تقی روزبه: ادعای انفعالی بودن تاکتیک تحریم و چند گزاره غلط!

نقطه عزیمت اتخاذ یک تاکتیک نه می تواند نظر اکثریت باشد و نه مقبولیت آن در نزد اکثریت الزاما شاخصی برای درستی یا نادرستی و یا درجه فعال بودن و یا غیرفعال بودن یک تاکتیک. تاکتیک قبل از همه عصاره یک رویکرد راهبردی است در شرایط و امکانات معین و بنابر این قبل از هر چیز درستی و نادرستی آن منوط است به میزان وفاداریش به آن رویکرد و این که تا چه اندازه آن را متبلور کند. ….

——————————————————–

تعلیق کنش و پایان سیاست!
آیا در شرایطی که همه سران رژیم از همه گرایش ها دائما از مردم می خواهند که از صندوق ها قهرنکنند و ُکردسته جمعی قهر نمی کنیم راه انداخته اند، و خامنه ای مدام تکرار می کند مشارکت گسترده مردم نظام را بیمه می کند و به آن عزت می بخشد، در جهانی که هر دیکتاتوری ناگزیر است برای حفظ قدرت تظاهر به داشتن پشتوانه رأی مردمی و حمایت اکثریت داشته باشد و گرنه استمرار استبداد با چالش های بیشتری مواجه می شود، آقای فرج سرکوهی چگونه ادعا می کند*، تحریم که از قضا در اتمفسر کنونی می تواند آشکارا معنای نافرمانی مدنی پیدا کند، تاکتیکی منفعل است.

۱- نقطه عزیمت اتخاذ یک تاکتیک نه می تواند نظر اکثریت باشد و نه مقبولیت آن در نزد اکثریت الزاما شاخصی برای درستی یا نادرستی و یا درجه فعال بودن و یا غیرفعال بودن یک تاکتیک. تاکتیک قبل از همه عصاره یک رویکرد راهبردی است در شرایط و امکانات معین و بنابر این قبل از هر چیز درستی و نادرستی آن منوط است به میزان وفاداریش به آن رویکرد و این که تا چه اندازه آن را متبلور کند. گرچه هر تاکتیک وفادار به راهبرد برای تبدیل شدن به نظر و کنش هرچه بیشتر جمعیت جامعه می کوشد. اما وقتی در جامعه رویکردهای متفاوتی وجود داشته باشد، شاخص فعال و یا منفعل بودن تاکتیک بستگی به برد آن، هم چون کنش مشترک، در میان آن بخش از جمعیت دارد که مدافع چنان رویکردی هستند. هر تاکتیک تا زمان فراگیر شدن و جلب نظر قاطع اکثریت، هنوز تاکتیک اقلیت است و چه بسا بتواند با استمرار و اثبات حقانیت خود نظر اکثریت را هم جلب کند. خلاصه آن که وقتی رویکردها یکسان نیست، تاکتیک ها نیز نمی توانند برای همه جمعیت یکسان باشند و معنای فعال و غیرفعال بودن تا لحظه ای که رویکرد عمومی مشترک بدست آید، مشروط به همین واقعیت پلورالیستی است. بنابر این برای مخالفان نظام، تحریم یک تاکتیک فعال است و لزومی هم ندارد که آن ها خود را به سطح رویکرد دیگر و از قضا تاکتیک انفعالی آن ها (بله تن دادن به انتخابات باصطلاح سلبی از میان مهره های چیده شده توسط قدرت فرادست، تاکتیکی است عمیقا انفعالی) تقلیل بدهند. این کاری است که اصلاح طلبان و رژیم و شبه اپوزیسیون می کند. علاوه بر این وی پیشاپیش رژیم را که حتی خودش هم دشوار بتواند چنین ادعائی را بکند، صاحب اکثریت آراء می داند! و حال آن که اگر بفرض چنین چیزی محرز بود و رژیم از آن مطمئن، دیگر لازم نبود شاهداین گونه رفتارهای غیرمتعارف و مضحک باشیم. به عنوان مثال حتی سخنگوی شورای نگهبان که در آستانه استعفاست، بی خبر از صحنه رد صلاحیت ها که شخص جنتی به تنهائی همه چیز را می برد و می دوزد، شکوه اش در آمده است. اگر واقعا رژیم حمایت اکثریت قاطع را داشت ( نه فقط مشارکت و رأی ثابت آن بخش از جمعیت در شهرهای کوچک و مناطق پراکنده کشور را که بدلیل نقش انگیزه های محلی بود و نبود جناح و سیاستی در آن تأثیر ندارد و به انتخابات معنای خاصی نمی دهد. از قضا مساله و چالش اصلی همانا حضور یا عدم حضور همان ۲۰ یا ۲۵% است که به انتخابات و تحریم معنای خاصی می دهد)، دیگر نیازی نداشت این همه عواقب مهندسی و حذف فله ای و گسترده را بجان بخرد تا نشان دهد که دارای پشتوانه اکثریت است. همه این تلاش ها برای آن است که چنین تضمینی وجود ندارد و باید آن را از طریق این نوع مداخلات رسوا کننده در تغییرنتیجه تضمین کند. آیا رژیمی که واقعا پشتوانه اکثریت را داشته باشد، می تواند این حد بحران زده، سراسیمه و نگران از هر ریسمان سفید و سیاه باشد؟ بازهم باید پرسید در چنین شرایطی که همه جناح ها و شبه اپوزیسیون و رسانه های فارسی زبان وابسته به قدرت های بزرگ، با بمباران تبلیغاتی خود بجان مردم افتاده، یک ریز آن ها را تشویق به شرکت در “انتخابات” می کنند، شرکت نکردن بخصوص توسط آن «۲۵% طلائی» به عنوان یک نافرمانی مدنی، چرا تاکتیکی انفعالی است؟. سال ۹۲ رژیم آشکارا نگران تحریم گسترده انتخابات در شرایطی که نیاز به مذاکره و بستن پرونده بحران هسته ای داشت و برای این کار لازم بود که به قدرت های بزرگ نشان دهد که رأی مردم را دارد و از موضع قدرت مذاکره و چانه زنی کند، به جناح رفسنجانی و روحانی میدان مانور داد. اکنون اما دو باره به سال ۸۸ برگشته، اما بجای تقلب به حذف گسترده و ۹۹% رقبا روی آورده است. بنابراین شبح تحریم همواره در برابر رژیم وجود دارد و پرسه می زند و همواره هم طرحی نو برای درهم شکستن آن در آستین خود دارد. اکنون هم دقیقا چنین است و اتاق های فکر و سردمداران دارند یکسر از خطر قهر مردم و تلاش برای کشاندن مردم به صحنه صحبت می کنند.

همانطور که اشاره شد مشخصا در مورد فعال و غیرفعال بودن تاکتیک تحریم و میزان برد آن، قبل از همه باید به برد آن در میان خودکنشگران ضد رژیم ارجاع کرد و نه الزاما توسط مردمی که هنوز به کنش در چهارچوب رژیم ادامه می دهند و چه بسا نخواهند باین زودی ها از باورهای خود دست بردارند. مگر آن که بخواهیم آن گونه که آقای فرج سرکوهی توصیه می کند، کنش معطوف به کلیت سیستم را تا اطلاع ثانوی تعلیق کنیم و برویم دنبال کارهای سرگرم کننده دیگر. اگر تحریم در میان مخالفان نظام و تحریم کنندگان زمینه دارد، که دارد و اساسا آن ها کاری جز این نمی کنند و از قضا خود فرج سرکوهی نهایتا باعدم شرکتش همین کار را می کند، پس برای آن ها ذاتا و به لحاظ محتوائی یک تاکتیک فعال است، گو این که می توان و باید این محتوا را با انواع کمپین ها و ابتکارات و اقدامات مکمل به منصه ظهور رساند. ضعف مدافعان کمپین تحریم در این حوزه است. صدای آن ها بسیار ضعیف تر است از آن چه که واقعا وجود دارد. ما اگر با افتخار و ابتکار صد ایمان را- “نه” به نمایش انتخاباتی رژیم را، به عنوان ۲۵% مخالف نظام در جامعه بلند کنیم، آنگاه معلوم می شود، چه جریان نیرومند و تأثیرگذاری هستیم!.

۲- آقای فرج سرکوهی حتی به گزینش بین بد و بدتر مردم صحه می گذارد، بدون آن که نتایج گزینش این سیکل معیوب را که منجر به وخامت اوضاع و انواع ممنوعیت ها حتی برای شخصیت های تراز اول آن ها و نیز تشدید سرکوب جامعه شده است را به مردم یادآوری کند. پس وظیفه نقد رفتارجامعه توسط روشنفکر آزادیخواهی چون او در کجای کار قرار دارد؟. نقد نقش مردم در ایجاد وضعیت حاکم برخود در کنار جنایت های حاکمیت، بخشی از کنش معطوف به رهائی است.

۳- آقای فرج سرکوهی مدعی حذف صورت مسأله ”انتخابات” و دور زدن آن چیزی است که هیچ کس، نه فقط حاکمیت، بلکه مردم و جهان و حتی خود وی نمی تواند آن را نادیده بگیرد (بیانیه می دهد مصاحبه می کند….). آیا می توانیم شتر دیدی ندیدی، راه خود را کج کرده و سر خود را به کار دیگری گرم کنیم؟ بگذریم که منطق نهفته در این رویکرد تمی تواند صرفا اختصاص به حوزه سیاسی و انتخابات داشته باشد، چرا که توسط همین رژیم و با همین نوع رویکردها در سایرحوزه ها زیست و زندگی، اعم از اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی مواجهیم. رژیم و قدرت مشرف بر زندگی همه جا حضور دارد و مداخله می کند، و همه جا باید با کنش رهائی مردم با آن مقابله شود. سیاست فقط عرصه سرزیرشدن آن ها به این حوزه است و نه جائی بیرون از آن.

کنش خود او نشان می دهد که این کارشدنی نیست. یا باید آن را با کنش تحریم به چالش کشید و یا باید مثل شبه اپوزیسیون زوار دررفته با آن در می آمیخت و در مضحکه ای با نتیجه از قبل تعیین شده، تحت عنوان رأی سلبی به یارگیری از میان مهره های چیده شده پرداخت. البته تحریم نیز خود می تواند از منظرهای مختلفی صورت گیرد که وارد آن نمی شوم. نوشته ایشان گرچه مدعی است “انتخابات” مسأله اپوزیسیون نیست، اما نقدا به مصاف تحریم کنندگان رفته، به دفاع از مشارکت اکثریتی که به بد و بدتر باور دارند پرداخته و برای مخالفان و اپوزیسیون دموکرات و مدافع عدالت اجتماعی، بی اعتنائی و دور زدن به آن را تجویز می کند. اما این سؤال مطرح است که آیا برای شما آن ۲۰% ۳۰% ۴۰% … درصدی که آمارهای رسمی معمولا از رقم عدم شرکت کنندگان می دهند، به عنوان بخشی از جامعه، موضوعیت دارد که صدایشان توسط اپوزیسیون نظام پژواک بلندتری پیداکند یا نه؟. و چرا نباید در شرایطی که مخالف کلیت رژیم هستیم، در کنار تحریم کنندگان داخل کشور، مهم نیست کمیت آن ها چقدر باشد، قرارنگیریم؟. شاید ما همان “دو درصدی” باشیم که به تأسیس جمهوری اسلامی رأی منفی دادیم، اما به همان دو درصد بودن خودمان افتخارمی کنیم!.

۴- تصورآقای فرج سرکوهی از مقوله قدرت نیز نادرست و غیرواقعی است. قدرت را یک پدیده صلب و یک بار برای همیشه می ببیند. و حال آن که قدرت مثل هرحوزه دیگرجامعه و بسی بیشتر از آن ها درمعرض انواع فرسایش قرار دارد (چه توسط فشار مردم به نظام و کشاکش دائمی که جاری است و چه از طریق تشدید تضادهای درونی رژیم و یا فشارهای جهانی و…..). قدرت برخلاف آن گونه که خود می نماید، دایما نیاز به ترمیم و تزریق خون جامعه به خود دارد و هم چون بدن بیماری که دچار کم خونی شده است، بدلیل خشکیدن پایگاه توده ایش، نیاز به تزریق مشروعیت دارد، و گرنه مثل چرم ساغری می خشکد و یا چون درختی خشکیده در برابر کوچکترین تندباد سقوط می کند. و البته این سوخت رسانی همان کاری است که اصلاح طلبان و شبه اپوزیسیون برای قدرتی که خود بدلیل شدت انزوا و منفوریت فاقد قدرت بسیج است، انجام می دهند. قدرت یک بار برای همیشه تأسیس نمی شود بلکه دایما فرسوده شده و نیاز به بازتولید و بازترمیم بویژه در جهان کنونی و در موقعیت های بحرانی دارد. در همین سال ۸۸ دیدیم که مردم با آگاهی به تقلب گسترده ای که صورت گرفت؛ ۸ ماه خیابان ها را با شعار مرگ بر ولایت فقیه و استبداد قرق کرده و نزدیک بود کار رژیم را بسازند که شبح اش همواره بر فرار انتخابات رژیم پرواز است. چرا واکنش نسبت به تقلب آن زمان، این بار بدلیل حذف گسترده و ۹۹% توسط تیغ گیوتین و انجام یک مهندسی خشن و محسوس نتواند صورت گیرد؟ البته اصلاح طلبان با درس گیری از آن خود بیش از همه از آن فاصله گرفته اند. و بهمین دلیل آن ها فاقد ابزار فشار هستند و جناح حاکم بیش از پیش به یکه تازی ادامه می دهد. و درست به همین دلیل پایان سیاست در بالا، در عین حال آغاز سیاست در پائین و بیرون از سیستم است. آقای سرکوهی که صحنه های پشت زندان و شکنجه را دیده است، قاعدتا باید خوب بداند که شرکت هرچه بیشتر مردم در این گونه نمایشات مضحک، تا چه حد می تواند در ایجاد اعتماد به نفس شکنجه گران و سایر کارگزاران نظام و تشدید فشار به زندانیان و جامعه را تقویت کند؟ تزریق خون به اندام بیمار بلافاصله خود را در رفتار حاکمان نشان می دهد، اما رأی دهندگان با خیره شدن به تغییرات بسیار جزئی و گذرا، غافلند که از کجا می خورند!

۵- امروزه در سطح جهان نظام انتخابات پارلمانی، عملا تبدیل به ابزار مهمی برای بازسازی فرسایش قدرت سیاسی توسط بورژوازی شده است. این مساله به گونه ای و به شکل مهندسی شده، توسط دولت های مستبدی چون جمهوری اسلامی و امثال آن نیز بکار گرفته می شوند و برایشان بی اهمیت نیست. جمهوری اسلامی در قیاس با انعطاف ناپذیری سیاسی زمان شاه، بقاء خود را مدیون این گونه مانورها می داند و بدون چنین نمایشاتی قادر به حفظ توازن خود نبوده و نیست. از این رو تحرکات قدرت سیاسی، بویژه از سوی قدرتی که کنترل جامعه برایش اهمیت تعیین کننده دارد، نمی تواند بازخوردی در جامعه نداشته باشد. چنان که هم اکنون در خلال همین نمایشنامه انتخاباتی، شاهد کانونی شدن صف آرائی های جامعه حول ولایت و استبداد مطلقه از یکسو و بی قانونی عمومی و عریان شدن این تضاد هستیم. اعلام رسمی نظارت ناپذیر بودن رهبر از تریبون های رسمی که بیانگر رجعت جامعه به دوران بی قانونی قبل از مشروطیت است، نشان دهنده کانونی شدن ولایت مطلقه و بی قانونی در برابر بی حقی عمومی است. در واقع نظارت ناپذیری قدرت و رهبر آن، شعاراصلی جناح اصلی در انتخابات کذا و درونمایه نظارت استصوابی و سایر رویدادهاست.

گو این که جناح های دیگر هم در اصل ضرورت ولایت هم چون خیمه نظام هم داستانند، اما بناگزیر برای حفظ نظام و خروج از بحران ها و حفظ منافع خویش، نیازمند تعدیل و مشروط و کنترل کردن این فرانگشتاین خودساخته هستند. بنابراین از این جنبه ارتباطی و نوع هم پوشانی گذرا و محددودی بین تضادهای درونی رژیم و تضادعمده جامعه وجود دارد. در شرایطی که تضاد کانونی شده جامعه اقتدار مطلقه و بی حقی عمومی است، دیگر نمی توان دیوارچینی بین حوزه های سیاسی درونی رژیم و حوزه های سیاسی جامعه کشید. در واقع رژیم مطلقه بر روی آتش فشانی نشسته است که گدازه هائی از آن در درون خودش نیز زبانه می کشد. زمان شاه انکسار بحران جامعه جائی در ساختارسیاسی آن نداشت، اما در جمهوی اسلامی چنین نیست. در چنین شرایطی چگونه می توان مدعی شد که توجه به نمایشنامه انتخاباتی رژیم ربطی به اپوزیسیون ندارد. مگر ماجراهای ۸۸ و غافگیری رژیم در آن زمان را فراموش کرده ایم؟. از جانب دیگر مهندسی اصلی رژیم از یکسو ناظر بر ممانعت از قطب بندی جامعه حول بی حقی عمومی علیه کلیت سیستم (و علیه بی عدالتی های اقتصادی و اجتماعی) و کشاندن آن به صحنه منازعات درونی خود است، و از سوی دیگر همزمان به سرکوب و فشار به باندها و جناح های رقیب و خوش خدمت خود، می پرداز تا یکدستی و انسجام درونی خود را از دست ندهد و به سرنوشت فروپاشی کشورهای بلوک شرق دچار نشود. اما این مهندسی بی تاوان هم نیست و به بهای هرچه نازک ترشدن پایگاه اجتماعی رژیم و نحیف شدن آن می انجامد. پس معلوم می شود، که این گونه کشاکش های برخاسته از تقابل جامعه و قدرت نمی تواند، حتی برای اپوزیسیون نظام که مخالف کلیت نظام است، و از زاویه و جنبه دیگری، یعنی کشاندن صف آرائی ها به بیرون از ساختارقدرت و به جایگاه اصلی خود، خالی از اهمیت باشد. معنای اهمیت داشتن به معنی وردبه بازی آن ها نیست، بلکه از قضا برای خنثی کردن خرابکاری حاکمیت و برای ممانعت از قطب بندی جامعه صورت می گیرد.

سخن آخر و نتیجه گیری،
الف- اولا چرا ما- یعنی مخالفان نظام- نباید بهمراه بخش هائی از مردم که به رژیم رأی نمی دهند، گیرم بیست سی چهل درصد، صدای بلند آنان به نمایش انتخاباتی رژیم باشیم؟ صدای همان هائی که اخیرا در نامه ای از روحانی خواستند که از برگزاری انتخابات مهندسی شده خودداری کند. صدای همان فراخوان هشدارگونه ای که مدتی پیش کانون صنفی معلمان نسبت به شرکت در انتخابات داد. آن ها، که مثل همه این نوع موارد تشکل های مدنی، زیر فشار رژیم، بویژه اصلاح طلبان و حامیان دولت برای مشارکت قرار دارند، با یادآوری تبعات تجربه سال ۸۵ معلمان، یاران خود را با زبانی بهداشتی که لازمه این گونه کنش گری در داخل است، به عدم شرکت فرامی خوانند. همان پیامی که شماری از زندانیان غیر اصلاح طلب زندان نیز خواهان آن هستند. همان فریادی که فعالان چپ و روشنفکران و تشکل های کارگری در داخل کشور مدافع آنند، و صدایشان نمی تواند پژواک شایسته ای در سطح جامعه و حتی رسانه های بزرگ خارج از کشور داشته باشد. چرا نباید با مشاهده فعال شدن تحریم شکنان با یا بی جیره و مواجب رژیم، از اصلاح طلبان و شبه اپوزیسیون زوار در رفته و از طریق تریبون های داخل تا رسانه های خارج از کشور، و بمباران تبلیغاتی مردم از یمین و یسار، از داخل و خارج جهت شرکت در “انتخابات”، ما مخالفان نظام و ما مدافعان تحریم سیستم و کسانی که به کلیت حاکمیت “نه” می گویند، برای خنثی کردن نقش این تحریم شکنان کوشا نباشیم و برویم سرکارخودمان؟

پس معلوم می شود کنش معطوف به تحریم انتخابات درمیان جامعه مدنی هم وجود دارد. هدف اصلاح طلبان با آن که زیاد از جامعه مدنی دم می زنند، اما کنترل و خاموش کردن آن است. بویژه با توجه به خشم و ناباوری از ابعاد گسترده حذف گرایش های دیگر، رژیم بخصوص جناح اصلاح طلبان و اعتدالی ها و شبه اپوزیسیون، نگران خلوتی صندوق ها هستند. نگرانی از کجا سرچشمه می گیرد؟. مردم که ربات نیستند، بالأخره وقتی پس از چندین و چند تجربه می بینند که بجای گشایش و بهبود، این حلقه طناب است که به گردنشان فشار بیشتری وارد می کند، خطر این که از صندوق ها قهر کنند بیشتر می شود. ازهمین روست که این چنین دسته جمعی ُکر کمپین ما تحت هیچ شرایطی از صندوق ها قهر نخواهیم کرد براه انداخته اند!

پایان سیاست یا پایان یک سیاست؟
ب- چرا نباید جمع بندی و نتایج سیاست مشارکت جویانه بخش هائی از مردم در طی این دوسه دهه اخیر را که پخش پوستری با چهره مات شده محمد خاتمی به همراه فراخوانی از او برای قهرنکردن، که خود چهره مات شده او آئینه تمام نمائی از بیلان ورشکسته همین رویکرد است، با مردم و شرکت کنندگان در میان نگذاریم؟ بیلانی که نتیجه تنگ ترشدن دو سر حلقه طنابی است که مهندسی انتخابات را شکل می دهد: ممانعت از قطب بندی جامعه علیه اسبتداد مطلقه و حذف و سرکوب رقبای درونی برای ایجاد یک دستی در ساختار قدرت، که حاصل نهائی اش جز سفت ترشدن حلقه و تشدید خفقان و سرکوب و فلاکت عمومی نبوده و سر جمع بیلان نهائی اش جلوی همه امان قرار دارد. چرا ما نمی توانیم به اندازه توان وزن و سهم خودمان، اردوی تحریم کنندگان را گیرم همان اقلیت جامعه را تقویت نکنیم و با به نمایش گذاشتن انزوای رژیم صفوف آن را تضعیف کنیم؟ مگر جز این است که مقابله با مهندسی رژیم و تقویت و شکل دادن به قطب مخالف حاکمیت به عنوان اپوزیسیون واقعی سیستم حاکم، ایجاب می کند که دستکم به سهم خود صفوف همسویان خود در داخل یعنی کسانی را که تن به شرکت در این نوع نمایشات مهوع نمی دهند را تقویت کنیم و صدای بلندآن ها باشیم؟ مگر جز این است که بدون تکوین چنین قطبی و البته نه فقط در فصول انتخاباتی بلکه همواره، چگونه می توانیم به عنوان مخالفین قاطع استبداد مطلقه و نظام جهنمی کنونی موجودیت داشته باشیم؟ فراتر از آن، مگر نه این است که آرایش و سازمان یابی بخش آگاه تر و قاطع تر و کم ترمتزلزل جامعه ولو در اقلیت، نقش مثبت و تعیین کننده ای در فرایند حرکت رو به جلوی جامعه و در عبور از تضاد عمده و کانونی جامعه، به عنوان بخشی از آمادگی برای شرایطی که بحران ها بطور اجتناب ناپذیر لبریز می شوند و امیدها و توهم شرکت کنندگان فرو می ریزند دارد؟. ما البته دنبال مخاطب نیستیم و مردم هم به منبر و منبری احتیاج ندارند، اما چرا دنبال همگرائی با کنشگران همسو با رویکردخود و صدای بلنداین کنشگران نباشیم؟

این که ما تاکتیک و کنش معطوف به رویکرد ضد سیستمی خود را تا اطلاع ثانوی، تعلیق کنیم جز تعلیق کنش و پایان سیاست معطوف به کلیت سیستم نیست. اما این درست همان چیزی است که برای پایان دادن به سیاست سترون مشارکت جویانه و درون سیستمی باید به آن قوت داد. همه چیز در جامعه به شکل گیری یک نیروی فشار واقعی و مردمی نیرومند و ضد سیستم گره خورده و تنها با شکل گیری آن است که جامعه می تواند از حالت تعلیق و تباهی کنونی خود بیرون آید. البته برای اصلاح طلبان و شبه اپوزیسیون خاتمه دادن به کنشگری درون سیستمی به معنی پایان سیاست و بی هویت شدن است، اما برای مردم تشکیل قطب ضد سیستم به معنای هویت یافتن است. پایان سیاست، پایان یک سیاست شکست خورده و درون سیستمی است، و آغازی است برای سیاست در معنای دگر: بازگشت به جامعه و مبارزه واقعی علیه سیستم و “قدرت مطلقه اش”.

۲۰۱۶-۰۲-۱۴

————————————————

نه تحریم، نه شرکت؛ انتخابات مساله ما نیست!
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=72011

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.