مهرداد فرهمند: پایان مردی که آمریکا را فریب داد

از آن پس احمد چلبی به صف نومحافظه کاران آمریکایی پیوست که به دنبال حمله ای دوباره به عراق برای سرنگون کردن صدام حسین بودند. بخش مهمی از اطلاعاتی که عراق را متهم به در اختیار داشتن جنگ افزار کشتارجمعی می کرد از طریق او در اختیار آمریکاییها قرار گرفت. سالها بعد مشخص شد که این اطلاعات دروغین بوده و احمد چلبی آمریکاییها را فریب داده است. ….

پایان مردی که آمریکا را فریب داد

مهرداد فرهمند،  بی بی سی:

در زمانی که بیشتر اینانی که اکنون در عراق بر مسند کارند در گمنامی می زیستند یا تنها در حلقه مخالفان صدام حسین و شماری اندک از اهل رسانه نامی داشتند، احمد چلبی به عنوان یکی از برجسته ترین مخالفان نظام حاکم بر کشورش، آوازه ای جهانی داشت تا آنجا که خیلیها می پنداشتند، اگر روزی صدام حسین و حزب بعث در عراق سرنگون شوند، احمد چلبی انتخابی مناسب برای رهبری این کشور خواهد بود.

اما بامداد دیروز که قلب احمد چلبی ناگهان از تپیدن باز ایستاد، نام نیکی از او برجای نماند، هر چند دوست و دشمن اذعان داشتند که او از زیرکترین رجال سیاسی بوده که این منطقه به خود دیده. این شخصیت زیرک، پرمناقشه ترین و بحث برانگیزترین شخصیتی بود که عراق معاصر به خود دید.

در آن سالهایی که عراق در تحریم و انزوا بود و پیش بینی می شد آمریکا و متحدانش سرانجام روزی به اقتدار صدام حسین پایان دهند، احمد چلبی شخصیتی چند بعدی و مقبول همه اجزای طیف مخالفان صدام حسین داشت، شیعه مذهب بود اما شیعه و سنی، کرد و عرب، اسلامگرا و عرفی گرا، همه با او روابط حسنه ای داشتند. دولتهای متخاصم با صدام حسین نیز همچنین، هم ایران با او خوب بود و هم آمریکا.

احمد چلبی درگذشت

اما بعدها که آمریکا و متحدانش به عراق لشکر کشیدند و صدام حسین را از اریکه قدرت به زیر کشاندند و نظام تازه ای برپا کردند، احمد چلبی سهمی در قدرت نگرفت و حداکثر به مقام معاون نخست وزیر و وزیر نفت، آن هم برای دوره ای کوتاه رسید.
در صف نخست صحنه سیاسی عراق کمتر دیده شد و حتی در یک دوره نتوانست رای کافی برای راه یافتن به مجلس به دست بیاورد. هرچند فواد معصوم رئیس جمهور عراق مرگ او را زیانی جبران ناپذیر خوانده اما بسیاری از عراقیها او را “سیاستمداری فاسد، جاسوسی چندجانبه و پدرخوانده مافیا” می دانستند.

خاندانی برای همه فصول
سراسر حیات سیاسی و کارنامه اقتصادی احمد چلبی، داد و ستد با صاحبان قدرت و ثروت بود در جبهه های مختلف و حتی متضاد،‌ صفتی که گویا از اجدادش به ارث برده بود که از اعیان سرشناس کاظمین بودند، لقب اشرافی چلبی را حاکمان ترک به اجدادش دادند،‌ انگلیسیها هم که بر عراق حاکم شدند رابطه خوبی با این خانواده داشتند و پس از استقلال عراق، پدربزرگش عبدالحسین پاشا، وزیر معارف (فرهنگ و آموزش و پرورش) و بعدتر، پدرش عبدالهادی وزیر بازرگانی و رئیس مجلس اعیان عراق شدند.

با اینکه حوزه نجف هم با انگلیسیها و هم با خاندان سلطنتی مخالف بود اما خاندان چلبی روابط حسنه ای با مرجعیت در نجف داشت. محله ای که اکنون در بغداد حریت (حریة)‌ نامیده می شود، سابقا به نام پدرش هادی نام داشت (مدینة الهادی). خیابانهایی به اسم پدر و پدربزرگش هنوز در بغداد هست. عمویش هم موسس و مالک بانک رافدین بود که بعدها بزرگترین بانک عراق شد.

هنگام سقوط نظام پادشاهی، پدرش برای ماموریتی رسمی به تهران رفته بود و ناچار شد چند ماه در ایران پناه بگیرد، خانواده اش بلافاصله از عراق گریختند و از راه اردن به انگلستان رفتند و در لندن ساکن شدند.
او را به یکی از مدارس شبانه روزی فرستادند و سپس برای ادامه تحصیل به آمریکا. ابتدا در انستیتو تکنولوژی ماساچوست (ام آی تی) و سپس در دانشگاه شیکاگو تحصیل کرد و پس از دریافت مدرک دکتری در رشته ریاضیات به لبنان رفت که برادر بزرگترش جواد چند سال پیشتر بانکی درآن تاسیس کرده بود.
در دانشگاه آمریکایی بیروت به تدریس پرداخت و همزمان در کنار برادر به بانکداری پرداخت. با لیلا، کوچکترین دختر عادل عسیران سیاستمدار برجسته شیعه و از بانیان استقلال لبنان ازدواج کرد. عاقد آنها امام موسی صدر رهبر شیعیان لبنان بود.

برادر همسرش علی عسیران هم اکنون نماینده مجلس لبنان از جنبش امل است. با این پیوند زناشویی، او با ایاد علاوی هم نسبت خانوادگی پیدا کرد که مادرش خواهر عادل عسیران و خودش در آن سالها در بغداد، دانشجوی پزشکی و از فعالان حزب بعث بود. ایاد علاوی بعدها نخست وزیر عراق شد.
بانکی که خانواده چلبی در لبنان به راه انداخته بود سودآور و مشهور شد و خانواده سلطنتی اردن از آنها دعوت کرد تا بانکی هم در آن کشور تاسیس کنند. احمد چلبی به اردن رفت و بانک پترا را راه انداخت که از مدرنترین فناوری روز در سیستم بانکی بهره گرفت، شیوه های پیشرفته غربی را به کار برد، برای نخستین بار کارت اعتباری را در اردن رایج کرد و بانکی بسیار موفق در خاورمیانه و دومین بانک بزرگ اردن شد.

ثروت خانواده چلبی افزایش یافت، دو شعبه بانک در ژنو و واشنگتن، یک موسسه معاملات طلا در لندن، یک شرکت سرمایه گذاری در ژنو و دو شرکت سرمایه گذاری در اردن راه انداختند. بخش زیادی از این موفقیت ناشی از شیوه های نامتعارف و ماجراجویانه احمد چلبی در تجارت و دور زدن قانون بود. روزنامه وال استریت ژورنال او را بانکداری توصیف می کند که کارکنانش را به “پیک پول” تبدیل کرده بود که با چمدانهای پر از میلیونها دلار، از این فرودگاه به آن فرودگاه در پرواز بودند، بانکدار معاملات زیرمیزی و گریزان از مقررات دست و پاگیر.

دوست همزمان ایران و آمریکا
در آن سالهای اوج قدرت اقتصادی بود که احمد چلبی روابط سیاسی موثری هم با آمریکاییها از سویی و ایرانیها از سوی دیگر برقرار کرد. او در جنگ میان ایران و عراق آشکارا از ایران حمایت می کرد اما انگیزه های مالی نیز همچنان برایش اولویت داشت تا آنجا که با همه نفرتی که از صدام حسین داشت، بانک او از یک سو معاملات پشت پرده صدام حسین را انجام می داد و از سوی دیگر پول ایران را به جنبش امل در لبنان می رساند.


تشییع جنازه چلبی در بغداد

اما سرانجام شیوه های نامتعارفش کار دستش داد و امپراتوری اش فروریخت. در لبنان و سوییس مجوز بانک خانواده چلبی به دلیل پرداخت وام بدون پشتوانه لغو شد، شرکت سرمایه گذاری شان در ژنو ورشکسته اعلام و سهامدارانش تحت پیگرد قانونی قرار گرفتند، دولت اردن هم بانک پترا را مصادره کرد. احمد چلبی به سوریه گریخت. دادگاهی نظامی در اردن او را به صورت غیابی محاکمه و به بیست و دو سال زندان محکوم کرد. احمد چلبی هیچگاه اتهاماتی را که علیه‌اش مطرح شد نپذیرفت و همه آنها را ناشی از توطئه رقبا و فشار صدام حسین بر ملک حسین پادشاه اردن قلمداد کرد.

احمد چلبی در لندن ساکن شد و با سرمایه ای که برایش باقی مانده بود شرکتی به نام کارد تک در حوزه فناوری رایانه ای تاسیس کرد. مدت کوتاهی بعد که آمریکا و متحدانش در پی اشغال کویت به عراق حمله کردند، فرصت تازه ای برایش فراهم آمد. از سویی با ایران و از سوی دیگر با آمریکا ارتباط برقرار کرد، وارد عراق شد و در کنار لشکر بدر به حمایت از جنبش مسلحانه شیعیان عراق (موسوم به انتفاضه شعبانیه) پرداخت.

با شکست این جنبش به کردستان عراق رفت که از کنترل دولت مرکزی خارج شده بود، بودجه ای از سازمان سیا گرفت و کنگره ملی عراق را راه انداخت. اردوگاههایی برای آموزش نیروهای مسلح جهت مبارزه با حکومت صدام حسین برپا کرد. در مقطعی که پیشمرگان اتحادیه میهنی و حزب دموکرات در کردستان عراق با هم می جنگیدند او از طرف ایران بین دو حزب میانجی شد. سرانجام هم با نیروهایی که آموزش داد و با همکاری اتحادیه میهنی کردستان عراق عملیاتی علیه صدام حسین به راه انداخت که به شکست انجامید.

از آن پس احمد چلبی به صف نومحافظه کاران آمریکایی پیوست که به دنبال حمله ای دوباره به عراق برای سرنگون کردن صدام حسین بودند. بخش مهمی از اطلاعاتی که عراق را متهم به در اختیار داشتن جنگ افزار کشتارجمعی می کرد از طریق او در اختیار آمریکاییها قرار گرفت. سالها بعد مشخص شد که این اطلاعات دروغین بوده و احمد چلبی آمریکاییها را فریب داده است.

در عراق پس از صدام
ارتباط احمد چلبی با آمریکاییها آن قدر وثیق بود که تصور می شد با سقوط صدام حسین، او را به جایش خواهند نشاند. سرانجام هم به خواسته اش رسید و آمریکا به عراق حمله کرد.


نوری مالکی و عمار حکیم در تشییع جنازه چلبی

احمد چلبی هم با نیروهای مسلح تحت امر خود پیروزمندانه وارد عراق شد. آمریکاییها او را مامور “بعثی زدایی” عراق کردند که به گفته مخالفانش، امکان و بهانه خوبی به دستش داد تا به کمک نیروی مسلحی که در دست داشت، به انتقامگیری از دشمنان و رقبای سیاسی و اقتصادی بپردازد. منصب ریاست بانک مرکزی عراق نیز به برادر زاده اش داده شد و مقاطعه کاریهای کلانی در بازسازی عراق نصیب احمد چلبی و نزدیکانش شد.

بزودی احمد چلبی به شخصی بدنام در عراق تبدیل شد تا آنجا که در نخستین انتخابات مجلس قانونگذاری عراق رای نیاورد آمریکاییها هم اعتمادشان را به او از دست دادند و تحقیقاتشان نشان داد که احمد چلبی سالها به ایشان اطلاعات دروغین می داده و همچون ماموری دوجانبه از سویی با ایرانیها و از سویی با آنها معامله می کرده است.

در صحنه سیاسی هم در عین حفظ استقلال خود از گروهها و احزاب، مرتب میان جناحهای مختلف بازی کرد. یک بار به مقتدی صدر نزدیک می شد و بار دیگر به مجلس اعلا و خانواده حکیم. سرانجام هم توانست در انتخابات سال گذشته عراق، دست مقتدی صدر و عمار حکیم را که پیشتر هیچ میانه خوبی با یکدیگر نداشتند در دست همدیگر بگذارد و به بازگشت دوباره مجلس اعلا به صحنه سیاسی یاری برساند، خودش نیز به مجلس وارد شود و ریاست کمیسیون امور مالی را در دست بگیرد، سمتی که تا هنگامی که در خانه اش در بغداد درگذشت، به عهده داشت.

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.