عابد توانچه: رهایی جامعه بدون رهایی زنان ممکن نیست

زن مادامی که نتواند استقلال مالی از مردان پیدا کند و به جایگاه برابر در روابط تولیدی دست بیابد هرگز نخواهد توانست به حقوق برابر قانونی و مدنی با مردان برسد. همزمان؛ زنی که به ریزترین جزئیات ستم مضاعفی که متحمل می شود آگاه نباشد هرگز آمادگی لازم برای مبارزه  واقعی و موثر در نبرد میان کار و سرمایه را نخواهد داشت.  در عمل آمادگی خود را برای بازپس دادن همه آنچه که از زنان گرفته شده است را نشان دهید تا بتوانیم دوشادوش آنها همه ی چیزهای که از ما گرفته شده است را پس بگیریم. چه آنجا که رابطه میان ما و آنها رابطه حکومت شوندگان با حکومت کنندگان است و چه آنجا که رابطه میان ما و آنها رابطه میان فروشنده نیروی کار و صاحبان سرمایه است. ….

—————————————————-

چند نفری از روی حسن نیست و دو نفر هم از روی عادت، لینک و مطلبی برای من فرستاده اند از یک موضع گیری پیرامون مسئله مهاجرین “و” زنان!!!؛ که بیا و تو هم اعلام موضع کن. بگیر. گروه اول به جهت دفاع از موضع جریان فکری ای که من و آنها عضو آن هستیم و گروه دوم به جهت ناخن به ناخن زدن برای راه انداختن یک دعوا. البته شاید! شاید هم نه! بالاخره وقتی سرشاخ شدن خروس جنگی و سگ و غیره برای عده ای تفریح است چرا سرشاخ شدن دو نفر در عالم سیاست یا در چاله میدانی به اسم فیس بوک، برای عده ای دیگر جالب نباشد.

به دسته دوم می گویم نه؛ همانطور که به دسته اول می گویم نه. مطلب را خواندم و اولین چیزی که به نظرم آمد این بود که طرف پارتنرش یا دوست دخترش او را پیچانده است و برآیند وضعیت هرمونی و روانی اش شده است این نوشته. هر عبارت پردازی ای برای رنگ و لعاب دادن به قضیه صورت گرفته باشد، چیزی که به چشم می آید همین است و من نمی توانم وقتی برداشتم از ماجرا این است خودم را به راه دیگری بزنم و با یک سلسله عبارت پردازی بی مورد دیگر، یک حس شخصی و احوال درونی یک فرد و احساساتش را چیز دیگری تصور کنم.

اما همانقدر که مایل به صحبت در مورد موضوع بی اهمیت فوق الذکر نیستم، صحبت در مورد مسئله ای به نظرم بسیار ضروری است. مسئله زنان، که مسئله نیمی از جامعه است. نیم دیگر جامعه(یعنی مردان) بالا بروند و پائین بیایند، بدون پرداختن همزمان به مسئله نیمی دیگر از جامعه(یعنی زنان) امکان رهایی ندارد. بنا به دلایلی معتقد هستم، هرجا که از ستم مضاعفی سخن به میان می آید، بی هیچ قید و شرطی به ضروری بودن تلاشی مضاعف نیز حکم داده می شود. حواله کردن زمان پرداختن به تضاد اولی به زمانی بعد از حل تضاد دوم همانقدر بی معنی است که حواله کردن زمان پرداختن به تضاد اول به زمانی بعد از حل تضاد دوم. من اعتقاد دارم که راه حل رفع تضاد اصلی جامعه(یعنی تضاد بین کار و سرمایه) ترسیم رابطه صحیح و منطقی بین دیگر تضادها با تضاد اصلی و طرح‌ریزی و اجرای برنامه ای برای صورت بندی دیگر تضادها بر مبنا و هم‌جهت با تضاد اصلی جامعه است. مسئله زن به عنوان جنس تحت ستم در جامعه مردسالار و نیز به عنوان کالایی در جامعه سرمایه داری، دقیقا مصداق توضیحی است که در بالا ارائه شد.

در اینجا قصد ندارم چهره ای مانند قدیسان برای خودم دست پا کنم و در دنیای مجازی(به مثابه فضای تبلیغاتی ارائه کالاهای سیاسی و اجتماعی) قیمت خودم را بالا ببرم و به قول مارکس با ارائه وجهه ای دورغین از خود سعی در کسب اعتباری بیشتر در نظام اعتباری سیستم سرمایه داری کنم تا بتوانم امکان مصرف بیشتری برای خودم فراهم کنم. نه! صادقانه اعتراف می کنم که رسوبات نظام ارزشی مردسالار جامعه در من وجود دارد. آن را تا حدود زیادی می شناسم و گه گاه متوجه این رسوبات می شوم. مگر ما در کره مریخ یا در کهکشانی دیگر و تحت نظام ارزشی جامعه ای دیگر پرورش یافته ایم؟ ما محصول و بزرگ شده همین جامعه و همین سیستم هستیم. به فرض که با خواندن و آموختن و گوش دادن و حرف زدن و نقد شدن و دیدن و لمس کردن و تجربه کردن و بازخوانی و فکر کردن و غیره در خودآگاه خود تغییراتی ایجاد کرده ایم، ناخودآگاه که کاسه توآلت نیست که بتوان با یک سیفون کشیدن از شر همه کثافات آن خلاص شد.

من اعتراف می کنم که گهگاهی تحت تاثیر مشاهداتی، یا قرار گرفتن در وضعیتی یا مواجه شدن با مطلبی به ناگاه در ذهنم گذشته است که «زنان کمتر از مردان می فهمند»، که «زنان به جای رفتار عقلانی از خود احساسات تخمی نشان می دهند»، که «زنان از بدن خود برای بالا کشیدن خودشان استفاده می کنند»، که «اگر زن به جای نشستن جلوی آینه و آرایش کردن» این یا آن کار را می کرد الان وضعیت ما، این یا آن بود. چیزهایی از این دست گاهی از ذهنم می گذرد اما کم کم به خودم یاد داده ام که به این هم فکر کنم که هر رابطه ای دو سر دارد. اگر زنان در رابطه با مردان چیزی هستند که نباید، حتما مردان نیز در رابطه با زنان چیزی هستند که نباید. اگر یکی بروز می دهد، حتما آن یکی هم طلب می کند. اگر چیزی در حد اضافه تولید ارائه می شود حتما بازاری و نیازی برای آن وجود دارد. گیریم که که در این مورد هم خریدار و فروشنده هر دو تحت تاثیر روابط تولید و مناسبات بازار و بمباران تبلیغات و قربانی نظام مصرف باشند، که چه؟ مثلا چه حسنی در خریدار است که او را از فروشنده برتر می کند؟

همیشه وقتی چنین افکاری به ذهنم خطور می کند که شامل قضاوت های درباره زنان است، سعی می کنم فراموش نکنم که اگر یکی آینه در دست جلو می آید، حتما یکی با آلتی در دست در طلب اوست. اگر زن با تن خود می خواهد بالا کشیده شود حتما پیش از آن با مشتی به پائین رانده شده است. نمی شود قانون و سنت و فرهنگ و دین را به جان یک جنس انداخت و با ستمی مضاعف در حوزه روابط تولیدی و اقتصادی او را به بردگی کشید و آن وقت از قصه برابری زن و مرد سخن گفت.

می پرسید چرا در طول تاریخ تعداد شاعران زن از شاعران مرد کمتر هستند؟ می پرسید چرا در طول تاریخ تعداد فیلسوفان زن از فلیسوفان مرد کمتر است؟ می پرسید چرا در طول تاریخ تعداد فعالان سیاسی زن از فعالان سیاسی مرد کمتر بوده است؟ و…؟ حتما بعد از این سوالها نتیجه میگیرید که یا قدرت عقلی آنها کمتر از مردان است و یا مثلا اینکه چون وقت خود را جلوی آینه گذرانده اند چیزی نشده اند. یادتان هست وقتی به احمدی نژاد گفتند گرانی دارد کمر مردم را می شکند چه پاسخ داد؟ گفت از میوه فروش سر کوچه مان پرسیده ام و قیمت گوجه بالا نرفته است. عزیز من کدام آینه؟ چه کشکی؟ چه پشمی؟ تا همین سال ۷۰ و ۷۵ خانه های این کشور گاز نداشت و اکثر زن های این کشور لب حوض و با آب یخ کهنه های بچه ها و جورابهای شما را می شستند. حالا گیرم که ۷۰ نه و ۶۷، چه فرقی می کند؟ حالا گیرم که نه لب حوض نه و توی حمام، چه فرقی می کند؟ صبح تا شب توی صف کوپن یا در حال بارکشی از مغازه به خانه؛ یا رفع و رجوع وضعیت کودکان و اوضاع مدرسه و رخت و لباس و آنها و هزارن کوفت و مصیبت دیگر. حالا دیگر مشت و کتک و توهین و تحقیر و کلفت شنیدن و محدود شدن و ماشین جوجه کشی بودنشان پیشکش.

آن زنی که ماشین لباسشوئی و لوازم کلفتی اش کامل بود هم کل وقت روزانه اش صرف بشور و بساب و جمع و جور کردن خانه بود. حتما شما هم مانند احمدی نژاد مثالی همپای میوه فروش سر کوچه تان دارید که زنی/زنانی بوده اند که وضعشان خیلی هم خوب بوده است و کلفت و نوکر هم داشته اند و باز چیزی نشده اند! من از آن طبقه و آن اقلیت حرف نمی زنم که زن و مردشان با هم فرقی ندارد. مگر کسی که در ناز و نعمت زندگی می کند در اکثر موارد به  جز چس‌ناله هایی چند به قصد تفنن و تغییر ضائقه، نیاز به فکر کردن و موضع گیری و تولیدات فکری و مادی دارد؟ این طبقه اسمش روی خودش است: بورژوآ. کارش هم روشن است: مصرف به پشتوانه ارزش اضافیِ حاصل از کار فروشندگان نیروی کار. به جز این اقلیت کم شمار در برابر اکثریت مطلق جامعه، زنان دیگر طبقات مگر وقتی برای خود داشته اند یا اتاقی از آن خود یا فرصتی یا ابزاری یا امکانی که فکر کنند، بنویسند، فکر کنند و تولید کنند؟ آنها کم و بیش در حال جان کندن بوده اند و چون برای کار خانگی خود پولی دریافت نکرده اند همیشه پشت تر و بی ارزش تر از جنس مذکری پنداشته شده اند که بیرون از خانه کار می کند و در مقابل کارش دستمزد دریافت می کند.

ما مردان دست‌پرورده و محصولات این جامعه و رشد یافتگان نظام ارزشی آن هستیم. بعضی از ما از جایی به بعد سعی کرده ایم که بر علیه ارزشهای جامعه شورش کنیم ولی نمی توانیم منکر رسوبات فکری و احساسی و روانی ناشی از شرایط زیست خود شویم. اینجا مسئله نیت سنجی مطرح نیست، حرفها و سخنرانی ها هم چندان ملاک نیست، اینکه چه کسی در نهایت کدام اندیشه را زندگی می کند مهم است.  شعارها ملاک نیستند، ملاک رفتاری است که در نهایت یک مرد در برابر یک زن یا زنان بروز می دهد. مهم آن چیزی است که ما زندگی می کنیم حتی اگر وسوسه هایی از جنس دیگر یا امیالی از جنس دیگر، درون ما در حال وول خوردن باشند.

در کشور ما که به دلیل حاکم بودن قوانین مذهبی، انحصار رسانه های فراگیر در دست حکومت و جناح‌های درونی آن، محتویات نظام آموزشی و روابط درونی خانواده‌ها، حال و روز زنان مشخص است. نیاز به گفتن آنچه که مشخص و واضح است، نیست. وقتی که تیراژ کتابها ۵۰۰ عدد است و سرانه مطالعه هر ایرانی سه دقیقه و همه سرگرم فیلم های هالیوودی و سریال های ترکی و داستانهای غمباد آور صدا و سیما هستند و مجوزی برای هیچ اثر ارزشمندی صادر نمی شود آیا بهتر نیست به جای سرکوفت زدن، تحقیر کردن و محکوم کردن زنان، خوشحال باشیم که آنها به قیمت آزمون و خطا و به قیمت زمین خوردنها و برخواستن های متوالی، خودشان حصارها را بشکنند، تجربه کنند، رشد کنند و ما مردان را مجبور کنند(بله! مجبور کنند) عقب بکشیم؛ مجبورمان کنند که یاد بگیریم؛ مجبورمان کنند رسوبات و تفاله های مغزی خودمان را دور بریزیم؛ مجبورمان کنند ایده هایی که ادعایشان می کنیم را زندگی کنیم.

بی تعارف بگویم که برای پیوستن نیمی از قدرت جامعه به فرآیند رهایی از تبعیض در نظام تولیدی و اجتماعی موجود، همانقدر که لازم است زیپ شلوار خود را ببندیم و کمی بر بالا و پائین کشیدن آن نظارت و کنترل داشته باشیم، گاهی لازم است زیپ دهان خود را هم ببنیدم و باز و بسته شدن آن را مدیریت و کنترل کنیم. شاید همه تقصیر ها بر گردن ما نباشد اما ما مردان به نوعی نگهبانان وضعیت موجود هستیم. اولین قدم در راه بر هم زدن چرخه بازتولید وضعیت موجود، ایجاد تغییر در وضعیت خود و و رابطی است که خودمان در آن قرار داریم.

زن مادامی که نتواند استقلال مالی از مردان پیدا کند و به جایگاه برابر در روابط تولیدی دست بیابد هرگز نخواهد توانست به حقوق برابر قانونی و مدنی با مردان برسد. همزمان؛ زنی که به ریزترین جزئیات ستم مضاعفی که متحمل می شود آگاه نباشد هرگز آمادگی لازم برای مبارزه  واقعی و موثر در نبرد میان کار و سرمایه را نخواهد داشت.  در عمل آمادگی خود را برای بازپس دادن همه آنچه که از زنان گرفته شده است را نشان دهید تا بتوانیم دوشادوش آنها همه ی چیزهای که از ما گرفته شده است را پس بگیریم. چه آنجا که رابطه میان ما و آنها رابطه حکومت شوندگان با حکومت کنندگان است و چه آنجا که رابطه میان ما و آنها رابطه میان فروشنده نیروی کار و صاحبان سرمایه است.

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.