق قوت می گیرد و عقاید و نظرات یا مفاهیم عقیدتی را که برایشان القاء می شوند، به صورت کلی می پذیرند و یا آن ها را رّد می کنند. به عبارتی، عقاید، نظریات و مسالک مذهبی را به منزله حقیقت محض تلّقی می کنند و با اتکاء به آن ، به پذیرش خود در برابر جامعه نائل می شوندو از آن جا که به نیروی تلقین پذیری خویش باورمندند، خود ـ سر و خود باورند. و شاید از همین رو باشد که از اقدام به هر گونه قتل و جنایتی در خود و از آن هراسی ندارند. از به آتش کشاندن کاخی گرفته تا به قتل انسانی، برایشان امری سهل و ممتنع است.

آن ها فقط احساسات ساده و مبالغه آمیز را می شناسند و شاید از همین رو باشد که با افاده از این ویژگی خویش، قادرند بر سطح روان ِ ناخوآگاه جامعه تاًثیر بگذارند.

” جاهل ها و لات ها” به قدرت حاکم گردن می نهند و آن را به نفع خویش به رسمیت می گیرند. بزرگ نمایی می کنند. قهرمان پروراند. در مقابل حکام قدرتمند، عبیدانه و در نقش معصوم و مظلوم،عبد وعبید سر تعظیم فرود می آورند و همواره از حالت های افراطی احساسات خویش پیروی می کنند و متناوباً از آنارشی به بندگی و از بندگی به آنارشی روی می آورند.

“جاهل ها و لات ها ” روحیه دوقطبی دارند. به عبارتی شخصیتی چند وجهی دارد و ناپایداری در پذیرش یک شخصیت در درون خود اند. گاه از این نقش به نقش دیگر شخصیت خود رجوع می کنند و دائما ما بین آن در شناورند. در آن ها روحیه مازوخیسم و سادیسم نیز وجود دارد .زنجیر زدن در ایام عاشورا و تاسوعا و دیگر مراسم مذهبی دیگر. در موارد نادری به چشم خورده که اینان زمینه مساعدی را برای دچار شدن به بیماری شیزوفرنی را هم دارند. و گاه اعمال و رفتاری را که از آن ها سر می زند برآیند این بیماری است.فردی که دچار بیماری شیزوفرنی است مشخصات ظاهری بارزی دارد. نخست این که دائمآ به ذکر و دعا می پردازد. در دستانشان همواره یک تسبیح است. نماز می گذارد و در این امر تاکید فراوان و پافشاری می کنند. شیزوفرنی ها در جهان واقعی زیست نمی کنند بل که در خیال خود جهانی را می سازند که وجود خارجی ندارد و فقط در مخیله ایشان عینیت خود را دارد و افرادی را هم که دوستشان دارنددر این جهان واقع می گردند. از این روست که می تواننند افرادی را بکشند بی آن که احساس ندامتی را در خود بیابند.و با همین روحیه است که در متن کتاب مذکور ما می بینیم که جاهل ها و آخوندها دارای ویژگی های مشترکی اند که کشتار دگراندیشان جامعه را نیز روی دستور کار خود قرار می دهند.

این کتاب پرده از قسمت های تاریک تاریخ و وضعیت اجتماعی و فرهنگی و سیاسی ایران را برداشته و به قشری توجه کرده است که شاید از نظر روشنفکران و جامعه شناسان این مرز و بوم به حاشیه رانده شده باشند اما ما حضورشان را در همین نظام حاکم در ایران شاهدیم و گاهاً حتی بر سر مسند و پست کشور هم هستند.در فصل ششم این اثر، نویسنده به جد در خصوص این مهم پرداخته است.

این کتاب به ما نشان می دهد که گویی ما انقلاب اراذل و اوباش و جاهل ها و لات ها و ملا ها را کرده ایم و با دست خود آن ها را بر اریکه قدرت نشنانده ایم. و این واقعیت تلخی ست که تنها با آگاهی و شناخت از آن می توان مانع تکرار مجددا آن شد.

از انقلاب مشروطه، کودتای سید ضیاء و رضاخان ۱۲۹۹، سلطنت رضا شاه یهلوی، وقایع شهریور ۱۳۲۰، رخدادهای پانزده خرداد سال۱۳۴۲، رویداد سیاهکل و جنبش چریکی، انقلاب بهمن و انقلاب سال ۵۷ و پیروزی جنبش روحانیت، شگل گیری حکومت اسلامی، کشتار دگراندیشان و روشنفکران و مخالفان تو سط حکومت اسلامی، جنگ ایران و عراق، حرکت های اصلاح طلبانه در سال ۱۳۷۶ و جنبش سبز سال ۱۳۸۸در زمره رخدادهای مهم تاریخی سیاسی و اجتماعی این دوره اند وکه در این اثر به چگونه گی دخالت و نقش پذیری لوطی ها و ” جاهل ها و لات ها” ،پرداخته شده است.

حالا در این اثر ما با وجوه مشترک بین آخوند و جاهل آشنا می شویم و می بینیم که در این برهه از زمان دیگر “آخوند” فقط سر در حجره خویش ندارد و “جاهل” هم فقط از کافه نادری، کافه عرب سر به بیرون نمی آورد، بل که هر دو به میزان قدرتی که دارند برای سرکوب و از میان برداشتن دشمنان خود قدعلم کرده اند. حالا هر آخوند تکیه بر صندلی صدارت زده و هر جاهلی حق مسلم خود می داند که با فتوایی چاقو به زیر گردن مخالفان حکومت بگذارد و به مسلخ ببرد هر آن که را غیر او باشد! آخوند و جاهل در ویژگی های دیگری هم با هم مشترکند، و آن تزویر و ریا مردم است. مظلوم نمایی هاشان است که مردم را حمّار می کند. نان به نرخ روز خوردن شان است که از آن ها آینه هزار توی می سازد.

و در ادامه این که به نقش جاهل ها و لات ها در دگراندیش ستیزی و کشتار دگر اندیشان نیز به طور مفصل پرداخته شده است که خواندن آن را به خوانندگان این مقاله توصیه می کنم.

موءلف اثر آقای مسعود نقره کار، با جدّیت دست بر روی جناحی از قدرت گذاشته اند که از دید نظر بسیاری از فعالین سیاسی، مولفان حوزه موضوعات اجتماعی و فرهنگی و سیاسی کاملاً به دور مانده بود و یا کاهاً به عمد از آن سخنی به میان نمی آمد. در حالی این دَمل چرکین جامعه و فرهنگ ایران است که می بایست بازشناسی می شد. نویسنده در دوازده فصل از ریشه یابی کلمه های “جاهل”، “لوطی”،” لات” گرفته تا شکل گیری و نقش آن در جامعه دیروزی تا به امروز ایران، از خصوصیات و آداب و رسوم و پوشش آن ها تا تغییر آن در این دوره، از زنان لوطی گرفته تا آن زنانی که با ویژگی های جاهلی و لاتی با حکومت فعلی ایران همکاری دارد، وحتی سینما و موسیقی هایی که در این دوره باب بوده، سخن به میان می رود.

نویسنده با طیب خاطری سعی کرده است که در این تحلیل و بررسی از قضاوت های شخصی خود اجتناب ورزد و در این اجتناب ورزی موفق بوده است. او نه قضاوتی کرده، نه حکمی رانده و نه حتی نتیجه گیری کرده است. بل که با زبان شیوایی گویی که می خواهد قصه تلخی را برایمان بازگو کند این اثر را تحریر نموده است. علاوه بر آن با استناد به کتاب های و اسناد و روزنامه ها و مجلات معتبر هر دوره ای به بازگشایی این قشر از جامعه پرداخته است، کوششی که در خور تحسین است.

به عنوان نمونه ص ۸ پاراگراف بیستم، واژه ” واقع بیانه” یا پاراگراف بیست و هشتم، در همین صفحه. یا صفحه ۱۰ پاراگراف هفتم، وبش و اوباش. و یا ص ۳۴۴ پاراگراف بیست و سوم.

——————————————-
منبع: کانون نویسندگان ایران «در تبعید»
http://iwae.info

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.