نسبت طبقه متوسط جدید و طبقه کارگر
«پرویز صداقت»، پژوهشگر اقتصادی، در مراسمی که به مناسبت روز جهانی کارگر در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد به بیان تکوین و تحول طبقه متوسط جدید در ایران پرداخت و گفت: این طبقه از لحاط شرایط عینی زندگی به طبقه کارگر نزدیک و دچار فرسایش شده است اما از نظر ذهنی از آنها دور شده و خود را متمایز از آنها میداند. ….
————————————————-
مشروح سخنان «پرویز صداقت» به شرح زیر است:
سوالی که من در صدد پاسخ به آن هستم این است که در پروژه سیاسی طبقه کارگر در ایران در شرایط کنونی آیا طبقه متوسط یا همان کارگران یقه سفید معتقدان به طبقه کارگر هستند و این طبقه چه ویژگیهایی دارد.
در جریان تکامل و تطور سرمایه داری از نیمه دوم قرن بیستم به بعد طیف جدیدی از مزدبگیران وارد بازار کار شدند و نیاز به سرمایهگذاری دولت در بخشهای کلیدی اقتصاد و لزوم مبارزه با چرخههای رکود و رونق اقتصادی لاجرم دولت را نیز دولت به ایفای نقش مهمتر و موثرتری در اقتصاد سرمایهداری وادار کرد.
سرمایهداری رقابتی به سمت سرمایهداری انحصاری حرکت کرده بود که مولفههای خاص خود را داشت و بوروکراسی ویژه و گستردهای را طلب میکرد. بنا به چنین تحولاتی مجموعهای از نیروهای دستمزدبگیر شکل گرفت که مورد توجه اندیشمندان حوزههای علوم اجتماعی قرار گرفت که به بررسی ویژگیهای این مجموعه بنشینند.
سیرایت میلز که خود تحت تاثیر ماکس وبر بود، از اولین کسانی است که در مورد کارگران یقه سفید بحثهایی را مطرح کرد. در سنت اقتصاد سیاسی مارکسیستی به طور کلی از قرن بیستم به این سو، دو دیدگاه در تعریف طبقه کارگر وجود دارد.
در دیدگاه کلیتر، طبقه کارگر شامل طیف گستردهای میشود که شامل تمام گروهایی است که ناگزیر از فروش نیروی کار خود برای امرار معاش هستند و همه کارگران اعم از یقه آبی (کارگران حوزه صنعت و معدن) و کارگران یقه سفید را به عنوان گروه جدید کارگری بپذیرد.
این دیدگاه مورد انتقاد پارهای دیگر از اقتصاددانان سیاسی قرار داشته است. دیدگاه پولانزاس کاملا مخالف این دیدگاه است و کارگران یقه سفید را جزو طبقه کارگر نمیشمارد و معتقد است کارگران یقه سفید همان خردهبورژوازی مدرن محسوب میشوند.
نکته مقابل نظر پولانزاس را ارنست مندل و اریک اولین رایت دارند. اولین رایت کارگران یقه سفید را هم جزو طبقه کارگر میشمارد اما دو شرط قائل میشود. شرط اول اینکه جزو مدیران و سرپرستان ناظر و کنترلگر فرآیند تولید نباشند و دوم هم اینکه بر کارشان هم کنترل نسبی نداشته باشند.
حال سوال این است که این گروه از کارگران یقه سفید معتقد به طبقه کارگر هستند یا خیر و مهمتر آنکه چرا اولویتهای ذهنی این دو طبقه در ایران امروز اینقدر متفاوت به نظر میرسد. یعنی طبقه کارگر به نظر میرسد برنامه عمل سیاسی و کنشگریهایی حول مسائل دیگری بوده که متفاوت با طبقه متوسط جدید است و نوعی واگرایی میان مطالبات این دو طبقه دیده میشود.
تکوین طبقه متوسط ایران
کارگران یقه سفید در تاریخ معاصر ایران در چندین دوره مستقل قابل بررسی است. تکوین طبقه متوسط جدید بعد از دوران مشروطیت و در زمان رضا شاه اتفاق افتاده است. از سالهای ۱۳۲۰ تا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ دوره نخستین دوره کنشگری سیاسی طبقه متوسط جدید است.
از ۱۳۳۲ تا سال ۱۳۵۰ دوره رشد پیوسته و بطئی طبقه متوسط جدید است. از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۶ دوره رشد جهشگونه طبقه متوسط جدید است. ۱۳۵۷-۱۳۶۰ دوره مشارکت و کنشگری سیاسی گسترده این طبقه در انقلاب است. دهه ۶۰ دوره عقبنشینی طبقه متوسط جدید بود.
دوره سالهای ۱۳۷۰ تا ۱۳۸۸ دوره باززایی طبقه متوسط جدید بوده و از ۱۳۸۸ تا امروز را دوره فشار اقتصادی طبقه جدید و فرسایش این طبقه دستهبندی کردهام. مرحله تکوین طبقه متوسط جدید برآمده از خواستههای انقلاب مشروطیت در زمینه ارتش متمرکز، نظام اداری، گسترش سوآدآموزی و… بود که در سرتاسر جامعه و ذهنیت کنشگران سیاسی در جامعه حاکمیت داشت.
بعد از سال ۱۳۰۴ و شروع سلطنت رضا شاه، بسیاری از اهداف و وظایف انقلاب مشروطه را با تجدد آمرانه خاص خود محقق کرد. در این مرحله ساختارهای بروکراتیک و تکنوکراتیک جدید به همراه صنایع مدرن طبقه متوسط جدیدی به نام فنسالاران و دیوانسالاران را برای رتق و فتق امور مدرنیته به وجود آمد.
از سال ۱۳۱۰ به بعد دوران جدایی و فاصله گرفتن طبقه متوسط جدید از رضا شاه به دلیل سیاستهای عامرانه و دیکتاتوری وی است. دومین مرحله تکوین طبقه متوسط نقشآفرینی سیاسی این طبقه در فاصله سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ است.
در این دوره اقتصادی کشور بسیار بحرانی است و از طرفی هم به دلیل فضای باز سیاسی خواستههای سرکوب شده دوران نسبتا طولانی استبداد به منصه ظهور میرسد و احزاب مدرن برای اولین بار به شکل مدرن و در ساختارهایی سراسری و مشخص تشکیل میشوند که گرایشات آنها هم عمدتا ناسیونالیستی و مارکسیستی است.
در این دوره موج ناسیونالیسم تقاضا برای بهرهگیری داخلی از صنعت نفت برای دستیابی به اهداف توسعهای ایجاد میشود. در این دوره کنشگری سیاسی در فضای سیاست ایران متعلق به روشفکران و نظریهپردازانی بود که میتوان آنها را به لحاظ ساختار طبقاتی مربوط به طبقه متوسط جدید قلمداد کرد.
با وقوع کودتای ۲۸ مرداد شاهد حذف کنشگران سیاسی از عرصه میدان سیاست هستیم و کنشگری سیاسی به زیرزمینها و فعالیتهای مخفی میرود. با اینکه از سال ۱۳۳۸ تا ۱۳۵۰ نرخ رشد اقتصادی ۵ تا ۱۵ درصد بود اما از سویی هم با توجه به نیاز حکومت پهلوی برای خلق طبقه جدیدی برای حمایت از سیاستهای مدرنیزاسیون آمرانه، شاهد فربه شدن طبقه متوسط تا پایان سلطنت آنها در سال ۱۳۵۷ هستیم.
در کنار طبقه سرمایهدار جدیدی که با حمایتهای دولت شکل گرفته بود، طبقه متوسط جدید هم جایگزین طبقات سنتی به عنوان پایگاه اجتماعی سلطنت شد. در دهه ۱۳۵۰ شوکهای قیمتی نفتی منجر به نادرستترین سیاستهای اقتصادی در عرصه سیاستگذاریهای آن مقطع و افزایش شدید اعتبار طرحهای عمرانی و جاری دولت و افزایش شدید هزینهکرد دولت در جامعه شد که پیامدهای خاصی داشت.
طبقه متوسط جدید شکل گرفته در دو دهه منتهی به انقلاب طبقهای بودند که تابع شرایط بازار کار نبودند و بر این حوزه تسلط کامل داشتند اما کماکان زخمخورده از کودتای ۲۸ مرداد بودند. رژیم شاه در اتکا به این طبقه به عنوان پایگاه اجتماعی خود دچار یک اشتباه استراتژیک شد چرا که این طبقه نقشی مهم و تعیینکننده در انقلاب سال ۱۳۵۷ داشت.
این طبقه از سال ۱۳۵۷ تا ابتدای دهه ۱۳۶۰ را دوره نقشآفرینی مجدد طبقه متوسط جدید نام میبرند. با رسیدن به این دهه دوران بحران حاد ساختاری در اقتصاد ایران آغاز میشود که شاهد شکست و عقبنشینی طبقه متوسط هستیم. رشد اقتصادی در این دهه منفی ۱/۲- میشود، تولید سرانه کشور افول میکند و برای اولین بار شاهد شکلگیری فرهنگ مهاجرت و فرار مغزها به مثابه فرهنگی نهادین شده در این طبقه هستیم.
با پایان جنگ و شروع دهه ۱۳۷۰ روند شکلگیری طبقه جدید دوباره از سرگرفته میشود و به طور مثال تعداد دانشجویان ۱۴ برابر میشود و به تبع چنین رشدی، خواستههایی جدید هم مطرح میکنند. سالهای ۱۳۷۶ و ۱۳۸۸ در این مرحله واجد اهمیت ویژهای در شکلگیری طبقه متوسط جدید است. در این دو مقطع کنشگری اجتماعی خاصی با محوریت طبقه متوسط رخ میدهد و مطالباتی عمدتا اجتماعی و مدنی درخواست میشوند که تاکنون سابقه چندانی نداشت و کمتر مرتبط با مسائل معیشتی بود.
بعد از سال ۱۳۹۰ در مقیاسی کوچکتر نوعی عقبنشینی مجدد در طبقه متوسط جدید را شاهد هستیم. مجموعه تحولاتی که در دهه ۷۰ و ۸۰ رخ داد شاهد مجموعهای از رخدادها هستیم. از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی، طبقه متوسط هموراره حامل ایدههای ترقیخواهانه بوده اما در طی دو دهه گذشته ایدههای نولیبرالی بر اذهان این طبقه حک شده است.
مجموعهای از تحولات که از سال ۱۳۷۰ تا امروز یک سلسله جزمیات و احکام ایدئولوژیک اقتصادی نولیبرالی را ترویج کرده که همگی طرفدار واگذاری مالکیت از بخش دولتی به بخش خصوصی هستند و همواره یک هجوم ایدئولوژیک به ارکان فکری جامعه اتفاق افتاده است.
این هجوم ایدئولوژیک هزینههایی را هم برای طبقه متوسط جدید داشته است. وضعیت این طبقه نه تنها به لحاظ عینی افول پیدا کرده بلکه افق زیست اقتصادی آن هم بسیار بدتر شده است. طبقه متوسط جدید در اثر دو دهه سیاست نئولیبرالی پیوسته به وضعیت فلاکتباری رسیده که علاوه بر نرخ بیکاری بالا در میان نیروی کار متخصص و تغییر هرم جمعیتی آثار دیگری هم داشته است. دستمزدهای واقعی کاهش یافته است.
تشکلهای کارگری مستقل وجود ندارند و از سویی هم سالانه بیش از ۱ میلیون و ۳۰۰ هزار نفر به جمعیت جویای کار اضافه میشود. در وضعیت کنونی نرخ فزآینده بیکاری در طبقه متوسط باعث هزینههای سرسامآور زندگی و فرسایش اقتصادی این طبقه شده است.
کاهش نسبی شمار گروههای دارای تخصص و تحصیلات به طبقه متوسط کاهش یافته است و بیشتر ورودیها به این طبقه به سبب نزدیکی به منابع قدرت و بورژواری مالی است. اگر طبقه متوسط دهه ۱۳۲۰ کنشگر سیاسی ملی کردن صنعت نفت و آمال ترقی خواهانه است، برای این طبقه متوسط جدید میتوان از اصطلاح «طبقه متوسط جدید لمپن» استفاده کرد.
در تاریخ معاصر ایران هیچگاه طبقه کارگر یقه آبی، طبقه کارگر یدی، نیروهای مولد، طبقه متوسط جدید و کارگران یقه سفید به لحاظ عینی هیچگاه اینقدر به یکدیگر نزدیک نبودند و هیچگاه به لحاظ موقعیت ذهنی اینقدر از هم دور نبودند. یعنی ما در اینجا با نوعی وضعیت پارادوکس و متناقض روبرو هستیم که هر گونه پیشبرد حرکت دموکراتیک در جامعه ما نیازمند غلبه بر این پارادوکس است.
دامن زدن به توهم بورژوازی مولد محلی از اعراب ندارد و فاقد کنشگری در فضای سپهر سیاسی است. اما در این تفاوتها ممکن است فضاهایی برای بازی دموکراتیک و کنشگری دموکراتیک ایجاد شود. باید به عواقب استمرار سیاستهای نئولیبرالی در فرسایش این طبقه متوسط جدید توجه کنیم و لازم است در قالبهای گوناگون نشان داده شود که سرنوشت این طبقه هم مانند طبقه کارگری یقه آبی با چه خطراتی مواجه است و کارگران یقه سفید هم به مانند کارگران یقه آبی بازی را باختهاند.
طبقه کارگر هم باید در مطالبات خو علاوه بر تاکید بر عوامل اقتصادی و معیشتی به مطالباتی از قبیل آنچه طبقه متوسط جدید مطالبه میکنند، بهای بیشتری دهد و صرفا در طالبات معیشتی خود را محدود نکند. هر دو طبقه اجتماعی بیش از هر چیز ضمن آنکه بر گشایشهای دموکراتیک تاکید میکنند، باید در نظر بگیرند معترفان واقعی هر کدام از این دو طبقه اینها هستند و نه طبقات فرادست جامعه و در این ائتلاف بر هویت و درخواستهای انضمامی خود تاکید کنند و حضوری همراه در سپهر سیاسی داشته باشند.
تهیه و تنظیم: مسعود شاه حسینی
——————————————
منبع: تأمین ۲۴
http://tamin24.ir
متاسفانه بخش دیدگاههای این مطلب بسته است.