احمد علوی: چرا خیابانهای تهران در مراسم خاکسپاری هاشمی رفسنجانی صحنه حضور و ظهور جمعیت شد؟
حضور و ظهور جمعیت در خیابانها به بهانه مراسم گوناگون -مانند آنچه در هنگام خاکسپاری هاشمی رفسنجانی رخ داد- تنها بخشی از جنبش مدنی و نارضایتی عمومی در ایران را نمایندگی میکند و بخش عمده آن تا زمانی که شرایط مهیا شود پنهان مانده و در سر بزنگاه خود را به نمایش میگذارد. ….———————————————————-
رادیو فردا:
در پی درگذشت هاشمی رفسنجانی و به هنگام مراسم خاکسپاری او، برخی از خیابانهای مرکزی تهران از جمعیت لبریز شده و شعارهایی در اعتراض به صدا و سیمای حکومتی، انتقاد از رهبر حکومت و بالاخره حمایت از میرحسین موسوی، مهدی کروبی و زهرا رهنورد شنیده شد. این حضور و ظهور خیابانی از سوی برخی از ناظران به عنوان تجدید حیات جنبش سبز و تداوم رخدادهای پس از خرداد سال ۸۸ تعبیر شد. این درحالی بود که برخی دیگر، -بخصوص طرفداران رفسنجانی-حضور خیابانی جمعیت انبوه را، به عنوان احترام و یا سپاسگذاری از شخص او تاویل کردند. تلاش محافل و رسانههای حکومتی اما این بود، تا با مهندسی این مراسم، آن را به سود حکومت و رهبر آن مصادره کنند. البته نباید فراموش کرد مشابه چنین مراسمی در مواردی از قبیل تشیع پیکر آیتالله منتظری مشاهده شد. در مقابل مراسم تشیع جنازه برخی از چهرههای حکومتی مانند مهدوی کنی یا خزعلی با چنین اقبال گستردهای مواجه نشد.
هر چند طیفی متشکل از گرایشهای گوناگون شهروندان در این مراسم حضور داشتند، اما به نظر میرسد، نوعی ارتباط وتناسب میان، زاویهای که هاشمی رفسنجانی با برخی از سیاستهای حکومتی داشت، و استقبال بخشی از جمعیت مشایعت کننده-بخصوص کسانی که شعارهای اعتراضی را سردادند- وجود دارد. در این صورت نباید از چنین حضور و ظهور خیابانی شگفت زده شد. چه چنین حضور و ظهوری، نوعی اعتراض مدنی شهروندان در فضای بسته کنونی است امکان شکوفایی نهادهای شهروندی و جامعه مدنی را مسدود کرده است. صرف نظر از هر تعبیری از این حضور خیابانی این پرسش موجه است که چرا هنوز جامعه ایران مستعد جنبشهای اجتماعی که گاه خود را به شکل حضور خیابانی و یا اعتراض در این مراسم و آن مراسم نشان میدهد. چنین حضور خیابانی تصادفی و خلق الساعه نیست و مستند به عوامل پایا، پویا و غالبا پنهانی است که در گاه اینجا و گاه آنجا خود را در اشکال گوناگون نشان میدهد. تراکم جمعیت در حضورهای خیابانی این مزیت را دارد که حاشیه امنی را برای شرکتکنندگان مهیا میکند و زمینه را برای نمایش آن فراهم میآورد. و الا بخش عمده این جنبش همواره پنهان است اما در زندگی روزمره و مطالبات گوناگون سیاسی، اقتصادی و اجتماعی احساس میشود.
سرچشمه جنبشهای اجتماعی
جنبشهای اجتماعی در چارچوب روشها و انگارههای گوناگونی قابل تاویل هستند. تاویل جنبش اجتماعی راهی است برای فهم آن راهکاری برای ارزیابی پویائی، پایداری و کارآمدی آن است. جنبشهای اجتماعی مستند به زمینه و شرایط معینی هستند که پیدایش آنها را توضیح میدهد. بنا به یک تاویل، سرچشمه جنبشهای اجتماعی را میبایست عمدتا در تناقض میان آنچه اکثریت مردم از زندگی اجتماعی انتظار دارند و برآورده نشدن آن انتظارات به دلیل تنگناهای اقتصادی، سیاسی یا اجتماعی، جستجو کرد*. در شرایط سرکوب گسترده و آنگاه که نهادهای رسمی سیاسی قادر نیستند صدای شهروندان را بازتاب دهند، مراسمی از قبیل تشیع جنازه و یا جشنوارههای گوناگون اعم از ورزشی یا هنری به محملی برای جنبشهای خیابانی میشوند. مراسم تجلیل از این نویسندگان یا هنرمندان و سیاستمداران نمونههای چنین امری است. جنبشهای اجتماعی ایران در دوره فعلی محصول یک تناقض یعنی تناقض تنگناها و محرومیتهای اقتصادی، سیاسی، حقوقی و اجتماعی از سوئی و دسترسی به امکانات گسترده ارتباطی- اطلاعاتی که به مدد فن آوری اطلاعات فراهم آمده است- میباشد. اگر تنگناها و محرومیتهایاجتماعی دسترسی به حداقل زندگی شایسته را برای انسان ایرانی دشوار کرده، در مقابل گسترده جهانی شدن با امکان گسترده ارتباطی- اطلاعاتی خود، راه او را برای شناخت زندگی مدرن در جهان توسعه یافته هموار کرده است. انسان ایرانی علیرغم همه تلاشهای حاکمیت برای انزوای ایران خود را جزئی از جهان مدنی و امروزی میداند. سکونت ایرانیان تبعیدی و مهاجر در جوامع پیشرفته- علیرغم هر پیامد منفی همچون فرار مغزها- حلقه پیوند جهان برون با جامعه ایران بود. همین مهاجرین و تبعیدیان بودند که با استفاده از امکاناتی همچون رسانههای گروهی که در جهان پیشرفته در دسترس بود، به عامل گسترش آگاهی، قدرت و فشار بر حاکمیت تبدیل شدند.
خواستهها
عوامل گوناگونی بر شکاف میان انتظارات و توقعات شهروندان از زندگی و دسترسی به منابع و امکانات موثر است. برخی از این عوامل داخلی است و برخی عوامل مربوط به جهانی شدن است. عوامل داخلی نیز خود شامل عوامل جمعیتی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی است. جامعه ایران یک جامعه جوان به شمار میآید. چون اکثریت افراد جامعه از این طیف تشکیل شده است. جمعیت ایران در ۴۰ سال اخیر بیش از دوبرابر شده است، اما امکانات آن به همین اندازه افزایش نیافته است. بخش عمده این جمعیت از جوانان تشکیل شده است. نرخ باسوادی و افرادی که از آموزش عالی- با هر کیفیتی و با هر تنگنایی- نیز در سال های اخیر بیشتر شده است. همزمان با این فرایند، نرخ شهر نشینی در شرایط کنونی نیز تقریبا دوبرابر سالهای پایانی رژیم پهلوی است. افزون بر این در عرصه زندگی اقتصادی نیز دگرگونیهایی رخ داده است. همزمان با افزایش شهرنشینی، افزایش نرخ باسوادی، نیروی کار بخش خدمات و حتی بخش صنعت به بخش خدمات و بخصوص بخش خدمات در شهرها منتقل شده است. رابطه میان شاغلین بخش خدمات بر خلاف شاغلین بخش کشاروزی بسیار نزدیک است. همچنین اطلاع رسانی در میان این بخش- به علت ساختار خاص آن- بسیار گسترده تر و موثر تر از بخش کشاورزی است. چون بقای این بخش مرهون گردش اطلاعات است. بنابرابن شاغلین ناچارند برای تداوم فعالیت خود از محیط اجتماعی خود دائما آگاهی کسب کنند. بدین ترتیب جامعه ایران هر چند پنهان و هرچند نارسا نوع دیگری از زندگی را تجربه میکند. این همان زندگی شهری است که دارای پیامدهای خاص خود است. از جمله این پیامدها یکی دگرگونی مداوم و نوگرایی در عرصههای گوناگون زندگی است. همین امر الگوهای کهن و ثابت مدیریت بر زندگی را بر نمیتابد.
همزمان با این دگرگونی فرایند جهانی شدن نیز-علیرغم هر مانعی در داخل ایران- به آرام و پویا در جریان بوده است. و موجب شده تا جامعه مدنی ایران به نوعی با جامعه مدنی جهانی پیوند بخورد. بنابراین جنبشهای زنان، حقوق بشر، دانشجوئی و کارگری ایران دیگر تنها جنبشهای بومینبوده بلکه اینک جزئی از این جنبش جامعه مدنی جهانی است. به لطف همین جهانی شدن شهروندان ایرانی به مدد رسانههای اجتماعی، اینترنت و تلویزیونهای ماهواره ای نوع دیگری از زندگی را در پیش روی خود دارد و هر چند از راه دور با آن آشنا میشود. مهاجرت یا تمایل به مهاجرت بخش قابل توجهی از ایرانیان به کشورهای دیگر- که بی سابقه به نظر میآید- نیز نماد دیگری از این جنبش جهانی است. چنین نگاهی به زندگی دارای تفاوتهای اساسی با آنچه از سوی حکومت تبلیغ میشود. در این زندگی داشتن کار، ثبات اقتصادی در زندگی، رفاه ، آینده روشن، فردیت و شخصیت جزء اولینهای زندگی محسوب میشود. بنابراین شگفت آور نیست که جمعیت جوان ایران به نوع دیگری از زندگی گرایش میدهد. در این زندگی فرد مستقل از عقیده، باور، قومیت، تعلق خانوادگی، جنسیت دارای حقوق برابری با دیگران است. فرد گرائی، حقوق بشر و حق شهروندی جزء جدایی ناپذیر چنین نگاهی است و هدف زندگی شایسته انسان امروز. چنین خواستههایی واقعی است چون امکان تحقق آنرا میتوان با تجربه زندگی در جهان برون از ایران پذیرفت. اما واقعیت ملموس و یا به عبارتی داشتههای شهروندان در ایران چیز دیگری است و نمیتواند این خواسته را تامین کند. دلیل عمده این ناکامیخواسته را میبایست در تنگناهای مدیریت عمومی جامعه ایران یا رژیم حاکم بر ایران جستجو کرد.
تنگناهای جامعه ایران
حاکمیت فعلی ایران از پنج بحران ناکارآمدی (Inefficiency)، مشروعیت سیاسی(Political legitimacy) و مشارکت عمومی(Political participation) و فساد (Corruption) و تبعیض (Discrimination) رنج میبرد. این پنج مفهوم هر چند در ذهن و زبان از یکدیگر منفک هستند اما در عالم واقعیت یکی هستند و در کلیت خود در زندگی روزمره عمومی در اشکال گوناگون تجربه میشوند.
ناکارآمدی مدیریت زندگی اجتماعی و فساد مدیریت و تبعیض موجب رویگرانی شهروندان از یک حکومت شده حقانیت سیاسی در تصدی امور را از آن زایل میکند. حکومت ناکارآمد، فساد و بدون مشروعیت سیاسی نیز قطعا نمیتواند مشارکت عمومی را برای حل مشکلات اجتماعی و مداخله فعال مردم در مدیریت زندگی مدنی را جلب کند. شرط لازم برای بقای هر سازمان خرد و هر نظام حکومتی سازگاری آن با محیط اجتماعی داخلی و همچنین محیط روابط بینالمللی است. حکومتی که دارای کارآمدی نیست نمیتواند خود را با محیط پیچیده اقتصادی، اجتماعی و سیاسی داخلی و بینالمللی هماهنگ نماید. پیامد چنین امری پیدایش درونی و برونی است. در عرصه درونی این امر به نارضایتی شهروندان و انزوای حکومت میانجامد. بحران مشروعیت سیاسی و همچنین ناتوانی از جلب مشارکت عمومی معلول چنین شرایطی است. آن روی سکه چنین شرایط داخلی، انزوای بین المللی و ناتوانی از همکاری با سایر کشورهاست. کارکرد انتخابات دوره ای و مکرر نهادهای حکومتی نیز میبایست تضمین همین سازگاری میان نهادهای سیاسی و حکومتی با خواستههای عمومی و همچنین جلوگیری از محدود شدن قدرت در حلقه بسته حاکمان که به ناهمگرائی آنها نسبت به منافع و تمایل عمومی میانجامد است. اما انتخابات در ایران چنین کارکردی را ندارد و دارای کارکردی تبلیغاتی برای موجه نشان دادن ظاهری حاکمیت است.
حضور و ظهور جمعیت در خیابانها به بهانه مراسم گوناگون -مانند آنچه در هنگام خاکسپاری هاشمی رفسنجانی رخ داد- تنها بخشی از جنبش مدنی و نارضایتی عمومی در ایران را نمایندگی میکند و بخش عمده آن تا زمانی که شرایط مهیا شود پنهان مانده و در سر بزنگاه خود را به نمایش میگذارد. بخش قابل توجهی از تجربه جامعه ایران- که سودای آینده روشن در سایه پیشرفت و رفاه اجتماعی را در سر دارد- با پدیده بیکاری، تورم، نابرابری، فساد، تبعیض و فقر آمیخته شده است. اقتصاد ایران ایران علیرغم برخورداری نیروی انسانی جامعه از میزان باسوادی نسبتا بالا-در مقایسه با سایر کشورهای منطقه- و همچنین و میانگین بالای سطح آموزش، به علت مشکلات ساختاری و قرار گرفتن در حاشیه اقتصاد جهانی- قادر نیست برای آنها کار بیافریند. به گونه ای که نرخ بیکاری در میان جوانان حتی تا دو برابر میانگین بیکاری تخمین زده میشود. این مشکل ناهمخوانی میان عرضه انبوه نیروی کار و محدودیت تقاضا برای آن- به علت تنگناهای ساختاری- مشکلی نیست که بتوان با سیاستهای اقتصادی کوتاه مدتی مانند بنگاههای زود بازده، پرداخت یارانه نقدی و یا افزایش تقاضای بخش دولتی راه حل پایداری برای آن جست. دولت اگر بخواهد با افزایش تقاضای خود در بازار کار، مشکل بیکاری دورهای – که مستقیما معلول رکود دورهای است- حل کند در این صورت باید انتظار داشت بیکاری پنهان- با ایجاد اشتغال کاذب در ادارات- را افزایش دهد. چنین اقدامیمیتواند با ناکارا کردن باز هم بیشتر دستگاههای دولتی بر حجم هزینههای جاری دولت افزوده و با توجه به کسر بودجه دولت، ریسک تورم را افزایش دهد. این تجربه در مقایسه با تجربه مستقیم و یا غیر مستقیم آنچه در جهان خارج از ایران میگذرد، ناسازگاری میان خواستهها و محدودیتها را شکل میدهد. در چارچوب همین مقایسه است که ایرانی در میابد که جایگاه او در اقتصاد جهانی و بالطبع سیاست جهانی ناچیز است. احساس حقارت البته پیامد چنین جایگاهی است. این ناسازگاری را خود دستگاههای آوازه گری حکومت نمیتوانند کتمان کنند. جنبش مدنی فعلی برخواسته از شرایط ملموس دراز مدت و عوامل پایدار زندگی روزمره است گمان نمیرود که با سرکوب از نوع امنیتی، نظامی یا رسانه ایی از بین برود. این جنبش مدنی ممکن است خود را در اشکال دیگری بجز اشکال فعلی نشان دهد، یا حتی دورههای نوسانی- رکود و رونق- را طی کند، اما تا زمانی که زمینه اقتصادی، سیاسی، اجتماعی آن باقی است به پویایی خود ادامه خواهد دارد. چه ریشه این جنبش در تناقض میان آنچه اکثریت مردم از زندگی اجتماعی انتظار دارند و برآورده نشدن آن انتظارات نهفته است.
-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ
* Davies, James C. 1962. “Towards a Theory of Revolution”, American
Sociological Review, Vol. XXVII. p. 5-18.
متاسفانه بخش دیدگاههای این مطلب بسته است.