علیرضا مناف زاده: تاریخچۀ سلفیگری با نگاهی به سلفیگری جهادی
سلفیگری با وهّابیگری پیوند نزدیک دارد. بیشتر سلفیها در قطر، امارات متحدۀ عربی و عربستان سَعودی زندگی میکنند. اما نحلهای از سلفیگری نیز در اواخر قرن نوزدهم با الهام از اندیشههای سید جمالالدین اسدآبادی و محمد عبدُه ظهور کرد که بسیار اثرگذار بود. ….
رادیو فرانسه:
میان نحلههای گوناگونِ سلفیگری دیوار چین نکشیده اند. هریک از این نحلهها از دل دیگری بیرون آمده است. آبشخور فکری سلفیگری جهادی، هم سلفیگری سنتی است، هم وهّابیگری و هم سلفیگری تکفیری. وهّابیان در جنگهایی که در قرنهای ۱۸ و ۱۹ میلادی با فرقههای گوناگون مسلمان میکردند، خُرد و بزرگ را از دم تیغ میگذراندند و حتی به کودک شیرخوار نیز رحم نمیکردند.
دو هفته پس از جنایت تروریستیِ چهاردهم ژوئیۀ گذشته در نیس، مانوئل والس، نخست وزیر فرانسه، در نشریۀ هفتگی «ژورنال دو دیمانش» نوشت: همۀ سلفیها جهادی نیستند، اما کم و بیش همۀ جهادیها سلفی اند. پژوهشهای میدانیِ جامعهشناسان و اسلامشناسان برجستۀ فرانسوی مانند ژیل کِپِل نشان میدهد که سلفیگری در میان مسلمانان فرانسه امکانات تبلیغی گستردهای دارد و مدتهاست به جریانی نیرومند تبدیل شده است.سلفیها در اصل سُنّی مذهب اند و چنان که از نامشان پیداست از «سلف» که در عربی به معنای پیشینیان است پیروی میکنند. البته به واژۀ سلف صفت «صالح» را نیز میافزایند و میگویند: «سلفِ صالح».
سلف صالح یعنی پیشینیان درستکار و عادل. این اصطلاح را سلفیها به سه گروه از مسلمانان صدر اسلام اطلاق میکنند. نخستین گروه، «صحابه» یعنی «یاران پیامبر» اند. صحابه به کسانی میگویند که پیامبر را دیده اند و در زمان او به اسلام گرویده اند. صحابه دربرگیرندۀ انصار و مُهاجرین اند. انصار به معنای «یاری دهندگان» به اهالی یَثرِب و پیرامون آن میگویند که به محمد بن عبدالله ایمان آوردند و مسلمان شدند. یثرِب شهری است در منطقۀ تاریخی حجاز در عربستان سَعودی. این شهر را پس از آنکه محمد از مکه به آن هجرت کرد، «مدینة النبی» نامیدند. به گروهی که همراه محمد بن عبدالله از مکه به مدینه هجرت کردند مُهاجرین میگویند.
دومینِ گروهِ سلف صالح، «تابعین» اند و آنان کسانی هستند که پیامبر اسلام را ندیدند، اما یکی یا بیشتری از صحابۀ او را دیدند و در زمان آنان اسلام آوردند و مسلمان از این جهان رفتند. به سومین گروه، «تابع التابعین» یا اتباع تابعین میگویند. این اصطلاح را دربارۀ کسانی به کار میبرند که نه پیامبر را دیدند و نه صحابۀ او را، اما درک صحبت تابعین را کردند و اسلام آوردند. سلفیها بازگشت به شیوۀ زندگی و سنت این سه گروه از مسلمانان صدر اسلام را تبلیغ میکنند. مسلمانان اهل سنت تنها به عدل صحابه اعتقاد دارند، اما سلفیها هر سه گروه را عادل میدانند.
ایدههای سلفی نخستین بار در نوشتههای احمد بن حَنبَل، متکلم و فقیه قرنهای دوم و سوم هجری (هشتم و نهم میلادی) و بنیانگذار مذهب سنّی حنبلی، مطرح شد. کتاب مُسنَد او مجموعۀ عظیمی است از احادیث منسوب به صحابه. او مخالف تأویل و کلام بود و میان قرآن و عقل تناقضی نمیدید. اما مورخان معتقدند که سلفیگری به صورت جریانی ایمانی با ابن تَیمیّه، متکلم و فقیه قرنهای هفتم و هشتم هجری (سیزدهم و چهاردهم میلادی) و از پیروان ابن حنبل، آغاز شد.
در قرن هیجدهم میلادی، محمد بن عبدالوهّاب، واعظ فلاتِ نَجد عربستان، که فقه حنبلی خوانده بود، با الهام از افکار احمد بن حنبل و ابن تَیمیّه جنبشی مذهبی به راه انداخت که سپس به نام خود او وهّابیت یا وهّابیگری خوانده شد. عبدالوهّاب بازگشت به قرآن و سنت پیامبر را موعظه میکرد و با هر نوع بدعتی در اسلام مخالف بود. میگفت: همۀ آنچه را که پس از قرن سوم هجری به اسلام افزوده اند، باید دور ریخت. میخواست اسلام را به اصول اولیۀ آن، چنان که سلف صالح میفهمیدند، بازگرداند. او تبلیغ مذهب خود را در روستای العُیَینة که زادگاهش در نجد بود، آغاز کرد.
عبدالوهاب را به سبب افکار و اعمال افراطیاش از زادگاهش بیرون کردند و او ناگزیر به شمال شرقی نجد رفت. در آنجا شیخ سَعودی با عقاید او آشنا شد و یقین کرد که وظیفهای جز جنگ مقدس با فرقههای گوناگون اسلام ندارد.
بدینسان، وهّابیگری به ایدئولوژی خاندان سَعودی تبدیل شد و دیری برنیامد که این خاندان بر سراسر نجد و سپس بر شبه جزیرۀ عربستان حاکم شدند. بیرحمی وهّابیان را در جنگهایی که در نجد و بیرون از نجد کردند، در تاریخها آورده اند. البته، تا سال ۱۹۳۲ که ملِک عبدالعزیز بن سَعود پادشاهی عربستان سَعودی را بنیان گذاشت، عثمانیها چندین بار قدرت را از آل سعود پس گرفتند.
باری، سلفیگری با وهّابیگری پیوند نزدیک دارد. بیشتر سلفیها در قطر، امارات متحدۀ عربی و عربستان سَعودی زندگی میکنند. اما نحلهای از سلفیگری نیز در اواخر قرن نوزدهم با الهام از اندیشههای سید جمالالدین اسدآبادی و محمد عبدُه ظهور کرد که بسیار اثرگذار بود. اسدآبادی و عبدُه نیز با تقلید مخالف بودند، تأویل و کلام را مایۀ گمراهی مسلمانان میدانستند، بازگشت به اسلام خالص سلف و پیروی از قرآن وسنت را موعظه میکردند و در عین حال میکوشیدند سازگاری اسلام را با علوم جدید نشان دهند. اخوان المسلمینِ مصر و جماعت اسلامیِ پاکستان از این سلفیگری پیروی میکنند و خود را اصلاحگران سنتگرا مینامند. این سلفیگری واکنشی در برابر نفوذ فرهنگ غربی و برتری سیاسی و نظامی قدرتهای اروپایی بود.
سلفیگری جهادی از دل همین سلفیگری معاصر بیرون آمده است. مسئله اصلی سلفیهای جهادی نیز مبارزه با نفوذ فرهنگ غرب و سرکردگی سیاسی و نظامی قدرتهای غربی است. اما آنان راه حل سلفیهای معاصر را برای مقابله با نفوذ غرب نمیپذیرند و به منظور درهم شکستن تمدن غربی راهی جز کاربست خشونت نمیشناسند. آنان در درجۀ نخست از آیات نظامی قرآن و تاریخ جنگهای مسلمانان با کفار الهام میگیرند. القاعده، جندالله در سیستان و بلوچستان ، جماعت الشبّاب در سومالی، جماعت المسلّحة در الجزایر و بیشتر گروههای درگیر در جنگ داخلی سوریه نمونههایی از سلفیگری جهادی اند.
سلفیگری جهادی رابطۀ نزدیکی با سلفیگری تکفیری دارد. تکفیریها تقسیم جهان را به دارالاسلام و دارالکفر چنان که در میان علمای اسلام رایج بود، نمی پذیرند و با گسترش مفهوم کفر، گروههای بزرگی از مسلمانان را نیز از دایرۀ اسلام بیرون میکنند. اندیشههای سید قطب، رهبر شاخۀ انقلابی اخوان المسلمین، الهام بخش سلفیگری تکفیری و سلفیگری جهادی بود. او جهان امروز را در کلیت آن جامعۀ جاهلی میدانست و مفهوم جاهلیت را در بارۀ جامعههای مسلمان نیز به کار میبرد.
متاسفانه بخش دیدگاههای این مطلب بسته است.